۱_ مقدمه

اندیشمندان تمام فرقههای اسلامی اتفاقنظر دارند که انسان، بدون وجود عامل و طریقی شرعی، به مقام امامت نرسیده و امام نخواهد شد.[۲] ازاینرو، متکلّمان فرقههای مختلف از راه یا راههای تعیین امام سخن گفتهاند.

مسئلۀ شیوههای تعیین امام، مانند دیگر مسائل عامۀ امامت، مورد اختلاف واقع شده است. شیعۀ امامیه نصّ از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را تنها راه تعیین امام میداند.[۳] در برابر، اهل سنّت نصّ را تنها یکی از راههای تعیین امام دانسته، و بیعت و اختیار، وصیت امام سابق و شوری را نیز از دیگر راههای تعیین امام میدانند.[۴] بههر روی، اتفاقنظر متکلّمان شیعه و سنّی بر طریقیت نصّ در این مسئله، دارای اهمیت بسیاری است.

متکلّمان، نصّ را به دو قسم جلی و خفی تقسیم کردهاند. مرحوم فاضل مقداد رحمه‌الله در تعریف نصّ جلی میفرمایند: «نصی که احتیاج به ضمیمه کردن مقدمه یا مقدماتی نداشته باشد»؛[۵] و در مقابل، نصّ خفی را اینگونه میشناسانند: «نصی که احتیاج به ضمیمه کردن مقدمه یا مقدماتی داشته باشد».[۶]

نصّ جلی در بین شیعۀ امامیه دارای اهمیت بسیاری است؛ تا جایی که مرحوم شیخ مفید رحمه‌الله کسی را شیعۀ امامیه میداند که به وجود نصّ جلی به امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باور داشته باشد.[۷] متکلّمان شیعه _ أعلیالله مقامهم أجمعین _ نصوص بسیاری را بهعنوان نصّ جلی ذکر کردهاند؛ مانند حدیث شریف غدیر،[۸] «أنت الخلیفه من بعدی»، و «سلّموا علیه بإمره المؤمنین و اسمعوا له و أطیعوا».[۹]

در این میان، یکی از نصوص جلیهای که مرحوم علّامۀ حلّی رحمه‌الله در کتاب کشف المراد به آن استناد میکند، عبارت «أنت سید المسلمین و إمام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین»[۱۰] است که در شب معراج از جانب خداوند متعال در وصف حضرت امیرالمؤمنین  علیه‌السلام گزارش شده است.

در این مقاله با بررسی این نصّ جلی، صحّت سند آن در دیدگاه اهل سنت و با بهرهگیری از مبانی ایشان در علوم حدیث، اثبات خواهد شد. در این صورت، آشکار است که این نص جلی با سند صحیح آن، بر وجوب امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب  علیهما‌السلام دلالت داشته و دیگر نیازمند ضمیمه شدن مقدمۀ دیگری برای اثبات امامت آن حضرت نیست.

ارتباط این پژوهش با پژوهشهای گذشتۀ علمای شیعه در مسائل عامۀ امامت، از نوع ارتباط مقام اثبات و مقام ثبوت است. سخن از راه یا راههای تعیین امام، اجماع بر طریقیت نصّ، و تقسیم آن به نصّ جلی و خفی، همگی مربوط به مقام ثبوتاند؛ و سخن از نصّی جلی و اثبات صحّت آن از کتب و طرق معتبر اهل سنّت، مربوط به مقام اثبات است. بحث از نصّ جلی در شب معراج در مقام اثبات، بحثی جدید بوده و به این صورت تبیین نشده است.

در این مقاله پس از بازخوانی متن حدیث، راویان موجود در طرق این حدیث بر اساس کتابهای عامّه، موردبررسی قرار میگیرند؛ سپس برخی از این طرق، بهتفصیل مورد بررسی واقع شده و با رعایت اصول و مبانی عامّه در علوم حدیث، صحّت سند اثبات خواهد شد؛ در ادامه با ذکر شواهدی که بعضی از آنها خود، نصّ جلی و دارای سندی صحیح هستند، حدیث موردبحث تقویت میشود.

 

۲_ متن حدیث

نصّ جلی بر امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شب معراج، در منابع مختلف عامّه، از چند صحابی نقل شده است. الفاظ این حدیث با توجه به نقلهای فراوان آن، تفاوت اندکی دارند؛ اما از جهت معنی، تفاوت آشکاری بین آنها دیده نمیشود.

ابن عساکر این روایت را در تاریخ دمشق اینچنین نقل میکند:[۱۱]

قال رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم: «لیله أسری بی انتهیت إلی ربّی _ عزّوجلّ _ فأوحی إلیّ أو أخبرنی _ جعفر شکّ _ فی علیّ [علیهالسلام] بثلاث: أنّه سیّد المسلمین و ولیّ المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین».[۱۲]

رسولالله صلی‌الله علیه وآله فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، آنگاهکه نزد پروردگارم_ عزّوجلّ _ رسیدم، دربارۀ علی علیه‌السلام سه چیز را به من وحی کرد یا مرا از سه چیز دربارۀ علی علیه‌السلام باخبر ساخت _ تردید از جعفر، راوی حدیث است _ : او سرور مسلمانان، و سرپرست پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».

 

۳_ راویان حدیث

بر پایۀ تتبّع ما، این حدیث در طبقۀ صحابه، از چهار _ پنج[۱۳] صحابی روایت شده است:

۱_ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام.[۱۴]

۲_ أسعد بن زراره.[۱۵]

۳_ عبدالله بن أسعد بن زراره.[۱۶]

۴_ عبدالله بن زراره بن عدس.[۱۷]

۵_ عبدالله بن عکیم.[۱۸]

راویان حدیث در طبقات بعد از صحابه تا عصر مؤلفین کتب، بسیارند؛ اسامی این راویان در ضمن نقل طرق حدیث ذکر خواهد شد.

 

۴_ طرق حدیث

۴_ ۱_ طرق منتهی به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام

این حدیث به یک طریق از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت شده است. حافظ أبو الحسن علیّ بن محمّد الواسطی، معروف به ابن المغازلی (د ۴۸۳ ق) در کتاب مناقب امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه‌السلام، این حدیث را چنین نقل میکند:

(نا)[۱۹] أبو إسحاق إبراهیم بن غسّان البصری _ بهصورت اجازه _ به ما خبر داد از: (ثهم) أبو علی الحسین بن علی بن أحمد بن محمّد بن أبی زید از: (ثنا) أبو القاسم عبدالله بن أحمد بن عامر الطائی، از: (ثنا) پدش، از: (ثنا) أحمد بن عامر، از: (ثنا) علی بن موسی الرضا، از: (ثنی) پدرم موسی بن جعفر، از: (ثنی) پدرم جعفر بن محمّد، از: (ثنی) پدرم محمّد بن علی، از: (ثنی) پدرم علی بن الحسین، از: (ثنی) پدرم حسین بن علی، از: (ثنی) پدرم علی بن أبی طالب [ علیهم‌السلام][۲۰] که ایشان فرمودند: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «یا علی همانا تو سرور مسمانان، و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان، و رئیس مؤمنان هستی».[۲۱]

 

۴_ ۲_ طرق منتهی به أسعد بن زراره

این حدیث به ده طریق از أسعد بن زراره، روایت شده است.

طریق اول: أبو عبدالله حاکم نیشابوری (د ۴۰۵ ق) در المستدرک علی الصحیحین این روایت را به اسنادش از أسعد بن زراره چنین روایت کرده است:

(ثنا) أبو بکر بن إسحاق، از: (أنبأ) محمّد بن أیوب، از: (أنا) عمرو بن الحصین العقیلی، از: (أنبأ) یحیی بن العلاء الرازی، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز بر من وحی شد: او سرور مسلمانان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۲۲]

 حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث میگوید: «این حدیث صحیح الإسناد است، و حالآنکه بخاری و مسلم آن را تخریج نکردهاند».[۲۳]

طریق دوم: أبو أحمد ابن عدی جرجانی (د ۳۶۵ ق) در الکامل فی ضعفاء الرجال اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) أبو یعلی، از: (ثنا) عمرو بن حصین، از: (ثنا) یحیی بن العلاء، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] بر من وحی شد، گفتیم[۲۴] او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۲۵]

طریق سوم: حافظ أبو الحسن علی بن محمّد الواسطی، معروف به ابن المغازلی (د ۴۸۳ ق) در کتاب مناقب امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام، این حدیث را اینچنین روایت کرده است:

 (نا) أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان، از: (نا) أبو عمر محمّد بن العبّاس بن حیویه الخزّاز _ بهصورت اجازه _ از: (ثنا) ابن أبی داود، از: إبراهیم بن عباد الکرمانی، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال الوزّان، از: (عن) أبی کثیر الأسدی، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به سدره المنتهی رسیدم، سپس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز بر من وحی شد: او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است». ابن أبی داود گفته: «این حدیث از رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم از غیر این مرد روایت نشده است».[۲۶]

کلام ابن أبی داود بر وجوه مختلفی حمل میشود که به علّت عدم فایده، از ذکر آنها صرفنظر میکنیم.

طریق چهارم: أبو العبّاس أحمد بن أبی بکر البوصیری (د ۸۴۰ ق) در إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره اینچنین نقل کرده است:

أبو یعلی گفته: و (ثنا) زکریا بن یحیی الکسائی برای ما حدیث نقل کرد، از: (ثنا) نصر بن مزاحم، از: (عن) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان رفته، به قصری برده شدم از لؤلؤ، که در آن فرشهایی از طلا بود که میدرخشید، سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مرسلین[۲۷] و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۲۸]

ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیه[۲۹] و ابن عساکر در تاریخ دمشق[۳۰] نیز این روایت را به همین سند، اما با اختلافی در متن روایت کردهاند.

طریق پنجم: أبو الحسین عبد الباقی بن قانع (د ۳۵۱ ق) در معجم الصحابه این حدیث را اینچنین روایت میکند:

(ثنا) محمّد بن أحمد بن مؤمل الصیرفی، از: (نا) محمّد بن علی بن خلف، از: (نا) نصر بن مزاحم، از: (عن) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که مرا به آسمان بردند، به قصری برده شدم از لؤلؤ که فرشش از طلا بود، سپس پروردگارم دربارۀ علی رضیالله عنه سه خصلت به من وحی کرد یا به من امر کرد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۱]

طریق ششم: أبو الحسن علی بن محمّد معروف به ابن أثیر (د ۶۳۰ ق) در أسد الغابه فی معرفه الصحابه این حدیث را اینگونه روایت کرده است:

(نا) أبو موسی _ بهصورت اجازه _ به ما خبر داد، از: (نا) أبو الفضل محمّد بن طاهر _ بهصورت اجازه ـ، از (نا) أبو بکر أحمد بن علی الفارسی، از: (نا) أبو عبدالله الحافظ، از: (نا) أبو أحمد إسحاق بن محمّد بن علی الهاشمی در کوفه، از: (نا) جعفر بن محمّد الأحمسی، از: (نا) نصر بن مزاحم، از: (نا) جعفر بن زیاد الأحمر، از: (عن) غالب بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسد بن زراره الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، خداوند دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه خصلت به من وحی کرد یا مرا با خبر ساخت: همانا او سرور مسلمانان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۲]

طریق هفتم: أبو نعیم أحمد بن عبدالله اصفهانی (د ۴۳۰ ق) در کتاب معرفه الصحابه این روایت را به این طریق روایت کرده است:

(ثنا) مخلد بن جعفر، از: (ثنا) محمّد بن جریر، از: (ثنا) هارون بن حاتم، از: (ثنا) رباح بن خالد الأسدی، از: (عن) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: از پیامبر صلّیالله علیه [و آله] و سلّم شنیدم که میفرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۳]

طریق هشتم: أبو بکر أحمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (د ۴۶۳ ق) در کتاب موضح أوهام الجمع و التفریق این روایت را به اسانید گوناگون روایت کرده است، یکی از این اسانید چنین است:

(نا) الحسن بن أبی بکر، از: (ثنا) أبو الحسن علی بن محمّد بن الزبیر القرشی، از: (ثنا) علی بن الحسن بن فضّال الکوفی، از: (ثنا) حسین بن نصر، از: (ثنی) پدرم، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، مرا به قصری بردند از لؤلؤ، که فرشش از طلای درخشان بود؛ سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد _ یا به من امر شد _ : او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۴]

طریق نهم: خطیب بغدادی در همان کتاب به این سند نیز روایت کرده است:

(نا) أبو محمّد عبدالله بن علی بن عیاض بن أحمد بن أبی عقیل قاضی صور، از: (نا) محمّد بن أحمد بن جمیع الغسّانی الصیداوی، از: (نا) أحمد بن محمّد بن عقده، از: (ثنا) محمّد بن المفضّل بن إبراهیم الأشعری، از: (ثنا) پدرم، از: (ثنا) مثنّی بن القاسم الحضرمی، از: (عن) هلال أبی أیوب بن مقلاص الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست».

و همچنین رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شده، که او امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۵]

طریق دهم: خطیب بغدادی این حدیث را از ضبّی اینگونه روایت میکند:

(أخبرنی) أبو الحسن أحمد بن محمّد بن أحمد المؤدّب از اصل کتابش به ما خبر داد، از: (ثنا) الحسین بن هارون الضبّی، از: (نا) أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید الحافظ که (ثهم) محمّد بن المفضّل بن إبراهیم الأشعری برای آنها حدیث نقل کرده است، از: (ثنا) پدرم، از: (ثنا) مثنّی بن القاسم الحضرمی، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره، از: (عن) أنس، از: (عن) أبی أمامه: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شده که او سرور مسمانان و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۶]

ناگفته نماند که ظاهراً أبو أمامه در این اسناد همان أسعد بن زراره است؛ همانطور که در کتب تراجم، کنیۀ او را أبو أمامه نقل کردهاند.[۳۷]

 

۴_ ۳_ طرق منتهی به عبدالله بن أسعد بن زراره

سومین راوی این حدیث، عبدالله بن أسعد بن زراره است. این حدیث به پنج طریق از او روایت شده است.

طریق اوّل: أبو عبدالله الحسین بن إسماعیل المحاملی (د ۳۳۰ ق) در کتاب امالیاش به روایت ابن مهدی الفارسی (د ۴۱۶ ق) این روایت را چنین آورده است:

(ثنا) عیسی بن أبی حرب، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (ثنا) هلال الصیرفی، از (ثنا) أبو کثیر الأنصاری، از: (ثنی) عبدالله بن أسعد بن زراره: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، نزد پروردگارم _ عزّوجلّ _ رسیدم، پس سه چیز را دربارۀ علی _ رضیالله عنه _ به من وحی کرد یا به من امر کرد _ جعفر شک کرده است _ : همانا او سرور مسلمانان و سرپرست پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۳۸]

خطیب بغدادی نیز این روایت را با همین سند و با همین الفاظ، در موضح أوهام الجمع و التفریق روایت کرده است؛[۳۹] و همچنین ابن عساکر این روایت را به اسنادش از ابن مهدی و با همین لفظ با تفاوتی بسیار اندک، در تاریخ دمشق روایت کرده[۴۰]  که بهزودی طریق او موردبررسی تفصیلی قرار خواهد گرفت.

طریق دوم: أحمد بن محمّد سِلَفَۀ اصفهانی معروف به أبو طاهر السلفی (د ۵۷۶ ق) در کتاب الطیوریات این روایت را چنین نقل میکند:

(نا) أحمد، از: (ثنا) محمّد، از: (ثنا) ابن أبی داود، از: (ثنا) إبراهیم بن عباد الکرمانی، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال الوزّان، از: (عن) أبی کثیر الأسدی، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شب معراج به سدره المنتهی رسیدم، پس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای پیشانی سپیدان بهسوی جنّات نعیم است».[۴۱]

طریق سوم: أبو القاسم علی بن الحسن معروف به ابن عساکر (د ۵۷۱ ق) در کتاب تاریخ دمشق این حدیث را از عبدالله بن أسعد اینچنین روایت میکند:

(نا) أبو الفتح یوسف بن عبد الواحد، از: (نا) شجاع بن علی، از: (أنا) أبو عبدالله بن منده، از: (أنا) محمّد بن الحسین بن القطّان، از: (نا) إبراهیم بن عبدالله، (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (نا) أبو کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به آسمان برده شدم، به قصری از لؤلؤ که فرشش از طلای درخشان بود برده شدم، سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۴۲]

طریق چهارم: أبو نعیم اصفهانی (د ۴۳۰ ق) در کتاب معرفه الصحابه این روایت را از عبدالله بن أسعد اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) محمّد بن محمّد بن أحمد، از: (ثنا) محمّد بن عبدالله الحضرمی، از: (ثنا) أبو بکر بن أبی شیبه، از: (ثنا) أحمد بن مفضّل، از: (ثنا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم به سدره المنتهی رسیدم، پس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است».[۴۳]

طریق پنجم: خطیب بغدادی (د ۴۶۳ ق) این روایت را از عبدالله بن أسعد به این اسناد روایت کرده است:

(نا) أبو بکر البرقانی، از: (ثنا) أحمد بن إبراهیم الإسماعیلی _ بهصورت إملاء _ ، از: (نی) عبدالله بن محمّد بن ناجیه، از: (ثنا) الحسین بن عمرو العنقزی، از: (ثنا) أحمد بن المفضّل، از: (ثنا) جعفر بن زیاد الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زراره: رسولالله صلّی علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به قصری که فرشش از طلای درخشان بود برده شدم، سپس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».

و یحیی بن أبی بکیر الکرمانی و أحمد بن المفضّل الکوفی از جعفر بن زیاد، این حدیث را به همین صورت روایت کردهاند.[۴۴]

 

۴_ ۴_ طرق منتهی به عبدالله بن زراره بن عدس

أبو الحسین عبد الباقی بن قانع (د ۳۵۱ ق) در کتاب معجم الصحابه این حدیث را ذیل عنوان صحابی «عبدالله بن زراره بن عدس بن زید بن ثعلبه بن غنم بن مالک بن تیمالله» به این صورت روایت کرده است:

(ثنا) یعقوب بن إسماعیل بن الحجّاج النیسابوری، از: (نا) الحسین بن منصور، از: (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر، از: (عن) عبدالله بن زراره: رسول صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به قصری درخشان رسیدم که فرشش از نور بود، سپس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۴۵]

با توجّه به دیگر طرق این روایت، بعید نیست که عبدالله بن زراره، همان عبدالله بن أسعد بن زراره است که در این سند به جدّش نسبت داده شده است؛ هرچند ما در اینجا مطابق با بیان ابن قانع این طریق را ذکر کردیم. البته درهرصورت این مطلب از اهمیت فراوانی برخوردار نیست؛ زیرا این طریق، از طرقی که در ادامه بهعنوان طریق صحیح معرفی خواهد شد، نیست.

 

۴_ ۵_ طرق منتهی به عبدالله بن عکیم

أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی (د ۳۶۰ ق) این حدیث را به اسنادش از عبدالله بن عکیم الجهنی، در کتاب المعجم الصغیر اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) محمّد بن مسلم بن عبد العزیز الأشعری الأصبهانی، از: (ثنا) مجاشع بن عمرو در همدان سال دویست و سی و پنج، از: (ثنا) عیسی بن سواده الرازی، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید الوزّان، از: (عن) عبدالله بن عکیم الجهنی: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «خداوند _ عزّوجلّ _ در شبی که به معراج برده شدم، سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی کرد: همانا او سرور مؤمنان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است». این حدیث را از هلال، غیر از عیسی کسی روایت نکرده، و تنها مجاشع آن را نقل کرده است».[۴۶]

أبو نعیم اصفهانی نیز این روایت را به همین اسناد و لفظ، از طبرانی روایت کرده است؛[۴۷] و همچنین خطیب از أبو الفرج محمّد بن عبدالله بن أحمد بن شهریار اصفهانی از طبرانی این حدیث را آورده است؛ و در توضیح این کلام طبرانی: «این حدیث را از هلال غیر از عیسی کسی روایت نکرده، و تنها مجاشع آن را نقل کرده است»؛ گفته: «منظور او این است که این حدیث را از هلال از ابن عکیم، غیر از عیسی کسی روایت نکرده است».[۴۸]

 

۵_ بررسی و تصحیح بعضی از سندها

همانطور که گذشت، یکی از طریقهای این حدیث شریف توسط حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین تصحیح شده است؛ او پس از نقل حدیث میگوید: «این حدیث صحیح الإسناد است، و حالآنکه بخاری و مسلم آن را تخریج نکردهاند».[۴۹]

در ادامه، دو طریق صحیح دیگر این حدیث شریف را ذکر کرده و به جهت مراعات اختصار، تنها طریق دوم را بهصورت تفصیلی بررسی خواهیم نمود.

 

۵_ ۱_ طریق اول: نقل ابونعیم اصفهانی در معرفه الصحابه

أبو نعیم اصفهانی (د ۴۳۰ ق) در کتاب معرفه الصحابه میگوید:

(ثنا) محمّد بن محمّد بن أحمد، از: (ثنا) محمّد بن عبدالله الحضرمی، از: (ثنا) أبو بکر بن أبی شیبه، از: (ثنا) أحمد بن مفضّل، از: (ثنا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم به سدره المنتهی رسیدم، پس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است».[۵۰]

 

۵_ ۲_ طریق دوم: نقل ابن عساکر در تاریخ دمشق

ابن عساکر دمشقی (د ۵۷۱ ق) در تاریخ دمشق میگوید:

(نا) أبو محمّد بن طاووس، از: (أنا) عاصم بن الحسن، از: (أنا) أبو عمر بن مهدی، از (نا) أبو عبدالله المحاملی، از: (نا) عیسی بن أبی حرب، از: (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر بن زیاد، از: (نا) هلال الصیرفی، از: (نا) أبو کثیر الأنصاری، از: (ثنی) عبدالله بن أسعد بن زراره: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، نزد پروردگارم _ عزّوجلّ _ رسیدم، پس سه چیز را دربارۀ علی رضیالله عنه به من وحی کرد یا به من امر کرد _ جعفر شک کرده است _ : همانا او سرور مسلمانان و سرپرست پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[۵۱]

در ادامه بهصورت مختصر، احوال راویان این طریق با استناد به کتب تراجم عامّه، موردبررسی قرار خواهد گرفت.

 

ابن عساکر دمشقی

علی بن الحسن بن هبهالله بن عبدالله بن الحسین، أبو القاسم، الحافظ الکبیر، ثقه الدین، ابن عساکر الدمشقی، الشافعی. صاحب کتاب تاریخ دمشق و یکی از اعلام حدیث نزد عامّه است.

او در سال ۴۹۹ ق در دمشق به دنیا آمد و در سال ۵۷۱ ق در همانجا از دنیا رفت.[۵۲] ابن عساکر به سرزمینهای بسیاری مانند عراق، مکّه، مدینه، اصفهان، نیشابور، مرو، تبریز، بیهق، بسطام، دامغان، ری، زنجان، همدان، هرات، سرخس، نوقان، سمنان، أبهر، مرند و خوی سفر کرد و از مشایخ حدیثی فراوانی استفاده نمود؛ تا جایی که اساتید او را هزار و سیصد مرد و هشتاد و اندی زن ذکر کردهاند.[۵۳]

شهرت و وثاقت او میان علمای عامّه، بسیار واضح و روشن است؛ ازاینرو تنها قسمتی از ترجمۀ او را از تاجالدین سبکی (د ۷۷۱ ق) نقل میکنیم:

او شیخ، امام، ناصر و خادم سنّت، و از بین برندۀ سپاه شیطان با عساکر اجتهادش است. امام اهل حدیث در زمانش و خاتم ناقدان و حفّاظ بوده است. هیچ شخصی از اهل حدیث جایگاه او را انکار نمیکند. … تاریخ شام که بیش از هشتاد جلد است، از تألیفات اوست که در آن مطالبی را ذکر کرده که دیگران از داشتن آن مطالب عاجز بودهاند و هر شخصی که این کتاب را مطالعه کند، درک خواهد کرد که این امام به چه مرتبهای رسیده است … حافظ أبو سعد ابن السمعانی او را در کتاب تاریخش به حفظ و فضل و اتقان وصف کرده؛ … و ابن النجّار دربارۀ او گفته: او امام المحدّثین در زمان خود بود و در حفظ و اتقان و معرفت کامل به علوم حدیث و وثاقت و تیزهوشی و حسن تصنیف و تجوید، ریاست به او منتهی میشد و این شأن به او ختم گردید. … و از خطّ شیخ محیالدین النووی نقل میکنم که دربارۀ او گفته: «او حافظ شام، بلکه حافظ دنیا است؛ امام است بهطور مطلق و ثقه و ضابط است».[۵۴]

 

أبو محمّد بن طاووس

هبهالله بن أحمد بن عبدالله بن علی بن طاووس، أبو محمّد بن أبی البرکات المقریء الشافعی؛ امام جامع دمشق. در سال ۴۶۱ ق متولّد[۵۵] و در سال ۵۳۶ ق از دنیا رفت.[۵۶]

ابن طاووس از پدرش و أبو العبّاس بن قبیس و همچنین از عاصم بن الحسن حدیث شنید؛[۵۷] و بزرگان زیادی نیز همانند سمعانی و سلفی و ابن عساکر از او حدیث نقل کردهاند.[۵۸]

بسیاری از بزرگان تراجم، أبو محمّد بن طاووس را به انواع الفاظِ تعدیل مدح کرده و عدهای از ایشان به وثاقت او تصریح نمودهاند، مانند ابن الجوزی[۵۹]، ذهبی[۶۰]، ابن الجزری[۶۱]، ابن العماد حنبلی[۶۲]، سلفی[۶۳] و همچنین شاگرد او ابن عساکر[۶۴].

 

عاصم بن الحسن

عاصم بن الحسن بن محمّد بن علی بن عاصم بن مهران، أبو الحسین، العاصمی البغدادی الکرخی العطّار. در سال ۳۹۷ ق متولد شد[۶۵] و در سال ۴۸۳ ق در بغداد از دنیا رفت.[۶۶]

أبو عمر ابن مهدی و هلال الحفّار و محمّد بن عبد العزیز البرذعی از جمله شیوخ و اساتید او بودند.[۶۷] محدّثین بسیاری از شاگردان عاصم بن الحسن بوده و از او حدیث شنیدهاند مانند المؤتمن الساجی، أبو نصر الغازی و هبهالله بن طاووس الدمشقی.[۶۸]

بسیاری از علمای جرحوتعدیل، او را مدح کرده و به وثاقت او تصریح نمودهاند، مانند ابن الجوزی،[۶۹] ابن الأثیر،[۷۰] أبو علی بن سکره،[۷۱] سلفی،[۷۲] ابن کثیر،[۷۳] أبو علی بن البردانی،[۷۴] الصدفی[۷۵] و ابن النجار.[۷۶]

 

أبو عمر بن مهدی

عبد الواحد بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن مهدی، أبو عمر، الفارسی الکازرونی البغدادی البزّاز. در سال ۳۱۸ ق متولّد شد و در سال ۴۱۰ ق از دنیا رفت.[۷۷]

ابن مهدی از بزرگان روات و حفّاظ عصر خویش، مانند أبو العبّاس ابن عقده، حدیث نقل کرده است. او بیشترین حدیث را از شیخ خود، أبو عبدالله القاضی المحاملی، شنیده است.[۷۸]

افراد زیادی شاگرد و  راوی حدیث از  ابن مهدی بودهاند؛ مانند هبهالله بن الحسین البزّاز، أبو یوسف عبد السلام بن محمّد القزوینی که از بزرگان معتزله دانسته شده است؛ و عاصم بن الحسن العاصمی و عدهای دیگر.[۷۹]

خطیب بغدادی[۸۰] و ابن تغری[۸۱] به وثاقت او تصریح نموده و با الفاظ گوناگون او  را مدح کردهاند. ذهبی دربارۀ او میگوید: «الشیخ، الصدوق، المعمّر، مسند الوقت».[۸۲]

 

أبو عبدالله المحاملی

الحسین بن إسماعیل بن محمّد بن إسماعیل بن سعید بن أبان، أبو عبدالله، الضبّی البغدادی المحاملی القاضی. در ابتدای سال ۲۳۵ ق متولّد شد[۸۳] و در سال ۳۳۰ ق از دنیا رفت.[۸۴]

گفته شده شروع سماع حدیث محاملی در سال ۲۴۴ ق، یعنی در سن نُهسالگی بوده[۸۵] و از همین رو از شیوخ بسیاری استفاده کرده است؛ کسانی چون عیسی بن أبی حرب،[۸۶] أبو هشام الرفاعی، عمرو بن علی الفلّاس، عبدالرحمن بن یونس السرّاج[۸۷] و عدهای دیگر.

همانطور که محاملی از اساتید فراوانی استفاده کرده، شاگردان بسیاری نیز داشته است. أبوبکر الداوودی میگوید: «ده هزار مرد در مجلس محاملی شرکت میکردهاند».[۸۸] از جمله شاگردان او دعلج، دارقطنی، ابن جمیع، ابن الصلت الأهوازی، أبو عمر بن مهدی، و ابن البیع[۸۹] هستند.

علمای بسیاری مانند ابن الندیم[۹۰]، ابن شاهین[۹۱] و ذهبی[۹۲] او را توثیق کردهاند. خطیب بغدادی میگوید: «او فاضل، صادق و دین بود».[۹۳] ابن الجوزی میگوید: «او صدوق، ادیب، فقیه، و مقدّم در فقه و حدیث بوده است»[۹۴]. ابن کثیر نیز میگوید: «او صدوق، دین، فقیه، و محدّث بود»[۹۵].

 

عیسی بن أبی حرب

عیسی بن موسی بن أبی حرب، أبو یحیی، الصفّار البصری. در صفر سال ۲۶۷ ق در ایذج درحالیکه به کرمان سفر میکرد، از دنیا رفت[۹۶].

عیسی بن أبی حرب در بغداد از یحیی بن بکیر الکرمانی حدیث شنید[۹۷] و افراد زیادی مانند إسماعیل بن العبّاس الورّاق، وأبو عبدالله المحاملی و عبدالله بن أحمد بن ثابت البزّاز، از او حدیث نقل کردهاند[۹۸].

خطیب بغدادی،[۹۹] ابن الجوزی،[۱۰۰] ذهبی،[۱۰۱] مسلمه بن قاسم[۱۰۲] و ابن حبّان[۱۰۳] او را توثیق نمودهاند.

 

یحیی بن أبی بکیر

یحیی بن أبی بکیر بن نسر بن أبی أسید، أبو زکریا، العبدی القیسی، قاضی کرمان. در سال ۲۰۸ یا ۲۰۹ ق از دنیا رفت.[۱۰۴]

او در بغداد و شهرهای دیگر از مشایخ بسیاری مانند شعبه، زائده، زهیر  و … حدیث شنید و بسیاری چون أحمد بن سعید الدارمی، عیسی بن أبی حرب، عبّاس الدوری و … از او حدیث نقل کردهاند.[۱۰۵]

مکانت و جایگاه او در علم حدیث بهاندازهای است که بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه از او حدیث نقل کردهاند.[۱۰۶]

علی بن المدینی،[۱۰۷] یحیی بن معین[۱۰۸] و عجلی[۱۰۹] او را توثیق کرده و دیگران نیز او را به انواع الفاظ تعدیل، وصف نمودهاند.[۱۱۰]

 

جعفر الأحمر

جعفر بن زیاد، أبو عبدالله، الأحمر، الکوفی. در سال ۱۷۵ ق یا ۱۶۷ ق از دنیا رفت.[۱۱۱]

او از اساتید فراوانی مانند منصور، مغیره، عطاء بن السائب و … حدیث شنید؛ و همین طور شاگردان بسیاری نیز مانند ابن مهدی، الأسود بن عامر، و علی بن حکیم و … از او نقل روایت کردهاند.[۱۱۲]

علمای تراجم، جعفر الأحمر را شیعه دانستهاند. نوۀ او، حسین بن علی بن جعفر، میگوید:

جدّم از بزرگان شیعه در خراسان بود؛ أبو جعفر [منصور] دربارۀ او نامهای به هرات نوشت، ازاینرو او را سلسله به گردن زدند و همراه عدهای از شیعیان نزد أبو جعفر بردند؛ او نیز مدتزمانی طولانی آنها را در زندانی زیرزمین حبس کرد و سرانجام آنها را آزاد ساخت.[۱۱۳]

نزد اهل تحقیق آشکار است که صرف مخالفت در عقیده، نزد دانشمندان رجال، مایۀ جرح و تضعیف نمیشود؛ ازاینرو است که بسیاری از راویان صحیحین، مانند سلمه بن کهیل کوفی،[۱۱۴] جریر بن عبد الحمید کوفی[۱۱۵] و خالد بن مخلد کوفی[۱۱۶] شیعه هستند؛ به همین جهت ذهبی، جعفر الأحمر را در کتاب ذکر أسماء من تکلّم فیه و هو موثّق آورده است؛[۱۱۷] و همین طور أبو داود در المسائل و ترمذی و نسائی از او حدیث نقل کردهاند.[۱۱۸]

عجلی،[۱۱۹] ابن شاهین به نقل از ابن أبی شیبه،[۱۲۰] یحیی بن معین،[۱۲۱] یعقوب بن سفیان[۱۲۲] و ابن صالح،[۱۲۳] جعفر الأحمر را توثیق کردهاند. أحمد بن حنبل او را «صالح الحدیث»[۱۲۴] و أبو زرعه[۱۲۵] و أبو داود[۱۲۶] نیز او را صدوق دانستهاند. برقانی میگوید: «از دارقطنی دربارۀ جعفر بن زیاد الأحمر پرسیدم، در پاسخ گفت: ‹کوفی و معتبر است›».[۱۲۷]

 

هلال الصیرفی

عنوان «هلال الصیرفی» هم بر هلال بن أبی حمید الکوفی الصیرفی الوزّان صادق است و هم بر هلال بن أیوب الصیرفی. علمای تراجم در اتحاد و عدم اتحاد هلال بن أبی حمید الکوفی الصیرفی الوزّان و هلال بن أیوب الصیرفی اختلاف نظر دارند. هرچند این اختلاف نظر مانع از اعتبار این سند نخواهد شد، لکن در رتبۀ حدیث تأثیر خواهد داشت.

خطیب بغدادی بهصورت مفصّل این بحث را در کتاب موضح أوهام الجمع و التفریق موردبررسی قرار میدهد. او قائل به اتحاد این دو اسم شده و هردوی آنها را یک راوی دانسته است. خطیب بغدادی برای اثبات مدعای خود، به اقوال علما و طرق گوناگون حدیث موردبحث، استناد کرده و نظر بخاری را که مخالف با نظر او است، وهم میداند.[۱۲۸]

همانطور که اشاره شد، سند این حدیث بنا بر هر دو مبنا صحیح است؛ در صورت اختیار قول اتحاد، این راوی، هلال الوزّان الکوفی الصیرفی خواهد بود که بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی و نسائی از او حدیث نقل کردهاند؛[۱۲۹] و همچنین یحیی بن معین،[۱۳۰] نسائی،[۱۳۱] ابن حبّان،[۱۳۲] ابن شاهین[۱۳۳] و ذهبی[۱۳۴] او را توثیق نمودهاند؛ و در صورت اختیار قول عدم اتّحاد نیز ابن حبّان همان گونه که هلال الوزّان را توثیق نموده، هلال الصیرفی را نیز ثقه دانسته است.[۱۳۵]

 

أبو کثیر الأنصاری

أفلح، مولی أبو أیوب الأنصاری المدنی؛ سه کنیه برای او گفته شده است: أبو عبدالرحمن، أبو یحیی و أبو کثیر.[۱۳۶]

مسلم و أبو داود _ در فضائل الأنصار _ از او روایت نقل کردهاند.[۱۳۷] عجلی او را توثیق کرده و از کبار تابعین دانسته است؛[۱۳۸] و محمّد بن سعد[۱۳۹] و ابن حبّان نیز او را توثیق  نمودهاند.[۱۴۰] ابن سعد میگوید: «او در واقعۀ حرّه در ذی الحجّۀ سال ۶۳ ق در خلافت یزید بن معاویه کشته شد».[۱۴۱]

البته ذکر دو مطلب لازم است: اول اینکه بعید است أبو کثیر در این سند، أبو کثیر مولی الأنصار[۱۴۲] _ که احمد در مسندش از او روایت نقل کرده[۱۴۳] _ باشد؛ حدیث او از غیر إسماعیل بن مسلم العبدی ثابت نشده است؛[۱۴۴] حتی بنابر فرض که أبو کثیر در این سند، همان أبو کثیر مولی الأنصار باشد، علمای عامّه حدیث او را صحیح[۱۴۵] یا حسن[۱۴۶] دانستهاند. دوم اینکه در بعضی طرق حدیث در کتاب الطیوریات، أبو کثیر الأسدی بهجای الأنصاری در سند قرار گرفته است که میتواند ناشی از سهو، اتحاد و یا تعدّد باشد. در فرض اول و دوّم، مطلب بسیار واضح است؛ و در فرض سوم نیز خدشهای در سند موردبحث وجود ندارد، زیرا علاوه بر اینکه طریق موردبحث، غیر آن طرق است، محقّق کتاب الطیوریات در حاشیه به توثیق أبو کثیر الأسدی تصریح کرده است.[۱۴۷]

 

عبدالله بن أسعد بن زراره

عبدالله بن أسعد بن زراره و پدرش، از صحابه هستند.[۱۴۸]

بناتر آنچه بیان شد، وثوق راویان این حدیث از کتب معتبر تراجم عامّه و صحّت این طریق بهتبع آن، ثابت گردید.

 

۶_ شواهد

این حدیث شریف علاوه بر صحّت متن، دارای شواهد بسیاری است که آن را تقویت میکنند و برخی دارای سند معتبر و صحیح هستند؛[۱۴۹] البته ضعف سندی شواهد دیگر از جهت قواعد علمی مانع استشهاد نخواهد بود؛ زیرا در باب شواهد و متابعات، ضعف مختصر سند بخشیده شده است.[۱۵۰]

 

۶_ ۱_ شاهد اول

ابن عساکر دمشقی (د ۵۷۱ ق) در کتاب تاریخ دمشق نقل میکند:

(نا) أبو القاسم ابن السمرقندی و أبو عبدالله الحسین بن علی بن أحمد المقرئ و أبو البرکات یحیی بن الحسن بن الحسین المدائنی و أبو بکر محمّد و أبو عمرو عثمان ابنا أحمد بن عبیدالله بن دحروج گفتند: (أنا) أبو الحسین بن النقّور، از: (نا) عیسی بن علی گفت: بر أبی الحسن بن نوح خوانده شد و من میشنیدم، به او گفته شد: برای شما حدیث نقل کرد (حدّثکم) جعفر بن أحمد العوسجی، از: (نا) أبو بلال الأشعری، از: (نا) یعقوب التیمی، از: (عن) جعفر بن أبی المغیره، از: (عن) أبن أبزی، از: (عن) عائشه: «روزی علی بن أبی طالب [ علیه‌السلام] وارد شدند؛ رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: ‹این شخص سید المسلمین است.› عرض کردم: ‹ای رسول خدا! آیا تو سید المسلمین نیستی؟!› فرمودند: ‹من خاتم النبیین و رسول ربّ العالمین هستم›».[۱۵۱]

 

۶_ ۲_ شاهد دوم

در کتاب فضائل الصحابه روایت شده است:

(ثنا) أحمد بن عبد الجبّار الصوفی، از: (قثنا) أحمد بن الأزهر، از: (نا) عبد الرزّاق گفت: (أنا) معمر، از: (عن) الزهری، از: (عن) عبیدالله بن عبدالله، از: (عن) ابن عبّاس: پیامبر صلّیالله علیه [و آله] و سلّم مرا بهسوی علی بن أبی طالب [ علیه‌السلام] فرستاد و به او فرمود: «تو سیدی در دنیا، و سیّدی در آخرت؛ هر شخصی تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته؛ و دوست تو دوست خداوند است؛ و دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خدا است؛ وای بر کسی که بغض تو را بعد از من داشته باشد».[۱۵۲]

 

۶_ ۳_شاهد سوم

خطیب بغدادی (د ۴۶۳ ق) در کتاب تاریخ بغداد به سند خود نقل میکند:

(نا) عبیدالله بن محمّد بن عبیدالله النجّار، گفت: (ثنا) محمّد بن المظفّر، از: (ثنا) عبد الجبّار بن أحمد بن عبیدالله السمسار در بغداد، از: (ثنا) علی بن المثنّی الطهوی، از: (ثنا) زید بن الحباب، از: (ثنا) عبدالله بن لهیعه، از: (ثنا) جعفر بن ربیعه، از: (عن) عکرمه، از: (عن) ابن عبّاس: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «غیر از ما چهار نفر شخصی در قیامت سواره نیست». عموی حضرت، عبّاس بن عبد المطّلب، برخاست و گفت: «ای رسولالله! آنان چه کسانی اند؟» حضرت فرمودند: «من بر بُراق سوارم، …» عبّاس عرض کرد: «یا رسولالله! دیگر کیست؟» حضرت فرمودند: «و برادرم علی [ علیه‌السلام] بر ناقهای از ناقههای بهشت … به دستش لواء حمد، درحالیکه ندا میدهد: ‹أشهد أن لا إله إلاالله، و أنّ محمّداً رسولالله [صلّیالله علیه و آله].› پس خلائق میگویند: ‹او کسی نیست جز نبی مرسل یا فرشتهای مقرّب!› در آن هنگام منادیای از اندرون عرش ندا میدهد: ‹او نه ملک مقرّب است و نه نبی مرسل، و نه حامل عرش؛ او علی بن أبی طالب، وصی رسول ربّ العالمین و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است›».[۱۵۳]

 

۶_ ۴_ شاهد چهارم

أبو الفرج ابن الجوزی (د ۵۹۷ ق) در کتاب المسلسلات نقل میکند:

(نا) محمّد بن ناصر، گفت: (نا) محمّد بن علی بن میمون، گفت: (نا) أبو عبدالله محمّد بن علی العلوی، گفت: (ثنا) القاضی محمّد بن عبدالله الجعفی، از: (ثنا) الحسین بن محمّد بن الفرزدق، از: (ثنا) الحسن بن علی بن بزیع، از: (ثنا) یحیی بن حسن بن فرات القزّاز، از: (ثنا) أبو عبدالرحمن المسعودی _ عبدالله بن عبد الملک عن الحارث بن حصیره _ ، از: (عن) صخر بن الحکم الفزاری، از: (عن) حبّان بن الحارث الأزدی، از: (عن) الربیع بن جمیل الضبّی، از: (عن) مالک بن ضمره الرواسی، از: (عن) أبی ذرّ الغفاری: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «عَلَم علی، أمیر مؤمنان و امام سپید رویان درخشان، بر حوض وارد میشود؛ پس من برمیخیزم و دستش را میگیرم؛ آنگاه صورت او و اصحابش روشن میشود. به [اصحاب ایشان] میگویم: ‹پس از من با ثقلین چگونه رفتار کردید؟› آنان میگویند: ‹از ثقل اکبر پیروی کرده و آن را تصدیق نمودیم، و از ثقل اصغر حمایت کرده و او را یاری کردیم و به همراهش به قتال برخاستیم.› به ایشان میگویم: ‹سیراب بروید!› پس جرعهای بیاشامند که هرگز پسازآن تشنه نشوند، چهرۀ امامشان مانند آفتاب تابان و چهرۀ ایشان مانند قرص کامل ماه یا مانند نورهای ستاره در آسمان است».

شیخ [أبو الفرج] گفت: «نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا الفضل بن ناصر این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا الغنائم بن النرسی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که محمّد بن علی العلوی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که قاضی محمّد بن عبدالله این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که محمّد بن الفرزدق این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که الحسن بن علی بن بزیع این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که عبدالله بن علی بن حسن این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا عبدالرحمن این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که صخر بن الحکم الفزاری این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که حبّان بن الحارث الأزدی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که الربیع بن جمیل الضبّی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که مالک بن ضمره الرواسی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا ذرّ الغفاری این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که جبریل علیهالسلام این حدیث را از خداوند جلّ وجهه و تقدّست أسماؤه برای من نقل کرد».[۱۵۴]

 

۶_ ۵_ شاهد پنجم

أبو نعیم اصفهانی (د ۴۳۰ ق) در کتاب حلیه الأولیاء نقل میکند:

(ثنا) محمّد بن أحمد بن علی، از: (ثنا) محمّد بن عثمان بن أبی شیبه، از: (ثنا) إبراهیم بن محمّد بن میمون، از: (ثنا) علی بن عیاش، (عن) الحارث بن حصیره، از: (عن) القاسم بن جندب، از (عن) أنس: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «ای انس! آبی برای وضوی من بریز»؛ سپس حضرت برخاست و دو رکعت نماز خواند و پسازآن فرمودند: «ای انس! اولین شخصی که از در داخل میشود، أمیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای سپید رویان درخشان و خاتم اوصیا است» انس میگوید: «گفتم: ‹خداوندا! او را مردی از انصار قرار ده، و این دعا را کتمان کردم.›» ناگهان علی [ علیه‌السلام] آمد. حضرت فرمودند: «ای انس! کیست؟»؛ عرض کردم: «علی!» حضرت شادمان برخاسته، او را در آغوش گرفتند و عرق چهرۀ خود را به چهرۀ او، و عرق روی علی را به روی خود مالیدند. علی [ علیه‌السلام] گفت: «ای رسول خدا! دیدم کاری را انجام دادید که قبل از این انجام نداده بودید؟». حضرت فرمودند: «چرا اینچنین نکنم درحالیکه تو از طرف من اداء خواهی کرد، و صدای مرا به ایشان میرسانی و آنچه بعد از من در آن اختلاف میکنند، برایشان آشکار میسازی».

جابر جعفی، از (عن) أبی الطفیل، از (عن) أنس، این حدیث را به همین نحو روایت کرده است.[۱۵۵]

 

۶_ ۶_ شاهد ششم

أبو نعیم اصفهانی در همان کتاب روایت کرده است:

(ثنا) عمر بن أحمد بن عمر القاضی القصبانی، از (ثنا) علی بن العبّاس البجلی، از: (ثنا) أحمد بن یحیی، از: (ثنا) الحسن بن الحسین، از: (ثنا) إبراهیم بن یوسف بن أبی إسحاق، از: (عن) پدرش، از: (عن) الشعبی گفت: علی [ علیه‌السلام] فرمودند: «رسولالله علیه الصلاه و السلام به من فرمودند: ‹خیرمقدم به سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران›». به علی [ علیه‌السلام] گفته شد: «بر چه شکر میکنی؟» فرمود: «خداوند متعال را بر آنچه به من داده حمد میکنم، و از او شکر بر آنچه به من ارزانی داشته و فزونی آنچه به من عطا کرده را میخواهم».[۱۵۶]

 

نتیجهگیری

در این پژوهش، صدور نصّ جلی بر امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شب معراج از منابع اهل سنّت و با رعایت اصول و مبانی ایشان در علوم حدیث و تصحیح متون، بررسی شده و صحت آن به اثبات رسید.

اهمیت این نصّ در مقام اقتضاء بهاندازهای است که اگر از تمام نصوص جلیه و خفیۀ دیگر چشم بپوشیم، این روایت بهتنهایی امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین، علی بن أبی طالب علیهما‌السلام را در پی خواهد داشت؛ واقعیتی که عامه را به پذیرش مذهب شیعه و اعتقاد به امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ملزم خواهد نمود.

 

 

ابن أبی حاتم الرازی، عبدالرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، حیدر آباد دکن، طبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، ۱۲۷۱ هـ ۱۹۵۲ م.

ابن الأثیر الجزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، علی محمد معوض و دیگران، ۸ جلد، بی جا، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ هـ _ ۱۹۹۴ م.

ابن المغازلی الواسطی، علی بن محمّد، مناقب امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهالسلام، أبو عبدالرحمن ترکی بن عبدالله الوادعی، ۱ جلد، صنعاء، دار الآثار، ۱۴۲۴ هـ _ ۲۰۰۳ م.

ابن الندیم البغدادی، محمّد بن إسحاق، الفهرست، إبراهیم رمضان، ۱ جلد، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۷ هـ _ ۱۹۹۷ م.

ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشثری، ۱۹ جلد، عربستان سعودی، دار الغیث، ۱۴۱۹ هـ.

ابن شاهین البغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، صبحی السامرائی، ۱ جلد، کویت، الدار السلفیه، ۱۴۰۴ هـ _ ۱۹۸۴ م.

ابن عساکر الدمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، عمرو بن غرامه العمروی، ۸۰ جلد، بی جا، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۵ هـ _ ۱۹۹۵ م.

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث إلی اختصار علوم الحدیث، أحمد محمد شاکر، ۱ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

__________، البدایه و النهایه، عبدالله بن عبد المحسن الترکی، ۲۱ جلد، بی جا، دار هجر للطباعه والنشر والتوزیع والإعلان، ۱۴۱۸ هـ _ ۱۹۹۷ م.

الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، سید کسروی حسن، ۲ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ هـ_۱۹۹۰ م.

__________، حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ۱۰ جلد، مصر، السعاده، ۱۳۹۴ هـ _ ۱۹۷۴ م.

__________، معرفه الصحابه، عادل بن یوسف العزازی، ۷ جلد، ریاض، دار الوطن للنشر، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.

الأنصاری، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، روحیه النحاس و دیگران، ۲۹ جلد، دمشق، دار الفکر للطباعه والتوزیع والنشر، ۱۴۰۲ هـ _ ۱۹۸۴ م.

الإیجی، السید شریف، شرح المواقف، ۴ جلد، ایران، قم، الشریف الرضی، ۱۳۲۵ هـ ق.

البخاری، محمّد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، ۸ جلد، حیدر آباد، دائره المعارف العثمانیه، بی تا.

__________، صحیح البخاری (الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسولالله صلیالله علیه [و آله] وسلم وسننه وأیامه)، محمد زهیر بن ناصر الناصر، ۹ جلد، بی جا، دار طوق النجاه، ۱۴۲۲ هـ.

البستی، محمّد بن حبّان، الثقات، ۹ جلد، حیدر آباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۳ هـ _ ۱۹۷۳ م.

البغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، صلاح بن سالم المصراتی، ۳ جلد، مدینه منوّره، مکتبه الغرباء الأثریه، ۱۴۱۸ هـ.

البغدادی، محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، إحسان عباس، ۸ جلد، بیروت، دار صادر، ۱۹۶۸ م.

البغدادی، محمّد بن النعمان، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ۱ جلد، ایران، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ هـ ق.

البکجری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، أبو عبدالرحمن عادل بن محمد و دیگران، ۱۲ جلد، بی جا، الفاروق الحدیثه للطباعه والنشر، ۱۴۲۲ هـ‍‍ _ ۲۰۰۱ م.

البوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره، أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ۹ جلد، ریاض، دار الوطن للنشر، ۱۴۲۰ هـ _ ۱۹۹۹ م.

التفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ۵ جلد، ایران، قم، الشریف الرضی، ۱۴۰۹ هـ ق.

الجرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، عادل أحمد عبد الموجود و دیگران، ۹ جلد، بیروت، الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ هـ _ ۱۹۹۷ م.

الجزری، علی بن أبی الکرم، اللباب فی تهذیب الأنساب، ۳ جلد، بیروت، دار صادر، بی تا.

الجزری، محمّد بن محمّد، غایه النهایه فی طبقات القرّاء، ۳ جلد، بی جا، مکتبه ابن تیمیه، بی تا.

الجوزی، أبو الفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، محمد عبد القادر عطا و دیگران، ۱۹ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ هـ _ ۱۹۹۲ م.

__________، المسلسلات، مخطوط، بی جا، بی نا، بی تا.

الحاکم النیسابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، مصطفی عبد القادر عطا، ۴ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ هـ _ ۱۹۹۰ م.

الحلی، الحسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، حسن زاده الآملی، ۱ جلد، ایران، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ هـ ق.

الحلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی أصول الدین و الرساله الماتعیه، ۱ جلد، ایران، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیه، ۱۴۱۴ هـ ق.

الحنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، محمود الأرناؤوط، ۱۱ جلد، دمشق، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ هـ _ ۱۹۸۶ م.

الحنبلی، یوسف بن حسن، بحر الدم فیمن تکلّم فیه الإمام أحمد بمدح أو ذمّ، روحیه عبدالرحمن السویفی، ۱ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ هـ _ ۱۹۹۲ م.

الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، مصطفی عبد القادر عطا، ۲۴ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ هـ.

__________، موضح أوهام الجمع و التفریق، عبد المعطی أمین قلعجی، ۲ جلد، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۷ هـ.

الذهبی، محمّد بن أحمد، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب الستّه، محمد عوامه أحمد محمد نمر الخطیب، جده، دار القبله للثقافه الإسلامیه، ۱۴۱۳ هـ _ ۱۹۹۲ م.

__________، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، الدکتور بشار عوّاد معروف، ۱۵ جلد، بی جا، دار الغرب الإسلامی، ۲۰۰۳ م.

__________، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، محمد شکور بن محمود الحاجی أمریر المیادینی، ۱ جلد، زرقاء، مکتبه المنار، ۱۴۰۶ هـ _ ۱۹۸۶ م.

__________، سیر أعلام النبلاء، الشیخ شعیب الأرناؤوط و دیگران، ۲۵ جلد، بی جا، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۵ هـ/۱۹۸۵ م.

الزرکلی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، ۸ جلد، بی جا، دار العلم للملایین، ۲۰۰۲ م.

السبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیه الکبری، محمود محمد الطناحی و دیگران، ۱۰ جلد، بی جا، هجر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۳ هـ.

السلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، دسمان یحیی معالی و و دیگران، ۴ جلد، ریاض، مکتبه أضواء السلف، ۱۴۲۵ هـ _ ۲۰۰۴ م.

السودونی، قاسم بن قطلوبغا، الثقات ممّن لم یقع فی الکتب الستّه، شادی بن محمد بن سالم آل نعمان، ۹ جلد، صنعاء، مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیه وتحقیق التراث والترجمه، ۱۴۳۲ هـ _ ۲۰۱۱ م.

السیوری، مقداد بن عبدالله، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ۱ جلد، ایران، قم، مکتبه آیهالله المرعشی، ۱۴۰۵ هـ ق.

__________، اللوامع الإلهیه فی مباحث الکلامیه، ۱ جلد، ایران، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، الثانیه، ۱۴۲۲ هـ ق.

السیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، الخصائص الکبری، ۲ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

الشیبانی، أحمد بن محمّد، فضائل الصحابه، وصیالله محمد عباس، ۲ جلد، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۳ هـ _ ۱۹۸۳ م.

__________، مسند أحمد، أحمد محمد شاکر، ۸ جلد، قاهره، دار الحدیث، ۱۴۱۶ هـ _ ۱۹۹۵ م.

__________، مسند أحمد، شعیب الأرنؤوط و دیگران، بی جا، مؤسسه الرساله، ۱۴۲۱ هـ _ ۲۰۰۱ م.

الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، محمد شکور محمود الحاج أمریر، ۲ جلد، بیروت، المکتب الإسلامی، ۱۴۰۵ هـ _ ۱۹۸۵ م.

الطبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضره فی مناقب العشره، ۴ جلد، بی جا، دار الکتب العلمیه، بی تا.

__________، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ۱ جلد، قاهره، مکتبه القدسی، بی تا.

الظاهری، یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ۱۶ جلد، مصر، دار الکتب، بی تا.

العجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، ۱ جلد، بی جا، دار الباز، ۱۴۰۵ هـ_۱۹۸۴ م.

العصامی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، عادل أحمد عبد الموجود و دیگران، ۴ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.

اللکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الأنوار فی إمامه الأئمّه الأطهار، غلام رضا مولانا بروجردی، ۲۳ جلد، ایران، قم، ۱۴۰۴ هـ ق.

المحاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی روایه ابن مهدی الفارسی، حمدی عبد المجید السلفی، ۱ جلد، بی جا، دار النوادر، ۱۴۲۷ هـ _ ۲۰۰۶ م.

المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بشار عواد معروف، ۳۵ جلد، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۰ هـ _ ۱۹۸۰ م.

المسلمی، محمّد مهدی و دیگران، موسوعه أقوال أبی الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث وعلله، ۲ جلد، بیروت، عالم الکتب للنشر والتوزیع، ۲۰۰۱ م.

الموصلی، أحمد بن علی، مسند أبی یعلی الموصلی، حسین سلیم أسد، ۱۳ جلد، دمشق، دار المأمون للتراث، ۱۴۰۴ هـ _ ۱۹۸۴ م.

المیلانی، السید علی، الأصول العامّه لمسائل الإمامه، ۱ جلد، ایران، قم، الحقائق، الأولی، ۱۴۳۵ هـ.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، کشف الأستار عن زوائد البزّار، حبیب الرحمن الأعظمی، ۴ جلد، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۳۹۹ هـ _ ۱۹۷۹ م.

__________، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، حسام الدین القدسی، ۱۰ جلد، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۴۱۴ هـ _ ۱۹۹۴ م.

 

* تاریخ دریافت: ۲۰/۰۴/۹۴ ، تاریخ پذیرش: ۲۵/۰۶/۹۴٫

 


پی نوشت ها :

۱٫ دانش آموختۀ درس خارج حوزۀ علمیه؛ پژوهشگر حوزۀ امامت.  mirireza5291@gmail.com

[2]. میلانی، سید علی، الأصول العامه لمسائل الإمامه، ۲۱۳؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ۵/۲۵۶؛ ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف، ۸/۳۵۱٫

[۳]. سیوری، مقداد بن عبدالله، إرشاد الطالبین، ۳۳۷؛ میلانی، سید علی،همان، ۲۱۳٫ بعضی از اندیشمندان مانند محقّق حلّی، معجزه را نیز به همراه نصّ ذکر کردهاند. ر.ک: حلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی أصول الدین و الرساله الماتعیه، ۲۱۰٫

[۴]. میلانی، سید علی، همان، ۲۱۶٫

[۵]. سیوری، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیه، ۳۳۵٫

[۶]. همان، ۳۳۷٫

[۷]. بغدادی، محمّد بن النعمان، أوائل المقالات، ۳۸٫

[۸]. ر.ک: لکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الأنوار، ۱/۲۴۴ و ۷/۲۶۰٫

[۹]. سیوری، مقداد بن عبدالله، همان، ۳۳۹٫

[۱۰]. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ۳۶۸٫

[۱۱]. این نقل را بر دیگر نقلها مقدم کردیم؛ زیرا اصح آنها است.

[۱۲]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۲٫

[۱۳]. از آنجاکه احتمال اشتراک «عبدالله بن زراره» و «عبدالله بن أسعد بن زراره» مطرح است، تعداد راویان در طبقۀ صحابه مردد ذکرشده است. این مطلب در قسمت طرق منتهی به عبدالله بن زراره بن عدس، توضیح داده میشود.

[۱۴]. ر.ک: مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام، ۱۱۹؛ طبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضره، ۳/۱۳۸٫

[۱۵]. ر.ک: نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۴۸/۴۶۶۸، مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ۷/ ۱۶۲،  بوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیره المهره، ۷/۴۷، عسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیه، ۱۷/۲۷۴/۴۲۳۴؛ بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، ۱/۶۹؛ جرجانی، أبو أحمد بن عدی؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ۹/۲۶؛  اصفهانی، أحمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ۱/۲۸۲؛ دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۳؛ جزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابه، ۱/۲۰۲؛ بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، ۱/۱۸۳ _ ۱۸۵٫

[۱۶]. ر.ک: سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، ۳/۹۹۴ _ ۹۹۵؛ محاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی، ۶۶؛ هیثمی، علی بن أبی بکر، کشف الأستار، ۱/۴۹؛ طبری، أحمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، ۷۰؛ سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الخصائص الکبری، ۱/۲۷۱؛ عصامی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی، ۳/۴۱؛ اصفهانی، أحمد بن عبدالله، همان، ۳/۱۵۸۷؛ دمشقی، علی بن الحسن، همان، ۴۲/۳۰۲؛ جزری، علی بن أبی الکرم، همان، ۳/۱۷۳؛ بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱/۱۸۲_ ۱۸۳٫

[۱۷]. ر.ک: بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، ۲/۱۱۲٫

[۱۸]. ر.ک: طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، ۲/۱۹۲/۱۰۱۲؛ هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ۹/۱۲۱؛ اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، ۲/۲۰۰، و ۲/۲۷۶؛ بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱/۱۸۴٫

[۱۹]. از آنجاکه الفاظ اسانید حدیث دارای اصطلاحاتی بوده و این اصطلاحات نزد محقّقین اهمیّت بسیاری دارد، علائم اختصاری آنها را در ( ) قرار دادیم.

[۲۰]. سلام و تحیت بعد از نامهای مبارک اهلالبیت علیهم‌السلام و صلوات بر پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله در بین علائم [ ] به متون اضافه شده است.

[۲۱]. مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ۷، ۱۱۷ _ ۱۱۹؛ و ر.ک: طبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضره، ۳/۱۳۸٫

[۲۲]. نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۴۸/۴۶۶۸٫

[۲۳]. همان.

[۲۴]. در مصدر چنین نقل شده است؛ به نظر میرسد این لفظ یا تصحیف است و یا از راوی است.

[۲۵]. جرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ۹/۲۶٫

[۲۶]. مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین،۷/۱۶۲ _ ۱۶۳٫

[۲۷]. در مصدر چنین آمده است که اشتباه ناسخ بوده و «سرور مسلمانان» صحیح است.

[۲۸]. بوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیره، ۷/۴۷٫

[۲۹]. عسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیه، ۱۷/۲۷۴/۴۲۳۴٫

[۳۰]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۳٫

[۳۱]. بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، ۱/۶۹٫

[۳۲]. جزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابه، ۱/۲۰۲٫

[۳۳]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ۱/۲۸۲٫

[۳۴]. بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، ۱/۱۸۳٫

[۳۵]. همان، ۱/۱۸۵٫

[۳۶]. همان، ۱/۱۸۴_ ۱۸۵٫

[۳۷]. ر.ک: اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ۱/۲۸۰٫

[۳۸]. محاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی، ۶۶٫

[۳۹]. بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، ۱/۱۸۲_ ۱۳۸٫

[۴۰]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۲٫

[۴۱]. سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، ۳/۹۹۴ _ ۹۹۵٫

[۴۲]. دمشقی، علی بن الحسن، همان، ۴۲/۳۰۲٫

[۴۳]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، همان، ۳/۱۵۸۷/۴۰۰۲٫

[۴۴]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱/۱۸۳٫

[۴۵]. بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، ۲/۱۱۲٫

[۴۶]. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، ۲/۱۹۲/۱۰۱۲٫

[۴۷]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، ۲/۲۰۰ و ۲۷۶٫

[۴۸]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱/۱۸۴٫

[۴۹]. همان.

[۵۰]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ۳/۱۵۸۷/۴۰۰۲٫

[۵۱]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۲٫

[۵۲]. زرکلی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، ۴/۲۷۳٫

[۵۳]. سبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ۷/۲۱۶٫

[۵۴]. همان، ۷/۲۱۷_ ۲۱۹٫

[۵۵]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، ۱۱/۶۶۶٫

[۵۶]. انصاری، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ۲۷/۶۵٫

[۵۷]. ر.ک: ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۱۱/۶۶۵٫

[۵۸]. ر.ک: همو، سیر أعلام النبلاء، ۲۰/۹۹٫

[۵۹]. جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، ۱۸/۲۴٫

[۶۰]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۲۰/۹۸٫

[۶۱]. جزری، محمّد بن محمّد، غایه النهایه فی طبقات القرّاء، ۲/۳۴۹٫

[۶۲]. حنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب، ۶/۱۸۷٫

[۶۳]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۱۱/۶۶۶٫

[۶۴]. همان، ۱۱/۶۶۵٫

[۶۵]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ۱۶/۲۸۶٫

[۶۶]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۸/۶۰۰٫

[۶۷]. همان، ۱۸/۵۹۹٫

[۶۸]. همان.

[۶۹]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، همان.

[۷۰]. جزری، علی بن أبی الکرم، اللباب فی تهذیب الأنساب، ۲/۳۰۴٫

[۷۱]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان.

[۷۲]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، الثقات، ۵/۴۰۸٫

[۷۳]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ۱۶/۱۱۵٫

[۷۴]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، همان.

[۷۵]. همان.

[۷۶]. همان.

[۷۷]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۱۷/۲۲۲٫

[۷۸]. همان.

[۷۹]. همان.

[۸۰]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، ۱۱/۱۴٫

[۸۱]. ظاهری، یوسف بن تغری بردی،  النجوم الظاهره، ۴/۲۴۵٫

[۸۲]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۱۷/۲۲۱٫

[۸۳]. همو، تاریخ الإسلام، ۷/۵۸۹٫

[۸۴]. همو، سیر أعلام النبلاء، ۱۵/۲۶۱٫

[۸۵]. همان، ۱۵/۲۵۹٫

[۸۶]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱۱/۱۶۶٫

[۸۷]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، ۷/۵۸۹٫

[۸۸]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۵/۲۶۰٫

[۸۹]. همو، تاریخ الإسلام، ۷/۵۸۹٫

[۹۰]. بغدادی، محمّد بن إسحاق، الفهرست، ۲۸۴٫

[۹۱]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۵/۲۶۱٫

[۹۲]. همان، ۱۵/۲۵۸٫

[۹۳]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۸/۲۰٫

[۹۴]. جوزی،عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ۱۴/۲۱٫

[۹۵]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ۱۵/۱۴۴٫

[۹۶]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱۱/۱۶۶٫

[۹۷]. همان.

[۹۸]. همان.

[۹۹]. همان.

[۱۰۰]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ۱۲/۲۱۴٫

[۱۰۱]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، ۶/۳۸۴٫

[۱۰۲]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، همان، ۷/۴۶۶٫

[۱۰۳]. بستی، محمّد بن حبّان، الثقات، ۸/۴۹۵٫

[۱۰۴]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ۹/۴۹۸٫

[۱۰۵]. همان.

[۱۰۶]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، ۳۱/۲۴۶٫

[۱۰۷]. رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، ۹/۱۳۲٫

[۱۰۸]. همان.

[۱۰۹]. العجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات: ۴۶۸٫

[۱۱۰]. ر.ک: رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، ۹/۱۳۲ و ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، ۹/۴۹۷٫

[۱۱۱]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، ۵/۴۱٫

[۱۱۲]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، ۴/۳۲۲٫

[۱۱۳]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، ۷/۱۶۲٫

[۱۱۴]. بخاری، محمّد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ۳/۸۳/۲۲۳۰ و ۳/۹۹/۲۳۰۵ و … .

[۱۱۵]. همان، ۲/۱۰۳٫

[۱۱۶]. همان، ۸/۱۰۵٫

[۱۱۷]. ذهبی، محمّد بن أحمد، من تکلّم فیه و هو موثّق، ۵۹٫

[۱۱۸]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، ۵/۴۱.

[۱۱۹]. عجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، ۹۷٫

[۱۲۰]. بغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، ۵۵٫

[۱۲۱]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، ۵/۴۰٫

[۱۲۲]. همان.

[۱۲۳]. بکجری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال، ۳/۲۱۶٫

[۱۲۴]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، ۵/۴۰؛ و حنبلی، یوسف بن حسن، بحر الدم فیمن تکلّم فیه الإمام أحمد بمدح أو ذمّ، ۳۴٫

[۱۲۵]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، ۵/۴۰٫

[۱۲۶]. همان.

[۱۲۷]. مسلمی، محمّد مهدی و دیگران، موسوعه أقوال أبی الحسن الدارقطنی، ۱/۱۷۱٫

[۱۲۸]. ر.ک: بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، ۱/۱۸۱_ ۱۸۶٫

[۱۲۹]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، ۳۰/۳۳۰٫

[۱۳۰]. همان، ۳۰/۳۲۹٫

[۱۳۱]. همان.

[۱۳۲]. بستی، محمّد بن حبّان، الثقات، ۷/۵۷۲٫

[۱۳۳]. بغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، ۲۵۳٫

[۱۳۴]. ذهبی، محمّد بن أحمد، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ۲/۳۴۰٫

[۱۳۵]. بستی، محمّد بن حبّان، همان.

[۱۳۶]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، ۳/۳۲۵٫

[۱۳۷]. همان، ۳/۳۲۶٫

[۱۳۸]. عجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، ۷۲٫

[۱۳۹]. بغدادی، محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، ۵/۸۷٫

[۱۴۰]. بستی، محمّد بن حبّان، همان، ۴/۵۸٫

[۱۴۱]. بغدادی، محمّد بن سعد، همان.

[۱۴۲]. ر.ک: رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، ۹/۴۲۹؛ بخاری، محمّد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، ۹/۶۴٫

[۱۴۳]. شیبانی، أحمد بن محمّد، مسند أحمد، ۲/۹۴٫

[۱۴۴]. رازی، عبد الرحمن بن محمّد، همان.

[۱۴۵]. مانند شیخ أحمد محمّد شاکر در حاشیۀ مسند احمد. ر.ک: شیبانی، أحمد بن محمّد، مسند أحمد، ۱/۴۶۰٫ (پاورقی)

[۱۴۶]. مانند حسین سلیم أسد در حاشیۀ مسند أبی یعلی الموصلی. ر.ک: موصلی، احمد بن علی، مسند أبی یعلی الموصلی، ۱/۳۷۲(پاورقی).

[۱۴۷]. سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، ۳/۹۹۶٫

[۱۴۸]. اصفهانی، أحمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ۳/۱۵۸۷٫

[۱۴۹]. در کتاب النصّ الجلی فی إمامه أمیر المؤمنین علی علیه‌السلام بعضی از این احادیث را به صورت تفصیلی بررسی کرده و صحّت اسناد آنها را ثابت کردهایم.

[۱۵۰]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث، ۵۹٫

[۱۵۱]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۰۵٫

[۱۵۲]. شیبانی، أحمد بن محمّد، فضائل الصحابه، ۲/۶۴۲٫

[۱۵۳]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، ۱۱/۱۱۳ _ ۱۱۴؛ و ر.ک: دمشقی، علی بن الحسن، همان، ۴۲/۳۲۷٫

[۱۵۴]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المسلسلات، ۶٫

[۱۵۵]. اصفهانی، أحمد بن عبدالله، حلیه الأولیاء، ۱/۶۳ _ ۶۴؛ و ر.ک: دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۸۶٫

[۱۵۶]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، همان، ۱/۶۶٫