بودند دو تن به جان و دل دشمن تو
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: علی انسانیبودند دو تن به جان و دل دشمن تودادند به هم دست، پی کشتن تواین یک پیِ آتش زدن جان برخاستوآن یک، بنشاند تیرها بر ...
بودند دو تن به جان و دل دشمن تودادند به هم دست، پی کشتن تواین یک پیِ آتش زدن جان برخاستوآن یک، بنشاند تیرها بر ...
عمری ست که سوزند ز غم متصلموز خون جگر شده ست لبریز، دلمهم دشمن و هم دوست تُرا آزردنداز اینهمه صبر، از تو ای دل ...
تو مایهی داغ لالهی صحراییتو شاهد خصم و کوچه و زهراییخون جگرت به صفحهی طشت نوشتآتش زده آب کوزه بر دریایی شاعر: علی انسانی ...
آن روز ز درد و غم لبالب بودمهمچون دَرِ خانه غرق در تب بودمیک سوی حسین را تسلی دادماز سوی دگر پناه زینب بودم شاعر: علی انسانی ...
در داغ نشسته لاله بودم آن روزآلالهی پُر ز ژاله بودم آن روزخود پرده ز راز کوچه برخواهم داشتمن شاهد هشت ساله بودم آن روز شاعر: علی ...
در خانه شدی کینهی همسر دیدیمسجد رفتی غربت حیدر دیدیاز مسجد و خانه که رها می گشتیدر کوچه شدی قاتل مادر دیدی شاعر: علی انسانی ...
صبر از غمت از ابر، فزون می گریددر سوگ بنفشه، لاله گون می گریدآن روز که بُردند تنت در تشییعدیدند که تابوتِ تو خون میگرید شاعر: علی ...
هم خصم به جان تو خدنگ آوردههم دوست به جام تو شرنگ آوردهما شیشه ندیدیم بوَد سنگ شکنچون؟ صبرِ تو، صبر را به تنگ آورده شاعر: علی ...
خون خوردم و کس نشد ز دردم آگاهبسته است ز غم بغض گلو، راه به آهبا چاه علی گفت غمش اما مننشنید کسی درد دلم، ...
آندم که شرار زهر شد دردل ماهبر گوهر چشمان حسین کرد نگاهفرمود برادرم به من گریه نکنلایوم کیومکَ اباعبدالله شاعر: محسن معقولی ...
از داغ چو لاله در چمن می سوزماز گرمی آتش محن می سوزمچون شمع برافروخته هر شام و سحراز غربت جان سوز حسن می سوزم شاعر: ...
وقتی که دلم بساط ماتم را چیدمرگ آمد و آفتاب دوم را دیدای زهر! عرق بر سر و رویت ننشستوقتی جگر حسن به دستت پاشید شاعر: معصومه ...
آن روز ز سنگ کینه تابوت شکستدر همهمه ی مدینه تابوت شکستدلها همه، سنگی شده بود و از بسزد سنگ تو را به سینه تابوت ...
جان تو، به جرم ناب نوشیدن سوختاز جامه ی آفتاب پوشیدن سوختباغ دل او سوخت گر از بی آبیباغ دل تو ز آب نوشیدن سوخت شاعر: ...