چون کرد خور ز توسن زرین، تهی رکاب
مدح حضرت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: نیر تبریزیچون کرد خور ز توسن زرین، تهی رکاب افتاد در ثوابت و سیّاره، انقلاب غارتگران شام به یغما گشود دست بگسیخت از سراد زر ...
چون کرد خور ز توسن زرین، تهی رکاب افتاد در ثوابت و سیّاره، انقلاب غارتگران شام به یغما گشود دست بگسیخت از سراد زر ...
چگونه گریه نریزم به پای عاشورا؟ من و دو چشم غریبم، فدای عاشورا در آن زمان که گِلم را به دست آوردند هزار مرتبه ...
شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد، حسین روی دل با کاروان کربلا دارد، حسین از حریم کعبهی جدّش به اشکی شُست، دست مروه پشت سر ...
گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم کای ...
دگر چه باغ و درختی ؟بهار، اگر برودچه بهره از دل دیوانه؟ یار، اگر برود حجاز بر قد سرو که تکیه خواهد کرد؟به سوی دشت طف، ...
خوشا آن کس! که امشب در کنار کعبه، جا دارد به سر، شور و به دل، نور و به لب، ذکر خدا دارد همه ...
به عزم کربلا عشّاق، بربستند محملها «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» قرار جان لیلا، جای در محمل گرفت اما «ز تاب ...
نسیمی میوزد غمناک از صحرا به محملها که یکسر آل طه را، فتاده غصه در دلها شتابان سوی قربانگاه عازم، عاشقان حق ز بهر ...
باشد به سوی کعبهی مقصود، روی ما کآن جا برآید، آن چه بُود آرزوی ما ما را خیال یک سر مو نیست، غیر دوست ...
مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن خلق مدینه را ز فراقت، حزین مکن بر عهده کوفیان نتوان داشت اعتماد دوری ز بارگاه ...
ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا میرود از شهر زهرا نیمهشب، فرزند زهرا میرود منزل به منزل کاروان، گردیده در صحرا روان با ...
دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو ای جان فدای نغمهی دردآشنای تو! هر شب میان اشک جگرسوز تا سحر خواهم وصال ...
ای خون حق! که دشت بلا گشته جای تو جز خالق تو، کس نبُوَد خونبهای تو کرّوبیان ز عرش، به صد شوق آمدند شاید ...
مهر تو را به عالم امکان نمیدهم این گنج پُربهاست، من ارزان نمیدهم گر انتخاب جنّت و کویت به من دهند کوی تو را ...