دل پیش تو جان عذر خواه آوردست
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: شفق خراسانیدل پیش تو جان عذر خواه آوردستجان در قدم تو اشک و آه آوردستما، در چه حسابیم در آنجا که حسیناز شدت غم بر تو ...
دل پیش تو جان عذر خواه آوردستجان در قدم تو اشک و آه آوردستما، در چه حسابیم در آنجا که حسیناز شدت غم بر تو ...
از دیده ی خود سوده ی الماس بگیرالماس بده، عطر گل یاس بگیراز شدت غم اگر فتادی از پایدستی به ضریح پاک عباس بگیرشاعر: شفق ...
وقتی که حسین لاله می چید اینجایک پیکر قطعه قطعه را دید اینجافرمود به خیمه بردنش ممکن نیستآدینه و عطر و گل بیارید اینجاشاعر: شفق ...
از همسفران من کسی باقی نیستبر دامن شوق، دست مشتاقی نیستاین شیهه ی اسب بی سوار، این شمشیراین علقمه، این مشک، ولی ساقی نیستشاعر: شفق ...
ای چشم به خون خفته و ای چشمه ی اشکباران به تو می برد در این صحرا رشکاز دجله نخورد آب، حتی، ماهیاز علقمه سیراب ...
ای علقمه، شرم از تو رو می گیردنفرین خدا تو را فرو می گیردسیراب کن آئینه ی بازویش راوقتی که ابالفضل وضو می گیردشاعر: شفق ...
ای منتظر تو، روح طوفانی آبای عکس تو، شانه ی پریشانی آبیا علقمه را ببوس با تشنه لبییا مهر عطش بزن به پیشانی آبشاعر: شفق ...
ما آینه ی جمال رویت هستیمبرگرد عمو، چشم به راحت هستیمهرچند در آتش عطش می سوزیملب تشنه ی یک جرعه نگاهت هستیمشاعر: شفق خراسانی ...
تا پرچم سرخ عشق، بر دوش من استشوق ظفر و صبر، هم آغوش من استیک لحظه مرا نمی گذارد آدماین ناله ی العطش که در ...
در سایه ی خورشید جلی می رفتیدنبال ولایت ولی می رفتیپشت سر دوستاره ی چون ماهتو سایه به سایه ی علی می رفتیشاعر: شفق خراسانی ...
در چشم کسی که روشن است از احساسزیبایی نسترن، فریبایی یاسلبخند ستاره ها، درخشیدن ماهزیباست ولی، نه چون جمال عباس شاعر: شفق خراسانی ...
من حیدری ام، هیبت من صف شکن استاین نیست زره به قامت من، کفن استحاشا که من از حسین بردارم دستچون غیرت ذوالفقار میراث من ...
عباسم و در پی خطر می گردمدورو بر خیمه بیشتر می گردمصد بار اگر علقمه را فتح کنملب تشنه تر از گذشته برمی گردمشاعر: شفق ...
گرم است به میراث شجاعت پشتششالوده مرگ نرم شد در مشتشاز شط فرات کی کند خواهش آبوقتی دریا می چکد از انگشتششاعر: شفق خراسانی ...