با تحقیقی که در متون و منابع تاریخی داشته ایم، تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است، کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری (متوفای ۲۷۶ هق) است که از مصادر تاریخی اهل سنّت می‌باشد. و هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را به یک داستان و رمّان شبیه‌تر می‌بیند تا یک اتّفاق حقیقی. ما جهت اطّلاع از این ماجرا خلاصه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این جا می‌آوریم :

ماجرا از این قرار است که روزی یزید با یکی از ندیمان معاویه درد دل کرده و می گوید: پدرم از حال من غفلت کرده و مرا در موضوعی به کلی محروم و ضایع ساخته است.

ندیم، گزارش ناراحتی یزید را به معاویه می دهد. برای همین، معاویه یزید را احضار و او را نسبت به عقده گشایی وادار می سازد.

یزید نیز اظهار تأسف میخورد که من در گذشته وصف زیبایی و کمال «ارینب» دختر اسحاق را شنیده بودم و در دل عاشق او گردیده بودم. ولی شما آنقدر از حال و روز من غافل ماندید که عبدالله بن سلام به خواستگاری او شتافت و با وی ازدواج نمود.

معاویه نیز پس از ابراز همدردی قول داد تا وسیله ازدواج او با «ارینب» را فراهم آورم.

معاویه نیز برای عبدالله به سلام نقشه کشید و او را _که جزو مأموران حکومتیش بود_ را اظهار کرد. سپس ابودرداء و ابوهریره را خواست تا عبدالله بن سلام را برای دخترش خواستگاری کرده و به او اعلان کنند که خلیفه به فکر انتخاب جانشین برای خود است.

سپس ابودرداء و ابوهریره این موضوع را برای عبدالله بن سلام مطرح می کنند و او نیز که از این مطلب خوشحال شده بود، قبول کرد که به خواستگاری دختر معاویه برود.

ازطرفی معاویه با دختر خویش هماهنگ کرده بود که اگر عبدالله بن سلام به خواستگاریت آمد، از او تعریف کن و سپس به او بگو تنها مانعی که بر سر راه این وصلت وجود دارد ازدواج عبدالله با ارینب است که این موضوع غیرت وی را به جوش می آورد.

وقتی ابودرداء و ابوهریره از طرف عبدالله بن سلام خواستگاری دختر معاویه می روند، او همان چیزهایی که پدر به وی تعلیم داده بود را به فرستاده های عبدالله تحویل می دهد. آن دو فرستاده وقتی با عبدالله بن سلام موضوع را در میان می گذارند، عبدالله، جا در جا ارینب را در محضر آن دو نفر طلاق می دهد.

وقتی معاویه با خبر شد که به هدف شوم خود رسیده است، برای فرافکنی خطاب کرد: چرا عبدالله در موضوع به این مهمی بدون مشورت شتاب کرده است؟! او باید اول و آخر رضایت دخترم را برانگیزد!

بنابرین وقتی دوباره بعد از طلاق به خواستگاری دختر معاویه می روند، او نیز با جواب سر بالا ابراز می کند که نیاز به فکر بیشتری دارد؛ چراکه مسأله ازدواج، امری است که با سرنوشت آدمی عجین است!

سپس این ماجرا زبان به زبان میان مردم چرخید و همه مردم فهمیدند که معاویه عبدالله را فریب داده است؛ اما عبدالله دمادم به خود امید می داد که این ماجرا بالاخره به سود او ختم می شود.

پس از گذشت مدتی عبدالله برای این که کسب تکلیف کرده باشد، برای بار سوم به خواستگاری دختر معاویه رفته ولی دیگر این بار دختر معاویه صراحتاً او را سرکیسه می کند و جواب رد به او می دهد.

در این میان، مدت عده ارینب داشت به سرانجام می رسید که ابودرداء از طرف معاویه به سوی عراق رفت تا برای یزید از ارینب خواستگاری کند.

وقتی ابودرداء به کوفه رسید، برای شرف حضور ابتدا نزد امام حسین علیه‌السلام رفت. امام حسین علیه‌السلام که از هدف ابودرداء مطلع شد، از وی خواست تا از طرف او نیز به خواستگاری ارینب برود.

وقتی ابودرداء خدمت «ارینب» رسید، گفت: من از طرف دو نفر آمده ام که از تو خواستگاری نمایم. یکی از طرف فرزند خلیفه یزید بن معاویه و دیگری از سوی فرزند رسول خدا سید جوانان اهل بهشت.

در این هنگام «ارینب» از ابودرداء می خواهد که صادقانه و بی طرف او را راهنمایی کند و بگوید که کدام یک بهتر است. ابودرداء نیز که در ابتدا از این کار طفره رفته بود، با اصرار زیاد وی عرضه می کند که من خودم دیده ام که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در کودکی به لبان حسین بن علی بوسه زده است. چه بهتر که تو نیز لبهای خود را به محل گلبوسه های رسول خدا بگذاری.

بنابرین ابودرداء ارینب را به عقد امام حسین علیه‌السلام در می آورد. که این کار خشم معاویه و یزید را بر علیه امام حسین علیه‌السلام بر می انگیزد.

از طرفی، عبدالله که اموال و دارایی خود را در شام به اتمام رسانده بود، در پی این بود که اموال خود را که /در نزد ارینب به امانت گذاشته بود را از وی بستاند؛ اما به خاطر خیانتی که به وی کرده بود روی بازگشت نداشت و فکر می کرد که او آنها را به خاطر این خیانت اختیار کرده است.

پس از مدتی ناچار می شود تا به نزد امام حسین علیه السلام آمده و ماجرا را بازگو کند. امام علیه السلام نیز به وی فرمود که باید برای ابراء ذمه ارینب خودش به سر وقت وی برود و اموال خود را از او باز ستاند.

وقتی امام حسین علیه السلام نزد «ارین»ب می رود به او می گوید که عبدالله از تو تعاریف بسیاری کرده است و گفته است که تو زن امانت داری هستی. برای همین به اینجا آمده تا امانت هایی را که در نزد تو به ودیعه گذاشته را باز ستاند.

«ارینب» نیز کلام امام علیه‌‎السلام را تایید کرده و بنا را بر آن می گذارد که در برابر امام حسین علیه السلام امانات وی را تحویل دهد. وقتی هنگام پس گیری امانات سر می رسد، امام حسین در میانه دیدار، آن دو را تنها می گذارد. عبدلله نیز مشتی از در و گوهر را ازیکی از این کیسه ها برداشته و به وی تقدیم می کند سپس ناله هر دو بلند شده و بنا را به گریه کردن می گذارند که در این میان امام حسین سر می رسید و در یک مجلس ارینب را سه طلاقه می کند. و بیان می کند که از ابتدا قصد نداشته است تا به خاطر مال و جمال ارینب با وی ازدواج کند. بلکه او را تنها برای همسرش نگاه داشته است[۱].

این خلاصه ای از ماجرای داستان ارینب بود. حال به اشکاکلات این ماجرا پی می بریم:

اولاً ابن قتیبه بدون هیچ اشاره‌ای به ناقل و راوی این داستان حکایت را از شخص ثالثی نقل می‌کند که برای ما آن شخص شناخته شده نیست ؛ پس داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست.

ثانیاً : اشکال مهم دیگری که در این داستان وجود دارد این است که امام حسین ‌علیه السّلام در یک مجلس همسرش را سه طلاقه می‌کند و حال آن که بر اساس فقه شیعه که بر گرفته از روایات اهل بیت معصومین علیهم السّلام است سه طلاق در یک مجلس جایز نمی‌باشد.

ثالثاً : گذشته از بطلان قطعی روایت فوق ، به اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی اساس برسد.

[۱] . الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (۲۷۶هق)، تحقیق الزینی ، ج ۱ ، ص ۱۶۷

با تحقیقی که در متون و منابع تاریخی داشته ایم، تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است، کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری (متوفای ۲۷۶ هق) است که از مصادر تاریخی اهل سنّت می‌باشد. و هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را به یک داستان و رمّان شبیه‌تر می‌بیند تا یک اتّفاق حقیقی. ما جهت اطّلاع از این ماجرا خلاصه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این جا می‌آوریم :

ماجرا از این قرار است که روزی یزید با یکی از ندیمان معاویه درد دل کرده و می گوید: پدرم از حال من غفلت کرده و مرا در موضوعی به کلی محروم و ضایع ساخته است.

ندیم، گزارش ناراحتی یزید را به معاویه می دهد. برای همین، معاویه یزید را احضار و او را نسبت به عقده گشایی وادار می سازد.

یزید نیز اظهار تأسف میخورد که من در گذشته وصف زیبایی و کمال «ارینب» دختر اسحاق را شنیده بودم و در دل عاشق او گردیده بودم. ولی شما آنقدر از حال و روز من غافل ماندید که عبدالله بن سلام به خواستگاری او شتافت و با وی ازدواج نمود.

معاویه نیز پس از ابراز همدردی قول داد تا وسیله ازدواج او با «ارینب» را فراهم آورم.

معاویه نیز برای عبدالله به سلام نقشه کشید و او را _که جزو مأموران حکومتیش بود_ را اظهار کرد. سپس ابودرداء و ابوهریره را خواست تا عبدالله بن سلام را برای دخترش خواستگاری کرده و به او اعلان کنند که خلیفه به فکر انتخاب جانشین برای خود است.

سپس ابودرداء و ابوهریره این موضوع را برای عبدالله بن سلام مطرح می کنند و او نیز که از این مطلب خوشحال شده بود، قبول کرد که به خواستگاری دختر معاویه برود.

ازطرفی معاویه با دختر خویش هماهنگ کرده بود که اگر عبدالله بن سلام به خواستگاریت آمد، از او تعریف کن و سپس به او بگو تنها مانعی که بر سر راه این وصلت وجود دارد ازدواج عبدالله با ارینب است که این موضوع غیرت وی را به جوش می آورد.

وقتی ابودرداء و ابوهریره از طرف عبدالله بن سلام خواستگاری دختر معاویه می روند، او همان چیزهایی که پدر به وی تعلیم داده بود را به فرستاده های عبدالله تحویل می دهد. آن دو فرستاده وقتی با عبدالله بن سلام موضوع را در میان می گذارند، عبدالله، جا در جا ارینب را در محضر آن دو نفر طلاق می دهد.

وقتی معاویه با خبر شد که به هدف شوم خود رسیده است، برای فرافکنی خطاب کرد: چرا عبدالله در موضوع به این مهمی بدون مشورت شتاب کرده است؟! او باید اول و آخر رضایت دخترم را برانگیزد!

بنابرین وقتی دوباره بعد از طلاق به خواستگاری دختر معاویه می روند، او نیز با جواب سر بالا ابراز می کند که نیاز به فکر بیشتری دارد؛ چراکه مسأله ازدواج، امری است که با سرنوشت آدمی عجین است!

سپس این ماجرا زبان به زبان میان مردم چرخید و همه مردم فهمیدند که معاویه عبدالله را فریب داده است؛ اما عبدالله دمادم به خود امید می داد که این ماجرا بالاخره به سود او ختم می شود.

پس از گذشت مدتی عبدالله برای این که کسب تکلیف کرده باشد، برای بار سوم به خواستگاری دختر معاویه رفته ولی دیگر این بار دختر معاویه صراحتاً او را سرکیسه می کند و جواب رد به او می دهد.

در این میان، مدت عده ارینب داشت به سرانجام می رسید که ابودرداء از طرف معاویه به سوی عراق رفت تا برای یزید از ارینب خواستگاری کند.

وقتی ابودرداء به کوفه رسید، برای شرف حضور ابتدا نزد امام حسین علیه‌السلام رفت. امام حسین علیه‌السلام که از هدف ابودرداء مطلع شد، از وی خواست تا از طرف او نیز به خواستگاری ارینب برود.

وقتی ابودرداء خدمت «ارینب» رسید، گفت: من از طرف دو نفر آمده ام که از تو خواستگاری نمایم. یکی از طرف فرزند خلیفه یزید بن معاویه و دیگری از سوی فرزند رسول خدا سید جوانان اهل بهشت.

در این هنگام «ارینب» از ابودرداء می خواهد که صادقانه و بی طرف او را راهنمایی کند و بگوید که کدام یک بهتر است. ابودرداء نیز که در ابتدا از این کار طفره رفته بود، با اصرار زیاد وی عرضه می کند که من خودم دیده ام که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در کودکی به لبان حسین بن علی بوسه زده است. چه بهتر که تو نیز لبهای خود را به محل گلبوسه های رسول خدا بگذاری.

بنابرین ابودرداء ارینب را به عقد امام حسین علیه‌السلام در می آورد. که این کار خشم معاویه و یزید را بر علیه امام حسین علیه‌السلام بر می انگیزد.

از طرفی، عبدالله که اموال و دارایی خود را در شام به اتمام رسانده بود، در پی این بود که اموال خود را که /در نزد ارینب به امانت گذاشته بود را از وی بستاند؛ اما به خاطر خیانتی که به وی کرده بود روی بازگشت نداشت و فکر می کرد که او آنها را به خاطر این خیانت اختیار کرده است.

پس از مدتی ناچار می شود تا به نزد امام حسین علیه السلام آمده و ماجرا را بازگو کند. امام علیه السلام نیز به وی فرمود که باید برای ابراء ذمه ارینب خودش به سر وقت وی برود و اموال خود را از او باز ستاند.

وقتی امام حسین علیه السلام نزد «ارین»ب می رود به او می گوید که عبدالله از تو تعاریف بسیاری کرده است و گفته است که تو زن امانت داری هستی. برای همین به اینجا آمده تا امانت هایی را که در نزد تو به ودیعه گذاشته را باز ستاند.

«ارینب» نیز کلام امام علیه‌‎السلام را تایید کرده و بنا را بر آن می گذارد که در برابر امام حسین علیه السلام امانات وی را تحویل دهد. وقتی هنگام پس گیری امانات سر می رسد، امام حسین در میانه دیدار، آن دو را تنها می گذارد. عبدلله نیز مشتی از در و گوهر را ازیکی از این کیسه ها برداشته و به وی تقدیم می کند سپس ناله هر دو بلند شده و بنا را به گریه کردن می گذارند که در این میان امام حسین سر می رسید و در یک مجلس ارینب را سه طلاقه می کند. و بیان می کند که از ابتدا قصد نداشته است تا به خاطر مال و جمال ارینب با وی ازدواج کند. بلکه او را تنها برای همسرش نگاه داشته است[۱].

این خلاصه ای از ماجرای داستان ارینب بود. حال به اشکاکلات این ماجرا پی می بریم:

اولاً ابن قتیبه بدون هیچ اشاره‌ای به ناقل و راوی این داستان حکایت را از شخص ثالثی نقل می‌کند که برای ما آن شخص شناخته شده نیست ؛ پس داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست.

ثانیاً : اشکال مهم دیگری که در این داستان وجود دارد این است که امام حسین ‌علیه السّلام در یک مجلس همسرش را سه طلاقه می‌کند و حال آن که بر اساس فقه شیعه که بر گرفته از روایات اهل بیت معصومین علیهم السّلام است سه طلاق در یک مجلس جایز نمی‌باشد.

ثالثاً : گذشته از بطلان قطعی روایت فوق ، به اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی اساس برسد.

[۱] . الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (۲۷۶هق)، تحقیق الزینی ، ج ۱ ، ص ۱۶۷