موضوع این آیات نعمت هایی است که پروردگار به سلیمان پیامبر(ع) داده است. استفاده از قدرت بادها جهت طی نمودن مسیری طولانی در مدتی کوتاه، و تسخیر گروه زیادی از جنیان. همچنین خدای تعالی از آل داود؛ یعنی خانواده و اهل بیت و یا امت حضرت داود(ع) می خواهد که خدای تعالی را شکر کنند.
 

پاسخ تفصیلی

در قرآن کریم درباره نعمت هایی که خدا به حضرت سلیمان(ع) داده است، می خوانیم:
«وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ * یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».
[۱]
در این آیات شریفه در مورد حضرت سلیمان(ع) از سه موهبت بزرگ بحث می شود: «ما باد را مسخّر سلیمان قرار دادیم که صبح گاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه»(وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).
جالب این که گاه اجسام خشن و فوق العاده محکمى؛ چون آهن و مس مسخّر پیامبران الهی شده و گاه مخلوقات بسیار لطیفی چون باد، ولى هر دو سازنده و اعجاز آمیزند و مفید! لطافت باد هرگز مانع از آن نیست که اعمال مهمى را انجام دهد، بادها هستند که کشتی های عظیم را بر سطح اقیانوس ها به حرکت در می آورند، سنگ هاى سنگین آسیا را می چرخانند، و بالن ها را بر فراز آسمان به حرکت در می آورند. آرى خداوند این جسم لطیف را با این قدرت خیره کننده در اختیار سلیمان قرار داد.
[۲]
در این که باد چگونه دستگاه سلیمان (کرسى یا فرش او را) به حرکت در می آورد، بر ما روشن نیست، همین قدر می دانیم هیچ چیز در برابر قدرت خدا مشکل و پیچیده نمی باشد، جایى که انسان بتواند با قدرت ناچیزش بالن ها و هواپیماهاى بزرگ را با صدها مسافر و حجم سنگینی از بار در اوج آسمان ها به حرکت در  آورد، چگونه حرکت دادن بساط سلیمان به وسیله باد براى خداوند مشکل است؟
«غُدُوّ» به معناى طرف صبح و مابین نماز صبح و طلوع خورشید است،
[۳] در مقابل «رواح» که طرف غروب را می گویند،[۴] ولى از قرائن بر می آید که در آیه مورد بحث «غُدو» به معناى نیم اول روز است، و «رواح» نیم دوم، و مفهوم آیه این است که سلیمان از صبح تا به ظهر با این مرکب راهوار به اندازه یک ماه مسافران آن زمان راه می رفت و نیم دوم روز نیز به همین مقدار راه می پیمود.[۵]
سپس به دومین موهبت الهى نسبت به سلیمان اشاره شده: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم»!(وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ). «اسلنا» از ماده «سیلان» به معناى جارى ساختن است،
[۶] و «قطر» به معناى مس مى‏باشد[۷] و منظور این است که ما این فلز را براى او ذوب کردیم و همچون چشمه آب روان گردید![۸]
و بالآخره به بیان سومین موهبت پروردگار نسبت به سلیمان؛ یعنى تسخیر گروه عظیمى از جن پرداخته می شود: «و گروهى از جن پیش روى او به اذن پروردگار برایش کار می کردند»(وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هر گاه کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى می کرد او را با آتش سوزان مجازات می کردیم»(وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ).
«جن» چنان که از نامش نیز پیداست موجودى است پوشیده و پنهان از حس، داراى عقل و قدرت و چنان که از آیات قرآن استفاده می شود مکلف به تکالیف الهى است. درباره «جن» افسانه ها و داستان هاى خرافى بسیار ساخته اند، ولى اگر این خرافات را حذف کنیم اصل وجود آن و صفات ویژه اى که در قرآن براى جن آمده است مطلبى است که هرگز با علم و عقل مخالف نیست.
[۹] از تعبیر آیه فوق استفاده می شود که تسخیر این نیروى عظیم نیز به فرمان پروردگار بوده، و هرگاه از انجام وظایفشان سر باز می زدند مجازات می شدند.
برخی از مفسران گفته اند منظور از «عَذابِ السَّعِیرِ» در این جا مجازات روز قیامت است،
[۱۰] در حالى که ظاهر آیه نظر به مجازات متخلفین در دنیا دارد.[۱۱] از آیات دیگری نیز به خوبى استفاده می شود که خداوند گروهى از شیاطین را در اختیار او قرار داده بود که براى او کارهاى عمرانى مهمى انجام می دادند، و هر گاه تخلف می کردند آنها را به زنجیر می افکند.[۱۲]
در آیه بعد به بخشى از کارهاى مهم گروه جن که به فرمان سلیمان انجام می دادند اشاره شده است: «سلیمان هر چه می خواست از معبدها، تمثال ها، و ظرف هاى بزرگ غذا که همچون حوض هاى بزرگ بود، و دیگ هاى عظیم ثابت براى او تهیه می کردند»(یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ). بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نیازهاى جسمانى انسان ها که با جمعیت زیاد لشکریان و کارگزارانش تناسب داشت. این کارکنان فعال سلیمان، معابد بزرگ و باشکوهى که درخور حکومت الهى و مذهبى او بود براى او ترتیب می دادند، تا مردم بتوانند به راحتى به وظایف عبادى خود قیام کنند.
«محاریب» جمع «محراب»؛ در لغت به معناى «پیشگاه مجلس و شریف ترین موضع آن»، «صدر و شریف ترین جا در مسجد»،
[۱۳] است. آنچه امروزه به آن محراب می گویند که همان محل امام جماعت است در حقیقت تعبیر و معناى تازه اى است که از ریشه اصلى گرفته شده است.[۱۴] از آن جا که این واژه از ماده «حرب» به معناى جنگ است، علت نام گذارى عبادت گاه را به «محراب» این دانسته اند که محل محاربه و جنگ با شیطان و هواى نفس است. و یا از «حرب» به معناى لباس است که در میدان جنگ از تن دشمن گرفته می شود، چرا که انسان در محراب عبادت باید پوشش افکار دنیوى و پراکندگى خاطر را از خود برگیرد.[۱۵]
«تماثیل» جمع «تمثال» به معناى نقش، عکس و مجسمه است.
[۱۶] در این که این مجسمه ها یا نقش ها صورت هاى چه موجوداتى بودند، و به چه منظور سلیمان دستور تهیه آنها را می داد تفسیرهاى مختلفى شده است؛ ممکن است این ها جنبه تزیینى داشته، همان گونه که در بناهاى مهم قدیم بلکه جدید ما نیز دیده می شود. و یا براى افزودن ابهت به تشکیلات او بوده است؛ چرا که نقش پاره اى از حیوانات چون شیر در افکار بسیارى از مردم ابهت آفرین است.[۱۷]
آیا مجسمه سازى موجودات دارای روح در شریعت سلیمان(ع) جایز بوده، هر چند در اسلام ممنوع است؟ یا این که مجسمه هایى که براى سلیمان می ساختند از جانداران دارای روح نبوده، بلکه تمثال هاى درختان و کوه ها و خورشید و ماه و ستارگان بوده است؟ یا فقط براى او نقش و نگار بر دیوارها می زدند که در ظریف کاری هاى آثار باستانى بسیار دیده می شود و می دانیم نقش و نگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه حرام نیست. همه این ها محتمل است چرا که ممکن است تحریم مجسمه سازى در اسلام به منظور مبارزه شدید با مسئله بُت پرستى و ریشه کن کردن آن بوده و این ضرورت در زمان سلیمان تا این اندازه وجود نداشته و این حکم در شریعت او نبوده است.
[۱۸]
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه چنین می فرماید: «به خدا سوگند! تمثال هاى مورد در خواست سلیمان مجسمه مردان و زنان نبوده، بلکه تمثال درخت و مانند آن بوده است».
[۱۹] مطابق این روایت مجسمه سازى ذی روح در شریعت وى نیز حرام بوده است.
«جفان» جمع «جفنه»، به معناى ظرف هاى غذاخورى است.
[۲۰] و «جواب» جمع «جابیه» به معناى حوض آب است.[۲۱] از این تعبیر استفاده می شود که ظرف هاى بسیار بزرگ غذاخورى که هر کدام همچون حوضى بود براى سلیمان تهیه می دیدند تا گروه زیادی بتوانند اطراف آن بنشینند و از آن غذا بخورند.[۲۲]
«قدور» جمع «قِدر» به معناى ظرفى است که غذا در آن طبخ می شود
[۲۳] و «راسیات» جمع «راسیه» به معناى پا بر جا و ثابت است[۲۴] و در این جا منظور دیگ هایى است که از عظمت آن را از جا تکان نمی دادند.[۲۵]
بعد از ذکر این مواهب، خداوند به دودمان حضرت داود خطاب کرده می فرماید: «اى آل داود شکرگزارى کنید»(اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً). مقصود از آل داود، خانواده و اهل بیت او
[۲۶] که از جمله سلیمان پیامبر(ع) است. برخی گفته اند علاوه بر اینها، خطاب شامل امت حضرت داود هم می شود.[۲۷]
خدا در ادامه می فرماید: «اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند!»(وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ). بدیهى است اگر منظور از شکرگزارى تنها شکر با زبان باشد مسئله مشکلى نیست تا عاملان به آن کم بوده باشند، بلکه منظور «شکر در عمل» است؛ یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که به جهت آن آفریده شده اند، و مسلّم است کسانى که مواهب الهى را عموماً در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند. این تعبیر در آیه، ممکن است براى بیان عظمت مقام این گروه باشد که افراد نمونه اى هستند، و یا به این منظور که شما کوشش کنید و در زمره آنان در آئید تا بر جمع شاکران افزوده شود.
[۲۸]

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. سبأ، ۱۲ و ۱۳٫

[۲]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۴ – ۳۵، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۳]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، ج ۶، ص ۲۴۴۴، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ فیروز آبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج ۴، ص ۴۱۷، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول.

[۴]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج ‏۵، ص ۱۴۳، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول؛ الصحاح، ج ‏۱، ص ۳۶۸٫

[۵]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۸، ص ۳۸۲، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا؛ تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۵ – ۳۶؛ و نیز ر.ک: فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ‏۲، ص ۲۴۳، قم، مؤسسه دار الهجره، چاپ دوم.

[۶]. القاموس المحیط، ج ‏۳، ص ۵۴۶؛ واسطی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏۱۴، ص ۳۶۶، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۷]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ‏۳، ص ۴۶۱، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ‏۳، ص ۳۶۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.

[۸]. فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیرالقرآن، ج ‏۲، ص ۱۰۰۹، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۳، ص ۶۷۴، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۶، ص ۳۶۳، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۹]. ر.ک: «ارتباط انسان با جن»، سؤال ۵۵۶؛ «اصناف و گروه های جن»، سؤال ۲۶۸۹۵.

[۱۰]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏۳، ص ۳۴۳، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش؛ فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۲۵، ص ۱۹۸، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۱۱]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۶، ص ۳۶۳؛ تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۷٫

[۱۲]. ص، ۳۷ – ۳۸: «و هر بنّا و غواصى از شیاطین را [مسخّر او نمودیم،] و دیگر شیاطین را که با غل و زنجیر به هم بسته بودند [در سلطه او درآوردیم تا نتوانند در حکومت او فتنه و آشوب برپا کنند]».

[۱۳]. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج ۱، ص ۳۵۹، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.

[۱۴]. ر.ک: تاج العروس من جواهر القاموس، ج  ۱، ص ۴۱۲٫

[۱۵]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، ص ۲۲۵، بیروت، دارالقلم‏، چاپ اول؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج  ۱، ص ۴۱۲٫  

[۱۶]. مفردات ألفاظ القرآن، ص ۷۵۸؛ الصحاح، ج  ۵، ص ۱۸۱۶؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج  ۱۵، ص ۶۸۲٫

[۱۷]. ر.ک: ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج ‏۱۶، ص ۴۳، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق؛ تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۹٫

[۱۸]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۹ – ۴۰٫

[۱۹]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج ‏۲، ص ۶۱۸،  قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.

[۲۰]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج  ۶، ص ۱۴۶، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

[۲۱]. مفردات ألفاظ القرآن، ص ۱۸۶٫

[۲۲].  تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۳، ص ۶۷۵؛ تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۴۰٫

[۲۳].  مجمع البحرین، ج  ۳، ص ۴۵۳؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج  ۷، ص ۳۷۲٫

[۲۴]. ر.ک: تاج العروس من جواهر القاموس، ج  ۱۹، ص ۴۶۰ – ۴۶۱٫

[۲۵]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۴۰٫

[۲۶]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۶، ص ۳۶۳؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج ‏۱۳، ص ۲۰۸، تهران، کتابفروشی لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق؛ حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏۷، ص ۲۷۶، بیروت، دارالفکر، بی تا.

[۲۷]. تفسیر روح البیان، ج ‏۷، ص ۲۷۶٫

[۲۸]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۴۱٫