«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبیبِنا حَبیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهَ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ رِضاهُ و رَأفَتَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».

خدا؛ مالک ملک و ملکوت

عالم ملک طلق خدا است. خدا هم مالکِ مُلک است و هم مالک ملکوت است. ما با ملک خود ارتباط وجودی نداریم. قلم من، کاغذ من، خانه‌ی من، مرکب من مال من است، اعتبار شده است، امّا جزء وجود من نیست و مستقل از من است. هر چه در عالم است برای خدا است. آسمان‌ها‌ برای خدا است، دریاها برای خدا است، آدم‌ها هم برای خدا هستند، امّا ملکی است که لحظه‌ای امکان استقلال برای هیچ موجود ممکنی نیست. لحظه‌ای جدا شدن از خدا همان و از بین رفتن همان! در واقع وجود موجودات امکانی و شئون وجودی ما عین ربط به حق است؛ یعنی وجود مساوی با آویز بودن است، مساوی با وابسته بودن است. شأن آن، شأن وجودی حرفی است «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏»[۲] از این هم بالاتر است. فقر خیلی شدید است. چون ما ذاتاً فقیر هستیم، هویّت ما نداری است، دارایی ما عاریتی است، تا می‌دهد داریم، تا نظر خود را بردارد نداریم.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (1)

فقیه و عالم برجسته حاج آقا رضا همدانی

علم عالم هم همین‌طور است. علم را تا خدا می‌دهد عالم، عالم است. ولی وقتی خدا بخواهد به کسی علم ندهد، صفحه‌ی جان او پاک می‌شود، چیزی نمی‌ماند. بزرگانی مثل مرحوم حاج آقا رضا همدانی، آن فقیه برجسته که در تشییع جنازه‌ی او بعضی از بزرگان زمان مرحوم میرزای شیرازی گفته بودند اعلم بود. این‌ها اعجوبه‌هایی هستند که در برابر رتبه‌ی علمی آن‌ها ما خجل هستم و هویّت حوزه‌ها را ضایع می‌کنیم.

حوزوی بودن یعنی صاحب فکر بودن، اندیشمند بودن، صاحب نظر بودن، چشمه شدن، جوشیدن، صدقه خور نبودن. تا آدم مقلّد است سر سفره‌ی دیگری است، صدقه خور است، وقتی مجتهد می‌شود حالا خود او انفاق می‌کند. خدای متعال او را دارا کرده است و سفره‌ی علم او مایه‌ی غنای دیگران می‌شود.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (2)

درخواست حاج آقا رضا همدانی از میرزای شیرازی برای برطرف کردن مشکلات معیشتی

از نظر زهد و تقوا یکی از الگوهای مرحوم آیت الله بهجت، حاج آقا رضای همدانی بود. آقای بهجت نقل فرمودند که حاج آقا رضا همدانی به مرحوم میرزای شیرازی پیغام داد که من از شدّت فقر نمی‌توانم در سامرا بمانم. من را به یکی از بلاد اعزام کنید که آن‌جا بروم برای مردم ترویج احکام کنم، ارشاد کنم و زندگی هم کنم. مرحوم میرزا اعلی الله مقامه فرموده بودند نه، وجود ایشان برای حوزه مغتنم است. مرحوم آقا سیّد حسن صدر را که ایشان هم از نظر باطنی از اوتاد و اولیای مسلّم خدا است و از نظر علمی هم صاحب اثر و هم صاحب نقش و ابتکار است. گاهی ترجمه‌های این‌ها را ببینید زندگی این‌ها، غیرت این‌ها، پرچم داری این‌ها، سنگر نشینی این‌ها و تعبّد و اخلاص این بزرگواران خیلی آموزنده است. آقا سیّد حسن صدر همانی شخصی است که گفته بودند شما اهل این حرف‌ها نبودید که رساله دهید و در کرسی مرجعیّت حضور داشته باشید. فرموده بودند وجود نازنین حضرت دستور داده بودند. خود امام زمان علیه السّلام به من گفته بودند.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (3)

 آقا سیّد حسن صدر از جانب مرحوم میرزای شیرازی پیش مرحوم حاج آقا رضای همدانی می‌رود و به ایشان می‌گوید که من آمدم هزینه‌ی سالانه‌ی شما را از زبان خود شما برآورده کنم و میرزا دستور دادند که شما را تأمین کنیم تا شما حوزه را ترک نکنید. ایشان می‌گوید هر چه شما بگویید. مرحوم آقا سیّد حسن یک تأمّلی می‌کند و می‌گوید ما در سال به شما ۶۰ تومان می‌دهیم. مرحوم حاج آقا رضا گریه می‌کند و می‌گوید برای چه به من ۶۰ تومان بدهید؟! ۲۷ تومان در سال برای من بدهید کافی است!  یک چنین کسی که مصداق فقیه را دارد و شما بزرگوارانی که در مرحله‌ی درس خارج هستید حتماً با کتاب‌های فقهی ایشان مؤانست داشته باشید، آثار پر ارج و بسیار غنی است.

ذهن این بزرگوار در اواخر عمر پاک شده بود. آنچه من خواندم همه از یاد من برفت. وجود مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: دو چیز است که هیچ وقت به آن تکیه نکنید؛ یکی صحّت است و یکی غنا است. بیماری خبر نمی‌کند، آدمی که سالم است یک مرتبه مریض می‌شود. غنا هم همین‌طور است. تا فکر می‌کنید چیزی دارید خدا از شما می‌گیرد. همان‌طور که خدا روزی را از جایی می‌دهد که فکر نمی‌کند، بلا هم از جایی می‌آید که آدم فکر آن را نمی‌کند. انصافاً بشر بیچاره است، هیچ کاره است. وجود مقدّس حضرت ابی عبدالله، امام حسین علیه السّلام فرمودند: «الْأَمْرُ بِیَدِ غَیْرِی‏» این است که انسان توجّه داشته باشد.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (4)

گفتگوی مجاشع با رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم

یک کسی به نام مجاشع بر پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد شد عرضه داشت «کَیْفَ‏ الطَّرِیقُ‏ إِلَى‏ مَعْرِفَه ِالْحَقِّ»[۳] حضرت جواب فرمودند که «مَعْرِفَهُ النَّفْسِ». سؤال می‌کند که راه رسیدن به معرفت حضرت حق کجا است؟ آدرس کجا است؟ حضرت فرمودند معرفت نفس. انسان که خود را بشناسد جز فقر چیزی نیست. چون فقیر است معلوم می‌شود که یک نفر دیگر است. انسان چیزی ندارد! این‌طور نیست که خدا ما را آفرید یک وجودی داده است و این در اختیار ما است و یک اَمدی هم معیّن کرده است ما هستیم تا وقتی که تمام شویم. اصلاً این‌طور نیست. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۴] ما در عمق وجود فقیر هستیم و وجود را او به ما می‌دهد. عاریت به تمام معنا است. ما هیچ وقت مالک نیستیم و نمی‌توانیم مالک باشیم. مالک حقیقی خدا است.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (6)

جایگاه والای نماز در دین اسلام

چون مالک او است کارهایی که ما می‌کنیم کارهای خیر است. نماز می‌خوانیم، الحمدلله بی‌نماز نیستیم. والله نماز ما خجالت دارد. چه نمازی است که ما می‌خوانیم؟! اصلاً ما می‌دانیم که در چه محضری حضور پیدا می‌کنیم، با چه کسی داریم صحبت می‌کنیم، چه چیزی می‌گوییم. بدون استثناء موقع نماز رعشه بر اندام حضرات معصومین علیهم السّلام می‌افتاد، رنگ آن‌ها تغییر می‌کرد، حال آن‌ها عوض می‌شد. وجود نازنین حضرت خاتم با عائله‌ی خود گرم صحبت بودند. تا وقتی نماز می‌شد گویا این‌ها را نمی‌شناسند! اصلاً دیگر در این عالم نبود. گویا فرزند و عائله‌ای ندارد، اصلاً نمی‌شناخت. به کلّی حال دگرگون می‌شد، رنگ سفید می‌شد، رگ‌ها مرتعش می‌شد. این‌ها حق است، آن وقت ما نماز خود را یک چیز حاشیه‌ای می‌دانیم که همه چیز مقدّم بر نماز است.

بعضی طلبه‌ها پیدا می‌شوند که نماز برای آن‌ها به اندازه‌ی مطالعه مهم نیست. به اندازه‌ی گپ زدن با دوست اهمیّت ندارد. لذا وقتی نماز در مسجد نیست، در نماز جماعت نیست، خیلی ضرر است، خیلی خسارت است، خیلی بی‌معرفتی است، خیلی جهالت است. خدای متعال کرم کرده است، در عظمت لایتناهی خود ما را به حساب آورده است، مأمور فرستاده است، از ما دعوت می‌کند. اوّل «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه» است، بعد برای این‌که تشویق شویم می‌گوید این پیروزی شما است، «حَیَّ عَلَى الْفَلَاح‏» در جنگ هستید و دشمن دارید، آتشی در درون شما روشن است، دارید می‌سوزید، خاکستر می‌شوید. عجله کنید. بروید که پیروز شوید. اگر به موقع نیایید شکست می‌خورید «حَیَّ عَلَى الْفَلَاح‏». «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل‏». این عبارات را جبرئیل آورده است، برای بشر نیست، اذان و اقامه از آسمان آمده است. نماز «خَیْرِ الْعَمَل‏» است.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (7)

اهمّیّت نماز در سیره‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها

می‌دانید که نماز سفره‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها است. بر حسب روایات «خَیْرِ الْعَمَل‏» حضرت فاطمه‌ی طاهره سلام الله علیها است. نماز «خَیْرِ الْعَمَل‏» است، بی بی ما فاطمه‌ی طاهره سلام الله علیها «خَیْرِ الْعَمَل‏» است، نماز میوه‌ی وجود حضرت زهرا سلام الله علیها است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر»[۵] یک مورد خیر کثیر نماز است. «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه» شما به نماز نائل می‌شوید، به پیروزی نائل می‌شوید و به «خَیْرِ الْعَمَل‏» که حضرت زهرا سلام الله علیها است. شما از فیض نور او بهره می‌گیرید. ما چه نمازی می‌خوانیم؟! ما چه حسّاسیّتی به نماز داریم؟!

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (8)

 حالا فرض کنیم که یک نماز خوب در عمر ما نصیب ما شد. آیا ما می‌توانیم این نماز را برجسته کنیم و بگوییم من یک نمازی خواندم که هر وقت این نماز خواندن خود را به خاطر می‌آورم حسرت می‌خورم که خدایا می‌شود یک چنین نمازی دوباره بخوانم! خود این غفلت است. آدم خیال می‌کند که من بودم این حال را پیدا کردم، من بودم که این حضور را داشتم. منی نبود! خدا به شما نگاه کرد، خدا یک نگاهی به دل شما کرد، خدا این نماز را به شما دارد، خدا این حال را به تو داد.

     ای دعا از تو اجابت هم ز تو                               ای نماز از تو قبول هم ز تو

جانشینی و خلافت انسان موهبتی از جانب خدا

همه چیز از خود او است. با این‌که او مالک علی الطلاق است و ما ملک طِلق هستیم، او مولای علی الاطلاق است و ما عبد طِلق هستیم که هیچ نداریم و نمی‌توانیم داشته باشیم، مع ذلک خدا کرم کرده است و گفته است که می‌خواهم تو را جانشین خود کنم. تو نداری، من مالک هستم، ولی می‌خواهم خلیفه‌ی من باشی. جای من بنشین و خلیفه‌ی من باش. من یک چیزهایی را اعتبار کردم که تو این‌ها را داشته باشی و می‌خواهم برای رحمت دیگری که من منظور کردم با من معامله کنی. اگر چیزی نداشته باشید، آدمی که صفر است نمی‌تواند با کسی معامله و داد و ستد کند. من می‌خواهم تو رنگ من را بگیری و خلیفه‌ی من شوی. به اذن من، من شما را مالک می‌کنم، ولی این ملکی که به شما دادم را ضایع نکنید. این را به خود من بده.

 این معامله‌ای که بشر با خدا می‌کند از آن لطف‌های دل آب کُن پروردگار متعال است. آدم هیچ وقت نمی‌تواند دارا شود، ولی خدا مال خود را داده است. دادن او هم طوری نیست که انقطاع از او پیدا کند. می‌گوید این چیزی که به تو عاریت دادم، این چیزی که برای من است و هنوز هم برای من است به تو یک اراده و اختیاری دادم، با اختیار و اراده‌ی خود آن چیزی که از جانب من در اختیار شما قرار گرفته است را به من بده و با غیر از من معامله نکن.

Sadighi-13960911-Hoze-ThaqalainSite (9)

خداشناسی از راه خودشناسی

 خدای متعال این عالم را برای ما بازار قرار داده است. وجود مقدّس امیر المؤمنین، علیّ بن ابی‌طالب علیه الصّلاه و السّلام به فردی که دنیا را مذمّت کرد… البتّه این‌ها را شما شنیدید، من بیچاره، من پر سوخته، من در راه مانده، چطور آب شدیم، چطور حرام شدیم، چطور عمر را ضایع کردیم، چطور این نعمتی که خدا به ما داده بود، نعمتی که خدا در اختیار ما گذاشته بود، یک چیزی که در اختیار قرار داده بود تا از این طریق ما او شویم. ما متألّه شویم، ما موحّد شویم، ما تجرّد پیدا کنیم. «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ تَوَحَّدَ، مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ تَجَرَّدَ، مَنْ عَرَفَ النَّاسَ تَفَرَّدَ»[۶] خیلی جملات سازنده‌ای است که امیر المؤمنین فرمودند. خدا را بشناسید جز خدا دیگر کسی را ندارد. کسی که حقیقت خود را بشناسد دیگر نمی‌تواند مادّی باشد. تعلّقات عالم مادّه به کلّی کنار می‌گذارد و مجرّد می‌شود. به تجرّد می‌رسد. این بی‌معرفتی خود است، غفلت از خود است، جهل به خود است که ما با حیوانات همسایه هستیم و از این‌ها بدتر هستیم. هیچ سگی معصیّت خدا را نمی‌کند. هیچ گرگی معصیّت خدا را نمی‌کند. امّا بشر گاهی در لباس طلبگی هم گناه خدا را می‌کند!

توصیف مثبت دنیا در کلام حضرت امیر علیه الصّلاه و السّلام  

 این‌که فرموده است «إِنَّ شَرَّ الدَّوَاب‏»[۷] کدام جنبنده مانند این موجود پست می‌شود، رذل می‌شود و با مولا و مالک خود کنار نمی‌آید و او را از یاد می‌برد! برای این‌که پروردگار متعال ما را مشرّف به تخلّق اخلاق خود کند چیزهایی که برای ما نیست به ما اختصاص داده است تا حضرت امیر علیه السّلام به آن فرد فرمود: دنیا بد است یا تو بد هستی؟! بعد در توصیف دنیا حضرت امیر چند جمله بیان فرمودند.

 این‌ها فلش است که شما دنیا را این‌طور استفاده کند، نه آن‌طور که قارون‌ها، مترفین در دنیا هستند و نمی‌فهمند. این‌ها «کَمَثَلِ الْحِمارِ»[۸] هستند، این‌ها «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»[۹] هستند، این‌ها «شَرَّ الدَّوَاب‏»[۱۰] هستند. نشد از دنیا استفاده کنند با این‌که دنیا خیلی می‌توانست برای شما کار، ذخیره و قربی حاصل کند. فرمود: «وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّه‏»[۱۱] دنیا فرودگاه فرشتگان الهی است. شما هیچ وقت فکر کردید که چند ملک در وجود شما فرود آمده است و قلب شما می‌تواند فرودگاه ملائکه باشد؟ رفت و آمد ملک در دل شما به طور مرتّب الهام می‌کنند و شما را به نماز شب دعوت می‌کنند، به نماز اوّل وقت دعوت می‌کنند. دنیا فرودگاه ملائکه است، از دنیا بروید دیگر از این خبرها نیست. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»[۱۲] آن‌هایی که این‌جا تحت ولایت ملائکه هستند در قیامت و بعد از مرگ هم با آن‌ها هستند. اگر ما این‌جا در دل را به روی ملک بستیم و لانه‌ی شیطان شد آن‌جا هم بئس القرین با ما است و ما را رها نمی‌کند.

عذاب بدتر از آتش جهنّم دیوها و شیاطینی است که این‌جا با ما بودند و آن‌جا بلای جان ما هستند. امّا اگر ما فرودگاه ملائکه بودیم و فرشتگان بر ما نازل می‌شدند و می‌دیدند که ما اهل هستیم، دوست خوبی هستیم هر لحظه‌ای در توفیق جدیدی را به روی ما باز می‌کرد. این وحدت ملائکه است.

آثار و برکات سجده‌های طولانی

این‌جا مسجد احباء الله است. از این عالم که می‌رویم حسرت می‌خوریم که ای کاش یک سجده‌ی طولانی داشتیم. کجا است آن سجده‌هایی که بزرگان ما داشتند، لیله السجود داشتند. از اویس قَرَن گرفته تا بزرگان معاصر که ما از دست دادیم. گاهی این‌ها سجده‌های چند ساعته داشتند. لیله السّجود تمام… سلمان می‌گفت ای کاش در عالم با تمام وسعتی که دارد یک شب می‌شد که خدای متعال به من توفیق می‌داد و من سجده انجام می‌دادم. این شب من شب سجود بود؛ سجده‌ی طولانی.

امام صادق علیه السّلام به آن جوانی که گرفتار گناه بود و وحشت کرده بود و به حضرت امام صادق علیه السّلام پناهنده شده بود فرمود حالا که از گناه خود می‌ترسی سجده‌های طولانی انجام بده. شخصی از وجود نازنین پیغمبر که سلام خدا بر پیغمبر و آل پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم باشد، یک نسخه‌ی چند بعدی خواست، آدم زرنگی بود. یکی از دواهایی که از وجود نازنین پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم درخواست کرد این بود که گفت می‌خواهم به من عملی بیاموزی که من در بهشت در درجه‌ی شما باشم. من قانع به بهشتی بودن نیستم، می‌خواهم در بهشت با شما باشم، هم درجه‌ی شما باشم! حضرت تمام آن داروهایی که درخواست کرده بود ارائه کردند و نسبت به این خلاء و نیاز و عطشی که در وجود او پیدا شده بود و از فراغ پیغمبر وحشت داشت و می‌خواست از او جدا نشود و در بهشت هم با خود پیغمبر باشد فرمود سجده‌ی طولانی انجام بده.

این‌جا «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ»[۱۳] است. از این‌جا که رفتیم دیگر خبری نیست. نه پیشانی داریم، نه دست داریم، هیچی نداریم. خدا خواسته است که این بدن مشرّف شود، ابزار شود. این‌که بدن نازنین شیخ صدوق در قبر و بعد از هزار سال هنوز هم تازه است، این‌که بدن مرحوم کلینی تازه است، این‌که بدن مرحوم شیخ فضل الله نوری بعد از سی سال تازه بود برای این‌که این بدن رنگ روح را گرفته بود و در خدمت آن بارقه‌ی الهی قرار گرفته بود. روح در خدمت بدن باشد مانند بدن متلاشی می‌شود.

«یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ»[۱۴] مرگ از هر سو به سوی او می‌آید و نابود می‌شود. امّا اگر بدن در خدمت روح بود، در خدمت جان بود رنگ جان می‌گیرد، زیر خاک نمی‌پوسد و باقی می‌ماند «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ».[۱۵]

بهشت؛ تنها بها و ارزش متناسب با انسان 

یک جمله‌ی دیگر که حضرت دارد «مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ» این‌جا خدا لحظات شما را می‌خرد. خدا سر بازار پیامبر خود را و ملائکه‌ی خود را به عنوان واسطه فرستاده است و دارد شما را به معامله‌ی با او دعوت می‌کند. یک کالایی داریم که مشتری زیاد دارد، ولی خدا مزایده گذاشته است و گفته است بیشترین قیمت را من می‌دهم. «إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّه فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا»[۱۶] قیمت بدن شما بهشت است! خود شما قیمت بالاتر از بهشت دارید. هیچ جا نداریم که قیمت شما بهشت است. «إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّه» این بدن را در مسیر بهشت به کار ببرید.

حرکت انسان در مسیر سلوک الی الله و معامله با خدا

هیچ جای بدن خود را در هوا و هوس نگذرانید. در مباحات هم استفاده نکنید. برای برنامه‌ی روز و شب خود مسیر سلوک الی الله، سیر الی الله را داشته باشید. شما در تمام آنات باید مسافر الی الله باشید، هیچ توقّفی نداشته باشید. خورد و خوراک شما، خوشی‌های شما می‌تواند متاعی باشد که خدا خریدار شما باشد. لبخندهای شما را خدا می‌خرد، خدایی که اشک‌های شما را می‌خرد والله خنده‌های شما را می‌خرد. به شرط این‌که جهت حرکت سلوک باشید. چرا فکر نمی‌کنیم یک طوری زندگی کنیم که خدا زندگی ما را دوست داشته باشد و همه چیز ما را بخرد؟

 وقتی خواب ما «وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَه»[۱۷] مگر فقط اختصاص به ماه رمضان دارد؟ شما اگر بنده‌ی خدا باشید و همیشه مهمان خدا باشید شب و روز خدا از شما پذیرایی می‌کند. خواب شما هم پذیرای خدا می‌شود. «حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاس‏»[۱۸] خوشا به حال آن‌هایی که زرنگ هستند و خواب آن‌ها هم کالایی است که با خدا معامله می‌کنند. تا صبح خدا برای آن‌ها عبادت می‌نویسد و خوب آن‌ها هم عبادت است.

این آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی توبه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»[۱۹] اگر با خدا معامله کردیم خدا این مال را در کجا با ما معامله می‌کند؟ کجا از ما خرید می‌کند؟ محلّ آن جبهه است. «یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ» اگر برای خدا است بهترین جایی که خدا این معامله را به ثمر می‌رساند جبهه است. «یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ» بروید دشمنان خدا را از پا در بیاورید، ننشینید آن‌ها شما را از پا در بیاورند. ذلیل کسی است که در خانه نشسته است و دشمن پشت دیوار او آمده است و حالا باید دفاع خانگی کند. «مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا»[۲۰] وجود مقدّس حضرت امیر علیه السّلام از یک حقیقتی خبر می‌دهد. نه این‌که تلقین است، بیان واقعیّت است.

 کسی که به استقبال دشمن نمی‌رود… هم در هوای نفس، در دشمن باطنی هم باید «لا تَقْرَبُوا»[۲۱] باشید. نگذارید که حرام بیاید و بعد بخواهید دست و پنجه نرم کنید. احیاناً نجس شوید، آلوده شوید، زمین بخورید، نفس بر شما غلبه کند. «لا تَقْرَبُوا» نگذارید که گناه به شما نزدیک شود.

راه آن هم اخلاص است. «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»[۲۲] اگر عبودیّت داشته باشد، اگر تحت ولایت خدا باشید مگر شیطان جرأت می‌کند به شما نزدیک شود؟! مگر این‌که از خدا فاصله گرفتید که خدا شما را رها کرده است و دشمن هم گلوی شما را گرفته است. نماز شما نماز نیست، درس شما درست نیست، طلبگی شما طلبگی نیست. همه چیز ظاهری است، یک قالب بیشتر نیست. این دوری از ولایت الهی است «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ». بندگی تو کجا رفت، تو بنده بودی و مولای تو، تو را رها کرد؟! مگر چنین چیزی می‌شود؟! تو ملک خدا بودی و مالک تو، تو را رها کرد؟! مگر چنین چیزی می‌شود؟! تو از دایره‌ی عبودیّت بیرون رفتی، تو مالکی غیر از خدا برای خود انتخاب کردی، تو در اختیار نفس و شیطان هستی. با خدا نیستی که حالا این‌طور… «مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا».[۲۳]

اوصاف مؤمنان مجاهد

امروز این عزیزان ما که در سوریه و عراق و در جبهه‌ها هستند، از این‌جا و از کشورهای مختلف می‌روند، برادران عزیز فاطمیّون، زینبیّون، حیدریّون نجبا و بسیج کشورهای مختلف که می‌روند با خدا تجارتی کنند. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏»[۲۴] مشتری این‌ها خدا است، این‌ها با غیر خدا معامله نمی‌کنند. همه‌ی وجود خود را به خدا دادند. به جبهه می‌روند که خدا خریدار آن‌ها باشد. بعد هم خدای متعال به این‌ها «الْجَنَّهَ» می‌دهد. برای آن‌ها سند هم معرّفی کرده است، ولی عمدّه آن قسمت آخر است که این‌ها چه کسانی هستند که خدا این‌ها را… اوّل فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ» کسی مؤمن نباشد او بی‌ارزش است، او ناپاک است. «فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْک‏»[۲۵] این جمله‌ی نازنین مادر ما، حضرت صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است. ایمان پاک می‌کند و خدا جنس پاک می‌خرد. ایمان نباشد جنس نجس و آلوده است و خدا نمی‌خرد. ولی مؤمن نه هر مؤمنی! خدا حداقل‌ها را قبول ندارد، حداکثرها را قبول دارد. این‌ها چه کسانی هستند؟ «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ‏»[۲۶] اوّل فرموده بودند «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»[۲۷]، در آخر هم می‌فرمایند: «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ»[۲۸] به مؤمنین بشارت دهید.

(روضه خوانی)


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی روم، آیه ۲۷٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۷، ص ۷۲٫

[۴]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۵]– سوره‌ی کوثر، آیه ۱٫

[۶]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۸۲٫

[۷]– سوره‌ی انفال، آیات ۲۲ و ۵۵٫

[۸]– سوره‌ی جمعه، آیه ۵٫

[۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۶٫

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیات ۲۲ و ۵۵٫

[۱۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۳٫

[۱۲]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۱٫

[۱۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۳٫

[۱۴]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۱۷٫

[۱۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۳٫

[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۱۹٫

[۱۷]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۹۳٫

[۱۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۵٫

[۱۹]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۲۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۶۹٫

[۲۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۱٫

[۲۲]– سوره‌ی حجر، آیه ۴۲؛ سوره‌ی إسرا، آیه ۶۵٫

[۲۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۶۹٫

[۲۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۲۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۹، ص ۲۲۳٫

[۲۶]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۲٫

[۲۷]– همان، آیه ۱۱۱٫

[۲۸]– همان، آیه ۱۱۲٫