امام علی(ع) در نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصارى می‌فرماید؛ من به عنوان امام و رهبر جامعه‌ی اسلامی از مال دنیا به دو جامه کهنه و دو قرص نان بسنده نمودم.
امام باقر(ع) نیز در مورد مال و سرمایه علی(ع) می‌فرماید: پنج سال حکومت کرد، نه آجری بر آجری و نه خشتی بر خشتی نهاد، نه زمین و ملکی برای خود جدا کرد، و نه درهم و دیناری را به ارث گذاشت.
البته گفتنی است؛ این نگاه امام علی(ع) به مال دنیا نه از آن‌رو است که امام هیچ تلاشی در به دست آوردن مال و سرمایه نداشت. اگرچه آن‌حضرت در زمان حیات رسول خدا(ص) چندان فرصت کار و تلاش نداشت و درآمدش بسیار اندک بود، همچنین در دوره نزدیک به پنج سال حکومت. اما در زمان دوری از حکومت، فرصت مناسبی برای کار و تلاش بویژه کشاورزی داشت و سرمایه‌ای فراوان در اثر کار و تلاش به دست آورد که آنها را میان فقرا و مستمندان تقسیم می‌نمود و یا وقف می‌کرد.
 

امام علی(ع) در نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصارى که از طرف آن بزرگوار حاکم بصره بود، و در مراسم جشن و میهمانى‌ای شرکت کرده بود که اشراف در آن شرکت داشتند، ضمن بیان مطالب مهمی در مورد وضع مالی خود می‌فرماید:
«اى پسر حنیف، به من اطلاع دادند که مردى از جوانان بصره تو را به مهمانى عروسى دعوت کرده است، و تو با شتاب به آن مهمانى رفته‌‏اى و غذاهاى رنگارنگ گوارا در اختیارت بود و کاسه‌‏هاى بزرگ برایت مى‌‏آوردند. من چنین گمانى نداشتم که تو به مهمانى گروهى بروى که نیازمندان را دور مى‌‏سازند و توانگران را دعوت مى‌‏کنند. بدان که هر مأمومى امام و رهبرى دارد که از او پیروى مى‌‏کند و از پرتو دانش او روشنى مى‌‏گیرد، آگاه باش که رهبر شما از دنیاى خود به دو جامه کهنه و از خوراکی‌ها به دو قرص نان بسنده کرده است. آرى از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، فدک در دست ما بود که در واگذاشتن آن به ما، گروهى بخل ورزیدند.

خداوند نیکو داورى است. مرا به فدک و غیر فدک چه کار، در حالى‌که جایگاه انسان فردا قبرى است که در تاریکى آن آثارش منقطع و خبرهاى مربوط به او گم مى‌‏شود، حفره‌‏اى که اگر زیاد وسعت داشته باشد و دست‌هاى کسى که آن حفره را مى‌‏کند گشایشى بخشد، باز هم سنگ و کلوخ قبر او را بفشرد، و خاک‌هاى انبوه روزنه‌‏هاى آن‌را پر کند، براستى که من در این اندیشه‌‏‌ام تا نفس خود را با پرهیزگارى تربیت کنم تا در روزى که ترس و بیم آن فراوان است آسوده باشد، و در اطراف لغزشگاه استوار بماند. در صورتى که اگر بخواهم به عسل خالص و مغز گندم و پارچه‏‌هاى ابریشمى دست پیدا کنم مى‌‏توانم، امّا هیهات که هواى نفس بر من غلبه کند، و طمع زیاد مرا به انتخاب خوردنی‌ها وادارد، در حالى‌که ممکن است در حجاز یا یمامه کسى باشد که به قرص نانى هم طمع نبسته و به سیر شدن عادت نکرده است. و یا من با شکم سیر بخوابم در صورتى که اطراف من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تفتیده باشد. و یا آن‌چنان باشم که گوینده‌‏اى گفته است: «این درد برایت بس که تو با شکم سیر بخوابى، و در پیرامونت جگرهایى آرزومند ظرفى از سبوس باشند».

 آیا من به این مقدار قانع باشم که بگویند این فرمانرواى مؤمنان است بدون این‌که در سختی‌هاى روزگار با مردم همدرد و شریک باشم و یا در فشارهاى زندگى الگو و در پیشاپیش آنها باشم! من براى این آفریده نشده‌‏ام که خوردن غذاهاى خوب – مانند چهارپاى بسته که اندیشه‌‏اش علف است-  مرا سرگرم سازد، و یا همچون چهارپایى از بند رها شده باشم که خاکروبه‏ها را به هم مى‌‏زند تا شکم خود را پر کند و از سرانجام کارش غافل است…».[۱]

امام(ع) در این نامه می‌فرماید من به عنوان امام و رهبر جامعه‌ی اسلامی به دو جامه کهنه و دو قرص نان بسنده نمودم. حضرتش عثمان بن حنیف را بر این مطلب توجه داده است که پارسایى وى در دنیا و بسنده کردنش به دو جامه کهنه و دو قرص نان، و رها کردن مال و سرمایه، به دلیل ناتوانى از فراهم آوردن خوردنی‌‌ها و پوشیدنی‌‌هاى حلال نبوده، و براستى که او اگر مى‌‏خواست امکان فراهم آوردن آن چیزهاى خوب، و مغز گندم و عسل خالص را داشت؛ زیرا غذاى مغز گندم و عسل از متداول‌ترین خوراکی‌هاى آن روز مردم مکه و حجاز بود. پرهیز امام از این‌گونه غذاها با توان و قدرتى که بر تهیّه آنها داشت، از روى ریاضت نفس و آماده سازى آن براى کسب کمالات جاودانه بوده است.

امام(ع) در این نامه به پاره‌‏اى از انگیزه‌‏هایى که باعث پارسایى و ترک غذاهاى لذیذ در دنیا شده است توجّه داده؛ از جمله، آن‌که وى براى این آفریده نشده است تا خوردن غذاهاى خوب، او را از هدف اصلى بازدارد. همچنین از سرگرم شدن به خوردن غذاهاى لذیذ با خاطرنشان ساختن پیامد چنان سرگرمی؛ یعنى همانندى با چارپایان، برحذر داشته است. شخص سرگرم به خوردن غذاهاى لذیذ، اگر از نوع خورش‌هاى ثروت‌مندان و بى‏ نیازان باشد، به سان چارپاى علف‌خوارى خواهد بود در همّت گماردن به علفى که در اختیار دارد؛ یعنى همان غذاى موجود، و اگر فردى نیازمند باشد، همتش وابسته خواهد بود به هر آنچه که از متاع دنیا به دست آورد، و تا آخر آن‌را بخورد و پرخورى کند و شکمبه خود را با غفلت از هدف اصلى همچون حیوان علف‌خوار پر کند که همتش پر کردن شکم‏ است.[۲]

امام باقر(ع) نیز در مورد مال و سرمایه علی(ع) می‌فرماید: پنج سال حکومت کرد، نه آجری بر آجری و نه خشتی بر خشتی نهاد، نه زمین و ملکی برای خود جدا کرد، و نه درهم و دیناری را به ارث گذاشت. فقط هفت‌صد درهم از سهمش از بیت المال مانده بود که خواست با آن خدمت کاری برای خانواده‌اش فراهم کند.[۳]
آری، امام(ع) سطح زندگی خود را در سطح زندگی فقرا قرار داده بود، در حالی‌که توان مالی و درآمدش اجازه می‌‌داد غذایش عسل مصفا و مغز گندم، و لباس‌‌هایش ابریشمی باشد.[۴] این از آن‌‌رو است که او به لذت‌‌های مادی دنیا دل نبسته بود.

البته گفتنی است؛ این نگاه امام علی(ع) به مال دنیا نه از آن‌رو است که امام هیچ تلاشی در به دست آوردن مال و سرمایه نداشت. اگرچه آن‌حضرت در زمان حیات رسول خدا(ص) چندان فرصت کار و تلاش نداشت و درآمدش بسیار اندک بود، همچنین در دوره نزدیک به پنج سال حکومت. اما در زمان دوری از حکومت فرصت مناسبی برای کار و تلاش داشت و سرمایه‌ای فراوان در اثر کار و تلاش به دست آورد. روایت در این زمینه می‌گوید:
‏«أَنَّ عَلِیّاً (ع) قَالَ تَزَوَّجْتُ فَاطِمَهَ (ع) وَ مَا کَانَ لِی فِرَاشٌ وَ صَدَقَتِیَ الْیَوْمَ لَوْ قُسِمَتْ عَلَى بَنِی هَاشِمٍ لَوَسِعَتْهُمْ»؛[۵] امام علی می‌فرماید با فاطمه(س) ازدواج نمودم در حالى‌که براى من مالی نبود، و امروز من داراى اموالى هستم که اگر بر تمام بنى هاشم تقسیم نمایم همه را کفایت نماید.

 «إِنَّهُ (ع) وَقَفَ أَمْوَالَهُ وَ کَانَتْ غَلَّتُهُ أَرْبَعِینَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ بَاعَ سَیْفَهُ وَ قَالَ مَنْ یَشْتَرِی سَیْفِی وَ لَوْ کَانَ عِنْدِی عِشَاءٌ مَا بِعْتُهُ …»؛[۶] آن حضرت اموال خود را وقف نمود، در حالی‌که منافع آن چهل هزار دینار بود، و با این حال شمشیر خود را فروخت، و در وقت فروش می‌فرمود: چه کسى شمشیر مرا می‌خرد؟ و اگر داراى شام شب بودم آن را نمی‌فروختم.
در روایت دیگری آمده است: ‏ علی(ع) روزى از کنار جمعى از قریش عبور می‌کرد، در حالی‌که پیراهنى کهنه و وصله‌‏دار بتن داشت، آنها بهم گفتند على(ع) تهی‌دست شده، این سخن به گوش حضرت رسید، به متصدى صدقات خود فرمود که همه محصول خرماى امسال را جمع کن و یک‌جا بفروش و نقد نما، متصدى دستور حضرت را عملى کرد و پول آنها را خدمت حضرت آورد. امام(ع) پول‌ها را در همان انبار خرما ریخت، و به کارگزارش گفت: چون از تو خرما خواستم پول را با پا پراکنده کن و بپاش. در این موقع به دنبال یکى از آن افراد قریش فرستاد، و در حضور آنها از کارگزار خود خرما طلبید، وى درهم‌‏ها را با پا پخش نمود، مردان قریش پرسیدند، یا ابا الحسن این همه اموال از کجا آمده؟! فرمود: این مال کسى است که مال ندارد و تنگ‌دست شده است، پس از بیرون رفتن آنان، حضرت دستور داد براى خانواده‌‏هاى بینوایى که هر سال خرما مى‌‏فرستادند به قدر قیمت آن، از آن پول‌ها بفرستند. ‏[۷]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. صبحی صالح، نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص ۴۱۶، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۲]. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ترجمه، محمدی مقدم، قربانعلی، نوایی یحیی زاده، علی اصغر، ج ۵، ص ۱۸۵، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.

.[۳] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۸، ص ۱۳۰، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. «وَ لَقَدْ وُلِّیَ النَّاسَ خَمْسَ سِنِینَ فَمَا وَضَعَ آجُرَّهً عَلَى آجُرَّهٍ وَ لَا لَبِنَهً عَلَى لَبِنَهٍ وَ لَا أَقْطَعَ قَطِیعَهً وَ لَا أَوْرَثَ بَیْضَاءَ وَ لَا حَمْرَاءَ إِلَّا سَبْعَمِائَهِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَایَاهُ أَرَادَ أَنْ یَبْتَاعَ لِأَهْلِهِ بِهَا خَادِماً.

[۴]. دیلمی، حسن بن محمد،  إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ‏۲، ص ۲۱۴، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۵]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۴۱، ص ۴۳، بیروت، بحار الانوار، مؤسسه الطبع و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۶]. همان.

[۷]. کافی، ج ۶، ص ۴۳۹، إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مَرَّ ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى نَاسٍ شَتَّى مِنْ قُرَیْشٍ وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ مُخَرَّقٌ فَقَالُوا أَصْبَحَ عَلِیٌّ لَا مَالَ لَهُ فَسَمِعَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَمَرَ الَّذِی یَلِی صَدَقَتَهُ أَنْ یَجْمَعَ تَمْرَهُ وَ لَا یَبْعَثَ إِلَى إِنْسَانٍ شَیْئاً وَ أَنْ یُوَفِّرَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ بِعْهُ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ وَ اجْعَلْهَا دَرَاهِمَ ثُمَّ اجْعَلْهَا حَیْثُ تَجْعَلُ التَّمْرَ فَاکْبِسْهُ «۳» مَعَهُ حَیْثُ لَا یُرَى وَ قَالَ لِلَّذِی یَقُومُ عَلَیْهِ إِذَا دَعَوْتُ بِالتَّمْرِ فَاصْعَدْ وَ انْظُرِ الْمَالَ فَاضْرِبْهُ بِرِجْلِکَ کَأَنَّکَ لَا تَعْمِدُ الدَّرَاهِمَ حَتَّى تَنْثُرَهَا ثُمَّ بَعَثَ إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ یَدْعُوهُمْ ثُمَّ دَعَا بِالتَّمْرِ فَلَمَّا صَعِدَ یَنْزِلُ بِالتَّمْرِ ضَرَبَ بِرِجْلِهِ فَنُثِرَتِ الدَّرَاهِمُ فَقَالُوا مَا هَذَا یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ هَذَا مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ ثُمَّ أَمَرَ بِذَلِکَ الْمَالِ فَقَالَ انْظُرُوا أَهْلَ کُلِّ بَیْتٍ کُنْتُ أَبْعَثُ إِلَیْهِمْ فَانْظُرُوا مَالَهُ وَ ابْعَثُوا إِلَیْهِ.