ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود
مدح امام حسین علیه السلام؛ شاعر: صباحی بیدگلیترسم دمی که پرسش این ماجرا شود دامان رحمت از کف مردم، رها شود ترسم که در شفاعت امت به روز حشر خاموش ازین گناه، ...
ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود دامان رحمت از کف مردم، رها شود ترسم که در شفاعت امت به روز حشر خاموش ازین گناه، ...
عنقای قاف را هوس آشیانه بود غوغای نینوا همه در ره بهانه بود جایی که خورده بود می، آنجا نهاد سر دردی کشی که مست ...
شبـی کـه صـبـح شهادت، در انتظـار تـو بـود جــــــهان ، مسـخّـر روح بـزرگــوار تـو بـود لهیـب تشنـگی ات، روح دشت را می سوخت فـــــرات مـوج زنـان گـرچـه در ...
حریم قدس مرا جبرییل، دربان استمزار کوچک من قبلۀ بزرگان استاگرچه ابر سیاهیست بر مه رویم ز اشک دیده مزارم ستارهباران استز تازیانه تنم آیهآیه گردیدهچنان ...
طنازی و رقص آب را می دیدیعطشان لب آفتاب را می دیدی می سوختی اما تو در آئینه ی آبتصویر گل رباب را می دیدیشاعر: جاریانی ...
دست قلمت را ز قلمدان برداشتبر صفحه ی خاک سطری از عشق نگاشتبا شبنم اشک روی دشت بدنتیک باغ پر از لاله ی عباسی کاشتشاعر: ...
چون باد خزان باغ گلش پرپر کردبلبل ز الم سر به سوی داور کرددر ساحل رود با دو چشم خونبارخورشید غروب ماه را باور کردشاعر: ...
با تیشه ی روشنی به شب تاخت، حسینبتخانه ی شرک را برانداخت، حسینآنگه که عَلَم ز دست عباس افتادجانسوزترین قصیده را ساخت، حسینشاعر: عبدالمحمد جمالی ...
از پلک سیاه شب شرر می باریدبر دامن دشت شور و شَر می باریداز چشمه ی مه سرشک حسرت نم نمبر دست فرات تا سحر می ...
ای کنز حیا کان ادب ادرکنیعباسِ علی میر عرب ادرکنیای رفته به بحر تشنه، وز عشق حسینبرگشته ز بحر تشنه لب ادرکنیشاعر: صغیر اصفهانی ...
خود عین صعود است اگر پاک افتدانگور شراب است چو از تاک افتدبگذار عمودها به پرواز آیندعباس عَلَمی نیست که بر خاک افتدشاعر: امید مهدی ...
تو منشأ خیر و برکاتی عباسسکّان سفینه النجاتی عباسعالم همه سیراب ز دستت، امالب تشنه برابر فراتی عباسشاعر: علی شکاری ...
تو بگشا چشم پیکان بسته ات رانظر کن زائر دلخسته ات راالهی بشکند دستی که با تیغگسسته ابروی پیوسته ات راشاعر: سید فرید احمدی ...
نوای العطش باشد به نایشعمو رفته که آب آرد برایشچه کش گوید به این طفل عطشناکعمو آمد، ولی کو دست هایش؟!شاعر: محمود سنجری ...