۱_ مقدمه

دو قرن چهارم و پنجم دوران گسترش شیعه و استیلای سیاسی آن در جهان اسلام است. در این دوران از قدرت خلافت عباسی کاسته شد و حتی پسازآن که بعدها امارت دوباره به دست اهل سنّت افتاد، از خلافت عباسی جز نامی باقی نماند.[۴] پیشتر که خلفای عباسی در اوج قدرت بودند، تمامی همّت خود را برای مقابله با تشیّع مصروف داشتند؛ تخریب قبر امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام و کشتار فراوان شیعیان نمونههایی از این اقدامات هستند.

از ابتدای تأسیس بغداد در نیمۀ قرن دوم، شیعیان حضوری فعّال در بغداد داشتند. بسیاری از اصحاب ائمۀ اطهار علیهمالسلامدر این شهر و بهویژه در محلۀ کرخ ساکن شدند. هشام بن حکم در کرخ مغازهای داشت و مناظرهای میان وی و برخی از علمای مسیحی در باب توحید در این مکان اتفاق افتاد.[۵] همانطور که مورّخان گفتهاند، اهل کرخ کاملاً شیعه بوده و هیچ سنّی در آن یافت نمیشد.[۶] حضور فعّال شیعیان تنها محدود به کرخ نبود؛ بهعنوانمثال زمانی که مهدی عباسی سوق العطش را بنیان نهاد و تجّار را از کرخ به آنجا منتقل نمود تا رونق بازار کرخ را _ به دلیل وجود شیعیان در آن_ از بین ببرد،[۷] دو محدّث پرکار شیعی، محمد بن عیسی بن عبید[۸] و محمد بن همام[۹]، در آن ساکن شدند و بعدها نیز کتابهای دیگری نیز در خانههای شیعیان در این محلّه تحدیث شده است.[۱۰]

اوایل قرن چهارم (اواخر دوران غیبت صغرا) مصادف با دوران قدرت حنابله در بغداد بود و حنبلیان به رهبری ابو محمد بربهاری با بسیاری از دیگر فرقهها منازعههای فراوان آفریدند.[۱۱] بر اثر اقدامات بربهاری در مخالفت با شعائر شیعی، شیعیان مجبور بودند زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلامو عزاداری امام حسین علیهمالسلامرا بهصورت مخفیانه انجام دهند.[۱۲] اقدامات بربهاری تا بدان حد تنشهای اجتماعی پدید آورد که خلیفۀ عباسی حکمی علیه بربهاری و اتباعش صادر کرد و بربهاری مجبور به فرار از بغداد گردید.[۱۳]

پس از فتح بغداد توسط معزالدولۀ دیلمی در سال ۳۳۴، شیعیان آزادی نسبی به دست آورده و توانستند بسیاری از اعتقادات و شعائر خود را بهطور علنی ابراز نمایند. بنا به گزارش مقدسی، باوجوداینکه در شهر بغداد در آن زمان فقهای مالکی، اشعری، معتزلی و نجاری حضور داشتهاند، اکثریت جامعۀ بغداد را شیعه و حنابله تشکیل میدادهاند.[۱۴] بنابراین طبیعی است که بیشتر منازعات مذهبی در این شهر میان شیعیان و حنابله اتفاق افتاده است، امری که گزارشهای فراوانی در منابع تاریخی آن را اثبات مینماید.

در مغرب جهان اسلام و بهویژه در مصر نیز شیعیان قدرت زیادی داشتند. حضور پررنگ تشیّع در مصر از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام  و با اقدامات محمد بن ابیبکر و محمد بن ابی حذیفه آغاز شد. بعدها علی، فرزند محمد نفس زکیه، در مصر به دستور پدرش به تبلیغ پرداخت و توسط نیروهای دولتی دستگیر و به بغداد فرستاده و کشته شد.[۱۵] مهاجرت اسحاق، فرزند امام صادق علیه السلام  و همسرش سیّده نفیسه، نوادۀ امام حسن مجتبی علیه السلام  به این منطقه، نقش مهمی در گرایش مردم آنجا به تشیّع داشت، بهطوریکه مقبرۀ سیّده نفیسه تا به امروز نیز تقدّس بسیار والایی در میان مردم مصر دارد و در طول تاریخ کرامات زیادی از قبر او ظاهر شده است؛[۱۶] حضور اسماعیل، فرزند امام کاظم علیه السلام  در مصر و سکونت فرزندان وی در آنجا[۱۷] و تلاش آنها در نشر احادیث اهلبیت علیهمالسلام در این منطقه[۱۸] نیز در گرایش مردم به تشیّع بیتأثیر نبود. آنطور که ابنزولاق نوشته است، مردم مصر تنها به روایاتی که از امام صادق علیه السلام نقل میشد عمل میکردند[۱۹] و پس از سکونت اسحاق و همسرش مردم مصر بهمانند کعبه دور آن دو میگشتند.[۲۰] در سالهای بعد حضور وکلای فراوان در مصر،[۲۱] حضور علمای شیعه در این منطقه،[۲۲] سؤالهای شیعیان مصر از علما[۲۳] و تحدیث کتابها در مصر[۲۴]، همگی نشاندهندۀ حضور فعّال شیعیان در این منطقه است. این وضعیت و جایگاه شیعه در مصر تا نیمۀ قرن ششم هجری که حکومت فاطمیان به دست صلاحالدین ایوبی از بین رفت، ادامه داشت.

تضادهای اعتقادی، فقهی و آیینی میان فرقههای مختلف در دو قرن مذکور، جنبۀ اجتماعی نیز به خود گرفت. قصیدۀ تتریۀ ابنمنیر طرابلسی که در این دوران سروده شده است، انعکاس باورها و اعتقادات شیعیان و اهل سنّت در این دوره است. ابنمنیر فرهنگ شیعیان همعصرش را در تقابل دوقطبی[۲۵] با اهل سنّت نشان میدهد. تقابل اجتماعی از منظر جامعهشناسی کارکرد مفیدی برای گروهها دارد؛ تقابل موجب انسجام گروه میشود، برخی اعضای منزوی را وادار به قبول نقش فعّال مینماید، درنتیجه، تقابلْ مرز میان گروهها را روشن میسازد.[۲۶] ابنمنیر نشان میدهد چگونه شیعیان در عبور از تنشها و فشارهای اجتماعی به عناصر هویّتی خود، آگاه شدهاند. تقابل دوقطبی[۲۷] از مفاهیم مهم در نظریۀ ساختارگرایی مردمشناسی است. این مفهوم کلیدی کمک میکند عناصر فرهنگ در رابطه با عنصر متضاد آن بهدرستی درک شوند و گروهها در برابر گروه مخالف شناخته گردند. تقابل دوقطبی از آنجا ناشی میشود که دو خصوصیت مقابل همزمان وجود خارجی ندارند و عضویت در دو گروه مقابل همزمان ممکن نیست. ابنمنیر با نظام تقابلی، تفاوت گروهها را به تصویر میکشد.

بیان ویژگیهای متضاد شیعه_ سنی در شعر ابنمنیر، به ما کمک میکند عناصر هویّتی شیعیان و شاخصههای اجتماعی آنها را در عصر وی بشناسیم. قصیدۀ وی بهخوبی نشان میدهد ادبیات و متون نظم و نثر چگونه محمل انتقال فرهنگ و ابزار شناخت آنها است. بسیاری از باورها یا آیینهایی که در این قصیده بیان شده، توسط ائمۀ اطهار علیهمالسلامشکل داده شدهاند. این تعالیم به جامعۀ شیعه کمک نمود ضمن حضور در متن جامعۀ سنّی، نمادهای مشخصی را برای تمایز مسیر خود از عامّه داشته باشد. این مسیر فرهنگی اختصاصی، محمل انتقال معارف و تعالیم در زمان خود و ادوار بعدی بوده است. سبک زندگی نشاندار، باورهای بنیادی متمایز، آیینهای ویژه و دستور امامان علیهمالسلامبرای همزیستی مسالمتآمیز  با جامعۀ سنّی در عین اختلافات عقیدتی با آنها، در کنار هم فضایی را شکل داده که شیعیان در متن جامعۀ اسلامی پیام اهلبیت علیهمالسلام را نشر دهند.

در این مقاله، خواستگاه عناصر هویّتی مذکور در قصیده، در ارزشها و باورهای تشیّع ریشهیابی خواهد شد. در ابتدا تلاش بر این است نشان داده شود بسیاری از اعتقادات در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلامبنیان نهاده شده است. در ادامه به دلیل سکونت ابنمنیر در منطقۀ شامات و حضور شریف در شهر بغداد، شواهد تاریخیِ  وجود تضاد در جامعۀ اسلامی، بهویژه در مناطق سکونت این دو، نشان داده خواهد شد.

۲_ زندگینامۀ شاعر

پایاننامهای در دانشگاه تهران با عنوان شرح و ترجمۀ دویست بیت از اشعار ابن‌منیر طرابلسی دفاع شده است[۲۸] که معرفی جامعی از ابنمنیر و شعر او و جایگاه وی در تاریخ ادبیات عربی ارائه کرده است. احمد بن منیر بن احمد بن مفلح در سال ۴۷۳ در منطقۀ شامات و در شهر طرابلس به دنیا آمد. ازآنجاییکه شغل خاندان وی رفوگری لباس بوده است، به الرفّاء معروف شدند.[۲۹] وی که زندگی پرتلاطمی داشت، پس از محاصرۀ طرابلس توسط نیروهای صلیبی، به شهر دمشق مهاجرت کرد و سپس مدتی در بغداد ساکن شد. پسازآن متناوباً در شهرهای مختلف منطقۀ شامات همچون دمشق، حلب، حمص، حماه، شَیزَر و موصل مسکن گزید. سکونت در حماه که در آن زمان ناصبیان متعصبی داشت،[۳۰] او را به تقیّه و بروز ندادن اعتقادات شیعی خود وادار کرد و در سال ۵۴۷ بیمار گشت و درنهایت در ۲۰ جمادیالاول سال ۵۴۸ در شهر حلب از دنیا رفت.[۳۱]

ابنمنیر درزمانی به دنیا آمد که دولت شیعی بنیعمّار (۴۶۴-۵۰۳) در طرابلس حکومت نموده[۳۲] و تمام مردم طرابلس شیعه بودند.[۳۳] پدر وی در بازارهای شهر طرابلس بهصورت علنی و با صدایی خوش، اشعار عونی[۳۴] را میخواند.[۳۵] هرچند نویسندگان به محتوای این اشعار اشاره نکردهاند، اما با توجه به شیعه بودن مردم طرابلس و اینکه اکثر اشعار  ابو محمد العونی در مدح و منقبت اهلبیت علیهمالسلامبود، میتوان احتمال داد وی اشعار مدح اهلبیت علیهمالسلامرا میخوانده است.[۳۶] خود ابنمنیر را شیعه و یا رافضی[۳۷] معرفی کرده و او را به دلیل اعتقاد به مذهب امامیّه، رافضیِ خبیث دانستهاند[۳۸] و این تنها عیب او بود.[۳۹] او را شاعری نیکو سخن، فاضل، ملیح الشعر و حسن الطبع،[۴۰] ادیبی قوی و عارف به فنون لغت و اوزان عروض[۴۱]، و شعرش را حَسَن و قوۀ شاعری او را مهذّب[۴۲] توصیف نمودهاند؛ بهگونهای که تمامی کتاب جمهره اللغه نوشتۀ ابندرید را حفظ بود.[۴۳]

۳_ قصیدۀ تتریه

قصیدۀ تتریه که در بسیاری از منابع تاریخی و ادبی نقل شده است[۴۴]، یکی از مشهورترین قصاید در طول تاریخ اسلام است و آنطور که صاحب حدائق اشاره نموده، این قصیده ضربالمثل شاعران پس از ابنمنیر گردید.[۴۵] از دیدگاه ادبی، این شعر جنبههای مختلف شعر را دارا است؛ مبالغهها و استعارههایی که شاعر در این شعر داشته، نشان از آشنایی وی با صنایع ادبی است.[۴۶]

در مورد علت سروده شدن شعر گفته شده است ابنمنیر غلام خود به نام «تَتَر» را به جهت انجام مأموریتی به نزد یکی از شرفا[۴۷] که در آن زمان نقابت علویان را بر عهده داشت، میفرستد. آن شریف به گمان اینکه غلام نیز بخشی از آن هدایا است، او را نزد خود نگاه میدارد. ابنمنیر پس از اطلاع از چنین اقدامی، قصیدهای برای سیّد گفته و از او درخواست میکند تتر را به وی بازگرداند. لحن قصیدۀ او قهر و تهر است و وارونهگویی. ابنمنیر با زبانی ملیح میگوید اگر خواستهاش اجابت نشود، از تشیّع جدا شده و در شعر خود شاخصههای شیعه را در تصویری وارونه که همان هویّت سنّی است، ترسیم میکند. ابنمنیر هنرمندانه این تضادهای دوقطبی را به نظم آورده است. برخی گمان کردهاند مخاطب ابنمنیر در این شعر، سیّد رضی
(د. ۴۰۶) یا سیّد مرتضی (د. ۴۳۶) بوده است؛ اما با توجه به سال فوت این دو بزرگوار و سال تولّد ابن منیر، این سخن چندان صحیح به نظر نمیرسد و مخاطب این شعر شخصی دیگر است که نام وی ناشناخته مانده است.

برخی گمان کردهاند لحن قهرآمیز ابنمنیر در قصیدۀ تتریه، رویگردانی از عقیدۀ شیعی است؛[۴۸] اما همانطور که مرحوم شیخ حرّ عاملی بیان نموده است، این شعر هرگز به معنای بازگشت از تشیّع نیست.[۴۹] در وهلۀ اول باید گفت که ابنمنیر شرط کرده است که در صورت بازنگرداندن تتر چنین و چنان خواهد نمود و میدانیم که شریف پس از رسیدن قصیده، غلام را به وی بازگرداند. وی در این شعر با استفاده از صنایع ادبی فراوان، صرفاً از سیّد درخواست بازگشت تتر را دارد. او در ابیات زیر میگوید:

و اقول فی یوم تحا

ر له البصیره و البصر

هذا الشریف أضلّنی‏

بعد الهدایه و النّظر

ما لـــــی مضلّ فی الورى

إلّا الشّریف أبو مضر

فیقــــال خــــــذ بید الشّریـ

ـف فمستقرّ کما سقر

و اللّه یغفــــــــــــــر للمســــــــــ

ـی‏ء إذا تنصّل و اعتذر

الا لمـــــــــن جحد الوصی

ولائه و لمن کفر

و إلیکهــــــــــــــا بدویّـــــــــــه

رقّت لرقّتها الحضر

حبّرتهـــــــــــا فغــــــــــدت کزهـ

ـر الرّوض باکره المطر

و قصیـــــــــــــده کخریـــــده

غیداء ترفل فی الحبر

و إلـــــى الشــــــریف بعثتها

لمّا قراها و انبهر

 

 

او در این ابیات آشکارا بیان میکند هدف از این شعر تنها بازگرداندن غلام خود است و این نشان میدهد که وی اصلاً از اعتقادات خود بازنگشته، بلکه تنها این شعر را که آن را با الفاظ مروارید گونه مدوّن ساخته و خود آن را به دوشیزۀ نیکو اندام تشبیه کرده، سروده تا حسّ همدردی شریف را برانگیزد و پس از خواندن آن شعر، نَفَس او را ببُرد![۵۰] وی با هنرمندی، درخواست خود را از شریف مطرح میکند و شریف نیز با صلهای غلام را به وی بازمیگرداند.

شهرت قصیدۀ تتریه باعث شد دیگر شعرا نیز به تقلید از این قصیده یا به شرح آن بپردازند. سعیدبنهاشم و برادرش ابوبکر خالدی، حسنبنزید، ابوالحسن جزّار مصری و قاضیجمالالدین علیبنمحمد العنسی، نمونههایی مشابه از این شعر  را سرودند.[۵۱] ابنالتعاویذی کاتب پسازآنکه یکی از سادات به او وعدهای داد و عمل نکرد، شعری مانند قصیدۀ تتریه سرود و برای او ارسال کرد.[۵۲] همچنین در دوران ممالیک، قصیدۀ تتریه تخمیس شده است که نسخهای خطی از آن به شمارۀ   در کتابخانۀ دانشگاه ملک سعود عربستان نگهداری میشود.[۵۳]ابراهیمبنیحیی (د. ۱۲۱۴) تخمیس دیگری از این قصیده داشته است.[۵۴] بنا به نوشتۀ سیّد عبدالعزیز طباطبایی، محمد العرضی الحلبی (د. ۱۰۷۱) شرحی بر قصیدۀ تتریه نوشته است که نسخۀ خطی آن در ۱۷ صفحه و به شمارۀ ۸۹۲ در کتابخانۀ حسن پاشا در مکتبۀ سلیمانیۀ استانبول موجود است.[۵۵]

قصیدۀ تتریه را میتوان در چند عنوان کلی خلاصه نمود. بیان آیینهای اجتماعی و سبک زندگی، احکام فقهی، مظالم تاریخی و باورها و ارزشها، عناوینی هستند که میتوان قصیدۀ ابن منیر را در آن عناوین تقسیمبندی نمود. در ادامه، این قصیده در هرکدام از این عناوین بخشبندی شده و شواهد تاریخی و تحلیل اجتماعی  _ تاریخی مرتبط با آن توضیح داده خواهد شد.

۴_ آیینهای اجتماعی و سبک زندگی

آیینهای اجتماعی و سبک زندگی از مهمترین شاخصههای فرهنگی هر قوم به شمار میروند. در طول تاریخ، بسیاری از اقوام و گروهها از نوع زندگی و آیینهای خود شناخته میشوند. در یک نگاه عام، برخی آیینهای خاص، مانند جشن در ایّامی مشخص و یا عزاداری در یک روز معیّن، یا حتی بعضی از اشیاء و یا خوراکیها، نشانهای برای یک قوم یا عقیده تلقی شده و حتی بهعنوان یکی از عناصر هویّتی آن قوم شناخته میشوند. این نشانه گاهی اوقات تا بدان حد مشهور میشود که از طریق آن میتوان افراد یک عقیده را از دیگران متمایز ساخت. ابنمنیر در خصوص آیینهای جشن و عزا، مانند غدیر و عاشورا و همچنین در مورد خوراکیها نیز ویژگیهایی را مطرح میکند.

۴_ ۱_ جشن عید غدیر

و جحدت بیعه حیدر

و عدلت عنه إلی عمر

و إذا جری ذکر الغدیـ

ـر أقول ما صحّ الخبر

و لبست فیه من الملا

بس ما اضمحلّ و ما اندثر

 

 

بر اساس روایات اهلبیت علیهمالسلام روز غدیر بزرگترین عید مسلمانان بوده[۵۶] و این عید در آسمان معروفتر از زمین است[۵۷] و روزه گرفتن در این روز ثواب فراوانی دارد.[۵۸] امام رضا علیه السلام در روز عید غدیر به دوستان خود غذا و هدایای فراوان ارسال نموده و خود و تمامی اطرافیانشان لباسهای نو میپوشیدند.[۵۹] علاوه بر پوشیدن لباس نو، اطعام، هدیه دادن به خانواده و فرح و شادی در این روز، از دستورهای اکید ائمۀاطهار علیهمالسلامبوده است.[۶۰] آدابی که برای روز عید غدیر بیان شده، همگی نشاندهندۀ دستورات اهلبیت علیهمالسلامبرای عید دانستن این روز و اظهار این خوشحالی بوده است.[۶۱]

در سال ۳۵۲ برای اولین بار معزّالدوله دستور داد در روز عید غدیر شهر بغداد زینت شود، بازارها مانند اعیاد در شبها باز باشند، در خیابانها طبل و بوق بزنند و بر در خانۀ وزرا و شرطهها آتش روشن نمایند.[۶۲] همانطور که ابن کثیر اشاره کرده است، همگی این اقدامات نشانی از شادی و فرح بود.[۶۳] جشن عید غدیر در سالهای بعد نیز در بغداد انجام میگرفته و گزارشهای زیادی در این زمینه در منابع تاریخی نقل شده است.

علاوه بر بغداد، جشن و پایکوبی روز غدیر در منطقۀ مغرب جهان اسلامی (شام، مصر و غرب آفریقا) بهطور علنی انجام میگرفت.[۶۴] برای اولین بار در ۱۸ ذیالحجۀ سال ۳۶۲ جمعی فراوان از اهل مصر و مغربیان در روز هجدهم ذیالحجه برای دعا جمع شده و آن روز را عید اعلام کردند.[۶۵] در این جشنها که سالهای پیاپی برپا میگشت،[۶۶] تمامی اقداماتی که نشان از شادی دارد، مانند پوشیدن لباس نو، ازدواج، آزادی بندگان، پخش کردن هدایا و قربانی توسط شیعیان انجام میگرفته است. مردم، قاریان، فقها و شعرخوانان ابتدا در مسجد شهر قاهره جمع شده و سپس این جشن در قصر خلیفه و در حضور وی انجام میگرفت و خلیفۀ فاطمی نیز به مردم خلعت میبخشید و به ایراد خطبه میپرداخت.[۶۷] اعتقاد به قداست روز غدیر آنقدر والا بوده که در سال ۴۸۸ المستعلی بالله، خلیفۀ فاطمی، در این روز بر مسند حکومت نشست.[۶۸]

در تلاش برای مقابله با شیعیان در جشن عید غدیر، عدهای از اهالی باب البصره که همگی حنبلی بودند[۶۹]، هشت روز پس از عید غدیر سال ۳۸۹ (۲۶ ذیالحجّه) تلاش کردند برای خود نیز فضیلتی متقابل ابداع نمایند؛ این افراد ادعا نمودند در این روز پیامبر و ابوبکر در غار حضور داشتهاند. به همین دلیل مانند یوم الغدیر که شیعیان به جشن و پایکوبی میپرداختند، آنان نیز در ۲۶ ذیالحجّه به جشن و سرور برای بزرگ داشت یومالغار مشغول شدند.[۷۰]

۴_ ۲_ آیینهای روز عاشورا

و حلقت فی عشر المحرّم‏

ما استطال من الشّعر

و نویت صوم نهاره‏

و صیام أیّام أخر

و لبست فیه أجلّ ثو

ب للملابس یدّخر

و سهرت فی طبخ الحبو

ب من العشاء إلى السّحر

و غدوت مکتحلا أصا

فح من لقیت من البشر

و وقفت فی وسط الطّریـ

ـق أقصّ شارب من عبر

 

اهل سنّت با تمسّک به برخی روایات،[۷۱] روز عاشورا را روزی مبارک میدانند! در منابع اهل سنّت نقل شده است پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله پس از ورود به مدینه مشاهده کردند یهودیان این روز را روزه میگیرند. وقتی ایشان دلیل این امر را جویا شدند، در پاسخ گفتند که در این روز خدا فرعون را غرق کرده و حضرت موسی علیه السلام  را نجات داد. پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهبا استناد به اینکه مسلمانان به حضرت موسی علیه السلام  بیشتر قرابت دارند تا یهودیان، روزۀ این روز را تشریع فرمودند.[۷۲] در دورههای بعدی روایات دیگری در مورد روزه، سرمه به چشم کشیدن، اطعام، نفقه بر عیال، ذخیرۀ نیازهای سالیانه در این روز و قرضالحسنه دادن، در میراث حدیثی اهل سنّت وارد شد! ابنالجوزی فصلی مستقل از کتاب بستان الواعظین و ریاض السامعین را به فضائل روز عاشورا اختصاص داده است![۷۳] این روایات بعدها به زندگی اجتماعی اهل سنّت نیز وارد شد. به گزارش ابوریحان بیرونی که خود در دوران آلبویه میزیست، بنیامیّه در این روز لباس تازه میپوشیدند، زینت میکردند، به چشمان سرمه میکشیدند، ولیمه میدادند و شیرینی پخش میکردند. وی خاطرنشان میکند پس از انقراض دولت بنیامیّه این رسوم در میان اهل سنّت باقی ماند.[۷۴] بنا به گزارش ابن کثیر، ناصبیان اهل شام در روز عاشورا حبوب (غذای معروف) میپختند، غسل مینمودند، عطر استفاده میکردند، فاخرترین لباسها را میپوشیدند و شادمانی میکردند.[۷۵] مقدسی گزارش کرده است که اهالی مکّه از عالم و جاهل در روز عاشورا به تجمّل روی میآورند.[۷۶]

در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلام روزۀ عاشورا سنّت ابنمرجانه به جهت خوشحالی پیروزی بر امام حسین علیه السلام  معرفی شده است و جزای روزۀ آن، محشور شدن با ابن مرجانه و آل زیاد در روز قیامت است![۷۷] علاوه بر منع روزه گرفتن در روز عاشورا، امام کاظم علیه السلام از ابتدای ماه محرّم خندان دیده نمیشدند و در روز عاشورا ناراحتی ایشان به اوج خود میرسیده است.[۷۸] در این روز جمعآوری اموال و ذخیرۀ مایحتاج و یا کسبوکار توسط ائمۀ اطهار علیهمالسلام نهی شده و بهجای آن دستور دادهاند مردم در این روز در باطن و در ظاهر عزادار و مصیبتزده باشند.[۷۹] از دیدگاه اجتماعی نیز  ائمۀ اطهار علیهمالسلامعلاوه بر عزاداری، به شیعیان دستور میدادند ژولیده موی بوده، لباسها را مانند اهل مصیبت بپوشند و در خانههای خود یا در خانههای دیگر شیعیان عزاداری کنند.[۸۰] برخی از علمای شیعه مانند ملّامحسن فیض کاشانی، علّامه مجلسی و محدّث بحرانی، روزه در این روز را حرام میدانند.[۸۱]

عزاداری بر امام حسین علیه السلام  در اولین روزهای پس از شهادت ایشان آغاز شد. بازماندگان واقعۀ کربلا لباس سیاه و مُسوح[۸۲]میپوشیدند و امام سجاد علیه السلام  برای آنها غذا آماده مینمودند.[۸۳] عزاداری حضرت زینب علیهاالسلام امالبنین، امسلمه (همسر پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله) و رباب، همسر امام حسین علیه السلام  در بسیاری از کتابهای تاریخی و ادبی نقل شده است.[۸۴] در دوران ائمۀ بعدی نیز مجالس عزا در حضور خود ائمه علیهمالسلامبرگزارشده و ایشان اصحابشان را به گریه و نوحهسرایی بر امام حسین علیه السلام  دستور میدادند.[۸۵]

در روز عاشورای سال ۳۵۲ معزّالدوله دستور داد در شهر بغداد دکانها بسته شده، بازارها و خریدوفروش تعطیل شده، مردم لباسهای سیاه پوشیده، و بر سر در خانهها یا مغازههای خود مُسوح نصب نموده و بهطور علنی نوحهسرایی کنند. بعدازاین دستور، تمامی شیعیان با صورتهای سیاه در خیابانها حاضر شده و در حالی که با دست بر صورت خود میزدند، به خیابانها آمدند.[۸۶] نه تنها در بغداد، بلکه این شیوۀ عزاداری در بسیاری از شهرها و مناطق انجام میگرفت.[۸۷] گزارشهای فراوانی در مورد اقامۀ عزاداری عاشورا در سالهای مختلف در منابع تاریخی نقل شده است. همچنین گزارششده که شیعیان در این روز کاه و خاکستر بر سر خود یا در خیابانها و بازارها میریختند.[۸۸]

در مغرب جهان اسلام و مناطق تحت حاکمیت دولت فاطمیان، عزاداری امام حسین علیه السلام رواج کامل داشته است. مقریزی دربارۀ عزاداری عاشورا در مصر مینویسد در روز عاشورا بازارها تعطیل شده و عزاداری در بارگاه امکلثوم و سیّده نفیسه یا مسجد جامع قاهره برپا میشده است.[۸۹] مقریزی و ابنتغریبردی گزارش بسیار مفصّلی از نحوۀ عزاداری خلفای فاطمی و مردم در روز عاشورا بیان کرده و خاطرنشان میکنند که این رسم از ابتدای خلافت المعز لدین الله (۳۴۱-۳۶۵) تا پایان خلافت العاضد عبدالله (۵۵۶-۵۶۷)، آخرین خلیفۀ فاطمی، ادامه داشته است.[۹۰] پس از انقراض خلافت فاطمیان، صلاحالدین ایّوبی دستور داد تا مردم در روز عاشورا شادی نمایند و شیرینی پخش کنند و سرمه به چشم کشند.[۹۱]

از آدابی که شیعیان در روز عاشورا اجرا میکردند استفاده از مُسوح بوده است. لباس مُسوح (مفرد آن مسح) لباسی از جنس موی بز بود که آن زمان توسط راهبان و دنیا گریزان استفاده میشد و معمولاً به رنگ سیاه بود. بسیاری از افراد در مراسم عزاداری آن را میپوشیدند و نشانهای از ماتمزدگی بوده است. شیعیان در عزاداریهای خود یا مُسوح بر تن میکرده و یا آن را بر سر در خانهها یا مغازههای خود نصب مینمودند.

۴_ ۳_ خوردن جرجیر و جری

و أکلت جرجیر البقو

ل بلحم جِرّیِّ البحر

و جعلتها خیر المآ

کل و الفواکه و الخضر

 

 

جرجیر گیاهی است که برابر با روایات شیعه از خوردن آن نهی شده است؛ گیاهی  که ریشههای آن در جهنم کاشته شده و آن را گیاه موردعلاقۀ بنیامیه دانستهاند.[۹۲] در روایات شیعه خوردن جِرّی (مارماهی) نیز حرام اعلام شده است؛ بهعنوانمثال نقل شده است امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار شهر، افراد را از فروش جِرّی منع میکردهاند.[۹۳] شهید اول بر اساس این روایات، جرجیر را گیاهی مذموم دانسته،[۹۴] و سیّد مرتضی حرمت گوشت جِرّی را از انفرادات فقهی امامیّه دانسته است.[۹۵] احمد بن داوود بن سعید معروف به ابویحیی جرجانی، کتابی در مورد مناظرۀ یکی از شیعیان با مرجئه در مورد خوردن جِرّی نوشته است.[۹۶]

با توجه به اینکه در حرمت جِرّی و کراهت جرجیر، اختلافی میان شیعیان نیست[۹۷]، این دو حکم بهتدریج از نشانههای شیعیان گردید و این اختلافات جنبۀ اجتماعی به خود گرفت. در شعر ابنالتعاویذی که مانند قصیدۀ تتریه سروده شده، خوردن جرجیر و مارماهی از نشانههای ناصبیان بیان شده است.[۹۸] همچنین در منطقۀ شامات در دوران الحاکم بامرالله دستور داده شد مردم جرجیر نخورند.[۹۹]

۴_ ۴_ احکام فقهی

علاوه بر آیینها و اعتقادات، برخی احکام فقهی نیز جنبۀ اجتماعی به خود گرفت. بهویژه احکام فقهی اختلافی شیعه و اهل سنّت، نمود بیشتری در تعیین حدومرزهای دو گروه داشت و همواره در طول تاریخ با استناد به همین مسائل، معتقدان به مذهب تشیّع و اهل سنّت از یکدیگر متمایز میشدند. ابنمنیر در شعر خود علاوه بر موضوعات پیشین، چند مورد از اختلافات فقهی را نیز  به تصویر کشیده است که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

و غسلت رجلی کلّها

و مسحت خفّی فی السّفر

و آمین أجهر فی الصّلا

ه کمن بها قبلی جهر

 

 

یکی از اختلافات میان شیعه و اهل سنّت در مسائل عملی (اصطلاحاً فقهی)، بحث شستن رِجلَین (پاها) در وضو، مسح بر خُفَّین[۱۰۰] و آمین گفتن در نماز پس از پایان سورۀ حمد است. در روایاتِ نقل شده در کتب اهل سنّت در موضوع شستن پاها و مسح بر خُفَّین، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات بر جواز مسح بر خُفَّین و برخی دیگر برخلاف آن تصریح کردهاند؛ اما بهطورکلی میتوان گفت اکثر آنها به جواز مسح بر خُفَّین معتقد هستند.[۱۰۱]

در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلامهیچکدام از اقدامات فوق نه تنها مجاز شمرده نشده، بلکه بدعتهایی دانسته شدهاند که بعدها به وجود آمدهاند. امام باقر علیه السلام  مسح نکردن بر خُفَّین را از چیزهایی دانستهاند که هیچگاه از آن تقیّه نمیکنند.[۱۰۲] امام صادق علیه السلام  بهشدت از مسح بر خُفَّین منع نموده[۱۰۳] و حتی از نماز پشت سر کسی که مسح بر خُفَّین کرده، منع نمودهاند[۱۰۴] و در پاسخ برخی شیعیان، دلایل حرمت مسح بر خُفَّین را بیان فرمودهاند.[۱۰۵]

وجوب مسح بر رِجلَین نیز یکی از مسائلی است که در روایات بر آن تأکید و از شستن آنها منع شده است.[۱۰۶] ائمه علیهمالسلام همچنین به اصحاب خود دستور میدادند که هیچگاه در نماز بعد از حمد، آمین نگویند.[۱۰۷]

فضلبنشاذان کتابی در مورد مسح بر خُفَّین نوشت.[۱۰۸] در دوران غیبت صغرا، علی بن بلال بن ابیمعاویه دو کتاب در مورد مسح بر خُفَّین و مسح بر رِجلَین نوشته و ابویحیی جرجانی کتابی در مورد مناظرۀ یک شیعی با مرجئی در مورد مسح بر خُفَّین و یک کتاب مستقل در مورد مسح بر خُفَّین نوشته است.[۱۰۹] در دورههای بعد، ابنجنید دو کتاب با عناوین المسح علی الرِّجلَین و فرض المسح علی الرِّجلَین تألیف کرد.[۱۱۰] شیخ مفید[۱۱۱] و محمد بن حسن بن حمزه (جانشین شیخ مفید در بغداد)[۱۱۲] نیز رسالهای در مورد مسح بر رِجلَین، نوشتهاند. سیّد مرتضی در جواب سؤال در مورد مسح بر خُفَّین، به آیۀ ۶ سورۀ مائده و برخی روایات استناد نموده است.[۱۱۳]

آمین گفتن بعد از حمد را نیز تمام فقها حرام دانسته و تصریح کردهاند اگر کسی عمداً و بدون هیچ اضطراری آمین را بگوید، نمازش باطل است.[۱۱۴] در دورههای بعدی تا به امروز نیز تمام فقهای شیعه، مسح بر رِجلَین را واجب و شستن آن را حرام دانستهاند. همچنین مسح بر خُفَّین را نیز حرام اعلام نموده و آمین گفتن بعد از نماز را جایز ندانستهاند.[۱۱۵] علاوه بر فقهای امامیّه، یحییبنالحسین از فقهای زیدیه و قاضینعمان، فقیه اسماعیلیِ[۱۱۶] اوایل حکومت فاطمیان، نیز مسح بر خُفَّین را جایز نمیدانند.[۱۱۷]

این موضوعات (وجوب غسل رِجلَین، حرمت مسح بر خُفَّین و حرمت آمین در نماز بعد از سورۀ حمد) از اجماعیات فقه امامیّه بوده و تمامی علمای شیعه به آن فتوا دادهاند و نبود یک مورد خلاف در این موضوع، خود بهترین دلیل بر رواج این امر در میان شیعیان تا به امروز است.

لازم به ذکر است در دستور[۱۱۸] حسنبنزید، حاکم شیعی طبرستان، یکی از مواردی که مردم مجبور به ترک آن شدهاند، مسح بر خُفَّین بوده است.[۱۱۹] علاوه بر این در بخشی از پرسشی از سیّد مرتضی آمده که شیعیان همگی قائل به حرمت مسح بر خُفَّین و اهل سنّت قائل به جواز شدهاند.

۵_ مظالم تاریخی

وقایع تاریخی که در خاطره و حافظۀ جمعی جای گرفتهاند، برای جوامع هویّت سازند. بهویژه در تاریخ اسلام با سفارشهایی که در مورد اهلبیت علیهمالسلام توسط خاتمالنبیین صلیالله علیه وآلهشد[۱۲۰]، رفتار حاکمان در قبال ایشان در میزان قضاوت افکار عمومی قرار گرفت. زنده نگهداشتن این وقایع از یکسو همدلی با اهلبیت علیهمالسلامو از سوی دیگر دوری و انزجار از گروههای مقابل ایشان بود. حمله به خانۀ حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام، نقض پیمان با اهلبیت علیهمالسلام و عاشورا از این یادمانها هستند.

۵_ ۱_ داستان حمله به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام و غصب فدک

ما سلّ قطّ ظبى على‏

آل ‌النبیّ و لا شهر

کلّا و لا صدّ البتو

ل عن التّراث و لا زجر

و أثابها الحسنى و ما

شقّ الکتاب و لا بقر

 

 

از نکاتی که در این ابیات ذکر شده، اول حمله به خانۀ حضرت زهرا علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه السلام  و دوم اشاره به غصب فدک و سوم بدرفتاری با حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام و چهارم پاره کردن نامۀ نوشته شده در مورد فدک است. داستان حمله به خانۀ وحی و تلاش کسانی که در سقیفه به قدرت رسیدند، برای اخذ بیعت از امیرالمؤمنین علیه السلام  و حمله به خانۀ ایشان در بسیاری از کتابهای تاریخ نقل شده است.[۱۲۱]

سرزمین فدک بدون هیچ جنگی فتح شد و به همین دلیل بهتصریح آیۀ قرآن، این سرزمین از آن پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله بود.[۱۲۲]رسولالله صلیالله علیه وآلهپس از نزول آیۀ <و آتِ ذا القُربَی حَقّه> فدک را به حضرت زهرا علیهاالسلامداده و آن را مِلک ایشان قراردادند.[۱۲۳]پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، وی فدک را از ایشان گرفت و عاملان حضرت زهرا علیهاالسلامرا که در آن مشغول به کار بودند، اخراج کرد.[۱۲۴] پسازآن حضرت زهرا علیهاالسلام خطبۀ معروف خود را در احتجاج به مالکیت فدک ایراد فرموده[۱۲۵] و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با ابوبکر در این زمینه مناظره نمودند.[۱۲۶] به دلیل ظلمهایی که ابوبکر و عمر  بر حضرت زهرا علیهاالسلامروا داشتند، آن حضرت وصیّت کرد تا آن دو در تشییعجنازه حاضر نشده و به همین دلیل، امیرالمؤمنین علیه السلام  آن حضرت را شبانه دفن کردند؛[۱۲۷] این امر باعث شد مزار حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام تاکنون ناشناخته باقی بماند.

در دوران آلبویه لعن خلفای قبل از امیرالمؤمنین علیه السلام  توسط شیعیان انجام میگرفت. همانطور که ابن کثیر اشاره کرده، در قرن چهارم لعن خلفا در تمامی بلاد اسلامی از مصر، شام، عراق، خراسان، حجاز و اکثر بلاد مغرب [اسلامی] انجام میگرفته است.[۱۲۸] در سال ۳۵۱ به دستور معزّالدوله بر دیوار خانههای شیعیان در بغداد، عباراتی به این مضمون در لعن خلفا نوشتند: «لعنت بر کسی که حق فاطمه علیهاالسلام فدک، را غصب کرد (یعنی ابوبکر)؛ لعنت بر کسی که عباس را از شوری بیرون گذاشت (یعنی عمر)؛ لعنت بر کسی که ابوذر را تبعید کرد (یعنی عثمان)؛ لعنت بر کسی که از دفن امام حسن علیه السلام  در کنار جدّش منع نمود (یعنی عایشه یا مروان حکم)» و همچنین معاویه با تصریح به نامش لعن شد. پسازآنکه اهل سنّت شبانه این نوشتهها را پاک کردند، به پیشنهاد وزیر معزّالدوله تنها لعن صریح معاویه باقی مانده و عبارت «لعن الله الظالمین لآل محمد من الأوّلِین و الآخرین» را جایگزین باقی جملات کردند.[۱۲۹] همچنین در سال ۳۴۵ اهالی اصفهان به دلیل لعن خلفا به قم حمله کرده و عدۀ زیادی از مردم شهر را کشته و اموال تاجران را غارت کردند. رکنالدوله از این اقدام اهالی اصفهان ناراحت شده و ایشان را مجبور به پرداخت غرامت کرد.[۱۳۰]

فقیه حنبلی، محمدبنعبدالواحد (معروف به ابو عمر زاهد یا غلام ثعلب)، که کتابی مفصّل در مورد فضایل معاویه نوشته بود، در سال ۳۴۳ از دنیا رفت.[۱۳۱] دراثنای تشییعجنازۀ وی، حنابله جسد او را وارد محلۀ شیعهنشین کرخ نمودند. یکی از آن افراد بهطعنه به شیعیان گفت: «این جنازه مانند جنازه‌ای نیست که شب دفن شد».[۱۳۲] شیعیان از این عمل برآشفتند و منازعهای شدید میان ایشان و
حنابله درگرفت.[۱۳۳]

یکی دیگر از شواهد لعن خلفا در قرن چهارم، داستانی است که در مورد احمدبنعبدالله سوسنجردی، معروف به ابوالحسین مُعدّل (د. ۴۰۲) اتفاق افتاد. نقل شده که وی روزی در حین عبور از بازار کرخ، شنید شیعیان در آنجا برخی از صحابه را لعن میکردند؛ وی با خود تعهد کرد که تا آخر عمر هیچگاه از کرخ عبور نکند؛ وی که ساکن بابالشام[۱۳۴] بود، از قنطرۀ فرات نیز عبور نکرد تا اینکه از
دنیا رفت.[۱۳۵]

در مغرب جهان اسلام نیز وضع به همین منوال بود. آنطور که مورّخان نوشتهاند، در دوران فاطمیان لعن و سبّ خلفای سه گانه بهطور علنی و بدون هیچ ترسی انجام میشد و حتی به دستور خلفای فاطمی این شعارها بر دیوار مساجد نیز نوشته شد.[۱۳۶] این اقدامات در تمامی شهرهای تحت حاکمیت فاطمیان انجام میشد.[۱۳۷]

۵_ ۲_ گریه بر عثمان

و بکیت عثمان الشهـ

ـید بکاء نسوان الحضر

و شرحت حسن صلاته‏

جنح الظّلام المعتکر

 

 

پس از کشته شدن عثمان، جامعۀ اسلامی به دو گروه تقسیم شدند؛ عدّهای به نام شیعۀ علی (شیعی یا علوی) و عدّهای دیگر به نام شیعۀ عثمان (عثمانی) شناخته شدند که عثمانیها بعدها به اهل سنّت تغییر نام یافتند. یکی از فضائل معروف عثمان در کتب اهل سنّت، قرائت تمام قرآن توسط وی در نماز در هر شب است؛[۱۳۸] بهطوریکه ابن تیمیه نیز در کتاب خود به این موضوع اشاره نموده و در مقابل تلاش دارد چنین فضیلتی را از امیرالمؤمنین علیه السلام  سلب نماید.[۱۳۹]

عثمانیان شیعیان زیادی را به خونخواهی عثمان کشتند و ازآنجاکه مدعی بودند عثمان در حال تشنگی کشته شد، بسیاری از این افراد را نیز در حال تشنگی به شهادت رساندند. اولین این افراد جناب محمدبنابیبکر بود که صراحتاً بهتلافی عثمان کشته شد.[۱۴۰] پس از وی نیز شیعیان زیادی نظیر عمروبنالحُمَق خراعی، حُجربنعدی و بسیاری دیگر به خونخواهی عثمان کشته شدند. مهمترین و اصلیترین واقعه در تاریخ اسلام که بهتلافی کشته شدن عثمان رخ داد، واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام  و اصحاب ایشان است که بروز عینی تقابل دو جریان علوی و عثمانی بود. عبیداللهبنزیاد در نامۀ خود که سه روز پیش از عاشورا به عمربنسعد نوشت، دستور داد همانطور که عثمان در حال تشنگی کشته شد، باید امام حسین علیه السلام  و اصحابشان نیز با لبتشنه کشته شوند.[۱۴۱]

برخلاف عثمانیان، شیعیان همواره برای اهلبیت علیهمالسلام عزاداری میکردند و پس از شهادت هرکدام از ائمۀ اطهار علیهمالسلام به نوحهسرایی میپرداختند. عزاداری بر شهادت امام حسین علیه السلام  و کشتهشدگان حادثۀ عاشورا، یکی از مهمترین و اصلیترین شعائر شیعه بوده و در طول تاریخ تا به امروز ادامه داشته است. در ادامه و در بحث شعائر روز عاشورا، گزارشهای تاریخی در مورد عزاداری روز عاشورا در قرن چهارم و پنجم موردبحث قرار خواهد گرفت.

۵_ ۳_ گریه بر طلحه و زبیر و زیارت قبر آن دو

و رثیت طلحه و الزّبیـ

ـر بکلّ شعر مبتکر

و أزور قبرهما و أز

جر من لحانی أو زجر

 

 

دستور رسولالله صلیالله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام  و یا دیگر صحابه در مورد جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین در بسیاری از کتابها نقل شده است.[۱۴۲] بنا به اعتقاد شیعه، طلحه و زبیر به دلیل مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام  و به راه انداختن جنگ جمل، کافر، گمراه و ملعون بوده و به همین دلیل در جهنّم مخلّد هستند.[۱۴۳]

زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلام در قرن چهارم و پنجم گسترش فراوانی یافت. در واپسین سالهای قرن سوم، ابوالهیجاء عبداللهبنحمدان برای امیرالمؤمنین علیه السلام  حرمی بزرگ و با آزینهای فراوان ساخت.[۱۴۴] بعدها اقداماتی که امرا و وزرای آلبویه، بهویژه عضدالدوله، در آبادانی شهرهای زیارتی نجف و کربلا انجام دادند، زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلام رونق فراوانی یافت.[۱۴۵] عضدالدوله بنایی عظیم بر قبر امیرالمؤمنین علیه السلام  ساخت[۱۴۶] و اوقاف زیادی برای حرم قرار داد.[۱۴۷] مورّخان بعدی به بقای بنای ساخته شده توسط عضدالدوله تا قرون بعدی اشاره کردهاند.[۱۴۸] ابنبطوطه در سال ۷۲۷ توصیف کاملی از حرم ارائه کرده است،[۱۴۹] تا اینکه این بنا در سال ۷۵۳ بر اثر حریق از بین رفت.[۱۵۰]

علاوه بر حرم امیرالمؤمنین علیه السلام  برای دیگر اماکن زیارتی شیعی نیز اقدامات عمرانی فراوانی انجام گرفت. در سال ۴۰۲ فخرالملک وزیر[۱۵۱] در ماههای رجب، شعبان و رمضان دستور داد صدقات و هدایا به مشاهد مشرّفۀ اهلبیت علیهمالسلام در کاظمین، کربلا و نجف ارسال شود[۱۵۲] و خود به زیارت تمامی مشاهد رفت.[۱۵۳] در شرححال وزیر ابوالحسن رامهرمزی که در سال ۴۰۳ توسط سلطان الدوله عزل شد، نوشتهاند او کسی بود که برای شهر کربلا دیوار ساخت.[۱۵۴] ابنالجوزی در وقایع سال ۴۱۴ که سال کشته شدن رامهرمزی بوده است، سال ساخت این بنا را ۴۰۳ دانسته است.[۱۵۵] گفته شده که ابنسهلان در سال ۴۰۰ بیمار شد و نذر کرد در صورت شفا یافتن، برای شهر کربلا دیوار بسازد. وی بعد از شفا یافتن به نذر خود وفا نمود و ابواسحاق الارَّجانی این امر را به عهده گرفت.[۱۵۶]

۵_ ۴_ جنگ جمل

و أقول أمّ المؤمنـ

ـین عقوقها إحدی الکبر

رکبت علی جمل لتصـ

  1. ـبح من بنیها فی زمر

و أتت لتصلح بین جیـ

ـش المسلمین علی غرر

فأتی أبوحسن و سلّ

حسامه وسطا و کرّ

و أذاق إخوته الرّدی

و بعیر أمّهم عقر

ما ضرّه لو کان کفّ

و عفّ عنهم إذ قدر

 

 

مخالفت عایشه با بیعت امیرالمؤمنین علیه السلام  و سپس نقض بیعت ایشان از سوی طلحه و زبیر، جنگ جمل را موجب گردید.[۱۵۷] برخی فرقههای اسلامی، مسلمان بودن دو گروه را پذیرفته و باوجود خطاکار دانستن طلحه و زبیر آنها را کافر نمیدانند. خوارج، طلحه و زبیر را کافر و امیرالمؤمنین علیه السلام  را در آن زمان بر حق میدانستند. معتزله، بهویژه واصلبنعطا، یکی از طرفین را فاسق میدانست، اما میگفت شناخت گروه فاسق برای ما امکانپذیر نیست![۱۵۸] برخی دیگر از فرقهها معتقد بودند طلحه و زبیر از اقدامات خود در جنگ جمل توبه کردند. شیخ مفید کتاب الکافئه فی ابطال التوبه الخاطئه را درزمینۀ اثبات ابطال این توبه تألیف کرد.[۱۵۹] داستانی نیز درزمینۀ علت نامیده شدن شیخ مفید به این لقب نقل شده که در ارتباط با اثبات باطل بودن این توبه بوده است.[۱۶۰]

در دوران آلبویه عدهای از اهل سنّت تلاش کردند واقعۀ جنگ جمل را نمایش دهند. این کار مانند شبیهخوانی شیعیان بوده است. در سال ۳۶۳ عدهای از اهالی سوق الطعام، زنی را بر شتری سوار نموده و نام او را عایشه نهاده و عدّهای نیز خود را طلحه و عدّهای دیگر زبیر نامیدند و با شیعیان درگیر شدند و هدف خود را از این اقدام جنگ با اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام  اعلام کردند.[۱۶۱]

۵_ ۵_ وقایع جنگ صفّین و جریان حکمیت

و أقول إنّ إمامکم

ولّی بصفّین وفرّ

و أقول إن أخطا معا

ویه فما أخطا القدر

هذا و لم یغدر معا

ویه و لا عمرو مکر

بطل بسوأته یقا

تل لا بصارمه الذّکر

و الأشعری بما یؤو

ل إلیه أمرهما شعر

قال انصبوا لی منبرا

فأنا البری‌ء من الخطر

فعلا و قال: خلعت صا

حبکم و أوجز و اختصر

 

 

داستان جنگ صفّین و مکر معاویه و عمرو عاص در قرار دادن قرآن بر سرنیزه و دودستگی در لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام ، انتخاب ابوموسی اشعری بهعنوان حکم، جریان حکمیّت و مکر عمرو و فریب خوردن ابوموسی اشعری و درنهایت ظهور جریان خوارج، همگی از مشهورات تاریخی هستند که نیازمند شرح و توضیح نیستند. جریان شرمآور عمرو عاص در جنگ تنبهتن با امیرالمؤمنین علیه السلام  در کتابهای تاریخی نقل شده است.[۱۶۲] در این ابیات ابنمنیر به این نکات اشاره دارد.

۵_ ۶_ حادثۀ عاشورا و اقدامات یزید

و أقول إنّ یزید ما

شرب الخمور و لا فجر

و لجیشه بالکفّ عن

أبناء فاطمه أمر

و الشّمر ما قتل الحسیـ

ـن و لا ابن‌سعد ما غدر

 

 

حادثۀ عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام  در دوران حکومت یزیدبنمعاویه و انجام علنی تمام منکرات توسط وی در بسیاری از کتابها نقل شده است. شرابخواری یزید تا بدان حد مشهور بود که عبداللهبنزبیر، یزید را «یزید مست (یزید السکران)» خطاب میکرد[۱۶۳] و به همین دلیل از بیعت با وی سرباز زد.[۱۶۴] علاوه بر این، برخی از نزدیکان عبداللهبنعباس او را از بیعت با یزید به دلیل شرابخواری منع کردند.[۱۶۵] حضور فعّال شمربنذیالجوشن و عمربنسعد در حادثه نیز امری غیرقابلانکار است.

اقدامات یزید باعث شد تمامی شیعیان و برخی از فرقههای اهل سنّت او را لعن کنند. در میان شیعیان، زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بالاترین نمود اعتقاد به لعن یزید است. در سال ۱۳۱ ابوحمزۀ خارجی در خطبهای در مدینه، معاویه و یزید را لعن کرده است.[۱۶۶] در سال ۲۸۴ معتضد دستور داد نامهای در خطبههای نماز جمعه خوانده شود که در آن معاویه و یزید لعن شده بودند.[۱۶۷] در مقابل، افرادی مانند ابوحامد غزالی، ابنالصلاح، قاضیابوبکربنعربی، ابنخلدون، و ابن تیمیه تلاش کردهاند دامن یزید را از این اقدامات پاک نموده و حتی لعن وی را نیز حرام یا مکروه دانستهاند![۱۶۸]

در دوران آلبویه عزاداری امام حسین علیه السلام  نشاندهندۀ انزجار از اقدام یزید در شهادت امام حسین علیه السلام  است؛[۱۶۹]بهعبارتدیگر، عزاداری بر امام حسین علیه السلام  نوعی اعلام برائت عملی از دستور به شهادت سیّدالشهدا علیه السلام  است. بهویژه اینکه بنا به گزارش ابن کثیر، شیعیان دوران آلبویه در صبح روز عاشورا داستان شهادت امام حسین علیه السلام  (اصطلاحاً مقتل) را میخوانده و سپس در خیابانها برای عزاداری جمع میشدند.[۱۷۰] کاملاً طبیعی است یکی از بخشهای اصلی مقتل خوانی، ذکر اقدامات یزید در آن دوران بوده است. همچنین نقل شده است صاحببنعبّاد، وزیر معروف دوران آلبویه، پس از هر بار آب خوردن یزید را لعن میکرده است.[۱۷۱]

همانطور که گفته شد، عزاداری بر امام حسین علیه السلام  در دوران آلبویه بهطور علنی انجام میگرفت. در تلاش برای مقابله با شیعیان، عدهای از اهالی بابالبصره،[۱۷۲] هشت روز پس از روز عاشورای سال ۳۸۹ به خیابانها ریخته و به عزاداری
 برای مصعببنزبیر پرداختند و همانگونه که شیعیان پس از عزاداری در روز
عاشورا به زیارت قبر امام حسین علیه السلام  میرفتند، آنها نیز پس از عزاداری به
زیارت قبر وی در مَسکِن رفتند.[۱۷۳] به نظر میرسد ازآنجاییکه قبر طلحه و زبیر
شناخته شده نیست، اهل سنّت در این زمان به زیارت قبر یکی از فرزندان آن دو میرفتند. علاوه بر این، ابنالعماد حنبلی نیز دلایلی بر انتخاب قبر مصعب بیان کرده است.[۱۷۴]

۶_ باورها و ارزشها

در این شعر تضادهای اعتقادی فراوانی بیان شده است که مهمترین آنها حول محور امامت و ولایت است. اهل سنّت که همواره تلاش داشتهاند فضائل امیرالمؤمنین و برحق بودن ایشان در مسئلۀ خلافت را کمرنگ کنند، در ابتدا با رویکرد عثمانی حاضر به پذیرش جایگاه ایشان نشدند و درنهایت با ارائۀ نظریۀ تربیع خلافت از سوی احمدبنحنبل، ایشان را بهعنوان خلیفۀ چهارم پذیرفتند؛ اما بازهم بسیاری از فضائل ایشان را منکر شدند. در شعر ابنمنیر برخی از اعتقادات شیعیان دربارۀ خلفا و حاکمان جور نیز بیان شده است.

۶_ ۱_ افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام

و إذا جری ذکر الصّحا

به بین قوم و اشتهر

قلت المقدّم شیخ تیـ

ـم ثمّ صاحبه عمر

 

 

در طول تاریخ اسلام بحث افضلیت صحابه بر یکدیگر همیشه مطرح بوده است. اهل سنّت افضلیت صحابه را به ترتیب خلافت آنها (ابوبکر، عمر، عثمان و درنهایت امیرالمؤمنین علیه السلام ) دانستهاند.[۱۷۵] برخی از علمای اهل حدیث بغداد مانند یحییبنمعین، ابوخیثمه و احمدبنحنبل، امیرالمؤمنین علیه السلام را از امامت حذف نموده و دوران حکومت ایشان را فتنه میدانستند.[۱۷۶] بخاری، نویسندۀ کتاب معروف الصحیح نیز در کتاب تاریخ صغیر خود که در آن نام خلفای بعد از رسول اکرم صلیالله علیه وآله را آورده، پس از ذکر نام ابوبکر و عمر و عثمان، نامی از امیرالمؤمنین علیه السلام  نبرده و از معاویه سخن گفته و مدت خلافت وی را بیست سال دانسته است.[۱۷۷] کار به جایی رسید که فردی مانند جاحظ در کتاب العثمانیه نیز درصدد اثبات برتری ابوبکر بر امیرالمؤمنین علیه السلام  برآمد[۱۷۸] و تلاش کرد ابوبکر را زاهدتر و شجاعتر از امیرالمؤمنین علیه السلام  نشان دهد.[۱۷۹] در اواسط نیمۀ اول قرن سوم هجری، احمدبنحنبل تغییر عقیده داد و امیرالمؤمنین علیه السلام  را بهعنوان خلیفۀ چهارم قبول نمود و مسئلۀ تربیع خلافت را در میان اهل سنّت رواج داد.[۱۸۰]

برخلاف اهل حدیث، برخی از دیگر فرقههای اهل سنّت، امیرالمؤمنین علیه السلام  را بهعنوان افضل اصحاب میدانستند. بهعنوانمثال، معتزلۀ بصره به همان ترتیب ذکر شده در مورد افضلیت باور داشتند، اما معتزلۀ بغداد امیرالمؤمنین علیه السلام  را افضل تمام صحابه دانستهاند؛ ولی به دلیل اعتقاد به امامت مفضول، خلافت ابوبکر را مشروع میشمارند؛ تا جایی که بشربنمعتمر (بنیانگذار معتزلۀ بغداد) به جرم تشیّع به دستور هارونالرشید به زندان افکنده شد و او نیز در شعری شیعه بودن را از خود نفی کرد.[۱۸۱]

امّا شیعیان نه تنها امیرالمؤمنین علیه السلام را افضل تمام اصحاب شمردهاند، بلکه ابوبکر و عمر را غاصب حق بلافصل ایشان دانسته و آن دو را گمراه و فاسق و شایسته لعن دانستهاند.[۱۸۲] بر اساس روایاتی که از ائمۀ اطهار، از امیرالمؤمنین علیه السلام  تا امام حسن عسکری علیه السلام  در کتب حدیثی نقل شده است، اصلاً قیاس امام با غیر امام مجاز نیست.

در روایات فراوانی که از ائمۀ اطهار علیهمالسلامرسیده، بر افضلیت امام بر تمامی اهل عصر خود تصریح شده است. ازاینجهت میتوان گفت که امیرالمؤمنین علیه السلام  بهعنوان امام اهل عصر خود، افضل اهل زمان و حتی افضل از تمامی انسانها پس از رسولالله صلیالله علیه وآله بودهاند. فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد جایز نبودن قیاس آلمحمد علیهمالسلام با غیر ایشان و مساوی نبودن هیچکس با ایشان در خطبۀ دوم نهجالبلاغه و افضل بودن اهلبیت علیهمالسلام در خطبۀ ۱۴۴ این کتاب، نمونهای از این روایات است.[۱۸۳] خطبۀ امام صادق علیه السلام  در مورد فضائل امام[۱۸۴] و خطبۀ معروف امام رضا علیه السلام  در مرو،[۱۸۵] نمونههای دیگری از این باور است.

در میان اصحاب ائمه علیهمالسلام نیز چنین اعتقادی رواج داشته است. در گفتوگوی میان عمّار و مقداد با عبدالرحمانبنعوف در روز شورایِ شش نفره،[۱۸۶] گفتوگوی مالک اشتر در روز بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام  در سال ۳۵ ،[۱۸۷] رجزهای اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام  در جنگهای جمل و صفین،[۱۸۸] رجزهای اصحاب امام حسین علیه السلام  در روز عاشورا[۱۸۹] و شعر فرزدق در مدح امام سجاد علیه السلام  در مراسم حج،[۱۹۰] اعتقاد به افضلیت اهلبیت علیهمالسلام کاملاً مشهود است. در دورههای بعد نیز این موضوع در میان شیعیان رواج کامل داشت. هشام بن حکم در استدلال بر لزوم عصمت امام، به افضلیت ایشان بر اهل عصر خود استدلال کرده است.[۱۹۱]

در قرنهای بعدی، شیعیانِ برخی مناطق اعتقاد به افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام  را بهطور علنی ابراز میداشتند. پس از تشکیل دولت علویان طبرستان، حسنبنزید (معروف به داعی کبیر) در سال ۲۵۲ دستور داد در تمامی نقاط تحت سیطرۀ این حکومت، افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام  اعلام شود و برخی از شعائر شیعی احیا
 گردند.[۱۹۲] در سال ۲۹۰ در شهر حلب، شیعیان در اذان خود[۱۹۳] و در سال ۲۹۶ ابوعبدالله شیعی (مؤسس دولت فاطمیان) دستور داد در اذان فرازهای «حیّ علی خیر العمل و محمد و علی خیر البشر» گفته شود.[۱۹۴] پس از قدرت گرفتن همو در مغرب و انتقال از سِجِلماسه به قیرَوان،[۱۹۵] محمدبنعمر مروذی را که پیشازاین به تشیّع شناخته شده بود،[۱۹۶] در سال ۲۹۶ به منصب قضا در قیروان گمارد.[۱۹۷] وی در اولین روزهایی که به این منصب رسید دستور داد در اذان، «حیّ علی خیر العمل» گفته شده و افراد را از اینکه کسی از صحابه را بر امیرالمؤمنین علیه السلام  افضل بدانند، تحذیر داد.[۱۹۸] در سال ۳۴۷ و در دوران حکومت سیفالدوله همدانی، شیعیان در حلب این فرازها را در اذان خود اعلام میکردند.[۱۹۹] ناصرخسرو که در سال ۴۳۷ سفر خود را آغاز کرده است، در دیدار از شهر یمامه مینویسد مردم این شهر زیدی مذهب بوده و در اذان خود «محمد و علی خیر البشر» میگویند.[۲۰۰]

در دوران آلبویه، شیعیان بهطور علنی فرازهایی مانند «محمد و علی خیر البشر» یا «اشهد أنّ علیّاً ولیّ الله» را در اذان خود اعلام میکردند. شیخ صدوق (د. ۳۸۱) نقل کرده است که عدهای در اذان خود فراز «محمد و آله خیر البریّه» و یا جملاتی شبیه به این را ذکر میکردهاند.[۲۰۱]اینکه در مورد این فراز از علمای این دوره مانند شیخ مفید، سیّد مرتضی و شیخ طوسی سؤال و یا در مورد آن در کتابهای فقهی بحث شده، نشان میدهد که این عمل در میان شیعیان امری متداول بود.[۲۰۲] قاضیتنوخی (د. ۳۸۴) از ابوالفرج اصفهانی (د. ۳۵۶) نقل کرده که فردی از اهالی قطیعه[۲۰۳] در اذان خود این فراز را ذکر میکرده است.[۲۰۴]

شیعیان نه تنها در اذان، بلکه حتی بر سر در خانهها و مساجد خود نیز این فرازها را با طلا مینوشتند.[۲۰۵]

۶_ ۲_ ولایت بنیامیه

والیت آل ‌أمیّه الطهـ

ـر المیامیـــــن الغــــرر

 

نکتۀ مهم در این بیت استعارهای است که ابنمنیر در استفاده از الفاظ طُهر، مَیامین و الغُرَر بهکاربرده است که نشان از باور راسخ او به وجود این صفات در اهلبیت علیهمالسلام دارد.[۲۰۶] طُهر (جمع طَهور) به معنای پاکیزه، میامین (جمع میمون) به معنای مبارک و غُرَر (جمع غُرّه) به معنای گلچین یا ابتدای چیزی است.[۲۰۷] ریشۀ طُهر و مشتقات آن در لسان قرآن کریم برای وضو و غسل که پاککنندۀ از پلیدیهای معنوی هستند، استفاده شده است.[۲۰۸] استعارۀ لفظ طُهر در این شعر نشان میدهد که اهلبیت علیهمالسلام از نگاه شیعیان ایشان پاک و پاکیزه بوده و از عصمت برخوردارند. در لسان روایات و بهویژه در زیارتنامهها، لفظ طُهر و مشتقات آن برای اهلبیت علیهمالسلام فراوان به کاررفته است.[۲۰۹] در رجزهای اصحاب امام حسین علیه السلام  نیز امیرالمؤمنین علیه السلام  و امام حسین علیه السلام  با واژۀ طُهر وصف شدهاند.[۲۱۰]

۶_ ۳_ ظهور امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف

وَ اُکَذِّبُ الرّاویَ وَ اَطعَنُ

فی ظُهورِ المُنتَظَر

 

 

بحث مهدویت و مسائل مرتبط با آن، همچون غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام  از مسائلی است که تمامی فرقههای اسلامی به آن اعتقاد دارند. روایات فراوانی از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله با این مضمون نقل شده که اگر از عمر دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را بهقدری طولانی میکند تا مردی از اهلبیت من قیام نموده و دنیا را از قسط و عدل پر کند.[۲۱۱] شهرت و صحت این احادیث تا بدان حد است که شخصی مانند ابن تیمیه نیز این روایات را معروف دانسته است.[۲۱۲] یکی از وجوه ممیزۀ شیعۀ امامیّه، اعتقاد به امام حیّ منتظَر، فرزند حسن العسکری علیه السلام  است. «المنتظر» در شعر ابنمنیر و اخبار امام دوازدهم، از ویژگیهای اعتقادی امامیّه است.

امامیّه پیش از زمان آلبویه، نیمۀ شعبان را روز میلاد امام دوازدهم میدانستند و جشن میگرفتند. پیش از دوران آلبویه در سال ۳۲۷ (دو سال پیش از پایان غیبت صغرا) شیعیان قصد احیای شب نیمۀ شعبان را داشتند که اتباع بربهاری با آگاهی یافتن از این امر، تصمیم میگیرند تا به ایشان تعرّض کنند، اما با تدبیر خلیفه، هدف بربهاری و پیروانش عقیم ماند.[۲۱۳] در دوران آلبویه در نیمۀ شعبان، مراسم جشن برقرار بود. در مورد فخرالملک وزیر گفته شده او اولین کسی بود که در شب نیمۀ شعبان شیرینی پخش کرد.[۲۱۴] در سال ۳۳۵ در شب نیمۀ شعبان در منطقۀ باب الطاق،[۲۱۵] خیمههایی نصب شده و پسازآن مردم به زیارت حرم امام حسین علیه السلام  مشرّف شدند.[۲۱۶]

نتیجه

در قرون چهارم و پنجم، شیعیان توانستند بسیاری از اعتقادات و شعائر خود را که پیش از آن بهصورت مخفیانه انجام میدادند، آشکار کنند. این تغییر رویه در بسیاری از مناطق جهان اسلام، بهویژه در شهر بغداد و مغرب جهان اسلام و نیز مصر، پدید آمد. این امر باعث شد که جامعۀ اهل سنّت، بهویژه حنابلۀ بغداد، در تلاش برای مقابله با این اقدامات برآمده و تضادهای فراوانی در این دوران اتفاق افتاد. ابنمنیر در قصیدۀ خود بسیاری از تضادهای موجود در جامعۀ آن روز را به تصویر کشیده است. تضادهای مذکور در این شعر در شناخت فضای موجود در جامعۀ آن روز کمک فراوانی میکند.

 

 

 

فهرست منابع

  • نهج‌البلاغه
  • الابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف و بهامشه ثمرات الاوراق، قاهره، مکتبه الجمهوریه العربیه، بیتا.
  • ابن تیمیه، منهاج السنه، تحقیق محمد رشاد سالم، ریاض، جامعه محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۹۸۶٫
  • ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد ابراهیم البناء و دیگران، قاهره، دارالشعب، بیتا.
  • ________، البدایه و النهایه، بیروت، مکتبه المعارف، ۱۹۹۰٫
  • ابنابی یعلی، طبقات الحنابله، تحقیق عبدالرحمن العثیمین، مکه، جامعه ام القری، ۱۹۹۹٫
  • ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر و دار بیروت، ۱۹۶۵٫
  • ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، تهران، کتابخانه خاور، ۱۳۲۰ ش.
  • ابناعثم، الفتوح، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۹۱٫
  • ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲٫
  • ________، بستان الواعظین و ریاض السامعین، تحقیق ایمن البحیری، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، بیتا.
  • ابنالعدیم، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، تصحیح سهیل الزکار، بیروت، دارالفکر، بیتا.
  • ابنالعماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تصحیح عبدالقادر ارناؤوط، دمشق، دار ابنکثیر، ۱۹۸۶٫
  • ابنالفقیه، البلدان، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۸۵٫
  • ابنالقلانسی، تاریخ (د.عروف به ذیل تاریخ دمشق)، بیروت، مطبعه الآباء الیسوعیین، ۱۹۰۸٫
  • ابنالمرتضی، طبقات المعتزله، تحقیق سوسه دیوید، بیروت، بینا، ۱۹۸۷٫
  • ابنالمشهدی، المزار الکبیر، تصحیح جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۹٫
  • ابنالوردی، تاریخ، بیروت، دار المعرفه (افست چاپ قاهره)، ۱۹۷۱٫
  • ________، خریده العجائب و فریده الغرائب، قاهره، بینا، ۱۳۰۲ ق.
  • ابنایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، تحقیق محمد مصطفی، مکه، مکتبه دار الباز، بیتا.
  • ابنبطوطه، رحله، تحقیق عبدالهادی التازی، رباط، آکادیمیه المملکه المغربیه، ۱۹۹۷٫
  • ابنتغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تحقیق محمدحسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲٫
  • ابنحماد، محمد بن علی، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، تحقیق التهامی نقره و عبدالحلیم عویس، قاهره، دارالصحوه، بیتا.
  • ابنحنبل، احمد، المسند، قاهره، مطبعه المنیریه، ۱۳۱۳ ق.
  • ابنحوقل، المسالک و الممالک، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۷۲٫
  • ________، صوره الارض، تصحیح بلاشر و دیگران، لیدن، بریل، ۱۹۳۹٫
  • ابنخلدون، تاریخ، تصحیح خلیل شحاده و سهیل الزکار، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۱٫
  • ابنخلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تصحیح احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۲٫
  • ابنخیاط، خلیفه، تاریخ، تحقیق تحقیق اکرم ضیاء العمری، ریاض، دار طیبه، ۱۹۸۵٫
  • ابنزولاق، فضائل مصر و اخبارها و خواصها، تحقیق علی محمد عمر، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۹۹٫
  • ابنشهرآشوب، معالم العلماء، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۸۰ ق.
  • ________، مناقب آل‌ابی‌طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ ق.
  • ابنطقطقی، الاصیلی، تصحیح سیّدمهدی رجائی، قم، مکتبه آیه الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۱۸ ق.
  • ابنطیفور، بلاغات النساء، قاهره، مطبعه والده عباس الاول، ۱۹۰۸٫
  • ابنعبدالبر، الاستیعاب، تحقیق محد علی البجاوی، فجاله، دارنهضه، بیتا.
  • ابنعبدربه، العقد الفرید، تصحیح محمدسعید العریان، قاهره، المکتبه التجاریه الکبری، ۱۹۵۳٫
  • ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، تصحیح محب الدین العمروی و دیگران، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵٫
  • ابنعنبه، عمده الطالب فی انساب آل‌ابی‌طالب، نجف، مطبعه الحیدریه، بیتا.
  • ابنقولویه، کامل الزیارات، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۷۵ ش.
  • ابنمرتضی، المنیه و الامل، تحقیق عصام الدین محمد علی، بیجا، دار المعرفه الجامعیه، بیتا.
  • ابنمزاحم، نصر، وقعه الصفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ ق.
  • ابنمسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تصحیح ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ ش.
  • ابنمنیر، دیوان ابن منیر، تصحیح عمر عبدالسلام التدمری، بیروت، دارالجیل، ۱۹۸۶٫
  • ابننما، مثیر الاحزان، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۹۵۰٫
  • ابنهشام، السیره النبویه، تصحیح مصطفی السقا و دیگران، قاهره، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۳۶٫
  • ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، قاهره، مطبعه الحسینیه، بیتا.
  • ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، تصحیح ادوارد زاخاو، لایپزیگ، انجمن شرقشناسان آلمان، ۱۸۷۸٫
  • اخبار الدوله العباسیه، تصحیح عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعه، ۱۹۷۱٫
  • ادریسی، محمد بن محمد، نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، ۲۰۰۲٫
  • اسفراینی، التبصیر فی الدین، تصحیح کمال یوسف الحوت، بیروت، عالم الکتب، ۱۹۸۳٫
  • اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۵۰٫
  • اصطخری، احمد بن ابراهیم، المسالک و الممالک، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۷۱٫
  • اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، اشراف محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۹۴٫
  • ________، مقاتل الطالبیین، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۹۴۹٫
  • اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، قاهره، مکتبه الخانجی، ۱۹۹۶٫
  • اصفهانی، عمادالکاتب، خریده القصر و جریده العصر، تصحیق محمد بهجه الاثری، بغداد، المجمع العملی العراقی، ۱۹۷۳٫
  • اکبر، ناشیء، مسائل الامامه، تصحیح علیرضا ایمانی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۶ ش.
  • امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، ۱۹۸۳٫
  • امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، مکتبه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام  ۱۹۷۶٫
  • امینی، محمدهادی، عید الغدیر فی عهد الفاطمیین، تهران، آفاق، ۱۳۷۹ ش.
  • انصاری، اسماعیل، الموسوعه الکبری عن فاطمه الزهراء، قم، دلیل ما، ۱۴۲۸ ق.
  • انصاری، محمدباقر، آداب عید غدیر، قم، دلیل ما، ۱۳۷۹ ش.
  • ________، اسرار فدک، قم، دلیل ما، ۱۳۸۱ ش.
  • الانطاکی، داوود، تزیین الاسواق به‌تفصیل اخبار العشاق، بیروت، دارحمد و محیو، ۱۹۷۲٫
  • آبی، منصور بن الحسین، نثر الدر، مراجعه علی محمد البجاوی، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۸۷٫
  • بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، تصحیح محمد تقی ایروانی، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۸۵٫
  • ________، الکشکول، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بیتا.
  • بخاری، ابونصر، سر السلسله العلویه، تحقیق سیّدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۲ ق.
  • بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، تحقیق محمود ابراهیم زاید، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ ق.
  • ________، الصحیح، بولاق، مطبعه الامیریه، ۱۳۱۲ ق.
  • برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تصحیح سیّدجلالالدین ارموی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۹۷۰ ق.
  • بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، تصحیح بشار عواد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۲۰۰۱٫
  • ________، تاریخ بغداد، قاهره، مکتبه الخانجی، ۱۹۳۱٫
  • بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بن الفرق، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعه محمد علی صبیح، بیتا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، تصحیح سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶٫
  • ________، فتوح البلدان، تصحیح دی خویه، لیدن، ۱۸۶۶٫
  • بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوئ، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۶۱٫
  • بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، حیدرآباد، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۴۴ ق.
  • تدمری، عمر عبدالسلام، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور، طرابلس، دارالایمان، ۱۹۸۴٫
  • ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، تحقیق احمد محمد شاکر، قاهره، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۶۸٫
  • تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام ، قم، مؤسسه الامام المهدی علیه السلام  ۱۴۳۳٫
  • تنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضره، تصحیح عبود شالجی، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۲٫
  • تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۸۳٫
  • ثعالبی، عبدالملک، یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۳٫
  • ثقفی، ابنهلال، الغارات، تصحیح عبدالزهراء خطیب، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۸۷٫
  • الجاحظ، عمرو بن البحر، البیان و التبیین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مکتبه الخانجی، ۱۹۹۸٫
  • ________، العثمانیه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دارالجیل، ۱۹۹۱٫
  • الجزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳٫
  • جعفریان، رسول، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنّت»، هفت آسمان، بهار ۱۳۷۹، شماره ۵، ۱۴۵-۱۷۶٫
  • حلی، ابنادریس، موسوعه ابن‌ادریس الحلی (د.ستطرفات السرائر، بابالنوادر)، تصحیح سیّد محمدمهدی الموسوی الخرسان، قم، دلیل ما، ۱۴۲۹ ق.
  • حموی، ابنالحجه، ثمرات الاوراق، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، مکتبه العصریه، ۲۰۰۵٫
  • ________، خزانه الادب و غایه الارب، جمالیه، مطبعه الخیریه، ۱۳۰۴ ق.
  • حموی، یاقوت، المشترک وضعاً و المفترق صقعاً، تصحیح فردیناند ووستنفلد، گوتینگن، ۱۸۴۶٫
  • ________، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۷٫
  • الحمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تصحیح مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام ۱۴۱۳ ق.
  • الحمیری، محمد بن عبدالمنعم، الروض المعطار فی خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، بیروت، مکتبه لبنان، ۱۹۷۵٫
  • خزاز، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی‌عشر، تحقیق عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم، بیدار، ۱۴۰۱ ق.
  • الخشنی، محمد بن الحارث، طبقات علماء إفریقیه، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، بیتا.
  • خلال، ابوبکر، کتاب السنه، تحقیق عطیه الزهرانی، ریاض، دارالرایه، ۱۴۱۰ ق.
  • خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی، قم، دارانوارالهدی، ۱۴۱۸ ق.
  • خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۵۳ ش.
  • دارقطنی، علی بن عمر، سنن، باشراف عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۲۰۰۴٫
  • دزفولی، محمد و خلف، حسن، شرح و ترجمه دویست بیت از اشعار ابن‌منیر طرابلسی، تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شهریور ۱۳۹۰ ش.
  • دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، تصحیح سیّدهاشم میلانی، قم، دارالاسوه، ۱۴۲۴ ق.
  • دینوری، ابنقتیبه، عیون الاخبار، قاهره، المؤسسه المصریه العامه، ۱۹۶۳٫
  • دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر، قاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، بیتا.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تصحیح عمر عبدالسلام التدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۹۰٫
  • ________، العبر، تصحیح صلاح الدین المنجد، کویت، مطبعه حکومه کویت، ۱۹۸۴٫
  • ________، سیر اعلام النبلاء، تصحیح شعیب الارناؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۸۱٫
  • سجستانی، ابیداوود، سنن، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبه العصریه (افست چاپ قاهره)، بیتا.
  • سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، بیروت، دارالجیل، ۱۹۹۲٫
  • سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد، مجلس دائره المعارف النظامیه، ۱۹۶۲٫
  • سیّد مرتضی، الانتصار، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ ق.
  • ________، المسائل الناصریات، تهران، رابطه الثقافه و العلاقات الاسلامیه، ۱۴۱۷ ق.
  • سیّدبن طاووس، اللهوف، قم، انوارالهدی، ۱۴۱۷ ق.
  • ________، بناء المقاله الفاطمیه فی نقض الرساله العثمانیه، تحقیق السیّدعلی العدنانی الغریفی، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام ۱۹۹۱٫
  • ________، رسائل الشریف المرتضی، تصحیح سیّدمهدی رجائی، قم، دارالقرآن الکریم، ۱۴۰۵ ق.
  • سیوطی، الدر منثور، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
  • سیوطی، عبدالرحمن، بغیه الوعاه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مطبعه عیسی البابی الحلبی، ۱۹۶۴٫
  • شهرستانی، سیّدعلی، اشهد ان علیا ولی الله فی الاذان بین الشرعیه و الابتداع، نجف، منشورات العتبه العلویه المقدسه، ۲۰۱۰٫
  • ________، حی علی خیر العمل الشرعیه و الشعاریه، قم، مؤسسه الامام علی علیه السلام  ۱۴۲۴ ق.
  • شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سیّد الکیلانی، قاهره، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۶۷٫
  • شهید اول، الدروس الشرعیه، تصحیح سیّد مهدی لازوردی، قم، انتشارات صادقی، بیتا (چاپ سنگی).
  • شیخ صدوق، الاعتقادات، تحقیق عصام عبدالسیّد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید،  ۱۴۱۳ ق.
  • ________، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق.
  • ________،  ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۱ ق.
  • ________، التوحید، تصحیح سیّد هاشم موسوی تهرانی، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۷ ق.
  • ________، خصال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۹ ق.
  • ________، علل الشرایع، تقدیم سیّد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق.
  • ________، کمال‌الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۰ ق.
  • ________، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۸ ق.
  • ________، من لایحضره الفقیه، تصحیح سیّدحسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ق.
  • ________، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تصحیح سیّد مهدی حسینی لاجوردی، قم، دار العلم، ۱۳۷۷ ق.
  • شیخ طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، تصحیح سیّدحسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۶ ق.
  • ________، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۴ ق.
  • ________، الفهرست، تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه،  ۱۳۸۰ ق.
  • ________، المبسوط فی فقه الامامیه، تصحیح محمد تقی الکشفی، بیروت، مؤسسه الغری، ۱۹۹۲٫
  • ________، النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، بیروت، دارالشکتاب العربی، ۱۴۰۰ ق.
  • ________، تهذیب الاحکام، تصحیح سیّد حسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۹ ق.
  • ________، رجال، تصحیح جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۳۷۳ ش.
  • ________، فهرست، تصحیح سیّدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۹۶۱٫
  • ________، مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، بیروت، مؤسسه الفقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق.
  • شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، مکتبه الزهراء، ۱۴۰۲ ق.
  • ________، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام ۱۴۱۶ ق.
  • ________، الامالی، تصحیح حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • ________، الجمل و النصره لسیّد العتره، قم، مکتبه الداوری، ۱۹۸۳٫
  • ________، الکافئه فی ابطال التوبه الخاطئه، تحقیق علیاکبر زمانینژاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • ________، المزار، تحقیق سیّدمحمدباقر ابطحی، قم، کنگره حهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • ________، المقنعه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • ________، اوائل المقالات، تحقیق ابراهیم الانصاری، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • ________، رساله فی المسح علی الرجلین، تحقیق شیخمهدی نجف، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
  • الصابی، هلال بن محسن، تحفه الامرا فی تاریخ الوزرا، تحقیق عبدالستار احمد فراج، بیروت، مکتبه الاعیان، بیتا.
  • صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، باشراف سیّد محمد باقر ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی، بیتا.
  • صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، باشراف هلموت ریتر، بیروت، المعهد الآلمانی للابحاث الشرقیه، ۱۹۹۱٫
  • الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، تحقیق هیورث دن، قاهره، مطبعه الصاوی، ۱۹۳۵٫
  • ضیف، شوقی، تاریخ الادب العربی، عصر الدول و الامارات: الشام، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۹۰٫
  • طباطبایی، سیّدعبدالعزیز، اهل‌البیت فی المکتبه العربیه، قم، مؤسسه آلالبیت علیه السلام  ۱۴۱۷ ق.
  • طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تصحیح حمدی عبدالمجید السلفی، قاهره، مکتبه ابنتیمیه، بیتا.
  • طبرسی، الاحتجاج، تصحیح محمدباقر الخرسان، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
  • طبری، دلائل الامامه، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۶۲٫
  • طبسی، نجمالدین، صوم عاشورا بین السنه النبویه و البدعه الامویه، قم، دلیل ما،  ۱۳۸۴ ش.
  • طرابلسی، علی الابراهیم، التشیّع فی طرابلس و بلاد الشام: اضواء علی دوله بنی عمار، بیروت، دارالساقی، ۲۰۰۷٫
  • العاملی، سیّدجعفر مرتضی، عاشوراء بین الصلح الحسنی و الکید السفیانی، بیروت، المرکز الاسلامی للدراسات، ۲۰۰۳٫
  • العاملی، شیخحر، امل الآمل، تحقیق سیّداحمد الحسینی، بغداد، مکتبه الاندلس، ۱۳۸۵ ق.
  • ________، تفصیل وسائل الشیعه ال تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام ۱۴۱۱ ق.
  • عبیدلی، شیخالشرف، تهذیب الانساب و نهایه الاعقاب، تحقیق شیخکاظم محمودی، قم، مکتبه آیهالله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۱۳ ق.
  • عسقلانی، ابنحجر، لسان المیزان، حیدرآباد، مطبعه دائره المعارف نظامیه، ۱۳۳۱ ق.
  • علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر علیه السلام ، تصحیح مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام ۱۴۰۹ ق.
  • العمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، تصحیح کامل سلیمان الجبوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۱۰٫
  • العمری، علی بن محمد، المجدی فی انساب الطالبیین، تصحیح احمد مهدوی دامغانی، قم، مکتبه آیهالله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ ق.
  • العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، تصحیح سیّد هاشم رسولی محلاتی، تهران، مطبعه العلمیه، ۱۳۸۰ ق.
  • العینی، عمده القاری، تصحیح عبدالله محمود محمدعمر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۱٫
  • غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، قاهره، دارالشعب، بیتا.
  • غزی، کامل بن الحسین، نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، مطبعه المارونیه، بیتا.
  • غیب غلامی، حسین، احراق بیت فاطمه، قم، الهادی، ۱۴۱۷ ق.
  • فضل الله، رشیدالدین، جامع التواریخ: اسماعیلیان، تصحیح محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۵۶ ش.
  • قاضیعبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، تصحیح عبدالکریم عثمان، بیروت، دارالعربیه، بیتا.
  • قاضینعمان، افتتاح الدعوه، تحقیق فرحات الدشراوی، تونس، الشرکه التونسیه للتوزیع و الجزائر، دیوان المطبوعات الجامعیه، بیتا.
  • ________، دعائم الاسلام، تصحیح آصف بن علی الفیضی، قاهره، دارالمعارف بمصر، بیتا.
  • ________، کتاب الاقتصار، تحقیق محمد وحید میرزا، دمشق، المعهد الفرنسی للدراسات العربیه، ۱۹۵۷٫
  • قبادیانی، ناصر خسرو، سفرنامه، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۴٫
  • قزوینی، ابن ماجه، سنن، تصحیح محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، بیتا.
  • القفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه علی اخبار النحاه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار الکتب المصریه، ۱۹۵۰٫
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، تصحیح طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق.
  • قیروانی، ابن رشیق، العمده فی صناعه الشعر و آدابه و نقده، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، حجازی، ۱۹۳۴٫
  • کشانی، ملامحسن فیض، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام  ۱۴۰۹ ق.
  • کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه، رجال، تصحیح سیّد حسن مصطفوی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ق.
  • لباف؛ علی، دانشنامه شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام، تهران، منیر، ۱۳۸۵ ش.
  • مالکی، ابوبکر، ریاض النفوس فی طبقات علماء قیروان و إفریقیه، تحقیق بشیر بکوش و محمد العروسی المطوی، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۹۹۴٫
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۲ ش.
  • ________، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴ ق.
  • مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۱۸ ش.
  • محدث نوری، خاتمه مستدرک الوسائل، چاپ سنگی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بیتا.
  • مراکشی، ابنعذاری، البیان المغرب فی الاخبار الاندلس و المغرب، تحقیق ج. س. کولان و لوی پروونسال، بیروت، دارالثقافه، ۱۹۸۳٫
  • مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش.
  • ________، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲ ش.
  • مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۹۳٫
  • ________، مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحیح باربیه دومینار و پاوت دو کورتیل، پاریس، ۱۸۶۱٫
  • مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۷۷٫
  • مقدسی، محمد بن طاهر، البدء و التاریخ، تصحیح کلمان هوار، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا.
  • مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء باخبار الفاطمیین الخلفاء، تصحیح جمالالدین شیال، قاهره، لجنه احیاء التراث الاسلامی، ۱۹۹۶٫
  • ________، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (الخطط مقریزی)، بیروت، درالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ ق.
  • الموصلی، ابویعلی، مسند، تصحیح حسین سلیم اسد، دمشق، دارالتراث، ۱۹۷۳٫
  • مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۸ ش.
  • میرخواند، تاریخ روضه الصفا، تهران، کتابفروشی مرکزی، خیام و پیروزی، ۱۳۳۸ ش.
  • میلانی، سیّد علی، ابن‌تیمیه و امامه علی علیه السلام ، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ ق.
  • ________، من هم قتله الحسین علیه السلام ، قم، مرکز الحقائق الاسلامیه، ۱۴۲۹ ق.
  • نجاشی، احمد بن علی، رجال، تصحیح سیّد موسی شبیری زنجانی، قم، جامعه المدرسین، ۱۴۱۸ ق.
  • نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱٫
  • نراقی، احمد، مستند الشیعه، تصحیح مؤسسه آلالبیت، قم، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۱۵ ق.
  • نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، بیتا.
  • نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد، مجلس دائره المعارف نظامیه، ۱۳۴۰ ق.
  • نیشابوری، عبدالحسین، احرام محرم، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵ ش.
  • نیشابوری، مسلم بن الحجاج، الصحیح، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی و دیگران، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۴۱۲ ق.
  • همدانی، تکمله تاریخ طبری (چاپ شده در ضمیمه تاریخ طبری)، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۶۲٫
  • یحیی بن الحسین، الاحکام، تصحیح علی بن احمد، بیجا، بینا، ۱۹۹۰٫
  • یعقوبی، ابنواضح، البلدان (چاپ شده به همراه الاعلاق النفیسه)، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، ۱۸۹۲٫
  • یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، تصحیح هوتسما، لیدن، بریل، ۱۸۸۳٫
  • Britannica ۲۰۱۱, Binary opposition, viewed ۲۴sep ۲۰۱۵, http://www.britannica.com/EBchecked/topic/65552/binaryopposition
  • Coser, Lewis A. “Social Conflict and the Theory of Social Change”, Lewis A. Coser, The British Journal of SociologyVol. ۸, No. ۳, Sep. ۱۹۵۷, pp. ۱۹۷-۲۰۷

 


پی نوشت ها :


[۱] . تاریخ دریافت: ۱۵/۰۷/۹۴، تاریخ پذیرش: ۲۷/۱۱/۹۴٫

[۲]. فوق لیسانس تاریخ اسلام از دانشگاه تهران، پژوهشگر موسّسۀ مطالعات امامیه mhafrakhteh84@yahoo.com

[3]. فوق لیسانس جامعهشناسی، پژوهشگر موسّسۀ مطالعات امامیه azarinia@yahoo.com

[4]. قاضیعبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ۲/۴۴۳؛ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ۳۹۹ و ۴۰۰؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر،البدایه و النهایه، ۱۱/۲۱۶٫

[۵]. ابن بابویه، محمد بن علی، توحید، ۲۷۱٫

[۶]. حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ۴/۴۴۸٫

[۷]. ابنالفقیه، احمد بن محمد، البلدان، ۳۰۵؛ حموی، یاقوت بن عبدالله، همان، ۳/۲۸۴٫

[۸]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۳۳۳ و ۳۳۴٫

[۹]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ۳/۳۶۵٫

[۱۰]طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ۱۲۳ و ۱۲۴٫

[۱۱]. الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، ۶۵؛ ابنمسکویه، تجارب الامم، ۵/۴۱۴؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۸/۲۷۳؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ۱۲/۱۴۶٫

[۱۲]. التنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضره، ۲/۴۴، ۲۳۱، ۲۳۲ و ۲۳۳٫ بهعنوانمثال، بربهاری دستور قتل زنی به نام خِلب را به دلیل نوحهخوانی بر امام حسین علیه السلام  صادر کرد.

[۱۳]. متن این نامه در کتابهای تجارب الامم و الکامل فی التاریخ نقل شده است. ابنمسکویه، تجارب الامم، ۵/۴۱۵؛ ابناثیر، همان، ۸/۳۰۷-۳۰۹؛ مورخان دیگر نیز اقدامات بربهاری و یارانش را ذکر کرده و به بخشهایی از نامۀ خلیفه اشاره نمودهاند. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ۲/۸۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۴/۳۱؛ ابنالوردی، التاریخ، ۱/۲۶۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۱۸۶؛ ابنالجوزی، المنتظم، ۱۳/۳۴۹٫

[۱۴]. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ۱۲۶٫

[۱۵]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ۳/۳۵۵؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، ۷/۵۳۷ و ۵۳۸؛ ابناثیر، همان، ۵/۵۲۲؛ ابنخلدون، تاریخ، ۳/۲۳۸؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ۶/۱۹۳؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ۱۸۲؛ منابع انساب نیز به این نکته اشاره کردهاند؛ بهعنوان نمونه، بخاری، ابونصر، سر السلسله العلویه، ۸؛ العمری، علیبنمحمد، المجدی فی انساب الطالبیین، ۳۸٫

[۱۶]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۰/۲۶۲؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، ۵/۴۲۳ و ۴۲۴؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۱۴/۴۱۴-۴۱۵؛ ابنایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، ۱/۱۴۵ و ۱۴۶٫ بهعنوانمثال، ابنخلکان مینویسد در میان مردم مشهور بوده که دعا نزد قبر سیّده نفیسه مستجاب است.

[۱۷]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۶؛ طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ۳۴؛ عبیدلی، شیخالشرف، تهذیب الانساب و نهایه الاعقاب، ۱۷۱؛ العمری، علیبنمحمد، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۲۲؛ ابنطقطقی، الاصیلی، ۱۸۸٫

[۱۸]. نمونۀ بارز این اقدامات، نشر احادیثی است که بعدها در کتاب الاشعثیات یا الجعفریات جمع آوری گردید.

[۱۹]. ابنزولاق، فضائل مصر و اخبارها، ۴۳٫ لازم به ذکر است اصل این کتاب از بین رفته و تنها بخشهایی از آن که در کتابهای دیگر نقل شده، توسط مصحّح گردآوری شده است.

[۲۰]. همان، ۴۸٫

[۲۱]. بهعنوان نمونه عثمانبنعیسی وکیل امام کاظم علیه السلام  در مصر بوده است. (کشی، محمد بن عمر، رجال، ۵۹۸)

[۲۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۶۶، ۸۶، ۲۳۲، ۳۷۵، ۳۷۹؛ طوسی، محمد بن الحسن، رجال، ۲۱۳، ۴۴۲٫

[۲۳]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۹۲، ۴۰۰؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، ۱۲۶٫ این سه کتاب به ترتیب توسط ابن بابویه، مفید، و سیّدمرتضی، رحمهمالله نوشته شدهاند.

[۲۴]. بهعنوانمثال کتب حسینبنسعید دو طبقه پس از مؤلف در مصر تحدیث شد (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۶۰) وابنقولویه در مصر سماع حدیث داشت (همان، ۱۲۶). سماعهای دیگری نیز در مصر گزارش شده است (همان، ۱۰۶ و ۴۳۱؛ طوسی، محمد بن الحسن، رجال، ۴۱۰، ۴۱۹، ۴۳۱ و …).

[۲۵].Binary Opposition

 

[26].Coser, Lewis A.”Social Conflict and the Theory of Social Change”, The British Journal of Sociology, Vol. 8, No. ۳, Sep. ۱۹۵۷, pp. ۱۹۷-۲۰۷

[۲۷].Britannica2011,”Binaryopposition”,http://www.britannica.com/EBchecked/topic/65552/binary-opposition

[28]. دزفولی، محمد و خلف، حسن، شرح و ترجمۀ دویست بیت از اشعار ابن‌منیر طرابلسی، تهران، دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۹۰٫ با تشکر فراوان از جناب آقای دکتر دزفولی بابت در اختیار قرار دادن این پایاننامه و دیوان ابنمنیر و همچنین راهنمایی بیدریغ ایشان در سامان دادن این نوشتار.

[۲۹]. برای آشنایی با زندگی ابنمنیر علاوه بر مقدمۀ دیوان وی ر.ک: ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۶/۳۲-۳۵؛ ابنالعدیم، بغیه الطلب، ۳/۱۱۵۴-۱۱۶۵؛ اصفهانی، عمادالکاتب، خریده القصر و جریده العصر، ۱۱/۷۶-۹۵؛ ابنخلّکان، وفیات الأعیان، ۱/۱۵۶-۱۶۰؛ ذهبی، محمد بن احمد،تاریخ الاسلام، ۳۷/۲۲۳ و ۲۲۴؛ ۳۷/۲۹۶-۲۹۹؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ۸/۱۹۳-۱۹۷؛ عاملی، شیخحر، امل الآمل، ۱/۳۵-۴۰؛ الامین، سیّدمحسن، أعیان الشیعه، ۳/۱۷۹-۱۸۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ۴/۳۲۶-۳۳۷٫

[۳۰]. نمونۀ بارز این ناصبیگری، یاقوت حموی، نویسندۀ کتاب معجم البلدان، است؛ وی در کودکی اسیر شد و در شهر حماه زندگی کرد و در آنجا پس از مطالعۀ کتب خوارج، به اعتقاد آنها گروید. وی پس از سکونت در شهر دمشق به دلیل جسارت به امیرالمؤمنین علیه السلام  مجبور به فرار از این شهر شد (عسقلانی، ابنحجر، لسان المیزان، ۶/۲۳۹ و ۲۴۰؛ ابنخلّکان، همان، ۶/۱۲۷ و ۱۲۸؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، همان، ۲۸/۴۵ و ۴۶). شگفت اینکه ذهبی در مورد یاقوت بدون اینکه نامی از امیرالمؤمنین علیه السلام  ببرد، تنها به این اکتفا کرده است که او در مورد یکی از صحابه سخنان ناشایستی گفت! (ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ۲۲/۳۱۲؛ همو، تاریخ الاسلام، ۴۵/۲۶۶).

[۳۱]. برای آشنایی با زندگی پرتلاطم ابنمنیر ر.ک: بخش «حیاهابن‌ منیر القلقه» از مقدمۀ دیوان ابنمنیر، صفحات ۳۴-۴۲٫

[۳۲]. برای اطلاع از حکومت بنیعمار و نقش آنها در تاریخ، بهویژه دوران جنگهای صلیبی، ر.ک: طرابلسی، علی الابراهیم، التشیع فی طرابلس و بلاد الشام، ۷۷-۱۰۲ و ۱۳۵-۱۶۶؛ تدمری، عمر عبدالسلام، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور.

[۳۳]. قبادیانی، ناصرخسرو، سفرنامه، ۲۱٫

[۳۴]. ابو محمد طلحه بن عبیدالله بن ابیعون الغسانی العونی یکی از معروفترین شعرای تاریخ اسلام در قرن چهارم است. او مبدع سبک جدیدی در شعر بود که به «قوادیسی» معروف شد (قیروانی، ابنرشیق، العمده فی صناعه الشعر و آدابه و نقده، ۱/۱۷۸). سمعانی او را «شاعر الشیعه» معرفی کرده که قصیدهای در مدح اهلبیت علیهمالسلام و مثالب دشمنان ایشان سروده است (سمعانی، عبدالکریم،الانساب، ۹/۴۰۸). ابنشهرآشوب نیز او را از شاعران متجاهر به مدح اهلبیت علیهمالسلامذکر کرده که اشعار زیادی در مناقب و رثای ایشان داشته است (ابنشهرآشوب، معالم العلماء، ۱۸۱). دیوان اشعار وی در مدح اهلبیت علیهمالسلامرا دارای بیش از ده هزار بیت دانستهاند (امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعه، ۷/۴۰۱)؛ نمونههایی از این اشعار را مرحوم علّامۀ امینی در کتاب الغدیر ذکر کرده است (امینی، عبدالحسین، همان، ۴/۱۲۴-۱۴۰). در پیِ منازعهای که حنابله در سال ۴۴۳ در بغداد آفریدند حرم و ضریح مطهر امام موسی کاظم و امام جواد علیهماالسلام آتش گرفت و به بدن مطهر ایشان اسائه ادب شد. (ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۹/۵۷۵-۵۷۷ و ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۳۰/۹) و بدن ابو محمد العونی و علی بن عبدالله بن وصیف، معروف به ناشئ صغیر (یا الاصغر) بیرون آورده و به آتش کشیده شد. (ابنالجوزی، المنتظم، ۱۵/۳۳۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ۱۸/۳۱۰؛ ابنالعماد، شذرات الذهب، ۵/۱۹۱)

[۳۵]. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۶/۳۳؛ ابنالعدیم، بغیه الطلب، ۳/۱۱۵۵؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، ۱/۱۵۶٫

[۳۶]. امینی، عبدالحسین، همان، ۴/۱۲۸٫

[۳۷]. تا پیش از قرن هشتم، علمای اهل سنّت میان لفظ شیعه و رافضی تفاوت قائل بودند؛ شیعه یعنی کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را بر عثمان برتری میداد و رافضی یعنی کسی که از ابوبکر و عمر برائت میجست یا یکی از اصحاب پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهرا شتم میکرد. (ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۱۸/۸۹ به نقل از عبداللهبناحمدبنحنبل از پدرش).

[۳۸]. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۶/۳۳؛ ابنالعدیم، بغیه الطلب، ۳/۱۱۵۵؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، ۱/۱۵۶؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ۲۰/۲۲۴؛ اصفهانی، عماد الکاتب، همان (قسم شعراء الشام، جلد اول)، ۱۲/۷۶؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، همان، ۸/۱۹۳: «وکان رافضیاً خبیثاً یعتقد مذهب الإمامیه».

[۳۹]. العمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ۱۵/۴۷۰٫

[۴۰]. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ۱/۳۰۰٫

[۴۱]. ابنالقلانسی، تاریخ (معروف به ذیل تاریخ دمشق)، ۳۲۲٫

[۴۲]. اصفهانی، همان، ۱۲/۷۹٫

[۴۳]. ابنالعدیم، همان، ۳/۱۱۵۴٫

[۴۴]. ابنمنیر، همان، ۱۵۸-۱۷۱؛ بحرانی، یوسف، کشکول، ۱/۴۲۰-۴۲۵؛ الانطاکی، داوود، تزیین الاسواق بتفصیل اشواق العشّاق، ۲/۳۶۴-۳۶۸؛ حموی، ابنالحجه، خزانه الادب و غایه الارب، ۱۸۳-۱۸۵؛ حموی، ابنالحجه، ثمرات الاوراق، ۲۱۵-۲۱۹ (این کتاب در هامش کتاب زیر نیز چاپ شده است: الابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف و بهامشه ثمرات الاوراق، ۲/۴۳-۴۸)؛ امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعه، ۳/۱۸۱ و ۱۸۲؛ منابعِ دیگرِ این قصیده را محقق دیوان ابنمنیر در صفحات ۱۶۹ و ۱۷۰ ذکر کرده است.

[۴۵]. بحرانی، کشکول، ۱/۴۲۰٫

[۴۶]. شوقی ضیف بر اساس قصیدۀ تتریه ادعای چیرهدستی ابنمنیر در میان شعرای زمان خود را به حق دانسته است. (ضیف، شوقی، تاریخ الأدب العربی، ۲۱۱)

[۴۷]. در آن زمان برای سادات (نسل پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام) از القابی مانند شریف، اشراف، شرفا، ذوی الشرف و امثال آن استفاده میکردند.

[۴۸]. حموی، ابنالحجه، همان، ۲۱۵ (در هامش المستطرف، ۲/۴۴)

[۴۹]. عاملی، شیخحر، امل الآمل، ۱/۳۸٫

[۵۰]. کنایه از شدت تأثیر این قصیده در شریف که ابنمنیر به نکات حساسیتبرانگیزی اشاره کرده است.

[۵۱]. امینی، عبدالحسین، همان، ۴/۳۲۹-۳۳۱٫

[۵۲]. اصفهانی، عمادالکاتب، همان، ۴/۲۶-۲۹٫

[۵۳]. فایل پیدیاف این نسخه نزد نگارنده موجود است.

[۵۴]. تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه، ۴/۹ و ۱۰٫

[۵۵]. طباطبایی، سیّدعبدالعزیز، اهل‌البیت فی المکتبه العربیه، ۲۴۵ و ۲۴۶٫

[۵۶]. کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، ۴/۱۴۸ و ۱۴۹؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۲/۵۴ و ۵۵؛ همو، الامالی، ۱۸۸؛ همو،ثواب الاعمال، ۹۹٫

[۵۷]. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، ۶/۲۴؛ همو، مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ۲/۷۳۷٫

[۵۸]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۲/۵۵؛ همو، ثواب الاعمال، ۱۰۰؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، ۳/۱۴۳ و ۱۴۴ و ۴/۳۰۵٫

[۵۹]. همو، مصباح المتهجد، ۲/۷۵۲٫

[۶۰]. ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ۹۹ و ۱۰۰؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، ۲/۷۳۶٫

[۶۱]. تمامی این روایات در دو کتاب بحار الانوار و وسائل الشیعه جمع آوری شده است. عاملی، شیخحر، وسائل الشیعه، ۸/۸۹ و ۹۰ و ۱۰/۴۴۰-۴۴۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۹۵/۲۹۸-۳۲۳؛ برای آشنایی با آداب عید غدیر ر.ک: انصاری، محمدباقر، آداب عید غدیر.

[۶۲]. ابنالجوزی، المنتظم، ۱۴/۱۵۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۸/۵۵۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۸/۱۲٫

[۶۳]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۲۴۳٫

[۶۴]. برای آشنایی با جشن عید غدیر در دوران فاطمیان ر.ک: امینی، محمدهادی، عید الغدیر فی عهد الفاطمیین.

[۶۵]. مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء، ۱/۱۴۲؛ همو، الخطط، ۲/۲۵۵٫

[۶۶]. مقریزی در گزارشهای جشن عید غدیر در سالهای مختلف، اشاره میکند شیعیان مانند هرسال جشن عید غدیر را برپا میکردند (مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء، ۱/۲۷۳، ۲۷۶، ۲۸۰، ۲۸۴ و ۲/۲۴، ۷۴، ۹۱، ۱۶۸ و ۳/۹۶).

[۶۷]. مقریزی، الخطط، ۲/۲۵۴، ۲۵۵ و ۴۴۱٫

[۶۸]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهره، ۵/۱۴۰٫

[۶۹]. حموی، یاقوت، همان، ۴/۴۴۸، ذیل مدخل کرخ.

[۷۰]. ابنالجوزی، المنتظم، ۱۵/۱۴؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۹/۱۵۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۳۲۵؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط،۲/۲۵۵٫

[۷۱]. جناب میثم تمّار که هشت روز پیش از واقعۀ عاشورا به شهادت رسید، بر بالای دار این نکته را متذکر شد که در روز دهم این ماه فرزند پیامبر شهید شده و عدهای این روز را مبارک خواهند دانست و برای آن فضائل فراوانی جعل خواهند کرد (شیخ صدوق، امالی، ۱۸۹و ۱۹۰). پیشبینی جناب میثم درست از کار درآمد و برای این روز ویژگیهای فراوانی در کتب اهل سنّت نقل شد.

[۷۲]. این واقعه در بسیاری از کتابهای حدیثی و تاریخی نقل شده است که مهمترین آنها عبارتاند از: بخاری، محمدبناسماعیل، الصحیح، ۳/۴۴؛ ابنحنبل، المسند، ۱/۲۹۱ و ۳۱۰؛ قزوینی، ابنماجه، السنن، ۱/۵۵۲؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، ۲/۴۱۷؛ نقل موجود در کتابها چنین است: «و کان النبی؟صم؟حین قدم المدینه، رای یهود تصوم یوم عاشوراء، فسألهم فاخبروه انه الیوم الذی غرق الله فیه آل‌فرعون، و نجی موسی و من معه منهم، فقال: نحن أحق بموسی منهم فصام و امر الناس بصومه، فلما فرض صوم شهر رمضان، لم یأمرهم بصوم یوم عاشوراء، و لم ینههم عنه‏». برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: طبسی، نجمالدین، صوم یوم عاشورا بین السنه النبویه و البدعه الامویه.

[۷۳]. ابنالجوزی، بستان الواعظین، ۲۴۹-۲۶۹؛ به جهت پرهیز از طولانیشدن، تنها به ذکر همین کتاب بهعنوان نمونهای از تمامی روایات موجود در کتب اهل سنّت اکتفا شد.

[۷۴]. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، ۳۲۹٫

[۷۵]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۸/۲۰۲٫

[۷۶]. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ۱۸۳٫

[۷۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۴/۱۴۵-۱۴۷ (مؤلف کتاب، پنج روایت را در این زمینه نقل کرده است)؛ طوسی، محمد بن الحسن،تهذیب الاحکام، ۴/۳۰۰ و ۳۰۲؛ طوسی، محمد بن الحسن، الاستبصار، ۲/۱۳۴-۱۳۶٫

[۷۸]. ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، ۱۹۱٫

[۷۹]. ابنقولویه، کامل الزیارات، ۱۹۳؛ ابن بابویه، محمد بن علی، همان؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام  ۱/۲۹۸ و ۲۹۹؛ همو، علل الشرایع، ۱/۲۲۵-۲۲۸٫

[۸۰]. در آن زمان باز بودن دکمۀ لباس نشانۀ عزادار بودن بوده و امام صادق علیه السلام  به یکی از اصحاب خود چنین دستور دادهاند و در ادامه نیز به انجام اعمال دیگری در روز عاشورا، ازجمله زیارت امام حسین علیه السلام  سفارش کردهاند. (طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، ۷۸۲-۷۸۷؛ ابنالمشهدی، المزار الکبیر، ۴۷۳-۴۸۰). برای آشنایی با آداب دیگر روز عاشورا ر.ک: نیشابوری، عبدالحسین، احرام محرم، ۱۳۷-۱۶۸٫

[۸۱]. فیض، ملا محسن، الوافی، ۱۱/۷۶؛ مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ۱۶/۳۶۱؛ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره، ۱۳/۳۷۵ و ۳۷۶؛ مرحوم نراقی نیز فتوای مرحوم صاحب حدائق را «فی غایه الجوده» دانسته است. (نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۰/۴۹۲)

[۸۲]. در ادامه توضیحی در مورد لباس مسوح ارائه خواهد شد.

[۸۳]. برقی، المحاسن، ۲/۴۲۰٫

[۸۴]. عزاداری امسلمه در کتابهای: ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، ۲۰۲، ۲۰۳؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ۳۱۹؛ طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، ۹۰ و ۳۱۵؛ ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، ۵/۶۵۷؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ۲۳/۳۷۳؛ و عزاداری امالبنین در کتابهای: اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ۹۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۴۵/۴۰؛ و عزاداری و نوحهخوانی رباب در کتابهای اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، ۱۶/۱۴۲؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ۱۴/۷۵ نقل شده است.

[۸۵]. در این زمینه ر.ک: مجلسی، محمدباقر، همان، ۴۴/۲۷۸-۲۹۶؛ عاملی، شیخحر، وسائل الشیعه، ۱۴/۵۹۳-۵۹۷٫

[۸۶]. همدانی، تکمله تاریخ طبری (چاپ شده در ضمیمه تاریخ طبری)، ۱۱/۳۹۷؛ ابنالجوزی، المنتظم، ۱۴/۱۵۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۸/۵۴۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۲۴۳؛ ابنخلدون، تاریخ، ۳/۵۲۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۶/۱۱٫

[۸۷]. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، ۳۲۹٫

[۸۸]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۷/۳۳۵ و ۸/۲۰۲٫

[۸۹]. مقریزی، احمد بن علی، الخطط، ۲/ ۳۲۹ و ۴۳۶؛ همو، اتعاظ الحنفاء، ۲/۱۴۵؛ گزارشهای عزاداری در سالهای زیادی نقل شده است؛ بهعنوانمثال ر.ک: همان، ۲/۶۷ و ۱۰۰ و ۳/۹۷ و ۱۰۵٫

[۹۰]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهره، ۵/۱۵۲ و ۱۵۳؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط، ۲/۳۳۰ و ۳۳۱٫

[۹۱]. همان، ۲/۴۳۷٫

[۹۲]. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ۲/۵۱۷ و ۵۱۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۶/۳۶۸٫

[۹۳]. علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر، ۱۳۱؛ حمیری، قرب الاسناد، ۲۷۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۶/۲۲۱؛ عاملی، شیخحر،وسائل الشیعه، ۲۴/۱۳۰-۱۳۷٫

[۹۴]. عاملی، محمد بن مکی، الدروس الشرعیه، ۲۹۰٫

[۹۵]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، الانتصار، ۴۰۰٫

[۹۶]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۵۵؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، ۵۹٫

[۹۷]. بنا به نقل مرحوم صاحب جواهر، حرمت خوردن جِرّی میان علمای شیعه اجماعی بوده است (نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ۳۶/۲۴۳ و ۲۴۴).

[۹۸]. اصفهانی، عمادالکاتب، همان، ۴/۲۸٫

[۹۹]. فضلالله، رشیدالدین، جامع التواریخ: اسماعیلیان، ۴۸؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط، ۴/۷۲٫

[۱۰۰]. «خُفَّین» پاپوشی بوده که روی جوراب پوشیده میشده و پسازآن پا را در کفش قرار میدادند و معمولاً در مسافرتها استفاده میشد.

[۱۰۱]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح، ۱/۵۱ و ۵۲؛ نیشابوری، مسلم بن الحجاج، الصحیح، ۱/۲۲۷-۲۳۰؛ بیهقی، احمد بن الحسین،السنن الکبری، ۱/۲۶۹-۲۸۳؛ برای بحث در این مورد ر.ک: العینی، عمده القاری، ۳/۱۴۳-۱۵۱؛ الجزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ۱/۱۲۵-۱۳۵٫

[۱۰۲]. برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، ۱/۲۵۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۲/۲۱۷ و ۳/۳۲ و ۶/۴۱۵؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، ۹/۱۱۴؛ همو، الاستبصار، ۱/۷۶٫

[۱۰۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۴۹ و ۳۵۰، ۳/۳۲، ۶/۴۱۵؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، ۱/۳۶۱-۳۶۲٫

[۱۰۴]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ۱۶۲٫

[۱۰۵]. کشّی، محمد بن عمر، رجال، ۳۹۴٫

[۱۰۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۲۹-۳۱٫

[۱۰۷]. همان، ۳/۳۱۳؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، ۲/۷۴ و ۷۵؛ همو، الاستبصار،
 ۱/۳۱۸-۳۱۹٫

[۱۰۸]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۰۷؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، ۱۵۰٫

[۱۰۹]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۶۵ و ۴۵۵؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، ۱۲۲ و ۵۹٫ با توجه به اینکه علی بن بلال استاد ابننوح بوده است میتوان احتمال داد که وی در اواخر دوران غیبت صغرا به دنیا آمده باشد. ابویحیی جرجانی به جرم تشیّع به دستور محمد بن طاهر به حبس و تازیانه و اعدام محکوم شد (همان، ۵۹). با توجه به دوران حکومت محمد بن طاهر (۲۴۸-۲۶۲) ابویحیی قطعاً پیش از دوران غیبت صغرا به دنیا آمده و در دوران غیبت صغرا میزیست.

[۱۱۰]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۸۶ و ۳۸۸٫

[۱۱۱]. همان، ۳۸۶، ۳۸۸، ۳۹۹٫ این کتاب با همین عنوان چاپ شده است: مفید، محمد بن محمد، رساله فی المسح علی الرجلین، ۱۷-۳۰٫

[۱۱۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۰۴٫

[۱۱۳]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، ۳/۱۸۳-۱۸۵٫ مشابه استدلالهای سیّد در این رساله در کتاب المسائل الناصریات نیز آمده است. (همو، المسائل الناصریات، ۱۲۹-۱۳۲) سیّدمرتضی وجوب مسح بر رجلین را از انفرادات امامیه ذکر کرده است. (همو،الانتصار، ۱۰۵)

[۱۱۴]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۱/۲۵۵؛ مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۱۰۵؛ طوسی، محمد بن الحسن، النهایه، ۷۷٫

[۱۱۵]. برای پرهیز از طولانی شدن بحث تنها به ذکر دو کتاب اکتفا میشود: بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ۲/۲۸۸-۳۱۸، باب مسح الرجلین بهویژه صفحات ۳۱۱-۳۱۵ که به بحث در مورد مسح بر خُفَّین مربوط است. مرحوم صاحب حدائق مسح بر رجلین را از اجماعیّات فقه شیعه دانسته است؛ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ۲/۲۰۶-۲۴۲٫ مرحوم صاحب جواهر مسح بر رجلین را ضروری مذهب شیعه دانسته است. برای مطالعۀ بیشتر در مورد آمین گفتن در نماز نیز  ر.ک: بحرانی، یوسف، همان، ۸/۱۹۶-۲۰۲؛ نجفی، محمدحسن، همان، ۱۰/۲-۱۱٫

[۱۱۶]. در مورد اسماعیلی یا اثناعشری بودن قاضینعمان اختلاف است. مرحوم محدّث نوری شواهدی قابل اعتنا در اثبات اثنا عشری بودن وی ارائه کرده است (محدّث نوری، خاتمه مستدرک الوسائل (چاپ شده در انتهای جلد سوم مستدرک الوسائل)، ۳/ ۳۱۳-۳۲۱)

[۱۱۷]. یحیی بن الحسین، الاحکام، ۱/۷۸؛ قاضینعمان، دعائم الاسلام، ۱/۱۱۰؛ همو، کتاب الاقتصار، ۱۵٫

[۱۱۸]. از این دستور در ادامه یاد خواهد شد.

[۱۱۹]. ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ۱/۲۴۰؛ مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، ۹۲ و ۹۳؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۲/۴۰۸و ۴۰۹٫

[۱۲۰]. در خطبهای که امام زینالعابدین علیه السلام در بازگشت از شام در نزدیکی مدینه ایراد فرمودند، اشاره شده اگر پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهبهجای دستور به محبّت به اهلبیت علیهمالسلامبه قتال با ایشان دستور میدادند، بیش از این نمیتوانستند بر ما ظلم کنند. (ابننما، مثیر الاحزان، ۹۱؛ سیّدبن طاووس، اللهوف، ۱۱۷)

[۱۲۱]. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل، الموسوعه الکبری عن فاطمه الزهراء علیها‌السلام جلدهای ۱۰ تا ۱۶؛ غیب غلامی، احراق بیت فاطمه علیها‌السلام؛ لبّاف، علی، دانشنامۀ شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام.

[۱۲۲]. ابنهشام، السیره النبویه، ۳/۳۵۲ و ۳۵۸؛ ابنخیاط، خلیفه، التاریخ، ۸۳ و ۸۵؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، ۳/۱۵ و ۲۰٫

[۱۲۳]. این مطلب در منابع زیادی نقل شده است. منابع شیعه: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ۲/۱۵۵؛ عیّاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ۲/۲۸۷؛ منابع اهل سنّت: سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور، ۴/۱۷۷؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۵/۶۵؛ هرچند ابن کثیر این روایت را نقد کرده، اما ذکر این روایت نشان میدهد که این اعتقاد در طول تاریخ وجود داشته است. برای بحث در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل،الموسوعه الکبری عن فاطمه الزهراء علیها‌السلام ۱۲/۹۷-۱۵۱؛ انصاری، محمدباقر، اسرار فدک، ۱۷-۲۳٫

[۱۲۴]. در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل، همان، ۱۲/۱۵۵-۴۸۴؛ و همچنین انصاری، محمدباقر، همان، ۲۵-۵۴٫

[۱۲۵]. ابنطیفور، بلاغات النساء، ۱۶-۲۵؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ۱۱۱-۱۱۹٫ متن این خطبه بر اساس منابعی که آن را نقل کردهاند در کتاب زیر تصحیح شده است: انصاری، محمدباقر، همان، ۱۶۷-۲۳۲٫

[۱۲۶]. طبرسی، الاحتجاج، ۱/۹۰-۹۵٫

[۱۲۷]. این حادثه در تمامی کتابهای حدیثی و تاریخی نقل شده است؛ بهعنوان نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، همان، ۵/۱۳۹؛ نیشابوری، مسلم بن الحجاج، همان، ۳/۱۳۸۰٫

[۱۲۸]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۲۳۳٫

[۱۲۹]. ابنالجوزی، المنتظم، ۱۴/۱۴۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۸/۵۴۲؛ ابنخلدون، تاریخ، ۳/۵۲۷ و ۴/۵۸۵؛ ابن کثیر، همان، ۱۱/۲۴۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۶/۸٫

[۱۳۰]. ابن کثیر، همان، ۱۱/۲۳۰٫

[۱۳۱]. گفته شده است هرگاه کسی برای سؤال نزد ابوعمر زاهد میآمد، وی اول کتاب فضائل معاویه را به وی تحدیث میکرد و بعد جواب سؤالش را میداد. (بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ۲/۳۵۷؛ ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ۳/۱۲۹)

[۱۳۲]. هذا والله لا کمن دُفنت لیلاً.

[۱۳۳]. ابنالوردی، تاریخ، ۱/۲۸۶٫

[۱۳۴]. بابالشام منطقهای در غرب بغداد بوده است (حموی، یاقوت، معجم البلدان، ۱/۳۰۶).

[۱۳۵]. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ۴/۲۳۷؛ در تصحیح بشار عواد معروف از کتاب تاریخ بغداد «قنطره صراه» ذکر شده است (همان، ۵/۳۹۱). این سخن صحیحتر به نظر میرسد؛ چرا که صراه منطقهای در بغداد و در سمت قبلۀ کرخ قرار داشت (حموی، یاقوت، همان، ۴/۴۴۸). صراه دو بخش سُفلی و عُلیا داشت و میان این دو پلی قدیمی (القنطره العتیقه) بود که از گچ و آجر ساخته شده بود (یعقوبی، ابنواضح، البلدان، ۲۴۳-۲۴۴). پس از ساخت بغداد، منصور عباسی پلی جدید بر این منطقه ساخت (بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ۳۹۲) و میان این دو منطقه برکه زلزل و سویقه ابیالورد قرار داشت (حموی، یاقوت، همان، ۱/۴۰۲ و ۳/۲۸۸). به احتمال زیاد ابوالحسین معدّل از یکی از این دو پل عبور نکرد.

[۱۳۶]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهره، ۴/۱۴۵، ۱۷۸، ۱۷۹، ۲۱۹ و ۵/۱۱۹٫

[۱۳۷]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۶/۴۷۳٫

[۱۳۸]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ۶/۱۰۷؛ دارقطنی، علی بن عمر، سنن، ۲/۳۶۰؛ اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ۱/۵۶-۵۷٫ برای بحث در این زمینه ر.ک به امینی، عبدالحسین، همان، ۹/۴۸۲-۴۸۵٫

[۱۳۹]. برای احترام به ساحت امیرالمؤمنین علیه السلام  از ذکر جملات ابن تیمیه خودداری میکنیم! (ابن تیمیه، منهاج السنه، ۸/۲۲۹) در این زمینه ر.ک: میلانی، سیّدعلی، ابن‌تیمیه و امامه علی علیه السلام .

[۱۴۰]. ثقفی، ابنهلال، الغارات، ۱۸۶ و ۱۸۷؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ۳/۱۶۷٫

[۱۴۱]. ابناعثم، الفتوح، ۵/۹۱؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ۲۵۵؛ بلاذری، احمد بن یحیی، همان، ۳/۳۸۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ۵/۴۱۲٫

[۱۴۲]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ۴/۱۷۲؛ نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۳۹ و ۱۴۰؛ الموصلی، ابویعلی،مسند، ۱/۳۹۸ و ۳/۱۹۴ و ۱۹۵؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۳/۱۱۱۷٫

[۱۴۳]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۴/۳۰۲؛ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ۴۲٫ شیخ مفید این اعتقاد را مورد اتفاق امامیه، زیدیه و حتی خوارج دانسته است.

[۱۴۴]. ابوالهیجاء فرشهای بسیاری برای این حرم خریداری نموده و از حصیرهای سامان که در آن زمان گرانقیمت بود برای کفپوش آن استفاده کرد. (ابنحوقل، المسالک و الممالک، ۱۶۳؛ همو، صوره الارض، ۱/۲۴۰٫ این دو کتاب درواقع یک کتاب هستند که با دو عنوان مختلف به چاپ رسیدهاند. در اینجا به هر دو کتاب ارجاع داده شد. ابنحوقل خود در سال ۳۵۸ از این حرم دیدار داشته است). گزارشهای دیگر را نیز در این مورد نگاه کنید: ادریسی، محمد بن محمد، نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق، ۱/۳۸۱؛ الحمیری، محمد بن عبدالمنعم، الروض المعطار فی خبر الاقطار، ۵۰۱؛ ابنالوردی، خریده العجائب و فریده الغرائب، ۲۷٫

[۱۴۵]. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۸/۷۰۴؛ ابنمسکویه، تجارب الامم، ۶/۴۵۷؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ۲۲۴؛ میرخواند، تاریخ روضه الصفا، ۴/۱۵۶٫

[۱۴۶]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ۱۶/۲۵۰؛ همو، تاریخ الاسلام، ۲۶/۵۲۳؛ همو، العبر، ۲/۳۶۸؛ ابنالعماد، شذرات الذهب، ۴/۳۸۹؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، ۴/۵۵؛ سیوطی، عبدالرحمن، بغیه الوعاه، ۲/۲۴۸؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ۲/۳۴۲؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ۱۹۷؛ همو، نزهه القلوب، ۳۲٫ مستوفی سال ساخت حرم را ۳۶۶ ذکر کرده است.

[۱۴۷]. ابنشهر آشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ۳/۳۰۸؛ ابنعنبه، عمده الطالب، ۴۸٫

[۱۴۸]. مجمل التواریخ و القصص، ۴۵۰؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ۲۲۴٫

[۱۴۹]. ابنبطوطه، رحله، ۱/۴۲۱-۴۲۲٫

[۱۵۰]. ابنعنبه، عمده الطالب، ۴۸؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ۲/۳۴۲٫

[۱۵۱]. محمد بن علی بن خلف در سال ۴۰۱ به منصب وزارت رسید. وی را بعد ازابنالعمید و صاحب بن عبّاد بزرگترین وزیر دوران آلبویه دانستهاند (ابنالعماد، شذرات الذهب، ۵/۴۹؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۸/۱۶۹) که با ادبا و دانشمندان رابطۀ بسیار خوبی داشت (القفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ۲/۲۸۴) و اقدامات عمرانی فراوانی در بغداد انجام داد. (ابنتغریبردی، همان، ۴/۲۴۱) وی آخرین کسی بود که لقب مولانا را داشت (الصابی، هلال بن محسن، تحفه الامرا فی تاریخ الوزرا، ۱۷۱).

[۱۵۲]. ابنالجوزی، المنتظم، ۱۵/۸۳٫

[۱۵۳]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/۳۴۶٫

[۱۵۴]. ابنالجوزی، همان، ۱۵/۱۲۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۸/۲۶؛ ابن کثیر فقط به عزل وی اشاره کرده است. (ابن کثیر، همان، ۱۲/۵)

[۱۵۵]. ابنالجوزی، همان، ۱۵/۱۶۰٫

[۱۵۶]. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۹/۲۱۹؛ ابن کثیر، همان، ۱۱/۳۴۲٫ ابن کثیر نام او را ابواسحاق اجانی ثبت کرده است.

[۱۵۷]. داستان جنگ جمل و نقض بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام  را بنگرید در: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۱/۲۴۴-۲۵۷

[۱۵۸]. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ۱۱۹ و ۱۲۰؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین، ۶۸ و ۶۹؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ۱/۴۹؛ شیخ مفید نظرات مختلف در این زمینه را در کتاب الجمل آورده است. (مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصره لسید العتره، ۲۱-۳۰)

[۱۵۹]. همو، الکافئه فی ابطال التوبه الخاطئه، ۷-۴۷٫

[۱۶۰]. حلّی، ابنادریس، موسوعه ابن‌ادریس الحلی (مستطرفات السرائر، باب‌النوادر)، ۱۴/۲۹۲٫

[۱۶۱]. ابناثیر، همان، ۸/۶۳۲؛ ابن کثیر، همان، ۱۱/۲۷۵٫ ابناثیر تصریح کرده است که آنها از اهل سنّت بودهاند.

[۱۶۲]. ابنمزاحم، نصر، وقعه الصفّین، ۴۰۷ و ۴۰۸؛ ابن کثیر، همان، ۷/۲۶۴؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ۱۷۷؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ۴/۳۷۱؛ مقدسی، محمد بن احمد، البدء و التاریخ، ۵/۲۱۹؛ همچنین در جنگ صفّین، بسر بن ارطاه نیز چنین اقدامی نمود (ابنمزاحم، نصر، همان، ۴۶۱). این اقدام عمرو حتی باعث کنایه زدن معاویه به او گردید و عمرو نیز جوابهایی به معاویه داد و خاطرنشانکرد که او نیز در چنین موقعیتی همین کار را میکرده است (ابن قتیبه، عیون الاخبار، ۱/۱۶۹؛ بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوئ، ۴۹) ابن عباس نیز عمرو را به دلیل چنین اقداماتی ملامت کرده است (ابنعبدربّه، العقد الفرید، ۴/۸۴). لازم به ذکر است که طلحه بن عثمان، پرچمدار مشرکان در جنگ احد، چنین اقدامی را انجام داد (طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ۲/۵۰۹؛ ابنهشام، السیره النبویه، ۳/۷۸). گویا بسر و عمرو از این اتفاق در جنگ احد و شرم و حیای امیرالمؤمنین علیه السلام  اطلاع داشتهاند که برای حفظ جان خود چنین اقدامی انجام دادهاند. این اتفاق تا بدان جا مشهور شده است که در شعر برخی از شاعران نیز نقل شده است (ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱/۱۶۵). برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ۲/۱۵۸-۱۶۶٫

[۱۶۳]. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ۲۶۵؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ۵/۳۳۷؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ۵/۱۶۱٫

[۱۶۴]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، ۲۷۱٫

[۱۶۵]اخبار الدوله العباسیه، ۱۲۳٫

[۱۶۶]. الجاحظ، عمرو بن البحر، البیان و التبیین، ۲/۱۲۲-۱۲۵؛ اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، ۲۳/۲۴۰-۲۴۴؛ الآبی، منصور بن الحسین، نثر الدر، ۵/۲۱۳-۲۱۵؛ بخشهایی از این خطبه در منابع دیگر نیز بیان شده است. بهعنوانمثال ر.ک: دینوری، ابنقتیبه، عیون الاخبار، ۲/۲۴۹ و ۲۵۰؛ ابنعبد ربه، العقد الفرید، ۴/۱۹۹-۲۰۱٫ ابنعبدربه تصریح کرده به دلیل طعن ابوحمزه بر خلفا، این خطبه را تقطیع نموده است.

[۱۶۷]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ۱۰/۵۴؛ ابناثیر، همان، ۷/۴۸۵؛ ابن کثیر، همان، ۱۱/۷۶٫

[۱۶۸]. غزالی از یکسو لعن یزید را جایز ندانسته (غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ۹/۱۵۶۷-۱۵۶۹) و از سوی دیگر ترحم بر یزید را مستحب میدانست (ابنخلّکان، همان، ۳/۲۸۸-۲۹۰) و حتی قرائت مقتل امام حسین علیه السلام  را حرام اعلام کرد! (امینی، عبدالحسین، همان، ۱۰/۲۱۱). ابنخلدون معتقد بود امام حسین علیه السلام  از حد خود خارج شده و به سیف جدشان کشته شدند (سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ۴/۱۴۷). ابن کثیر ترجمۀ مفصّلی را به یزید اختصاص داده و تلاش زیادی داشته تا یزید را یکی از بهترین خلفا در تاریخ اسلام معرفی کند. (ابن کثیر، همان، ۸/۲۲۶-۲۳۷). سخنان ابنتیمیه را بنگرید در ابنتیمیه، منهاج السنه، ۴/۴۷۲-۴۷۳٫ در این زمینه ر.ک: میلانی، سیّدعلی، مَن هم قتله الحسین، ۳۹۱-۴۵۵؛ العاملی، سیّدجعفر مرتضی، عاشوراء بین الصلح الحسنی و الکید السفیانی، ۱۲۸ و ۱۲۹٫

[۱۶۹]. در ادامه دربارۀ عزاداری علنی در دوران آلبویه سخن خواهیم گفت.

[۱۷۰]. ابن کثیر، همان، ۷/۳۳۶٫

[۱۷۱]. ثعالبی، عبدالملک، یتیمه الدهر، ۳/۲۳۳٫

[۱۷۲]. همانطور که پیشازاین گفته شد، اهالی باب البصره همگی حنبلی بودند. (حموی، یاقوت، همان، ۴/۴۴۸)

[۱۷۳]. ابنالجوزی، همان، ۱۵/۱۴؛ ابناثیر، همان، ۹/۱۵۵؛ ابن کثیر، همان، ۱۱/۳۲۵٫

[۱۷۴]. ابنالعماد، شذرات الذهب، ۴/۴۷۶٫

[۱۷۵]. خلال، ابوبکر، کتاب السنه، ۱/۳۷۱-۳۷۳ و ۴۰۴-۴۱۰؛ برای بحث در این زمینه ر.ک: امینی، عبدالحسین، همان، ۱۰/۳-۲۲٫

[۱۷۶]. ناشی اکبر، مسائل الامامه، ۲۱۸٫

[۱۷۷]. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، ۱/۵۷ و ۵۸٫ با تشکر از جناب حجه الاسلام و المسلمین حامد مقدم که این نکته را به نگارنده متذکر شدند.

[۱۷۸]. جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیه، ۳۹،۴۱، ۶۰ و ۳۲۳٫

[۱۷۹]. ادعاهای جاحظ با تمامی کتابهای سیره و تاریخ در تناقض است. به شهادت تمامی کتابهای تاریخی و سیره، رشادتهای امیرالمؤمنین علیه السلام  در جنگها باعث گسترش اسلام شد. با نگاهی به فهرست کشتهشدگان در جنگهای بدر، احد، خندق، خیبر و حنین این امر کاملاً مشهود است (بهعنوان نمونه ر.ک: ابنهشام، السیره النبویه، ۲/۳۶۵-۳۷۴ و ۳/۱۳۴-۱۳۵؛ بخش کشتگان جنگهای بدر و احد) برای نقد کامل جملات و اعتقادات جاحظ ر.ک: سیّد بن طاووس، بناء المقاله الفاطمیه فی نقض الرساله العثمانیه، ۹۸-۱۱۹٫

[۱۸۰]. برای بحث در این زمینه ر.ک: جعفریان، رسول، نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنّت، ۱۶۴-۱۷۵٫

[۱۸۱]. ابنمرتضی، المنیه و الامل، ۴۹؛ همو، طبقات المعتزله، ۵۲٫

[۱۸۲]. ابن بابویه، محمد بن علی، الاعتقادات، ۱۰۲-۱۰۶؛ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ۴۱ و ۴۲؛ شیخ مفید این اعتقاد را اجماعی تمام شیعیان دانسته است.

[۱۸۳]. نهجالبلاغه، خطبۀ ۲٫ حضرت در این خطبه میفرمایند: «لَا یقَاسُ‏ بِآلِ‌مُحَمَّدٍ صلیالله علیه وآله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً» و همچنین در خطبۀ ۱۴۴ میفرمایند: «أَیْنَ‏ الَّذِینَ‏ زَعَمُوا أَنَّهُمُ‏ الرَّاسِخُونَ‏ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا یُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ یُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاهُ مِنْ غَیْرِهِم‏»

[۱۸۴]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۲/۷۴۵-۷۴۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۰۳-۲۰۵؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ۲۲۴-۲۲۸٫

[۱۸۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۹۸-۲۰۳؛ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام  ۱/۲۱۶-۲۲۲؛ همو، کمال‌الدین، ۶۷۵-۶۸۱٫

[۱۸۶]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، ۲/۱۸۷-۱۸۸؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ۴/۲۳۳؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ۴/۲۷۵ و ۲۷۶؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی،
 ۱۶۷-۱۷۰٫

[۱۸۷]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، ۲/۲۰۸؛ وی این جملات را خطاب به مردم در روز بیعت گفته است: «أیها الناس، هذا وصی الأوصیاء، و وارث علم الأنبیاء، العظیم البلاء، الحسن الغناء، الذی شهد له کتاب الله بالإیمان، و رسوله بجنه الرضوان. من کملت فیه الفضائل، و لم یشک فی سابقته و علمه و فضله الأواخر، و لا الأوائل.‏»

[۱۸۸]. ابنمزاحم، نصر، وقعه الصفین، ۲۰۱ و ۵۴۸٫

[۱۸۹]. ابنشهرآشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ۴/۱۰۳، ۱۰۴ و ۱۰۵؛ ابن اعثم، الفتوح، ۵/۱۰۸؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ۲/۲۳ و ۳۰؛ ابن کثیر، همان، ۸/۱۸۴٫

[۱۹۰]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۱۹۱-۱۹۵؛ همو، الارشاد، ۲/۱۵۱٫

[۱۹۱]. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، ۱۳۳؛ همو، خصال، ۲۱۵؛ همو، علل الشرائع، ۲۰۴٫

[۱۹۲]. ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ۱/۲۴۰؛ مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، ۹۲ و ۹۳؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۲/۴۰۸ و ۴۰۹٫ متن این نامه چنین بوده است: «قد راینا أن تأخذ اهل عملک بالعمل بکتاب اللّه و سنّه رسوله و ما صحّ عن امیر المؤمنین علی بن أبى طالب علیه السّلام فى اصول الدّین و فروعه و بإظهار تفضیله على جمیع الامّه و تنهاهم اشدّ النّهى … و عن الرّوایه فی تفضیل اعداء اللّه و اعداء امیر المؤمنین و تأمرهم بالجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحیم و بالقنوت فى صلوه العجز و تکبیرات خمس على المیّت و ترک المسح على الخفّین و بإلحاق حىّ على خیر العمل فى الأذان ‏و الإقامه و أن تجعل الإقامه مثنى مثنی».

[۱۹۳]. ابنالعدیم، بغیه الطلب، ۲/۹۴۴٫

[۱۹۴]. محمد بن علی بن حماد، اخبار ملوک بنی‌عبید و سیرتهم، ۱/۵۰٫

[۱۹۵]. این دو شهر در مغرب اسلامی قرار داشتهاند و حکومت فاطمیان از این دو شهر شروع شد. (حموی، یاقوت، همان، ۳/۱۹۲ و ۴/۴۲۰-۴۲۱)

[۱۹۶]. مالکی، ابوبکر، ریاض النفوس، ۲/۵۵٫

[۱۹۷]. الخشنی، محمد بن الحارث، طبقات علماء إفریقیه، ۲۳۹٫

[۱۹۸]. مراکشی، ابنعذاری، البیان المغرب فی الاخبار الاندلس و المغرب، ۱/۱۵۱؛ قاضینعمان، افتتاح الدعوه، ۲۵۰٫ نام این شخص در این کتاب، محمد بن عمر المروروذی آمده است.

[۱۹۹]. مقریزی، احمد بن علی، الخطط، ۳/۲۰۸ و ۲۰۹؛ ابنالعدیم، بغیه الطلب، ۶/۲۷۰۱؛ غزی، کامل بن الحسین، نهر الذهب فی تاریخ حلب، ۳/۵۷ و ۵۸٫

[۲۰۰]. قبادیانی، ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۴۷٫

[۲۰۱]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۱/۱۸۸ و ۱۸۹؛ لازم به ذکر است شیخ صدوق در نقل این واقعه جملاتی را یادکرده که مستمسک بسیاری از مخالفان شده است. برای بحث درزمینۀ معنای دقیق عبارت ابنبابویه، محمد بن علی ر.ک: شهرستانی، سیّدعلی،أشهد أنّ علیّاً ولیّ الله فی الاذان بین الشرعیه و الابتداع، ۲۶۷-۳۰۶٫

[۲۰۲]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی (المسائل المیافارقیات)، ۱/۲۷۹؛ طوسی، محمد بن الحسن، المبسوط، ۱/۹۹؛ همو، النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، ۶۹٫

[۲۰۳]. سیّدعلی شهرستانی احتمال داده است که «قطیعه» در این عبارت تصحیف «قطعیه» بوده است و شواهدی مستند در این زمینه ارائه کردهاند. (شهرستانی، سیّدعلی، حی علی خیر العمل الشرعیه و الشعاریه، ۳۶۰ و ۳۶۱) قطعیه معتقد به شهادت امام موسی کاظم علیه السلام  بودهاند و در مقابل واقفه قرار داشتند که در شهادت ایشان توقف نمودند. (اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ۱/۸۸ و ۸۹)

[۲۰۴]. تنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضره، ۲/۱۳۳٫

[۲۰۵]. ابنالجوزی، المنتظم، ۱۵/۳۲۹، ۳۳۵، ۳۴۰؛ ابناثیر، همان، ۹/ ۵۷۶ و ۵۹۲؛ ابن کثیر، همان، ۱۲/۶۲، ۶۳، ۶۸؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ۲/۱۷۲٫

[۲۰۶]. برای پرهیز از طولانی شدن بحث تنها به تحلیل واژۀ طهر اشاره میشود.

[۲۰۷]. دزفولی، محمد، خلف، حسن، همان، ۴۰ و ۴۱٫

[۲۰۸]. بقره/۲۲۲؛ مائده/۶؛ انفال/۱۱٫

[۲۰۹]تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام  ۲۰۸ و ۶۶۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۵۸۱؛ ابنقولویه، کامل الزیارات، ۵۳، ۱۶۸، ۱۷۶، ۲۳۱؛ ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الاعمال، ۱۱۲، ۱۱۳ و ۱۱۷ و ۱۱۸؛ مفید، محمد بن محمد، المزار، ۸۲، ۱۰۱، ۱۱۳ و بسیاری موارد دیگر.

[۲۱۰]. ابناعثم، الفتوح، ۵/۱۱۳؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ۲/۳۰ و ۳۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ۴/۱۰۷ و ۱۰۸٫

[۲۱۱]. از منابع شیعه میتوان به این مصادر اشاره کرد: خزاز، علی بن محمد، کفایه الاثر، ۱۶۵، ۲۶۶، ۲۷۷؛ ابنبابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۴/۱۳۰؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام  ۲/۲۶۶؛ همو، کمال‌الدین، ۲۸۰، ۳۱۸، ۳۷۲؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۲/۳۴۰٫ و از منابع اهل سنّت میتوان به موارد ذیل اشاره نمود: احمد بن حنبل، المسند، ۱/۹۹؛ قزوینی، ابنماجه، سنن، ۲/۹۲۸ و ۹۲۹؛ سجستانی، ابیداوود، سنن، ۴/۱۰۶ و ۱۰۷ (ابیداوود بخش خاصی از کتاب خود را به کتاب المهدی اختصاص داده است و ۱۲ روایت در این زمینه نقل کرده است)؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ۴/۵۰۵-۵۰۷٫

[۲۱۲]. ابنتیمیه، منهاج السنه، ۴/۹۵٫

[۲۱۳]. الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، ۱۳۵٫

[۲۱۴]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۲/۵٫

[۲۱۵]. منصور عباسی پس از بنای بغداد، برای پسرش مهدی در شرق بغداد قصری ساخت. پسازآن علاوه بر قصر، مسجد جامع شهر بغداد و پادگانی نظامی تأسیس شد (یعقوبی، ابنواضح، البلدان، ۲۵۱؛ اصطخری، احمد بن ابراهیم، المسالک و الممالک، ۸۳؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱/۸۲-۸۳) این منطقه به لحاظ وجود قصر مهدی، پادگان نظامی و مسجد جامع، از اهمیت خاصی برخوردار بود. بابالطاق محلهای نزدیک به رصافه بود (اصطخری، احمد بن ابراهیم، همان، ۸۳؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ۱۲۰) که طاقی بزرگ داشته و شاعران در آنجا گرد میآمدند (حموی، یاقوت، المشترک وضعا و المفترض صقعا، ۲۹۰).

[۲۱۶]. همدانی، تکلمه تاریخ طبری، ۱۱/۳۵۶٫