معاویه از همان آغاز صلح به دنبال جانشینی یزید بود و او را نزد معلمانی مجرب قرار داد تا آمادگی لازم را برای حکمروایی به دست آورد. معاویه به خوبی می‌دانست برای جانشینی یزید، موانع بزرگی وجود دارد که تا آنها ‌را از سر راه برندارد نمی‌تواند این جانشینی را تثبیت کند. نخستین مانع، وجود بزرگانی بود که با حضور آنان در جامعه اسلامی معاویه به خود جرأت نمی‌داد که این نقشه را برملا سازد. بزرگ‌ترین مانع برای اجرای این نقشه، وجود امام مجتبی(ع) بود که از همه جهات برای خلافت شایستگی داشت و در صلح‌نامه ‌حضرتشان با معاویه نیز گنجانده شده بود که ایشان بعد از معاویه زمامدار مسلمانان باشد.
معاویه با سیاست شیطانی‌اش برای رسیدن به هدف، نقشه‌هایی را طراحی کرد تا تک‌تک موانع را از سر راه ولایت‌عهدی یزید بردارد که از خطرناک‌ترین آنها حذف فیزیکی افراد و بزرگانی بود که به نوعی در جامعه نفوذ داشتند و با این ولایت‌عهدی مخالف بودند.

وجود مبارک امام مجتبی(ع) به چند دلیل مانعی بزرگ برای ولایت‌عهدی یزید به شمار می‌آمدند:
۱ – آن‌حضرت شخصیت معنوی بالایی داشت و همه او و برادرش امام حسین(ع) را «سَیِّدَی شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ؛ دو آقای جوانان بهشتی» می‌شناختند و خدمات فراوان آن‌حضرت در مدینه از او شخصیت عظیمی در اجتماع ساخته بود و در عراق نیز به سبب شیعه‌بودن اکثریت مردم، حضرتشان جایگاه و پایگاه ویژه‌ای داشت. به این سبب، معاویه به راحتی نمی‌توانست ولایت‌عهدی یزیدی را مطرح کند که از معنویات بویی نبرده و جوانی خام و اهل شراب و قمار بود.

۲ – امام حسن(ع) از کسانی بود که نه تهدید او را وادار به عقب‌نشینی می‌کرد و نه تطمیع وی را به سکوت و تسلیم وا می‌داشت.
همچنین گزینه دور کردن از مرکز جامعه اسلامی به بهانه‌هایی؛ مانند امارت و قضاوت درباره امام حسن(ع) قابل اجرا و عمل نبود؛ چون آن‌حضرت، هیچ مسئولیتی از طرف معاویه نمی‌پذیرفت و معاویه نیز برای اجبار بر این مسئله قدرتی نداشت.

۳ – قرارداد صلحی میان حضرت مجتبی(ع) و معاویه وجود داشت که بنابر یکی از بندهای آن، معاویه حق نداشت بعد از خودش کسی را به جانشینی انتخاب کند، بلکه زمامداری بعد از او به حضرتشان می‌رسید و این خود، مانع بزرگ سیاسی و اجتماعی به شمار می‌آمد.
این بند از قرارداد در کتاب‌های تاریخی معتبر فراوانی وجود دارد:
«علما بر این اتفاق دارند که حسن [بن علی] حکومت را به معاویه تا زمان حیاتش واگذارد کرد نه بیش از آن، تا این‌که خلافت بعد از او به خودش برگردد و قرارداد بین آن دو این‌گونه بسته شد».
[۱]
«هنگامی که علی به شهادت رسید، حسن بن علی در عراق و معاویه در شام به حکومت رسید …امام مجتبی(ع) با لشکری از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کردند و معاویه نیز با لشکری از شام، رهسپار میدان جنگ شد. بعد از رویارویی دو لشکر و آن وقایع، کار به صلح کشید و صلح نامه‌ای در آن میان به امضا رسید که یکی از بندهای آن این بود: به این شرط که معاویه، خلافت را بعد از خود به حسن واگذارد».
[۲]

با توجه به جهات فوق به سبب زنده بودن امام حسن مجتبی(ع)، معاویه هیچ توجیهی برای طرح ولایتعهدی فرزندش نداشت و از همین‌جا روشن می‌شود که حضرت مجتبی(ع) با این‌که به یقین می‌دانست معاویه به صلح‌نامه عمل نخواهد کرد، اما با دقت تمام، موادی را در آن قرارداد گنجاند که رسوایی معاویه را – که بسیار ظاهرفریبی می‌کرد – با دست خودش فراهم کند.
معاویه و اطرافیان و معاصرانش نیز این مسئله را به خوبی درک کرده بودند. در همین راستا احنف بن قیس به او گفت: «براستی اهل حجاز و عراق به این امر رضایت نخواهند داد و تا زمانی که حسن زنده باشد تن به بیعت با یزید نمی‌دهند».
[۳]
باید بر سخنان احنف افزود که نه تنها مردم حجاز و عراق به این امر راضی نمی‌شدند که شاید مردم شام نیز به این امر راضی نبودند؛ چون اولاً: از بی لیاقتی و فساد اخلاقی او کاملاً آگاهی داشتند؛ ثانیاً: از مواد صلح نامه با امام حسن(ع) آگاه بودند و معاویه تلاش داشت مردم شام را راضی نگاه دارد؛ از این‌رو معاویه هیچ راهی نمی‌دید جز این‌که امام حسن(ع) را به صورت فیزیکی حذف کند و او را به شهادت برساند. بهترین گزینه از بین راه‌های موجود، این بود که بی‌صدا ‌حضرتشان را مسموم کند؛ چون راه‌های دیگر درباره آن‌حضرت، عملی نبود.

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج ‏۱، ص ۳۸۷، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۲]. همان.

[۳]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم‏، الامامه و السیاسه، تحقیق: شیری، علی، ج ‏۱، ص ۱۹۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.