مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در باب نوادر که مربوط به مسائل تجارت و خرید و فروش است، این روایت را نقل کرد‌ه است:
مصعب بن عبدالله نوفلى از شخصى گزارش می‌کند که؛ در زمان رسول خدا(ص) عرب بیابانگردى تعدادى شتر به مدینه آورده و به پیامبر گفت: اى رسول خدا! این شتران را براى من بفروش! رسول خدا(ص) فرمود: «من فروشنده بازارى نیستم!» آن مرد گفت: پس مرا راهنمایى کن! پیامبر(ص) فرمود: «این شتر نر را به این قیمت بفروش و این شتر ماده را به این مبلغ بفروش!» تا این‌که همه شترانش را نرخ‌گذارى کرد. اعرابى به بازار رفت و شترانش را فروخت.
سپس نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: سوگند به خدایى که تو را به حق مبعوث فرمود، بر آنچه راهنمایی کردی، نه درهمى افزوده شد و نه درهمى کاسته گردید. اکنون از من هدیه‌اى درخواست کن اى رسول خدا!
پیامبر(ص) ابتدا این درخواست را نپذیرفت تا آنکه بعد از اصرار فراوان اعرابی از او خواست که شتر ماده‌ای – بدون آنکه از بچه‌اش جدا شود – به حضرتشان هدیه کند.
[۱]
لازم به ذکر است که این روایت هم مرفوع بوده و هم آخرین راوی آن یعنی «مصعب بن عبد الله نوفلی» فردی گمنام و مجهول است و بر این اساس، از نگاه دانش روایت‌شناسی در مرتبه روایات ضعیف قرار دارد.

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۳۱۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.