پاسخ کوتاه 

۱- کسی اطلاق این روایت را قبول نکرده و لذا جماعت بسیاری از علما و صلحا قضیه تشرف خود را بر دیگران نقل کرده اند.
۲- در توقیع ، ادعای مشاهده تکذیب شده و مشاهده عبارت است از دیدن با شناخت[۱] ، در حالی که می دانیم : غالب دیدارها ، با شناخت در مرحله اول همراه نبوده است .
۳- ممکن است که مقصود از ادعای مشاهده خصوصا با وجود مدعیان دروغین نیابت و سفارت در عصر صدور این روایت ، ادعای مشاهده و رویت و ملاقات با حضرت به عنوان نایب خاص باشد ، که حضرت به طور اکید در عصر غیبت کبرا نیابت خاص را نفی می کند خصوصا به قرینه آنکه در توقیع شریف آمده است : ((و زود است که در میان شیعیانم کسانی پیدا شوند که ادعای مشاهده نمایند …)).
۴- شیخ طوسی رحمه الله علیه با آنکه این توقیع را نقل کرده ولی خودش به عموم آن عمل نکرده و قائل به امکان رویت برای افراد صالح امت است .
۵- ممکن است که مراد از مشاهده دیداری باشد که بر آن آثار مترتب گردد. و در حقیقت حضرت در صدد آن است که ترتب اثر را از این ملاقات ها و سخن هایی که در آنها بوده بر طرف نماید.
۶- همان گونه که در روایتی می خوانیم :((اگر پنجاه نفر نزد تو قسم بر ضد کسی خوردند ولی آن شخص خلاف آن را گفت او را تصدق کرده و آن پنجاه نفر را تکذیب کن))این به معنای عدم ترتب اثر بر قسم پنجاه نفر است .
۶- روایت بر فرض صحت سند ، مفید ظن است ، در حالی که قضایای تشرفات به حدی است که انسان را به یقین می رساند.
۷- ممکن است که مقصود از مشاهده در توقیع شریف ادعای مشاهده اختیاری باشد ، به این معنا که رویت در عصر غیبت کبرا اختیاری نیست بلکه هر کس را که ما صلاح دانستیم او را به شرف لقای خود مفتخر می سازیم .
۸- توقیع ، خبر مرسل است و لذا از حیث سند ضعیف می باشد.

پاسخ مفصل: بررسی متن توقیع شریف

پیش از بیان پاسخ ابتدا متن توقیع شریف را ذکر مى‏کنیم، آن گاه به بررسى سندى و دلالى آن مى‏پردازیم. در توقیع منسوب به آن حضرت خطاب به على‏محمد سمرى آمده است:
«اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر برادران دینى تو را در سوگ تو افزون کند. تو زندگى را شش روز دیگر بدرود خواهى گفت. کار خویش را سامان بخش و به کسى در مورد جانشینى خود [در نیابت خاصه‏] وصیّت نکن که غیبت کامل کبرى آغاز گردیده و ظهور جز به اذن الهى تحقّق نیابد و آن، پس از مدّتى دراز و قساوت دل‏ها و آکنده شدن زمین از جور و ستم خواهد بود. آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعاى مشاهده ما را داشته باشند، سخت دروغ‏گو و افترا زننده است»[۲].

از این توقیع استفاده مى‏شود کسانى که پیش از خروج سفیانى و شنیده شدن صیحه آسمانى، ادعاى رؤیت و مشاهده کنند، «کذّاب و مفترى» خواهند بود و تکذیب آنان لازم است.
بخشى از این توقیع، نهى از وصیت و سفارش خاص (بعد از على بن محمد سمرى) است و مدعیان خاص را پس از وى ردّ مى‏کند و کسانى که تا هنگام ظهور حضرت، چنین ادعایى بکنند، باید تکذیب شوند.

همچنین از این توقیع استفاده مى‏شود که ظهور حضرت در بین مردم، به اجازه خدا و پس از مدّت طولانى است؛ آن گاه که قلب‏ها سخت گردد و زمین پر از ستم شود. با توجه به اینکه خواص یاران حضرت در غیبت صغرى ایشان را مشاهده کرده‏اند، توقیع نفى ظهور و رؤیت کلّى مى‏کند و جمله «فلا ظهور …» این معنا را مى‏رساند؛ زیرا ظهور به معناى بروز پس از خفا است.

و «لاى نفس جنس»، همراه استثنا بدین معنا است که هیچ ظهورى ندارد و افراد، وى را مشاهده نمى‏کنند؛ مگر پس از اذن الهى‏ .
پس برابر این توقیع، مدعى مشاهده دروغ‏گو است و ادعاى وى قابل پذیرش نیست. پاسخ‏هاى چندى به اشکالات و مباحث مطرح در این توقیع ارائه شده که به بعضى از آنها اشاره مى ‏شود:

۱٫ بررسى سندى‏

به نظر برخى، این روایت مرسل و سند آن ضعیف است. حسن بن احمد مکتّب (راوى توقیع)، شناخته شده نیست و صدور توقیع مذکور ثابت نمى‏شود.
محدّث نورى در نجم الثاقب این خبر را ضعیف می داند و بیان می کند که این خبر یارای معارضه با وجدان قطعی حاصل از حکایات و قصص را ندارد. او در ضمن ادامه می دهد که ناقل حدیث شیخ طوسی است که خود ایشان در این کتاب بدان عمل ننموده است[۳].

۲٫ بررسى دلالى‏

از نظر دلالت، با عنایت به اینکه على بن محمد سمرى، نیابت خاصّ از آن حضرت داشت (و در این زمینه نیز بارز و شناخته شده بود)، مقصود از «ادعاى مشاهده»، در این روایت، مطلق مشاهده [و دیدار] آن حضرت نیست؛ بلکه همان طور که علامه مجلسى نیز احتمال داده است، مراد ادعاى دیدار همراه با نیابت از آن حضرت و آوردن اخبار و دستورات از جانب ایشان، مانند سایر نمایندگان آن حضرت در عصر غیبت صغرى است‏ . این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغرى» و شروع «غیبت کبرى» است که در آن به جناب على بن محمد سمرى رحمه الله ، امر شده است که به احدى وصیت نکند که بعد از او قائم مقام او و نایب خاصّ باشد. و نیز اعلام صریح بطلان ادعاى افرادى است که در غیبت کبرى، ادعاى نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام علیه‌السلام و مردم مى ‏نمایند.
پس مراد از اینکه «مدّعى مشاهده» کذّاب و مفترى است، ممکن است کسانى باشند که ادعاى نیابت کنند و بخواهند با دعوى مشاهده و شرفیابى، خود را واسطه بین امام و مردم معرّفى کنند . امام خواست این باب را مسدود کند و به مردم خبر دهد که هر کس ادعاى دیدار مرا بکند و بگوید من وکیل یا نایب خاص آن حضرت هستم و این طور آن حضرت را مى‏بینم، دروغ گو است و او را تکذیب کنند.

۳٫ اعراض از توقیع

توقیع- به فرض صحّت سند- معرضُ عنه است؛ چرا که اصحاب حکایات زیادى نقل کرده‏اند که اشخاص معتمدى با امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه دیدار داشته‏اند و حتّى خود شیخ طوسى که توقیع را نقل کرده، به آن عمل نکرده است. چنانچه صاحب منتخب الاثر به همین مطلب اشاره می کنند و این توقیع را فاقد اعتبار قلمداد می کنند. بیان می کند. در واقع، عمل کنندگان به این توقیع بسیار اندک هستند.

۴٫ تعارض با ادعیه

این روایت ضعیف السند با روایاتى که مشتمل بر ادعیه و اعمال خاصّ براى رؤیت صاحب الزمان مى‏باشند، متعارض است و آنها از نظر سند قوى ‏تر و از نظر دلالت روشن ‏تر هستند؛ بلکه بعضى از این روایات، داراى سند صحیح هم هستند. همان طور که محدّث نورى در باب دوازدهم کتاب نجم الثاقب، دعاهایى‏ براى دیدار صاحب الزمان ذکر کرده است.

۵٫ مفهوم توقیع

ممکن است مراد از توقیع مذکور، نفى ادعاى اختیارى بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنى، اگر کسى مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند- به این‏صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه شرفیاب مى‏شود یا ارتباط پیدا مى‏کند- کذّاب و افترا زننده است و این ادعا از احدى در غیبت کبرى پذیرفته نیست؛ یا اینکه چنین کسى که این سمت را به راستى داشته باشد، پیدا نخواهد شد و اگر هم کسى آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم مى‏دارد و به کسى اظهار و افشا نمى‏کند. اجمالًا با این توقیع، در آن همه حکایات و وقایع مشهود و متواتر نمى‏توان خدشه کرد و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حکایات معتبر است.
اگر به کتاب‏هایى چون نجم الثاقب رجوع کنیم، مى‏ بینیم که در این حکایات، وقایعى است که هرگز شخص عاقل در صحّت آنها نمى‏تواند شک کند. بنابراین هم شرفیابى اشخاص به حضور آن امام عزیز ثابت است و هم کذب و بطلان ادعاى کسانى که در غیبت کبرى، ادعاى سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مى‏نمایند، معلوم است‏ . پس صرف دیدار، در روایت منتفى نشده است و علما نیز نفى اصل دیدار را استفاده نکرده‏اند؛ اما از آنجایى که قطعاً نمى‏توان توقیع را ردّ کرد، باید تا حدّ امکان به مفاد آن عمل نمود و مدعیان دیدار و مشاهده را- به خصوص در جاهایى که هیچ قرینه و شاهدى بر اثبات ادعاى آنها وجود ندارد- تکذیب کرد.

به علاوه روایت، مدعى مشاهده را «کذّاب» مى‏داند؛ حال اگر کسى امام را ببیند و به دیگران نگوید، مشمول این روایت نمى‏باشد و بر این اساس اصل دیدار، امر ممکنى خواهد بود.
نکته دیگر آنکه بیشتر بزرگان و علمایى که موفّق به دیدار حضرت شده بودند، آن را براى مردم بازگو نمى‏کردند؛ بلکه اطرافیان و خواص آنان- از روى شواهد و قراینى و یا در زمان‏هاى بعد- متوجّه دیدار آن عالم با امام مى‏شدند.
لذا علما، تحت عنوان مدعى مشاهده، قرار نمى‏گیرند و این توقیع، با داستان ملاقات برخى از بزرگان منافات ندارد.

بدیهى است پذیرفتن امکان دیدار امام عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه، بدین معنا نیست که هر کس مدعى دیدار شد، مى‏توان او را تصدیق کرد. بى‏تردید، تصدیق مطلق، مانند تکذیب مطلق ناروا است. مدعیان دروغ گو و شیّاد بسیارند و ساده‏اندیشى در این باب، بسیار خطرناک است! نمونه‏هاى فراوانى از این موارد، در عصرحاضر دیده و شنیده شده که در اینجا مجالى براى ذکر آنها نیست و تنها یک نمونه کافى است که مشخص شود، خطر تا چه اندازه جدّى است و شیادان در این باره تا کجا پیش مى‏روند. یکى از مدعیان ارتباط با امام عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه در زمان حیات امام خمینى رحمه‌الله با یکى از مسئولان بلند پایه جمهورى اسلامى تماس گرفته، مى‏گوید: پیغامى از حضرت بقیهاللَّه عج‌الله‌تعالی‌فرجه براى امام دارم که باید حضورى به ایشان عرض کنم. گویا آن مسئول بلند پایه باور کرده بود که مدّعى راست مى‏گوید. لذا جریان را به اطلاع امام خمینى رحمه‌الله مى‏رساند.

امام در پاسخ مى‏فرمایند: به او بگویید «من کور باطن هستم- اشاره به اینکه بى‏دلیل چیزى را نمى‏پذیرم- سه سؤال از وى بکنید و بگویید: اگر با ولى‏عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه ارتباط دارد، ابتدا پاسخ این سؤال‏ها را بیاورد، بعد پیغام آن حضرت را بگوید:
۱٫ من یک چیزى را دوست دارم، آن چیست‏ ؟
۲٫ چیزى را گم کرده‏ام، کجا است‏ ؟
۳٫ ربط حادث به قدیم چگونه است؟
امّا مدّعى- یا مدعیان- به جاى پاسخ به پرسش‏هاى امام، نامه‏اى سراسر اهانت به ایشان مى‏نویسند که چرا از واسطه ولى‏عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه براى اثبات ادعایش دلیل و برهان مى‏خواهد! امام نامه را مى‏فرستند که در جلسه سران قوا خوانده شود تا …».
در این داستان چند نکته بسیار آموزنده وجود دارد:
۱٫ هشدار به جوانان، وقتى که مدّعیان دروغین در صدد اغواى شخصى مانند حضرت امام رحمه‌الله باشند، فریب دادن جوانان ساده لوح براى آنان بسیار آسان است.
۲٫ ادعاى ارتباط با امام عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه آسان است. هر کس مى‏تواند این ادعا را داشته باشد، مهم این است که مدّعى مى‏تواند ادعاى خود را با دلیل اثبات کند، یا نمى‏تواند؟ و بالاخره تصدیق و تکذیب مدّعى، باید متّکى بر دلیل و برهان باشد.
۳٫ دلیلى مى‏تواند ارتباط مدّعى را اثبات کند که حاکى از ارتباط با عالم غیب باشد؛ لذا امام رحمه‌الله سؤال‏هاى خود را به گونه‏اى طراحى کرد که پاسخ دادن به آنها ممکن نبود (مگر از طریق علم غیب و ارتباط با معصوم) .
با این حال براى خود امام راحل رحمه‌الله مواردى اتفاق افتاده بود که از آن احتمال مشاهده و دیدار برداشت مى‏شد؛ ولى ایشان آنها را بروز نمى‏داد.
مرحوم حجهالاسلام سید محمد کوثرى نقل مى‏کند: یک روز من در منزل آیه اللَّه فاضل لنکرانى بودم و یکى از فضلاى مشهد نیز آنجا بود. وى به نقل از یکى از دوستانشان گفت: در نجف اشرف در خدمت امام بودیم؛ صحبت از ایران‏ به میان آمد. من گفتم: این چه فرمایش‏هایى است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران مى‏فرمایید؟ یک مستأجر را نمى‏شود از خانه بیرون کرد؛ آن وقت شما مى‏خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امام سکوت کرد؛ من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده‏اند، سخنم را تکرار کردم!! امام برآشفت و فرمود: «فلانى چه مى‏گویى؟ مگر حضرت بقیه اللَّه عج‌الله‌تعالی‌فرجه به من (نستجیر باللَّه) خلاف مى‏فرماید؟! شاه باید برود و شاه از مملکت بیرون رفت». ایشان چنین پیوندى با حضرت بقیه اللَّه عج‌الله‌تعالی‌فرجه داشت‏ .
یکى از علما نقل مى‏کند: «روز ۲۲ بهمن که امام راحل دستور دادند که مردم در خیابان‏ها بریزند؛ چون ما حکومت نظامى نداریم. این جریان را به مرحوم آیهاللَّه طالقانى اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ایشان بودم. آیهاللَّه طالقانى از منزلشان به امام در مدرسه علوى تلفن زد و مدت نیم تا یک ساعت با امام صحبت کرد. برادران بیرون از اتاق بودند، فقط مى‏دیدند که آیهاللَّه طالقانى، مرتب به امام عرض مى‏کند: آقا! شما ایران نبودید، این نظام پلید است! به صغیر و کبیر ما رحم نمى‏کند؛ شما حکمتان را پس بگیرید! برادران یک وقت متوجّه شدند که آقاى طالقانى گوشى را زمین گذاشت و به حالت تأثّر در گوشه اتاق نشست. بعد از لحظاتى خدمت ایشان رفتند و با این تصور که احیاناً امام به ایشان تندى کرده است، گفتند: آقا! شما چرا دخالت مى‏کنید و از این قبیل حرف‏ها … و با اصرار از آیهاللَّه طالقانى جریان را سؤال کردند؛ ایشان گفت: هر چه به امام عرض کردم، حرف مرا رد کرد و وقتى دید من قانع نمى‏شوم، فرمود: «آقاى طالقانى شاید این حکم از طرف امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه باشد». این را که از امام شنیدم، دست من لرزید و با امام خداحافظى کردم؛ زیرا دیگر قادر نبودم سخنى بگویم» . با حضور به موقع مردم در خیابان‏ها و بى‏اعتنایى به حکومت نظامى، توطئه رژیم شکست خورد و انقلاب اسلامى به پیروزى رسید.

بنابرین نمی توان ظن حاصل از این روایت را بر یقین به دست آمده از اینگونه تشرفات ترجیح داد.
منبع : موعود شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران

[۱] مفردات راغب ، ص ۲۶۷

[۲] . «یا عَلىّ بن محمّد السَّمرى أعظَمَ اللّه أَجرَ اخوانِکَ فیکَ: فَانّک مَیّت ما بَینک و بین سِتّه أیّام، فَاجمَع أمرَکَ، و لا تُوصِ الى أحد فَیَقوم مَقامَکَ بَعدَ وفاتِکَ، فَقَد وَقَعَتِ الغیبهُ التّامَّه، فلا ظُهُورَ الّا بَعدَ اذنِ اللّه تَعالى ذِکرُه، و ذلک بَعدَ طوُل الأمَدِ و قَسوَه القلوب وامتَلاء الارضِ جَوراً و سَیأتى شیعَتى مَن یَدّعى المشاهَدَه، ألا فَمَن ادَّعى المُشاهَدَه قَبلَ خُروجِ السُّفیانىّ و الصَّیحه فَهُو کَذّاب مُفتر»

[۳] . «این خبر ضعیف و غیر آن، خبر واحد است که جز ظنى از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد. پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعى که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا مى‏شود. هر چند از هر یک از آنها پیدا نشود؛ بلکه از جمله‏اى از آنها دارا بودن کرامات و خارق عاداتى را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب استفاده مى‏شود. پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفى که ناقل آن (شیخ طوسى)، عمل نکرده به آن در همان کتاب»