پاکسازی منطقه‌ی ناامن «نصرت آباد» از لوث وجود اشرار به جهت تأمین امنیت مردم از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار بود. یک شب که چند تن از نیروها پست نگهبانی خود را بدون اجازه ترک کرده بودند، آقای دولتی دستور داد نیروها را به خط کنیم. آنگاه در جلو چشمان حیرت‌زده‌ی ما پیراهنش را از تن درآورد و همراه با نیروهای متخلف در میان خاک و خاشاک و سنگلاخ شروع به سینه‌خیز رفتن و غلت زدن کرد. ما که علّت این تصمیم فرمانده را نمی‌دانستیم و او را از چشم‌های خود بیشتر دوست داشتیم به پیروی از او پیراهن‌های خود را درآورده و به دنبال ایشان اعمال تنبیهی غلت و سینه‌خیز را انجام دادیم. پس از پایان تنبیه نیروها، چند نفر از برادران پاسدار که برای عمل وی پاسخی نیافته بودند علت این کار را جویا شدند. آقای دولتی در نهایت آرامش گفت: «یک لحظه احساس کردم که می‌خواهم از روی نفس این‌ها را تنبیه کنم. بنابراین اوّل خودم را تنبیه کردم تا خدای نکرده غرور بر من پیروز نشود.»

آن شب به اندازه‌ی یک دوره‌ی آموزش، از ایشان درس اخلاص و جوانمردی آموختیم.


کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید محمود دولتی مقدم، ص ۴۷ و ۴۸٫ / ترمه نور، صص ۱۶۴ ۱۶۳٫