فاجعهی بزرگ ۲
به روایت محمّد بن سعدمحمّد بن سعد گوید:مدّتی دراز از روز درنگ کردم و مردم نسبت به او وقتگذرانی میکردند و خوش نداشتند که علیه او اقدام کنند. شمر ...
محمّد بن سعد گوید:مدّتی دراز از روز درنگ کردم و مردم نسبت به او وقتگذرانی میکردند و خوش نداشتند که علیه او اقدام کنند. شمر ...
سیّد بن طاووس گوید:هلال بن نافع گوید: من با اصحاب عمر سعد ایستاده بودم که فریادگری صدا زد: ای امیر! مژده بده. این شمر است ...
شیخ طوسی روایت کرده است:آن حضرت گفت: «خدایا! ای بلند مرتبه! ای بزرگ شوکت! ای سخت انتقام گیرنده! ای بینیاز از آفریدهها! ای گسترده کبریاء! ...
سیّد بن طاووس گوید:راوی گوید: زینب از در خیمه بیرون آمد، در حالی که صدا میزد: وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر ...
خوارزمی گوید:سپس شمر فریاد زد: دربارهی او منتظر چه هستید؟ تیرها، نیزهها و شمشیرها از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. مردی به ...
خوارزمی گوید:سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که به طرف او میآمد (و او را ...
ابن عساکر، با سند خویش از مسلم بن رباح، غلام حضرت علی (ع) نقل کرده است که:من با حسین (ع) در روز شهادتش بودم. تیری ...
شیخ مفید گفته است:سپس امام حسین (ع) دست خود را به آستان الهی بلند کرد و گفت: خداوندا! اگر آنان را تا مدّت معینی بهرهمند ...
سیّد بن طاووس گوید: حرملهی ملعون تیری افکند و او را در دامن عمویش حسین (ع) به شهادت رساند. قال السیّد بن طاووس:فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ لعنه ...
شیخ مفید گفته است:سپس عبدالله، پسر امام حسن مجتبی (ع) که نوجوانی نابالغ بود، از پیش زنان بیرون آمد و آمد تا کنار عمویش حسین ...
خوارزمی گوید:سپس به نبرد پرداخت تا آنکه هفتاد دو زخم بر پیکرش نشست. ایستاد تا بیاساید، در حالی که از پیکار، ناتوان شده بود. در ...
سیّد بن طاووس گوید:بعضی از راویان گفتهاند: هرگز هیچ مغلوبی را که فرزندان، خاندان و یارانش کشته باشند، قوی دلتر از او ندیدهام. هر گاه ...
ابی حمزه گوید:از ابیمحیص روایت است که گوید: در کربلا با عمر سعد ملعون بودم، چون عطش بر حسین (ع) روی آورد، آن سیب را ...