ثقلین
TasvirShakhesshahid254

خمپاره‌ی خشایار

شهید مهدی زندی‌نیا

«خب حاضرید؟ همه هستند؟»«همه هستند، بفرما حاج آقا.»مهدی نقشه‌ی کالک را روی دیوار چسباند. مثل همیشه صحبتهایش را آرام و متین شروع کرد: «عملیّات کربلای ...

TasvirShakhesshahid254

قایق‌های عساکره

شهید مهدی زندی‌نیا

مثل همیشه سرش توی نقشه‌ای بود و متوجّه آمدنم نشده بود. به شوخی پا زدم و بلند گفتم: «سلام فرمانده!»یکه خورد، بغل وا کرد و ...

TasvirShakhesshahid252

اوّل فکر کنید بعد حرف بزنید

شهید محمّد قاسم‌زاده

همیشه به بچّه‌های اتّحادیّه‌ی انجمن اسلامی اندیمشک می‌گفت: «اوّل فکر کنید، بعد حرف بزنید…» و به قدری این جمله را تکرار می‌کرد و تأکید داشت ...

TasvirShakhesshahid251

امروز نوبت نقد است

شهید محسن هنردوست

من با «محسن» دوستی دیرینه‌ای داشتم. پیشتر از آن‌که او در «دانشگاه» مشغول به تحصیل شود، ما روزهای بسیاری را در کنار هم گذرانده بودیم. ...

TasvirShakhesshahid250

‌از دانشگاه، تا جبهه

شهیدان احدی

هر سه ، دوست و همشهری بودند، از بچّه‌های گل «ملایر»! و در یک سال با هم وارد دانشگاه شدند. شهید «احدی» و «ساکی» پزشکی ...

صفحه 2 از 212