ای کاینات سفرهی عام تو یا حسن

ای فوق وهم، علم و مقام تو یا حسن

روح مسیح، طوطی گلزار معرفت

جانِ کلیم مست کلام تو یا حسن

صدق و صفا دو شیفتهی خلق و خوی تو

صبر و رضا دو طایر رام تو یا حسن

قرآنِ روی سینهی زهرا و حیدری

آیینه ی تمام نمای پیمبری

♦ ♦ ♦

حسن ازل که غیب بود مظهرش تویی

روی خدا چو جلوه کند منظرش تویی

قرآن کتاب نور وتو آیات نور آن

احمد ، یم کرامت کل، گوهرش تویی

شیر خداست جان محمّد تو جان او

زهراست کوثر علی و کوثرش تویی

بر حضرتت ز  هر نبی و هر ولی سلام

فرزند فاطمه حسن ابن علی، سلام

تو کیستی ولیّ خداوند اکبری

در عِلم و حلم و قدر و جلالت پیمبری

در صبر و استقمات و ایثار، مرتضی

در عصمت و فضیلت، زهرای اطهری

مشعل فروز مکتب قرآن و اهل بیت

بنیان گذار نهضت سرخ برادری

صلح و قیام و صبر و سکوت تو گر نبود

از نهضت حسین و قیامش خبر نبود

♦ ♦ ♦

باشد قیام و صلح تو حکم خدای تو

حکم خداست مصلحت و اقتضای تو

جنگ از تو بود و صلح از آنِ حسین بود

بودی اگر تو جای وی و او به جای تو

صلح تو از تحمّل شمشیر سخت تر

صبر تو بود خونِ دل سال های تو

این صبر بود کوزهی زهر هلاهلت

هر روزشعله می شد و سر می زد از دلت

♦ ♦ ♦

یار دو رو و دشمن خون خوار، غربت است

در بین خانه دشمنی یار، غربت است

دشنام یار و خندهی اغیار و طعنِ خصم

تنها شدن به صحنهی پیکار، غربت است

در شهر خویشتن ز غریبان غریب تر

با کوه غم شماتت انصار، غربت است

خصم تو را دل از جگر سنگ سخت تر

صلح تو با معاویه از جنگ سخت تر

بعد از وفاتِ ختم رسل جدّ اطهرت

از بامِ فتنه سنگ بلا ریخت بر سرت

ضرب لگد، شرارهی آتش، غلاف تیغ

اجر رسالت نبوی شد به مادرت

شمشیر قاتل از پس یک عمر غصّه شد

اجر امامت پدر دادگسترت

اجر امامت تو عجب دل پذیر بود

دشنام و زهر قاتل و بارانِ تیر بود

♦ ♦ ♦

دردا که زخم های دلت بی شماره شد

چشمانت آسمان وسرشکت ستاره شد

روزی که بین کوچه زمین خورد مادرت

چون کاغذ فدک جگرت پاره پاره شد

روزی میان کوچه وجودت زهم گسیخت

روزی به زهر جعده دلت پر شراره شد

یک روز کُشت دشمن و یک روز یار کُشت

یک بار نه دو بار تو را روزگار کشت

♦ ♦ ♦

بر غربت تو ماهی دریا گریسته

چشم رسول و حیدر و زهرا گریسته

آن کوزهای که زهر در آن ریخت قاتلت

پیوسته بر تو رهبر تنها گریسته

تیری که پیکر تو به تابوت دوخته

از بهر زخم های تو مولا گریسته

خون دلت ز سودهی الماس ریخته

اشک حسین و زینب و عباس ریخته

غم شعله شد به جان و تنت ریخت یا حسن

فریاد، خون شد از دهنت ریخت یا حسن

شد پاسخ تو سنگِ ملامت زدوستان

هر جا که گوهرِ سخنت ریخت یا حسن

قلبت چو باغ لاله شد از زهر و جای گل

باران تیر بر بدنت ریخت یا حسن

با آنکه تیر ها به غریبیت سوختند

جسم تو را به تختهی تابوت دوختند

♦ ♦ ♦

یک عمر غصّه در دل غم پرور تو بود

سوزم ازاینکه قاتل تو همسر تو بود

نگذاشتند دفن شود جسم اطهرت

در خانهای که مِلک تو و مادر تو بود

در بیت تو دو قاتل زهرا شدند دفن

اینجا نه جای خصم ستم گستر تو بود

این غم کجا برم جگرم میشود کباب

دشمن به بیت تو، تو مزارت درآفتاب

♦ ♦ ♦

مولا علی که درد و غم بی حساب داشت

یاری چو دخت احمد ختمی مآب داشت

با یک جهان مصائب و رنج و بلا حسین

خوشنود بود از این که زنی چون رباب داشت

باید گریست بر تو که در خانه همسرت

بر قتلت ای غریب مدینه شتاب داشت

تا بر تو آب داد وجود تو آب شد

هم قلب آب، هم دل«میثم» کباب شد

 

شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)