امشب خدا ز چهرهی خود پرده وا کند

وز جیب غیب معجزهای برملا کند

تا مردم مدینه به شقّ القمر رسند

از ذات خویش مظهر خود را جدا کند

میلاد سبط اکبر پیغمبر خداست

بیپرده کبریایی خود کبریا کند

تاب تمام نور خدا را نیاورد

خورشید اجتناب اگر از مجتبی کند

از واضحات اوست اگر در تشابهات

تفسیر آیههای کتاب خدا کند

باشد کریمِ جمله کریمان اهل بیت

وقت کرم کرامت بیانتها کند

کو مردمی که حاجتی از او طلب کنند

او آمده که حاجت مردم روا کند

ماه خدا ضیافت گسترده خداست

در این ضیافت اوست که مهمان صدا کند

در ماه میهمانی اگر آمده، بدان

دارد بنا، بنای ضیافت بنا کند

باشد زبانزد همه مهمانسرای او

بس میهمان که دعوت مهمانسرا کند

جارو کند که هیچ نماند به خانهاش

وقتی که بذل مال برای خدا کند

او پور مادری است که رخت عروسیاش

با دست خویشتن بتن بینوا کند

او زاده علی است که شمشیر خویش را

در روز جنگ هدیه به خصم دغا کند

از او شجاعتر نبوَد بعد مرتضی

امّا نشد که دور قضا اقتضا کند

تا تیغ گیرد و سر فتنه زند ز تن

در نصف روز دفع نفاق و جفا کند

آیا کسی سؤال ز تاریخ کرده است

با قدرتی که داشت مدارا چرا کند

او داشت استخوان به گلو خار هم به چشم

دردی که هیچ کس نتواند دوا کند

بندد اگرچه تیغ به وقت نماز هم

بر تن زره اگرچه به زیر ردا کند

او دست دوستان دورو را نکرد رو

بین تا کجا ز طعنهی دشمن حیا کند

صد ره ز دوستان ریاکار بهتر است

دشمن که دشمنی کند و بیریا کند

او چون به دوستان دورو بود رو به رو

مجبور بود با غم ایّام تا کند

گر صلح با معاویه کردی خدا گواست

خود را فدا نمود که حق را رضا کند

او صبر میکند به بلا تا حسین را

آمادهی قیام صف کربلا کند

او صلح کرد تا که شود حفظ دین حق

در این میانه دشمن دین را فنا کند

یک تن علی شناس و حسن آشنا کجاست

کز فکر خلق پردهی اوهام وا کند

بیگانگی بس است خدا را قسم دهید

تا خلق را به مکتب او آشنا کند

امشب به پاس مولد او رحمت است عام

خوش آن کسی که رو چو به عرش عُلا کند

تنها به فکر خویش نباشد خدای را

بهر نجات عالم و آدم دعا کند

کار از همه گذشته مگر دست قدرتی

کاری برای مردم بیدست و پا کند

کس را وفا به عهد نماندهست «رستگار»

مهدی مگر به عهد خدایی وفا کند

 

شاعر: سید محمد رستگار