در این متن می خوانید:
      1. مطرح شش خطر مهم برای جامعه در آیات قبل
      2. عظمت خلقت الهی
      3. نژاد و قبایل مختلف مخلوق الهی
      4. دلیل اختلاف در گویش و بینش‌های مخلوقات
      5. بهره گرفتن از مجموعه‌ی عوالم
      6. شناخت موقعیّت هر یک از اعضای مجموعه
      7. درس توحید از خلقت خدای متعال
      8. شناخته شدن مخلوقین از طریق مرزها
      9. احسن الخالقین بودن خدای متعال
      10. تفاوت در گوهرهای انسانی
      11. تقوا نشانه‌ی ارزش واقعی انسانی
      12. راه نشان دادن تقوا به مخلوقین
      13. بهره نبردن از هدایت الهی
      14. تفسیر ناس و متّقین از سوی علمای بزرگوار
      15. ظاهر شدن باطن ابلیس با امتحان الهی
      16. به وجود آمدن تفاوت‌ها با امتحان
      17. پیدا کردن خط تقوا در امتحانات
      18. تحقّق امتحان در فلسفه‌ی اختلافات و تفاوت‌ها
      19. دیدن حقایق باطنی و ملکوت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در معراج
      20. نمایان شدن باطن انسان در آخرت
      21. خارج نشدن از صورت آدمی با داشتن تقوا
      22. چشم برزخی ملّا حسین قلی همدانی (رضوان الله علیه)
      23. چشم برزخی مرحوم آیت الله بهاء الدینی (أعلی الله مقامه الشّریف)
      24. نقلی از مرحوم شیخ حسن نخودکی
      25. ارزش برای خلافت الهی
      26. صفات الهی در وجود آدمی
      27. برگشتن به خلافت الهی با خمسه‌ی طیّبه
      28. مقام خلافت اللهی امام جعفر صادق (علیه السّلام)
      29. درخواست ابوبصیر از امام جعفر صادق (علیه السّلام)
      30. تجلیّات امامت حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
      31. امتحان کردن حضرت ابراهیم (علیه السّلام) با آتش
      32. زنده شدن عالم با خون شهید
      33. تزریق خون امامت به حر
      34. قدم زدن امام صادق (علیه السّلام) در آتش
      35. عکس العمل مرد خراسانی در برابر درخواست امام صادق (علیه السّلام)
      36. درخواست امام صادق (علیه السّلام) از ابو هارون مکّی
      37. امام صادق (علیه السّلام) احیا کننده‌ی خون سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ ربِّ العالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبَنَا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّه مُولانا بَقیَّه اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتهُ وَ رِضَاهُ وَ رَأفَتَه وَ اللَّعْنَ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَوم الدّین».

«إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۲]

مطرح شش خطر مهم برای جامعه در آیات قبل

در آیات قبلی منطقه‌ی ممنوعه‌ی اجتماعی، اخلاقی مطرح شد و شش خطر که جامعه را به هم می‌ریزد، ارتباطات را قطع می‌کند، جمع‌ها را پریشان می‌کند، دل‌ها را پر کینه می‌سازد، زندگی را بر بشر ناامن می‌کند آن‌ها را مطرح فرمودند.

عظمت خلقت الهی

در این آیه‌ی کریمه که از آیات عجیب قرآن کریم است، فرمود: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ» آدم به یاد بیاورد که مخلوق است، خالق دارد. «إِنَّا خَلَقْناکُمْ» خدای متعال ما را خلق فرموده است، ولی هنوز هم ما را خلق می‌کند، دائماً خدا به ما وجود می‌دهد. یک لحظه دست خلقت خود را بردارد ما نیستیم.هر جا مسئله مهم باشد خدا آن‌جا با کلمه‌ی «إِنَّا» فرموده است، عظمت را می‌رساند. یعنی خلقت شما برای من خیلی عزیز بود، ما شما را خلق کردیم، شما مخلوق ما هستید، باید بشر به خود ببالد که خالق من خدا است، ما شما را خلق کردیم.

نژاد و قبایل مختلف مخلوق الهی

«وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» ما که شما را آفریدیم، ما شما را دارای نژادهای مختلف، رنگ‌های مختلف، قبیله‌های مختلف قرار دادیم. هم شعب قرار دادیم و هم قبائل. گفتند قبیله عبارت از یک نژاد است، شعبه آن انشعاب‌های بعدی است که پیش می‌آید. مثلاً قریش قبیله است، ولی بنی هاشم شعبه‌ای از قریش است، تفسیرهای دیگری هم شده است. ما آفریدیم شما مخلوق خود ما هستید و ما شما را با رنگ‌های مختلف، زبان‌های مختلف، نژادهای مختلف، استعدادهای مختلف، طینت‌های مختلف خلق کردیم.

دلیل اختلاف در گویش و بینش‌های مخلوقات

این اختلاف در استعداد و شکل و شمایل و مناطق جغرافیایی و گویش‌ها و بینش‌ها و گرایش‌ها برای چه بوده است؟ آن‌که ظاهر آیه‌ی کریمه است و مفسّرین هم همان را بیان فرمودند، این است اگر این اختلافات نبود، شما تعارف پیدا نمی‌کردید، همدیگر را نمی‌شناختید؛ اگر تفاوت نبود، این‌که انسان همدیگر را شناسایی کند، نبود. برای این‌که تشخیص شما، تمیز شما بالا برود، حد همدیگر را بشناسید، بتوانید از همدیگر استفاده بکنید.

بهره گرفتن از مجموعه‌ی عوالم

عالم یک مجموعه است، این مجموعه هر کدام به منزله‌ی یک عضو است، اگر آدم جایگاه اعضا را نشناسد، از آن عضو نمی‌تواند استفاده بکند. اگر همه‌ی وجود آدم چشم بود، اعضای دیگر نبود، آدم نمی‌توانست به مقاصد خودش برسد. خدا به آدم چشم داده است، گوش داده است، ابرو داده است، دست داده است. آدم وقتی مجموعه را می‌بیند، جایگاه هر کدام را می‌فهمد، از هر کدام به تناسب بهره می‌گیرد.

شناخت موقعیّت هر یک از اعضای مجموعه

این شناخت موقعیّت عضو هر یک از اعضای بدن کمک می‌کند که این تعارف نباشد، این شناخت نباشد، آدم نمی‌تواند استفاده کند. مجموعه هم همین‌طور است یک کسی استعداد طبیب شدن دارد، خودش را نشان می‌دهد شما سراغ طبیب می‌روید، یک کسی استعداد صنعت‌گری دارد، یک کسی استعداد کشاورزی دارد، این تفاوت باعث می‌شود هم هر کس خود را بشناسد و هم شما همدیگر را بشناسید. نیازهای جمع را جمع برطرف می‌کند و این شناخت می‌خواهد. این یک برداشت است.

درس توحید از خلقت خدای متعال

لکن ذیل آیه دارد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» خدای متعال زن و مرد آفریده است، شما را از یک زن و از یک مرد آفریده است، قدرت‌نمایی کرده است، با این‌که پدر یکی، مادر یکی، این تفاوت در بچّه‌ها این‌قدر زیاد است، این‌ها همه درس توحید است. یک حضرت آدم بوده است، یک حضرت حوّا بوده است، آن وقت محیط هم محیط جغرافیایی مختلف هم نبوده است، در یک مکان به وجود آمدند، از یک مادر، از یک پدر امّا هابیل چگونه بود، قابیل چگونه بود، یکی قاتل شد، یکی شهید شد. بچّه‌های دیگر چقدر با هم تفاوت داشتند.

شناخته شدن مخلوقین از طریق مرزها

«وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» قدرت خدا است، از یک پدر، از یک مادر، در یک خانواده، در یک محیط جغرافیایی «وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» تا این‌که حد خود را، جایگاه خود را بشناسد. آن مهندسی که خدا انجام داده است، برای هر کدام از شما هم یک اندازه‌ی محدودی قائل است. خدا مرزها را مشخّص کرده است. کشورها مثل کشور ایران، کشور عراق با مرز شناخته می‌شود. برای شما مرز قرار دادیم تا شناخته شوید، همه‌ی شما محدود به یک مرزها و مشخصّاتی هستید و با این‌ها با همدیگر معارفه می‌شوید، شناخته می‌شوید، تمیز داده می‌شوید.

احسن الخالقین بودن خدای متعال

لکن سفید بودن، سیاه بودن، بلند قد بودن، کوتاه قد بودن، چشم و ابروی سیاهی این‌ها هیچ کدام ارزش نیست، این‌ چیزهایی که در اختیار شما نیست، ما به شما دادیم، در این شما نقشی ندارید تا به شما نمره دهیم، این نمره‌ها را به خود می‌دهیم «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[۳] خدا وقتی انسان را آفرید، امتیازاتی که انسان دارد، آن‌جا فرمود: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ». ولی شما بخواهید نمره بگیرید، به قد شما نمره می‌دهند؟ به وزن شما نمره می‌دهند؟ به صدای قشنگ شما نمره می‌دهند؟ نخیر، به این‌ها نمره نمی‌دهند «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۴].

تفاوت در گوهرهای انسانی

یک نکته‌ای را من به عنوان یک احتمال خدمت شما عرض می‌کنم که خیلی هم می‌تواند تکان دهنده باشد. خداوند متعال «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ»[۵] همین‌طور که خدای متعال جواهر عالم را متفاوت آفریده است، معدن‌ها با هم فرق دارند، معدن طلا، معدن زغال سنگ، معدن نمک این‌ها با همدیگر متفاوت هستند. در این حدیث دارد که بشر هم مثل معادن می‌ماند «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ» گوهرهای انسان‌ها هم با همدیگر فرق دارد.

تقوا نشانه‌ی ارزش واقعی انسانی

امّا چه کنیم ما مثل معادن نشویم، ارزش واقعی انسانی را پیدا کنیم؟ آن‌که ارزش انسان را درجه‌بندی می‌کند، تأمین می‌کند، به انسان ارزش انسانی می‌دهد، این شکل و شمایل و قبیله و رنگ و نژاد و گویش‌ها نیست، آن تقوا است.

راه نشان دادن تقوا به مخلوقین

قرائنی را عرض می‌کنم تا اگر آقا جان به مجلس ما نگاهی بکنند بتوانم مقصد آن آیه را آن‌طور که خدا به دل من انداخته است برای شما بیان کنم. بحمد الله علما هستید، فضلا هستید، اهل فهم هستید بعد اگر اعتقاد داشتید بیان کنید، ما هم إن‌شاء‌الله قبول می‌کنیم. ملاحظه می‌کنید قرآن کریم در یک آیه فرموده است: قرآن «هُدىً لِلنَّاسِ»[۶] است، در یک آیه فرموده : «هُدىً لِلْمُتَّقینَ‏»[۷] است. بعضی گفتند این «هُدىً لِلنَّاسِ» هدایت ارشادی است، هدایت راهنمایی است، هدایت علمی است، آگاهی است. خدا آدرس داده است «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ»[۸] ما راه را مشخّص کردیم. راه جهنّم را ما به شما نشان دادیم. حرکت در مسیر محرّمات شما را به جهنّم می‌رساند، هر کسی راه غیبت را برود، راه دروغ را برود، راه رباخوری را برود، راه خیانت را برود، راه ظلم را برود، این راه راه جهنّم است، امّا اگر کسی راه ایمان را برود، راه تقوا را برود، راه صداقت را برود، راه خدمت را برود، راه محبّت را برود، این راه به بهشت است.

بهره نبردن از هدایت الهی

ما که برای کسی خصوصیّت قائل نشدیم، پیغمبر آمد همه را مخاطب قرار داد «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۹] اگر می‌خواهید به فلاح برسید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویید، این هدایت هدایت عمومی است؛ امّا همه قبول نکردند با این‌که آدرس را مشخّص کردیم همه آدرس بهشت را انتخاب نکردند، آدرس خدا را انتخاب نکردند، شکر نکردند، از نعمت استفاده نکردند، از این تابلویی که نصب کرده بودیم از این تابلو استفاده نکردند. «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۱۰].

«هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۱] خدای متعال می‌گوید: آن کسانی که قبول نکردند از هدایت محروم شدند، ولی شما که استفاده کردید اهل تقوا شدید، این هدایت برای شما «لِلْمُتَّقینَ» شد، اختصاصی شد. شما از هدایت نفع بردید، ولی همه از هدایت نفع نبردید.

تفسیر ناس و متّقین از سوی علمای بزرگوار

ولی یک برداشت دیگری که علّامه‌ی بزرگوار، استاد ما آیت الله جوادی آملی در مباحث تفسیری خود داشتند این است که آن «هُدىً لِلنَّاسِ»[۱۲] و «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۳] دو چیز نیستند، ناس یعنی مردم، ناس همان متّقین هستند، هر کس تقوا دارد انسان می‌شود، ناس می‌شود. کسانی که تقوا ندارند، اگر چشم برزخی داشته باشد می‌بیند که این‌ها صورت آدم ندارند. «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت‏»[۱۴] خدای متعال این تفاوت‌هایی که قرار داده است برای این بوده که امتحان عملی بشود، سنّت امتحان، قانون امتحان که جزء سنّت‌ها و جزء قوانین متقنی است که خدای متعال برای بشر مقرّر فرموده که همه را امتحان کند، در این امتحانات خدا آدم‌ها و غیر آدم‌ها را با همدیگر مشخّص می‌کند.

ظاهر شدن باطن ابلیس با امتحان الهی

ملاحظه می‌کنید شیطان در ملائکه بود، شش هزار سال در بین ملائکه بود. هیچ کسی هم از باطن شیطان خبر نداشت. ظاهراً رکوع می‌کرد، سجده می‌کرد، عبادت می‌کرد، همه‌ی کارهایی که ملائکه انجام می‌دادند، شیطان هم می‌کرد، امّا خدای متعال یک امتحانی پیش آورد، بعد از شش هزار سال که یک فرد قشری بوده، فقط ظاهربین بوده است، کارهای ظاهری هم انجام می‌داده است. شکل ملائکه را هم در ظاهر به خودش گرفته بوده، جزء ملائکه به حساب می‌آمده است. تا آن وقت هیچ کس نمی‌دانست او چه باطنی دارد، همه فکر می‌کردند ملک است، خدا هم او را از ملائکه استثناء می‌کند، چون اصلاً جزء ملائکه شده بود، شناسنامه‌ی ملک پیدا کرده بود «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ»[۱۵] همه‌ی ملائکه سجده کردند غیر از ابلیس، ابلیس هم در بین ملائکه بود ولی سجده نکرد. با این سجده نکردن معلوم شد که ملک نبوده است «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[۱۶]، «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ‏»[۱۷]. این امتحان آمد باطن او را ظاهر کرد، اگر این تفاوت نبود امتحان…

خوش بود گر محک تجربه آید به میان              تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

به وجود آمدن تفاوت‌ها با امتحان

اگر بخواهیم آدم شویم ظاهرسازی کفایت نمی‌کند. خدای متعال یکی را ثروتمند کرده است، یکی را فقیر کرده است. استعداد کم نمی‌تواند درآمد زیاد داشته باشد. وقتی استعداد کم است، توان کم است، حاصل کم خواهد شد، وقتی نیرو زیاد است، استعداد زیاد است، هوش زیاد است، حاصل بیشتر خواهد شد، این تفاوت‌ها امتحان به وجود می‌آورد. خدا یکی را با فقر امتحان می‌کند، یکی را با ثروت امتحان می‌کند، یکی را با هوش امتحان می‌کند، یکی را با بی‌هوشی امتحان می‌کند، به هر کسی خدا یک چیزی می‌دهد، یک چیزی نمی‌دهد، این تفاوت‌ها باعث می‌شود بشر در این برخوردها همدیگر را ظاهر کنند. امتحان عمومی است. ما در جمع امتحان می‌شویم، ما در تعامل‌ها، در تبادل‌ها امتحان می‌شویم، اگر جنگ نبود معلوم می‌شد چه کسی رزمنده است، چه کسی رزمنده نیست، خدا جنگ را قرار داده است.

پیدا کردن خط تقوا در امتحانات

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ‏»[۱۸] این کلاس‌های مختلف، این رخدادهای مختلف، این نژادهای مختلف، این گرایش‌های مختلف همه به این خاطر است که شما در این امتحانات خط تقوا را پیدا کنید، انسان بشوید «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»[۱۹] کرامت برای انسان است؛ خدای متعال همه چیز را برای انسان آفریده است. اگر راه تقوا را نرفتیم انسان نمی‌شویم، کرامت انسانی هم پیدا نمی‌کنیم، ارزش انسانی پیدا نمی‌کنیم.

تحقّق امتحان در فلسفه‌ی اختلافات و تفاوت‌ها

در این راستا علاوه بر این‌که از ظواهر این آیات به کمک بعضی آیات در تفسیر آیه به آیه می‌توانیم آن نکته‌ای را که علّامه‌ی جوادی آملی می‌گویند، از همین آیه هم استفاده کنیم که فلسفه‌ی اختلافات و تفاوت‌ها تحقّق امتحان است و در امتحان تقوای انسان مشخّص می‌شود و تقوا انسانیّت انسان را تأمین می‌کند و به آدم ارزش انسانی می‌دهد، از دیدگاه اهل شهود هم این قضیه روشن است.

دیدن حقایق باطنی و ملکوت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در معراج

هم در جریان معراج وجود نازنین پیغمبر خدا در سفر معراج آن‌جا حقایق باطنی و ملکوت را دیدند، زن‌هایی با پستان آویزان بودند، زن‌هایی با موهای سرشان آویزان بودند، کسانی بودند که از بعضی اعضای بدن آن‌ها چرک می‌رفت، عفونت جریان داشت، موجوداتی ریز بودند که زیر پا می‌ماندند، همه‌ی این‌ها را به پیغمبر خبر دادند، آن ریزی که زیر پا می‌ماند، این‌ها آن گردن‌کشان متکبّر هستند که در دنیا خیلی بزرگ کردند، این بزرگ کردن خود در دنیا در آخرت آدم را کوچک می‌کند.

نمایان شدن باطن انسان در آخرت

اگر می‌خواهید زیر پا له نشوید، این‌جا مردم را زیر پای خود نگذارید. این‌جا دیگران را پلّه‌ی ترقّی خودتان قرار ندهید. شما مردم را پایمال می‌کنید تا خودتان به مقام برسید. شما در ظاهر بالا رفتید، ولی در واقع خود را هیچ کردید، روز قیامت می‌بینید زیر پا له می‌شوید، این کار را نکنید. این‌جا موهای خود را زیبا کردید، دل جوان‌ها را سوزاندی، مثل این‌که عقرب به دل او انداختی، این موها آن‌جا به صورت مار و عقرب شده است. مال مردم و مال یتیم را این‌جا خوردید، زندگی یتیم را سوزاندید، آن‌جا می‌بینید این آتشی بوده که خود خوردید، نه این‌که او را آتش زدید، خودت را آتش زدید.

خارج نشدن از صورت آدمی با داشتن تقوا

آن‌که آدم را نسوز می‌کند آدمیّت است. خلیفه‌ی خدا آدم است، او بر آتش و بر همه‌ی کائنات تصرّف می‌کند، آدم نمی‌سوزد، وحشی‌ها می‌سوزند، خدا جهنّم را برای آدم نیافریده است، برای کسانی که از مسیر آدمیّت خارج می‌شوند، برای این‌ها آفریده است. اگر می‌خواهید نسوز شوید، اگر می‌خواهید از صورت انسانی خارج نشوید، تقوا داشته باشید. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۲۰] کرامت، تقوا آدم را با ارزش می‌کند، آتش اجازه ندارد آدم باارزش را بسوزاند، امّا وقتی آدم راه تقوا را نرفت، صورت آدمی که صورت خلیفه اللهی است نصیب او نمی‌شود.

چشم برزخی ملّا حسین قلی همدانی (رضوان الله علیه)

در حالات بعض شاگردان ملّا حسین قلی همدانی (رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند در مسجد کوفه بود، می‌خواست نماز بخواند، یکی از مریدها آمد، مدام می‌آمد سلام می‌کرد، این آقا خود را کنار می‌کشید، بالاخره آن‌قدر خود را کنار کشید تا او منصرف شد و رفت. بعد به بعضی از افراد فرموده بود من در مسیر کوفه می‌خواستم نماز بخوانم، یک گاوی آمده بود مدام می‌خواست به من نزدیک شود، نفهمیدم چه بود. آن بنده‌ی خدا به یکی از همسایه‌های خود گله کرده بود که فلانی با این‌که سال‌ها است من به او ارادت دارم، به مسجد کوفه رفتم که به التماس دعا کنم، من هر چه به سمت او می‌رفتم، او از من فرار می‌کرد. هیچ کس نمی‌داند چه خبر است، ولی او می‌دید که او از آدمیّت خارج است.

گاهی انسان لحظه‌ای خارج می‌شود، یک کاری می‌کند در همان حال صورت فعلی او عوض می‌شود بعد هم جا به جا می‌شود. گاهی اصلاً گوهر وجود او ثبات پیدا می‌کند و همان‌طور از دنیا می‌رود. همان‌طور محشور می‌شود.

چشم برزخی مرحوم آیت الله بهاء الدینی (أعلی الله مقامه الشّریف)

مرحوم آیت الله بهاء الدینی (أعلی الله مقامه) این اواخر مشهد می‌رفتند، ولی کنار ضریح نمی‌رفتند. پشت یکی از حجره‌ها بود. به او گفته بودند آقا تا این‌جا می‌آیید چرا به حرم نمی‌روید؟ فرموده بودند وقتی به حرم می‌روم خدا پرده را برمی‌دارد، صورت اشخاص را می‌بینم. خیلی از افراد به صورت آدم نیستند، نمی‌خواهم این‌ها را بشناسم.

نقلی از مرحوم شیخ حسن نخودکی

مرحوم شیخ حسن نخودکی سه روز روزه گرفته بود به عنوان تشبّه به دودمان پیامبر اکرم که فاطمه‌ی زهرا با عائله‌ی خود برای شفای حسنین نذر کردذه بودند که سه روز روزه بگیرند و خدا هم شفا داد و آن‌ها هم به نذر خود وفا کردند. ولی این سه روزی که روزه بودند نزدیک افطار «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»[۲۱] شب اوّل مسکین آمد «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ» سفره پهن کرده بودند و نشسته بودند که افطار کنند، مسکین آمد، گفت: بی بی جان یا زهرا من هم مسکین هستم، یک لقمه از آن لقمه‌های بهشتی خود هم به ما بدهید. هم تشنه هستم، هم گرسنه هستم، برای آخرت هیچ چیزی ندارم. این خانواده آن قوت مختصری که داشتند، برای افطاری خود نخوردند و به مسکین دادند. روز دوم باز بدون سحری روزه گرفته بودند، یتیم آمد «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر»[۲۲] به فکر ایتام باشید، یتیم آمد باز همگی قوت افطار خود را به یتیم دادند. برای شب دوم گرسنه خوابیدند. روز سوم هم با همین گرسنگی دو روز قبل که لقمه‌ای از گلوی آن‌ها پایین نرفته، روز سوم هم روزه بودند، باز نزدیک افطار شد این بار اسیر آمد. عجب آن دو شب احتمالاً هم مسکین و هم یتیم مسلمان بوده است، ولی اسیر کافر آمد.

ای کریمی که از خزانه غیب                  گبر و ترسا وظیفه خور داری

دوستان را کجا کنی محروم                   تو که با دشمنان نظر داری

حسن و حسین گرسنه ماندند، بچّه بودند امّا غذای خود را به یک اسیر کافر دادند. هیچ کسی از این در خانه ناامید برنمی‌گردد.

حاج شیخ حسن علی خواست در این کلاس حضور پیدا کند و نمره بگیرد، سه روز روزه گرفت، هر روز نزدیک افطار افطاری نکرد، افطاری که می‌خواست خودش بکند در راه خدا اطعام کرد. روز سوم آمد از در طبرسی که الآن قبر شریف او هم همان‌جا است، از آن‌جا به حرم ورود پیدا بکند، یک آدم عادی چگوه سه روز گرسنگی را تحمّل کند؟! به آن‌جا آمد از هوش رفت، از شدّت گرسنگی مدهوش شد. ولی می‌گوید در آن عالم مدهوشی که برای من پیش آمد، یعنی چشم او بسته شد، چشم دل او باز شد، دید حضرت علی بن موسی الرّضا (علیه آلاء التحیّه و الثناء) در آن مدخل حرم آن‌جا خودشان جلوس فرمودند، زائرین که می‌آیند وارد حرم می‌شوند، هیچ کدام از آن‌ها صورت آدمی ندارند، به صورت حیوانات مختلف هستند، امّا امام رضا عجب آقایی است، به همه‌ی این حیواناتی که وارد می‌شوند یک دستی سر و گوش آن‌ها می‌کشید، همه را نوازش می‌کند.

ارزش برای خلافت الهی

«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۲۳] ارزش برای خلافت الهی است، هر چیزی بوی خدا بدهد، رنگ خدا داشته باشد آن ارزش دارد و آن‌که رنگ خدا دارد انسانی است که در اثر پرهیز از گناه و عمل به دستورات الهی یعنی در اثر بندگی چون خودش را کنار گذاشته است، خدا در او جلوه کرده است، رنگ خدا گرفته است، صفات الهی دارد. کسی صفت الهی نداشته باشد، خدای متعال آدم را به صفت خودش آفریده است.

صفات الهی در وجود آدمی

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها‏»[۲۴] اسماء الهی صفات الهی است. صفات الهی در وجود آدم است، بچّه‌ی آدم باید وارث آدم باشد، آدم معلَّم اسماء است، اسماء الهی در ذهنش نبود، در فکرش بود. خدا که ذهنی یاد نمی‌دهد، خدا ایجاد می‌کند «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها‏» یعنی «خَلَقَ آدم عالماً متصّفاً بصفاته و اسمائه» اگر ما بخواهیم وارث پدر خود حضرت آدم باشیم که خلیفه الله بود، رنگ خدا داشت راه این است که جلوی شجره‌ی منعیّه نرویم و الّا از بهشت اسماء ما را بیرون می‌کنند، از بهشت خلافت الهی محروم می‌شویم مگر این‌که دوباره توبه کنیم.

برگشتن به خلافت الهی با خمسه‌ی طیّبه

با بیرون آمدن از بهشت آن صورت خلافت از او گرفته شد، گرفتار نسیان شد «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»[۲۵] دیگر اراده‌ی الهی ندارد. امّا با ۴۰ سال گریه به خمسه‌ی طیّبه وصل شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏»[۲۶] تا دامن پیغمبر و ائمّه را بگیرد. خدا حجاب‌های خود را برداشت، خلافت الهی بود، به برکت خمسه‌ی طیّبه به خلافت الهی برگشت.

مقام خلافت اللهی امام جعفر صادق (علیه السّلام)

ایّام ایّام شهادت رئیس حوزه‌های علمیّه حضرت امام جعفر صادق (علیه الصّلاه و السّلام) است. در همین رابطه نکته‌ای از امام صادق (علیه السّلام) عرض کنم هم در نسوز بودن خلافت الهی و هم هر کسی قطره شده و به دریای خلافت الهی خودش را انداخته است، دیگر حباب نیست که خودنمایی کند، جزء دریا شده است، او هم نسوز می‌شود، مقام خلافت الهی پیدا می‌کند، آب و آتش در اختیار او قرار می‌گیرد. به وجود نازنین پیغمبر خدا عرضه داشتند حضرت عیسی بن مریم روی آب راه می‌رفت و غرق نمی‌شد. بر حسب این روایت پیغمبر فرمودند: اگر یقین آن بیشتر بود در هوا هم راه می‌رفت، نمی‌افتد، نه تنها در آب راه می‌رفت غرق نمی‌شد، در هوا هم راه می‌رفت، این خلاف الهی است، این رنگ خدا گرفتن است. هم هوا در چنگ او است و هم آب در چنگ او است، هم آتش در چنگ او است، همه چیز تحت تسلّط انسان است. خدا همه‌ی عوالم را مسخّر خلیفه‌ی خودش، مسخّر انسان کامل قرار داده است. آدم در خط انسان کامل باشد، به هر درجه‌ای از نور امیر المؤمنین (علیه السّلام) نائل شود، به همان اندازه بر عالم مسلّط است.

درخواست ابوبصیر از امام جعفر صادق (علیه السّلام)

وجود مبارک حضرت باقر العلوم (یا امام صادق (علیه السّلام)) به دو ابو بصیر برخورد کرده است، ابوبصیرهای مختلفی شاگرد امام صادق (علیه السّلام) بودند. یکی آمد به حضرت عرض کرد آقا شما خلافت همه‌ی انبیاء را دارید؟ عرض کرد بله. فرمود: حضرت عیسی کور مادرزاد داشت، شما وارث عیسی هم هستید. مگر ما در زیارت وارث امام حسین نمی‌خوانیم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّه‏ِِِِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ».

آنچه خوبان همه دارند، امیر المؤمنین ما همه را در خود دارد، امام حسن (علیه السّلام) دارد، امام حسین (علیه السّلام) دارد، امام زمان (علیه السّلام) دارد. حضرت فرمود: منظور تو این است که کاری که حضرت عیسی (علیه السّلام) انجام می‌داد، من هم در مورد تو انجام دهم؟ ابوبصیر کور مادرزاد بود، عرض کرد: بله، توقّع دارم ببینم آنچه عیسی دارد شما هم دارید؟ آقا امام جعفر صادق (علیه السّلام) یک دستی به چشم‌های او کشید. تا امام صادق (علیه السّلام) دست به چشم‌ نابینای ابوبصیر کشید، چشم او باز شد. فرمود: چه می‌بینی؟ نگاه کرد گفت: یک مشت خرس و میمون و گرگ و سگ و درنده‌ می‌بینم.

حضرت فرمودند: می‌خواهی به حالت اوّل برگردی بهشت تو با من، امّا اگر می‌خواهی چشم تو باز باشد این‌ها را ببینی دیگر تحصیل بهشت با خودت است، من ضمانتی ندارم. ابوبصیر عرض کرد دیدن این‌ها به چه درد من می‌خورد، می‌خواهم این‌ها را نبینم و شما را در بهشت ببینم.

تجلیّات امامت حضرت ابراهیم (علیه السّلام)

این همان حقیقت ملکوتی است که «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ‏»[۲۷]. انسان کامل اشراف بر ملکوت دارد «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ‏»[۲۸] قرآن حضرت ابراهیم را امام معرّفی کرده است، انسان کامل است. «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۲۹] از تجلیّات امامت او این است که «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ‏»[۳۰] ملکوت را می‌دید.

امتحان کردن حضرت ابراهیم (علیه السّلام) با آتش

امام صادق (علیه السّلام) ملکوت اشخاص را نه تنها خودش می‌دید، مقام حضرت ابراهیم را دارد این طبیعی قضیه است، امام ابوبصیر نابینا را با ملکوت آشنا کرد، هنر این است، شاگرد امام صادق به مقام ملکوت رسید، باطن و ملکوت اشخاص را دید. حالا در آن طرف خدا ابراهیم را با آتش امتحان کرد، آتشی برای ابراهیم روشن کردند که در دنیا سابقه نداشت.

امروز هم برای پرچم توحید آتشی نمرودیان زمان ما روشن کرده‌اند که نظیر ندارد. این داعش و وهابیّت و صیهونیست‌ها و امریکا و انگلیس همه‌ی این‌ها نمرودهای زمان ما هستند و این خط ولایت خط توحید ابراهیمی است که می‌خواهند بسوزانند. وقتی نمرود خواست حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را بسوزاند و آن آتش را درست کرد، زمین و زمان می‌نالیدند.

زنده شدن عالم با خون شهید

در روایت دارد وقتی در جبهه‌ای رزمنده، مؤمن از زن و بچّه‌ی خود خداحافظی می‌کنند ماهیان دریا بر او گریه می‌کنند، پرنده‌های هوا بر او گریه می‌کنند. نمی‌دانید خط جهاد روح عالم است، یک مجاهد نه خون به جامعه تزریق می‌کند بلکه جان تزریق می‌کند و خون شهید عالم را زنده می‌کند. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»[۳۱]پاک می‌شود، خون نجس است، ما بمیریم باید ما را بشویند، سه مرتبه با سدر و کافور و آب خالص باید بشویند، امّا شهیدی که با خون خود آغشته شده است، او نه تنها نجس نیست بلکه پاک می‌کند.

تزریق خون امامت به حر

مگر سابقه‌ی زهیر بهتر از ما بود، مگر سابقه‌ی حر بهتر از ما بود؟! هر جنایتی، هر گناهی انجام دادیم، ولی راه بر امام زمان خود نگرفتیم. وقتی حر مجذوب امام حسین شده بود، داشت می‌آمد از روی خجالت نمی‌توانست سرش را بالا کند، می‌گفت: «فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ»[۳۲] خدایا گناهی بالاتر از این نیست، من قلوب اولیاء تو را مرعوب کردم، چون حضرت زینب از اولیاء الهی است، این رباب از این اولیاء الهی است. این رقیّه و سکینه اولیاء الله هستند! امّا خون او عوض شد، یک خون سرطانی داشت از او گرفتند، خون امامت به او تزریق کردند، آن وقت امام حسین (علیه السّلام) آمد سر او را بست که این خون فوران می‌کند. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ».[۳۳]

حضرت ابراهیم وقتی می‌خواست به آتش بیفتد تمام عوالم نالیدند، ملائکه آمدند و گفتند: آقا اجازه بدهید به شما کمک کنیم. گفت: «أمَّا بِکُم فَلا» من از شما کمک نمی‌خواهم. گفتند: از خدا کمک بخواه. گفت: «عِلمُهُ بِحَالِی یُغنینی» اگر او دوست دارد من بسوزم، چرا من دوست نداشته باشم که بسوزم؟!

من از درمان و درد و وصل و هجران                 پسندم آنچه را جانان پسندد

بگذار بسوزم، امّا وقتی طاعات او افتاد «یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیمَ‏»[۳۴].

قدم زدن امام صادق (علیه السّلام) در آتش

خانه‌ی امام صادق (علیه السّلام) را به آتش کشیدند. امام دعا نکرد، در این شعله‌های آتش قدم می‌زد، می‌گفت: «أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ»[۳۵] من پسر ابراهیم، خلیل الرّحمن هستم. این امام است، پرچم ولایت مطلقه‌ی کلیّه‌ی الهیّه مقام انسان کامل دارد، آتش در اختیار امام صادق (علیه السّلام) است، امام صادق (علیه السّلام) که در اختیار آتش نیست.

عکس العمل مرد خراسانی در برابر درخواست امام صادق (علیه السّلام)

امّا وقتی آن مرد خراسانی آمد گفت: آقا آمدم شما را دعوت به رهبری انقلاب بکنم، بیایید پرچم انقلاب را به دست بگیرید، به شما کمک می‌کنیم. حضرت دستور داد تنور را روشن کردند و گفتند: بفرمایید داخل آتش. بر خود لرزید، نکند من مهدور الدم هستم، جنایات من زیاد است، گناهانی انجام دادم که مجازات من سوختن است. یابن رسول الله فدای شما، پدر و مادر من به فدای شما گناه من چیست؟ حضرت دید چون و چرا می‌کند، انسان کامل شدن به این است که اگر گفتند «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۳۶] تسلیم باش، اگر خدا گفت: بچّه‌ی بی‌گناه خود را بکش. چون و چرا نکن، چون او بنده‌ی آن خدا است. حضرت از او صرف نظر کرد.

درخواست امام صادق (علیه السّلام) از ابو هارون مکّی

در این میان ابو هارون مکّی وارد شد «السَّلامُ عَلیکَ یَابنَ رَسولُ الله» علیک سلام بفرمایید.- از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن- تا گفت داخل تنور برو، سر سوزنی ناراحتی، دغدغه، تعلّل راه نداد، مستقیم داخل آتش رفت. حضرت با این مرد خراسانی مهمان‌نوازی می‌کند. پذیرایی کرد، احوالپرسی کرد، یک مقداری گذشت. حضرت فرمودند: حالا برو ببین آن کسی که داخل تنور رفته است… می‌گوید رفتم دیدم چهار زانو داخل تنور نشسته است و آتش هم هیچ کاری با او ندارد. تعجّب نکنید وقتی کسی اشک برای امام حسین (علیه السّلام) بریزد، خرمن‌هایی از آتش جهنّم را یک قطره اشک از خوف خدا، اشک بر امام حسین (علیه السّلام)، او را نمی‌سوزاند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۳۷] با یک کرامت ارزش پیدا کنید تا آتش احترام شما را داشته باشد، در اختیار شما باشد، آب و هوا در اختیار شما باشد.

امام صادق (علیه السّلام) احیا کننده‌ی خون سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

این ایّام رحلت امام جعفر صادق (علیه السّلام) است، حوزه‌های علمیّه عزادار هستند. به امام صادق (علیه السّلام) خود احترام کنید، مثل عاشورا ایّام شهادت امام جعفر صادق را بزرگ بدانید، هر چه داریم از امام صادق داریم. خون امام حسین (علیه السّلام) را امام صادق (علیه السّلام) احیا کرده است. مکرّر امام صادق (علیه السّلام) را احضار کردند، شمشیر بالا سر او گرفتند، خانه‌ی او را به آتش کشیدند. آن روزی که حضرت در داخل آتش قدم می‌زد، راوی می‌گوید فردا خدمت او رفتم، دیدم حضرت گریه می‌کند، «وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[۳۸] من هم گریه کردم. آقا خدا مصیبت ندهد چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: دیدی در میان آتش من قدم می‌زدم، به یاد شعله‌های آتش خیمه‌های جدّ خود ابی عبدالله افتادم. لابد اوّل به یاد شعله‌های در خانه‌ی مادرش فاطمه افتاده است. آن‌جا فرمانده خود حضرت زهرا بود نه این‌که آتش بی‌حیا بود، آن‌ کسی که آتش آورد بی‌حیا بود. بی بی به آتش گفت: سینه‌ی من را بسوزان که دین مردم نسوزد.


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۳]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱۴٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۵]–  الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۷۷٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۵٫

[۷]– همان، آیه ۲٫

[۸]– سوره‌ی انسان، آیه ۳٫

[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱۸، ص ۲۰۲٫

[۱۰]– سوره‌ی انسان، آیه ۳٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۱۲]– همان، آیه ۱۸۵٫

[۱۳]– همان، آیه ۲٫

[۱۴]– سوره‌ی تکویر، آیه ۵٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۴٫

[۱۶]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۱۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۴٫

[۱۸]– همان، آیه ۲۱۶٫

[۱۹]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۰٫

[۲۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۲۱]– سوره‌ی انسان، آیات ۸ و ۹٫

[۲۲]– سوره‌ی ضحی، آیه ۹٫

[۲۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۲۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۲۵]– سوره‌ی طه، آیه ۱۱۵٫

[۲۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۲۷]– سوره‌ی یس، آیه ۸۳٫

[۲۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۵٫

[۲۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۵٫

[۳۱]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۲۰۱٫

[۳۲]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص ۱۰۳٫

[۳۳]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۲۰۱٫

[۳۴]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۶۹٫

[۳۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۷۳٫

[۳۶]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۳۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۳۸]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۴، ص ۵۰۸٫