عطاء‌ الله بن فضل الله شیرازی (۸۰۳ هـ. ق)

امام رضا (ع) با مردم به زبان خودشان سخن می‌گفت  خود، از فصیح‌ترین مردم و داناترین آن‌ها به همه‌ی زبان‌ها به شمار می‌رفت. مرقد منوّر وی محل حضور زایران از تمام اقشار و همه‌ی نقاط گیتی می‌باشد.[۱]

ابن خلدون مالکی (۸۰۸ هـ. ق)

علی الرضا و کان عظیماً فی بنی هاشم…[۲]؛

[امام] علی ملقب به رضا در میان بنی هاشم بزرگ بود.

احمد بن علی قَلْقَشَنْدی شافعی (۸۲۱ هـ. ق)

درباره‌ی مقام و منزلت آن حضرت که سبب انتخاب وی برای ولایت‌عهدی (هر چند اجباری) از طرف مأمون گردید، می‌گوید:

علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی‌طالب، لمّا رأی مِنْ فضله البارع و عِلمِه الناصع و وَرَعِه الظاهر و زهده الخالص و تخلّیه مِنْ الدّنیا و تَسَلُّمِه من الناس و قد اِسْتبان له ما لم تَزَلْ الأخبار علیه متواطئه  الألْسُن علیه متّفقه و الکلمه فیه جامعه… فَعَقَد له بالعقد و الخلافه…[۳]؛

زمانی که مأمون، فضل گسترده و دانش تابان و ورع آشکار و زهد خالص و دوری‌اش از دنیا و دلدادگی مردم را به او دید و برای او روشن شد که همه‌ی گفته‌ها و زبان‌ها بر خصایل انسانی و بزرگواری او متفقند… علی بن موسی الرضا (ع) و دوری آن حضرت از دنیا و مردم را ملاحظه کرد… وی را به ولایت‌عهدی خود برگزید…

محمّد خواجه پارسای بخاری حنفی (۸۲۲ هـ. ق)

و مِنْ أئمّه أهل البیت أبو الحسن علیّ الرضا بن موسى الکاظم رضی اللّه عنهما…؛

از امامان اهل بیت، ابو الحسن علی بن موسی الکاظم ملقّب به رضا، خدا از آن دو راضی باد، است.

وی در ادامه، فضایل و کرامات امام رضا (ع) به ویژه جریان ورود آن حضرت به نیشابور و استقبال گسترده و بی‌نظیر علمای نامی اهل سنّت و مردم از امام و حدیث سلسله‌ الذهب را نقل می‌کند[۴].

ابن عِنَبه (۸۲۸ هـ. ق)

لم یکن فی الطالبیّین فی عصره مثله… و کان جلیل القدر، عظیم المنزله[۵]؛

در میان خاندان ابوطالب در عصر خویش نظیر نداشت… بزرگوار و بزرگ منزلت بود.

تقی الدین احمد بن علی مَقْریزی شافعی (۸۴۵ هـ. ق)

وی در کتاب خود به ارج و احترام مأمون به امام رضا (ع) اشاره می‌کند و جریان ضرب سکّه به نام آن حضرت را، که به دستور مأمون و به شکرانه‌ی پذیرش ولایت‌عهدی امام رضا (ع) بوده است، نقل و در پایان نیز اشاره می‌کند که مأمون، امام را مسموم کرده است[۶].

ابن حجر عسقلانی شافعی (۸۵۲ هـ. ق)

علی بن موسی الرضا صَدوقٌ من کبار العاشره[۷]؛

علی بن موسی (ع) فردی راستگو و از بزرگان طبقه‌ی دهم بود.

ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ هـ. ق)

و هو الإمام الثامن… و أمّا مناقبه، علیه السّلام، فمِنْ ذلک کان أکبر دلائل برهانه و شهد له بعلوّ قدره و سمّو مکانه…[۸]؛

و او امام هشتم… و اما مناقبش، علیه السّلام، که بزرگ‌ترین دلیل و شاهد بر بلند مرتبگی‌اش است.

بعد وی به نقل فضایل و مناقب امام می‌پردازد و در نهایت به نقل از بعضی از دانشوران می‌گوید:

مناقب علی بن موسى الرضا من أجلّ المناقب و امداد فضائله و فواضله متوالیه کتوالی الکتائب و موالاته محموده البوادی و العواقب و عجائب أوصافه من غرائب العجائب، و سؤدده و نَبْله قد حَلَّ من الشَّرف فی الذروه و المغارب فلموالیه السعد الطالع و لمناویه النحْس الغارب. أما شرف آبائه فأشهر من المصباح المنیر و أضوأ من عارض الشمس المستدیر، و أمّا أخلاقه و سماته و سیرته و صفاته و دلائله و علاماته فناهیک من فخار و حَسَبک من علوّ مقدار جاز على طریقه وَرِثها عن الآباء و وَرِثها عنه البنون، فَهُمْ جمیعاً فی کرم الأرومه و طیب الجرثومه کأسنان المِشْط متعادلون، فشرفاً لهذا البیت المعالی الرتبه السامی المحله لقد طال السما علاءً و نبلاً و وسماً علی الفراقه منزله و محلاً و استوفى صفات الکمال فما یستثنى فی شی‏ء منه لغیر و الا انتظم هؤلاء الأئمه انتظام اللآلی و تناسبوا فی الشرف فاستوى المقدم و التالی و نالوا رتبهَ مجْد یُحیط عنها المُقَصَّر و العالی. اجتهد عداتهم فی خفض منازلهم، و اللّه یرفعه و رکبوا الصعب و الذلول فی تشتیت شملهم و اللّه یجمعه و کم ضَیَّعوا مِنْ حقوقهم ما لا یُهْمِلُه و لا یُضیعُه[۹]؛

مناقب علی بن موسی الرضا (ع) از والاترین مناقب و ویژگی‌هاست و همان‌گونه که نیروهای لشکر پشت سر یکدیگر و پی در پی حرکت می‌کنند، فضایل و مناقب وی نیز پی در پی است. ولایت او، از همان آغاز، بسیار پسندیده و ویژگی‌ها و اوصاف وی بسیار شگفت‌انگیز بود و جایگاه و رتبه‌ی شرافت او در اوج عظمت است. خوش به حال پیروان او و شوم باد حال دشمنان وی! بزرگی و شرافت پدران آن حضرت، از روز آشکارتر و از خورشید فروزنده‌تر است. ویژگی‌های اخلاقی و صفات خاصّه‌ی او به گونه‌ای است که کسی به رتبه و مقام وی نمی‌رسد. بر بلندی جایگاه همین بس که بر راهی رفته است که از پدرانش به ارث برده و فرزندان از پدران به ارث برده‌اند. تمام آنان در اصالت خانوادگی و اصل و نسب مانند دندانه‌های شانه برابرند. پس شرافت از آنِ این خاندان بلند مرتبه باد که در بلندی و بزرگواری و اسم و رسم بر آسمان هستند و تمام صفات کمال بی‌استثنا دارند و برای دیگران نگذاشتند و این پیشوایان چون مرواریدها و درهای یک رشته‌اند، اوّل و آخرشان برابرند و به رتبه‌ای در بزرگواری دست یافتند که هیچ کس را بدان راهی نیست. دشمنانشان خواستند آن را بشکنند و کوچک کنند امّا خدا بالایشان برد. با کارهای مختلف و حیله‌ها خواستند جمع‌ آنان را پراکنده سازند و خداوند اتّحادشان را بیشتر کرد و چه بسیار حقّ‌شان را ضایع و نابود کردند، ولی خداوند نه اهمال ورزید و نه ضایع ساخت.

ابن تَعْری بَرْدی اتابکی حنفی (۸۷۴ هـ. ق)

الإمام أبوالحسن علی الرضا… کان إماماً عالماً… و کان علی سیّد بنی هاشم فی زمانه و أجَلّهم و کان المأمون یُعَظَّمُه و یُبَجَّلُه و یَخْضَع له و یتغالی فیه، حتّی أنّه جَعَله ولیِّ عَهْده مِنْ بعده[۱۰]؛

امام ابو الحسن علی (بن موسی) الرضا، پیشوایی آگاه و سرور بنی هاشم در دوران خویش بود. مأمون وی را بسیار ارج و احترام می‌>هاد و در مورد وی مبالغه‌آمیز سخن می‌گفت. به گونه‌ای که آن حضرت را ولی‌عهد خود قرار داد.

نور الدین عبد الرحمن جامی حنفی (۸۹۸ هـ. ق)

وی بابی را به نام «ذکر علی بن موسی بن جعفر، رضی الله تعالی عنهم» گشوده و در مورد آن حضرت می‌گوید:

وی امام هشتم است… و هر چند آنچه بر زبان‌ها جاری و در کتاب‌ها به نگارش درآمده، اندکی از مناقب و فضایل فراوان رضا (ع) است و قطره‌ای از دریای بی‌کران است که در این مختصر نمی‌گنجد، ناگزیر به بیان بعضی از کرامات و کارهای خارق العاده، اکتفا می‌شود… .

سپس به نقل کرامات آن حضرت می‌پردازد[۱۱].

منبع: کتاب امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت – محمدمحسن طبسی


[۱]– روضه الأحباب، ج ۴، ص ۴۳٫ ر. ک: تاریخ الأحمدی، ص ۳۶٫

[۲]– العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیّام العرب و العجم و البربر و مَنْ عاصرهم مِنْ ذَوی السلطان الأکبر معروف به تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۳۸٫

[۳]– صُبْحی الاعشی فی صناعه الإنشاء، ج ۹، ص ۳۸۳ و مآثر النافه فی معالم الخلافه، ص ۳۰۴٫

[۴]– فصل الخطاب الوصل الأحباب به نقل از ینابیع المودّه لذوی القربی، ج ۳، ص ۱۶۵ ۱۶۸٫

[۵]– عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص ۱۷۹٫

[۶]– النقود الاسلامیه، ص ۷۲ ۷۳٫

[۷]– تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۴۲٫ طبق مبنای ابن حجر عسقلانی، طبقه‌ی دهم بزرگانی هستند که تابعین را ندیده‌اند و از پیروان تابعین روایت می‌کنند. ر . ک: همان، ج ۱، ص ۶٫

[۸]– الفصول المهمّه فی معرفه أحوال الأئمّه، ص ۲۳۳- ۲۳۴٫

[۹]– همان،‌ ۲۵۱٫

[۱۰]– النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج ۲، ص ۲۱۹ ۲۲۰٫

[۱۱]– شواهد النبوّه، ص ۳۸۰ ۳۸۲٫