امام رضا علیه السّلام دید این‌جا دارد با پایگاه هدایت بازی می‌کند، به شخص کار ندارد. می‌خواهد این قدرت امامت را انکار کند که امام کسی است که اگر دست خود را به آسمان بلند کند دریای رحمت خدا را طوفانی می‌کند. این‌جا بود که حضرت ثامن الحجج علیه السّلام نگاه به پرده‌ای کردند که این پرده عکس شیر داشت. عکس شیر یعنی شیر که نیست، رنگ کردند. حضرت یک نگاهی به این پرده کرد و فرمود: «خُذْ عَدُوَّ اللَّه‏»[۱] این لعین را اخذ کن و بگیر. این رنگ پرده شیر زنده شد! جلوی آن جمع دهان باز کرد و این آدم هتّاکی به پایگاه هدایتی امام می‌کند بلعید و مأمون علیه اللّعنه ضعف کرد، غش کرد و آن‌جا افتاد. وجود مبارک امام رضا علیه السّلام دستی کشید و او را بیدار کرد. در گوش او گفت من مأموریّت ندارم از این قدرت خود برای نابودی تو استفاده کنم. او را آرام کرد.

 

مأموریّت امام رضا علیه السّلام مأموریّت هدایتی بود. این‌که امام رضا علیه السّلام می‌آیند… مردی می‌گوید من در عالم رویا دیدم… مسجدی بود که وقتی حاجی‌ها به مکّه می‌رفتند از آن‌جا عبور می‌کردند یا اتراق می‌کردند. دیدم پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم آمدند در آن مسجد نشستند. طبقی از خرمای صیحانی در محضر ایشان است. رفتم به پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم سلام کردم و گفتم از این خرما به من هم عطا بفرمایید. حضرت یک مشت خرما برداشتند و به من دادند. شمردم و دیدم هجده خرما است، آن را تناول کردم. این خواب را دیده بودم. چند روزی نگذشت گفتند امام رضا علیه السّلام دارند به خراسان تشریف می‌آورند و به محلّ شما می‌آیند. اتّفاقاً آمد در همان مسجد اتراق کرد. به آن مسجد رفتم، همان‌طور که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیده بودم، دیدم امام رضا علیه السّلام با همان هیئت و در همان جایی که من دیدم پیغمبر اکرم نشسته بود، نشسته است. طبقی خرما جلوی ایشان بود. رفتم سلام عرض کردم و گفتم: آقا جان می‌شود ما هم از این خرمای شما متبرّک شویم؟ حضرت مشتی خرما برداشتند و دادند. شمردم و دیدم همان هجده خرما است. گفتم: آقا می‌شود اضافه بفرمایید. فرمود: اگر پیغمبر اضافه داده بود من هم اضافه می‌دادم. این‌ها هدایت‌های معجزه‌ای حضرت رضا علیه الصّلاه و السّلام بود. آن هدایت قولی او، این هدایت اعجازی او و هدایت عملی حضرت رضا علیه السّلام هم خیلی عجیب است.


[۱]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۴۸٫