مقدمه :
مهم ترین وظیفه هر انسان این است که در دنیا حق و باطل را بشناسد و تا آخرین لحظه عمر از حق جدا نشود و از باطل تبرّی و بیزاری بجوید.(۱) در این زمینه آنچه مهم است شناخت و در رتبه بعد تحصیل شاخصه های حق و باطل می باشد و از آنجا که تحقق این هدف بسیارمهم در گرو اتخاذ سخنان خداوند تبارک و تعالی و پیامبر اکرم می باشد(۲) لذا بایستی با رجوع به معیارهایی که خدا و رسول در این زمینه قرار داده اند، حق را شناخت و خود را از هلاکت نجات داد.
آنچه در این گفتار آمده پیرامون آیه شریفه { وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا }(۳) است که بیانگر اصلی اساسی است که خداوند در قرآن کریم آن را به عنوان حبل الهی خود مطرح نموده و با دستور دادن به مسلمانان، تنها این راه را موجب عدم تشتت و اختلاف بیان کرده است؛ لذا با توجه به تأکید آیه شریفه مبنی بر چنگ زدن همه جانبه به حبل الله از ناحیه همه مسلمین، بررسی این آیه در نگاه فریقین (امامیه و عامه) امری ضروری است که نویسنده در این مقاله، با توجه به اینکه پیشینه ای در این زمینه نیافته است، هر دو دیدگاه را با تکیه بر مصداق شناسی حبل الله، تبیین و تحلیل نموده و پس از ذکر اقوال و استدلال آنها، قول صحیح را بیان می دارد.
۱ – معناشناسی حبل الله :
نخستین بخش این نوشتار، که مدعا را با تکیه برآن محقق می نماید و مهم ترین نقش را در تبیین مدعا ایفا می کند معناشناسی واژه حبل الله می باشد. در این بخش، حبل الله را به لحاظ لغوی و اصطلاحی بررسی و سپس نتیجه گیری می نماییم.
۱ – ۱ – واژه شناسی حبل :
حَبْل در کتب لغت، به معنای رِباط و رَسَن آمده؛ یعنی ریسمانی طولانی و محکم که باآن شیئی را می بندند.(۴) ابن فارس می گوید: ح، ب، ل ریشه و اصلی است که بر امتداد شیئ دلالت می کند.(۵) راغب اصفهانی می گوید: حبل به همان معنای ریسمان است که معروف است لکن استعاره آورده شده برای وصل و اتصال و ارتباط برقرار کردن با هر چیزی.(۶)
خداوند متعال در این آیه شریفه تمسک به چیزی که انسان را از وقوع در مهلکه ها در امان می دارد ، به طناب تمثیل نموده؛ و علت این تشبیه این است که حفظ کردن و در امان بودن از گزند عقوبات دنیوی و اخروی در گروِ تمسّک به ریسمان خداوند است؛ لذا علّت تشبیه به ریسمان این است که انسان در شرایط عادی و بدون داشتن راهنما در قعر چاه تاریکی و ظلمت و جهل و نادانی باقی می ماند. برای نجات از این دره هولناک و چاه ظلمانی نیاز به ریسمان محکمی دارد که همان ریسمان الهی است.(۷)
در حقیقت انسان برای رسیدن به خداوند متعال می بایست از واسطه ای مورد اطمینان استفاده کند که ریسمان به آن امر تشبیه شده است.
۱ – ۲ – اصطلا ح شناسی حبل الله :
اگرچه حبل در معنای گسترده خود، ریسمان و وسیله بستن می باشد؛ اما با توجه به اینکه در آیه شریفه مضاف به «الله» بوده و نقش ترکیب اضافی را در آیۀ شریفه داراست، ریسمانی را معرفی می کند که متعلق به الله باشد و حلقه وصل بین خدا و بنده را ایجاد نماید.
در حقیقت این مرکب اضافی مشیر به یک مصداق خارجی است که آیات و روایات شریفه پرده از آن برمی دارند.
آنچه از منابع معرفتی امامیه در معرفی حبل الله به دست می آید این است که برخی از مفسرین و علمای شیعه مراد از حبل الله را دین اسلامی که ملاکش ولایت است دانسته اند.(۸)
برخی دیگر توحید و ولایت(۹)، برخی صراحتاً مصداق حبل الله را اهل بیت(۱۰) و برخی دیگر قرآن (۱۱) و گروهی دیگر قرآن و اهل بیت را باهم، حبل الهی دانسته اند.(۱۲)
ازآنجا که بازگشت تمامی این اقوال در امامیه، به دو قول یعنی قرآن و اهل بیت می باشد، ما نیز این دو قول را بررسی نموده و در پایان نتیجه جمع بندی را بیان می کنیم.
۱ – ۳ – حبل الله قرآن است :
در برخی روایات وارد شده که حبل الله قرآن است، و به عنوان ریسمانی است که حلقه اتصال بین خداوند و مردم می باشد.
پیامبراکرم فرمود: «اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ‏ حَبْلُ‏ اللهِ و هُوَ النُّورُ الْبَیِّن».(۱۳)
امیرالمؤمنین در توصیف قرآن می فرماید: «فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِینُ و سَبَبُهُ الْأَمِین»‏.(۱۴)
امام سجاد علیه السلام می فرماید: امام و حجت خد ابایستی معصوم باشد. از ایشان سؤال شد: معنای عصمت چیست ؟حضرت فرمودند: «هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن»؛(۱۵) یعنی «معصوم کسی که معتصم به حبل الله که قرآن است، می باشد».
همچنین در روایات ذیل آیۀ شریفه {ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللهِ و حَبْلٍ مِنَ النَّاس}‏(۱۶) پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: «حبل من الله، قرآن است».(۱۷)
۱ – ۴ – حبل الله اهل بیت است :
در این قسمت به ادله و قرائنی اشاره می کنیم که اهل بیت را مصداق حبل الله معرفی می کند:
برخی از روایات حبل الله را خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته و برخی دیگر همۀ اهل بیت علیهم السلام را مصداق آن معرفی کرده است:
۱ـ ۴ـ۱ـ روایاتی که شخص امیرالمؤمنین رابالخصوص مصداق حبل الله معرفی می‌کند:
ـ عده ای از اهل یمن بر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و سلم وارد شدند که پیامبر در شأن آنها فرمودند: «این گروه رقیق القلب و راسخ الایمان هستند». آنان سؤال کردند که: یا رسول الله، وصی تو چه کسی است؟ حضرت فرمود: «همان است که خدا امر کرده به اعتصام به او در آیه { وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً }». گفتند: او چه کسی است؟ پیامبر فرمود: همان است که در آیۀ شریفه { إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللهِ و حَبْلٍ مِنَ النَّاس} که مراد از حبل من الله قرآن و مراد از حبل من الناس وصی من است».
گفتند او چه کسی است؟ همین طور پیامبر آیاتی را در شأن او می فرمودند تا اینکه آنها گفتند: ما خیلی مشتاق دیدن او هستیم، او را به ما نشان بده. حضرت فرمودند: «خودتان بین این مردم بگردید، دلتان به هر که میل و روی آورد همان حبل الله است». آنها امیرالمؤمنین را آوردند و به پیامبر گفتند: دلمان به این فرد گرایش پیدا کرد. حضرت فرمودند: «انتم نخبه الله». سپس فرمودند: چطور او را شناختید ؟ آنها در حالی که گریه می کردند گفتند: بین مردم گشتیم تا اینکه دلمان آنقدر مجذوب این فرد شد به گونه ـ ای که فکر کردیم او پدر ما و ما فرزندان اوییم.
پیامبر بشارت داد که این گروه در جنگ صفین و جمل شرکت می کنند و به شهادت می رسند چنانکه این وعده محقق شد.(۱۸)
ـ عبدالله بن عباس می گوید: ما نزد پیامبر نشسته بودیم که یکی از اعراب وارد شد و گفت: از شما شنیدم که فرموده اید (اعتصموا بحبل الله) منظور شما از حبل الله چه کسی است در این هنگام پیامبر دستشان را به دست امیرالمؤمنین زدند و فرمودند: «تمسّکوا بهذا فهذا هو الحبل المتین» به این مرد تمسک کنید که او حبل و ریسمان محکم است.(۱۹)
۲ـ ۴ـ۱ـ روایاتی که مصداق حبل الله را عموم اهل بیت علیهم السلام می‌داند:
مرحوم علامه مجلسی در بحارالأنوار بابی تحت عنوان «انهم علیهم السلام حبل الله المتین» آورده و روایات فراوانی را ذکر کرده، مبنی بر اینکه مراد از حبل الله ائمه اطهار علیهم السلام هستندکه خود دلالت برتواتر این گروه از روایات می کند.(۲۰)به برخی از این روایات اشاره می کنیم:
ـ امام باقر علیه السلام می فرماید: «آل محمد هم حبل الله الذی اُمرنا بالاعتصام به»؛(۲۱) منظور از حبل الله که خدا امر کرده به چنگ زدن به آن آل محمد هستند.
ـ امام صادق علیه السلام می فرماید: «نحن الحبل».(۲۲)
ـ در روایتی از امام باقر علیه السلام ذیل آیۀ اعتصام تصریح شده که باید بر ولایت اهل بیت علیهم السلام اجتماع کرد و از آن جدا و متفرق نشد. امام باقر علیه السلام فرمود:
«خداوند متعال می دانست که امت پیامبر بعد از رحلت پیامبرشان، گروه گروه می شوند؛ لذا نهی کرد آنها را که مبادا جدا و متفرق شوید. و امر کرد که: همگی باید بر ولایت آل محمد جمع شوید و متفرق نشوید.»(۲۳)
۱ – ۵ – حدیث ثقلین :
یکی از قرائنی که از مصادیق حبل الله پرده برمی دارد و به کمک آن می توان مصداق این واژه را مشخص کرد روایات حدیث ثقلین می باشد که به صورت متواتر در میان شیعه و عامه نقل شده است.(۲۴)
با دقت در حدیث ثقلین مخصوصاً با توجه به اینکه در برخی از عبارات آن لفظ اعتصام نیز وجود دارد و همچنین با توجه به اینکه حدیث ثقلین را برخی از علمای امامیه و عامه در ذیل این آیه ذکرکرده اند (۲۵) به این نکته دست می یابیم که حدیث ثقلین، آیه اعتصام را هم پوشانی و تفسیر می کند.
در این روایت پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم می فرماید: «فإنی قد ترکت فیکم ما ان اعتصمتم به لن تضلّوا، کتاب الله و عترتی».
تمسک و اعتصام به کتاب الله و عترت پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم، همان دو امری است که پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم باقی گذاشتند و فرمودند: «تا زمانی که به هر دو تمسک بجوئید، هرگز گمراه نمی شوید». این معنا را در آیه اعتصمام نیز می توان به خوبی دید؛ زیرا خداوند دستور داده که هرگز از حبل الله جدا و متفرق نشوید.
حتی در برخی از عبارات از حدیث ثقلین تصریح شده که قرآن و عترت دو حبل و ریسمان می باشند. «کتاب الله حبل ممدود مابین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یفترقا».(۲۶)
نکته قابل توجه اینکه در برخی از روایات وارد شده که بین قرآن و امام رابطه تنگاتنگی وجود دارد و اینکه به امام، معصوم می گوییم به این دلیل است که امام تمسک می جوید به حبل الله که قرآن است و قرآن به سمت امام هدایت می کند و امام به سمت قرآن یعنی هر یک باید در کنار دیگری باشد و مکمل یکدیگر باشند تا مردم را هدایت کنند.(۲۷).
۱ – ۶ – قرینه عقلی عصمت :
درآیۀ شریفه { وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ} (۲۸) که در سیاق آیه اعتصام می باشد امر شده به اعتصمام و تمسک به خداوند متعال که در پیروی از دستورات او سعادت و کمال بشر تضمین شده است، با توجه به سیاق و اینکه آیه مورد بحث دو آیه بعد از این آیه می باشد می توان نتیجه گرفت که حبل و ریسمان خداوند متعال باید یک نحوه ارتباطی با خداوند متعال داشته باشد تا با اعتصام و چنگ زدن به او، در حقیقت انسان به خداوند چنگ زده باشد و آن غیر معصوم نمی باشد؛ زیرا تنها معصوم است که انسان با اطاعت از او خداوند را اطاعت کرده است و از ضلالت و گمراهی هدایت می یابد.
این مطلب با توجه به آیه قبل از آیه اعتصام یعنی { وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلَی عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ } که برای عدم کفر به خداوند، صراحتاً دلالت می کند بر وجود معصوم ـ یعنی رسول ـ در کنار آیات الهی کاملا و اضح می شود که عدم کفر و هدایت در گرو تمسک به آیات الهی به همراه رسول و شخصی که از طرف خدا آمده می باشد.
لذا برای رسیدن به این هدف بسیارمهم (یعنی اهتداء به صراط مستقیم) عقل می گوید باید انسان دنبال کسی برود که یقین دارد او معصوم است؛ زیرا با پیروی از انسان غیر معصوم یقین پیدا نمی کند که روز قیامت اهل نجات شود و از طرفی در بین عامّه حتی خودشان هم اجماع دارند که غیر از اهل بیت، معصومی وجود ندارد؛ بنابراین نتیجه می گیریم که تنها معصوم در این عالم اهل بیت می باشند.
شاهد این مطلب هم اینکه در آیه اولو الأمر {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ} (۲۹) و یا آیۀ ولایت {إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ} (۳۰) با توجه به سیاق آیات، آن عده ای که در کنار خداوند و رسولش آمده اند، اهل بیت هستند؛ زیرا تنها آنها معصومند و انسان زمانی می تواند یقین به اطاعت خداوند متعال کند که از معصوم پیروی کند چنانکه برخی از علمای بزرگ عامّه مانند فخر رازی نیز از آیه اولو الامر استفاده عصمت کرده اند(۳۱).
مرحوم علامه حلی نیز از کسانی است که از دو طریق استفاده عصمت نموده است:
الف) اعتصام به حبل الهی به وسیله انجام اوامر الهی و ترک نواهی محقق می شود و اوامر و نواهی تنها از طریق معصوم دانسته می شود.
ب ) واژه «لاتفرقوا» همه مسلمین را به اجتماع بر حق و عدم تفرقه تشویق می نماید در حالی که به خاطر غلبه هواهای نفسانی، این اجتماع و عدم تفرقه بدون معصوم امکان پذیر نیست.(۳۲)
بنابراین با استفاده از نکتۀ عصمت برای حبل الله به این نتیجه می رسیم که حبل الهی بایستی دارای عصمت باشد و آن غیر اهل بیت نمی باشد.
۱ – ۷ -جمع بندی :
چنانکه گذشت برخی از روایات قرآن را حبل الله دانسته و برخی دیگر اهل بیت را حبل الله می داند و از آنجاکه واژه حبل الله مفرد بوده و اشاره به یک حقیقت خارجی می کند که در صورت اعتصام به آن حقیقت خارجی است که رفع اختلاف بین مسلمانان می شود. لذا بایستی بین آن دسته از روایاتی که قرآن را مصداق حبل الله دانسته و روایات دیگری که اهل بیت را مصداق آن می داند جمع نماییم.
آنچه به عنوان جمع بین دو قول می توان مطرح کرد همان روایتی است که از امام زین العابدین علیه السلام گذشت(۳۳) مبنی بر اینکه حبل الله قرآن است و معصومین چون معتصم به حبل الله هستند وظیفه سایر انسانها این است که بایستی به ایشان تمسک کنیم؛ لذا تحقق تمسک به قرآن تنها در اعتصام مطلق به ائمه اطهار علیهم السلام صورت می پذیرد و اینکه در روایات دیگر حبل دو قسم دانسته شده: حبل از طرف خدا و حبل از طرف مردم، به همین حقیقت رهنمود می کند. ‏(۳۴)
این معنا با توجه به این نکته که آیه شریفه می فرماید: «و لاتفرقوا» بیشتر روشن می شود؛ یعنی هدف از اعتصام به حبل الله عدم تفرقه مسلمین است و حال آنکه با تمسک به قرآن چنین امری محقق نمی شود.
مرحوم طبرسی و به تبع ایشان مرحوم لاهیجی می فرمایند: در مصداق شناسی واژه حبل سه قول وجود دارد: (قرآن ـ دین اسلام ـ اهل بیت) ولکن بهتر این است که بگوییم حبل الله حمل بر هر سه معنا می شود و بازگشت هر سه به یک چیز است.(۳۵) مرحوم فیض کاشانی نیز می فرماید: «بازگشت اقوال به یک چیز است و آن حدیث ثقلین یعنی تمسک و اعتصام به قرآن و عترت باهم باید باشد».(۳۶)
با توجه به کلمات بزرگان شیعه و به خصوص روایاتی که محدثین شیعه نقل نموده اند می توان دریافت که تمسک به قرآن که در برخی روایات، حبل الله معرفی شده است تنها منحصر در تمسک به اهل بیت می باشد؛ زیرا حبل الله به معنای سببی است که انسان را از ضلالت نجات دهد و آن سبب دین خداوند است که مجموعه ای از اوامر و نواهی الهی می باشد و این مجموعه در کتاب خدا تبیین شده؛ اما از طرفی کتاب خداوند صامت بوده و نیاز به مبین و مفسر دارد؛ و وجود اهل بیت عصمت و طهارت کتاب ناطق پروردگار هستند؛ و از طرف دیگر زمانی انسان می تواند به یقینی بودن این اوامر و نواهی اطمینان حاصل کند که آن ها را از معصوم اخذ نماید.
لذا با این توضیح افرادی هم که معانی دیگری نقل نموده اند، بیان داشته اند که مرجع همه معانی یک چیز است.
در طرف مقابل برخی از مفسران در ذیل این آیه شریفه پس از اینکه اقوال مربوط به معنای حبل الله را نقل کرده اند به نکته ای اشاره می کنند که این تفسیرها و اقوال مختلف هیچ کدام با هم اختلاف ندارند؛ زیرا منظور از ریسمان الهی هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله اسلام باشد یا قرآن یا پیامبر و اهل بیت او.(۳۷)
آنچه که از ظاهر این عبارت به دست می آید، این است که انسان از هر راهی که به خداوند رسید، کفایت می کند و راه سعادت را پیموده و حال آنکه اگر هر فردی از هر راهی و به هر وسیله ای با خداوند ارتباط برقرار کند، چگونه می تواند یقین کند که راه ارتباط صحیح را برگزیده است و چگونه وحدت و عدم اختلاف بین مسلمین محقق می شود.
همچنین ظاهر آیۀ شریفه به مسلمانان دستور می دهد که به یک شیئ مشخص تمسک کنند خصوصا با توجه به قید «جمیعا» در انتهای آیه شریفه که این نکته را شفاف می نماید.
بنابراین با توجه به ادله ای که گذشت روشن شد که حتی اگر حبل الله را قرآن معنا کنیم، از آنجایی که قرآن رفع اختلاف نمی کند ـ چنانکه مشهود است ـ لذا باید به معصومین که خود معتصم به حبل الله هستند تمسک جسته شود؛ یعنی تمسک به قرآن از طریق تمسک به اهل بیت عصمت و طهارت، تا در نتیجه این تمسک، هدایت بشر و عدم اختلاف بین مسلمانان به ارمغان آید.
۲ – معناشناسی اعتصام :
۲ – ۱ – واژه شناسی :
این واژه از سه حرف اصلی«ع ص م» مشتق شده که در کتب لغویین به این معانی آمده است: منع کردن، جلوگیری و دفع، دوری کردن، پناه بردن به چیزی، چنگ زدن.(۳۸)
البته برخی از محققین بیان کرده اند که همه این معانی به یک اصل واحد برمی گردد و آن عبارت است از حفظ با دفاع(۳۹). ابوجعفر طبرى مى‏گوید: «مقصود از «اعتصام»، تمسک و چنگ زدن است؛ زیرا ریسمان، چیزى است که انسان را به مقصد خواهد رساند».(۴۰)
۲ – ۲ – اصطلاح شناسی :
واژه «اعتصموا» در اینجاصیغه امر بوده که دستور به دفاع همه جانبه از سوی تمامی مردم نسبت به حبل الله می دهد؛ یعنی کسی که تمسک جوید به حبل الله، در حقیقت از خودش محافظت کرده و دفاع کرده در مقابل تاریکی ها و جهالت ها و دشمنان.
صیغه امر در اینجا اطلاق دارد به این معنا که هیچ قیدی نخورده تا امر به تمسک نمودن و اعتصام را مقید به زمان خاص یا مکان خاص و یا مورد خاصی کند؛ بلکه در تمامی این امور مطلق است.
از طرفی واژه «جمیعا» که تأکید برای فاعلین «اعتصموا» است دلالت می کند بر چنگ زدن و تمسک جستن تمامی مردم تا روز قیامت به حبل الله، به این معنا که تمام مردم تا روز قیامت بایستی تحت هر شرایطی و در هر زمانی و در هر مسأله ای به حبل الله متمسک شوند که این مفهوم، خود دلالت بر مقتدا بودن حبل الله می کند. در حقیقت ضمیمه شدن صغری به کبری ـ که هرکس حبل الله بود اطاعت از او در همه چیز واجب است ـ برهان را تمام می کند.
۲ – ۳ – جایگاه امامان علیهم السلام در تمسک به قرآن :
ائمه اطهار علیهم السلام با قرآن همواره پیوندی ناگسستنی داشته اند که در زندگی ایشان کاملاً مشهود است. این حقیقت حتی به دوران قبل از نزول قرآن هم برمی گردد، پس از اینکه امیرالمؤمنین در کعبه متولد شد بعد از شهادت به توحید و نبوت و ولایت خویش، آیات اولیه سوره مبارکه مؤمنون را قرائت فرمود.(۴۱)
اهل بیت علیهم السلام در مواقع متعدد به آیات قرآن تمسک می جستند و راه گشای مشکلات مردم بودند، اعتصام اهل بیت به قرآن را هر کسی ـ که دریافته باشد این دو گوهر گرانبها نور هستند(۴۲) و سنخیتی واحد بین این دو وجود دارد ـ اذعان می کند.
منظور از این سنخیت نورانی ـ میان ثقلین، همان است که در آیه ۷۹ سوره مبارکه واقعه بدان اشاره شده است: {لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون}؛ یعنی از حیث وجودی، فقط کسانی امکان مسّ تامه قرآن و اعتصام کامل به معانی آن را دارند که مطهر باشند و از نور کامل فراگیر شده باشند. در تبیین این موضوع و آیه شریفه روایات فراوانی دلالت دارند که مصداق «مطهرون»، همان مصادیق آیه تطهیر هستند که به کل قرآن دسترسی و از آن آگاهی دارند.(۴۳)
امام زین العابدین علیه السلام در روایتی پس از اینکه شرط امامت را عصمت ذکر می کند و تنها راه شناخت امام را نصّ بیان می دارد، در معنای عصمت می فرماید:
معصوم کسی است که معتصم به حبل الله است و حبل الله قرآن می باشد، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند، امام مردم رابه سمت قرآن هدایت می کند و قرآن هم مردم را به سمت امام علیه السلام و این همان تفسیر آیه شریفه {إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‏} می باشد.(۴۴)
۲ – ۴ – امام و حجیت بخشی به قرآن :
موضوعیت ائمه در کنار قرآن به عنوان نقش کلیدی از مطالبی است که کمتر به آن پرداخته شده و یکی از مقامات آنان محسوب می شود.
این مطلب با توجه به سیاق آیات قبل از آیه اعتصام به خوبی نمایان گر است خداوند در آیات قبل می فرماید: { وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلَی عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ}؛(۴۵) خداوند با ساختار تعجب می پرسد: چگونه ممکن است شما کفر بورزید در حالیکه آیات قرآن بر شما خوانده می شود و رسول الله در میان شماست؟
آنچه از ظاهر این آیه شریفه استفاده می شود موضوعیت فرستادۀ خداوند در کنار سخنان خداوند است بدین معنا که کلام خداوند و این قانون الهی بدون فردی که نقش جانشینی خداوند را دارا باشد و معارف الهیه و آیات قرآن رابرای مردم تلاوت کند حجیتی ندارد. این مطلب با توجه به مجهول بودن فعل «تتلی» که دال بر وجود فردی به عنوان تالی کتاب الله است و همچنین با توجه به جمله «وفیکم رسوله» که جمله حالیه بوده و دلالت حضور مستمر ولی الله در کنار قرآن و نیز دلالت التزامی بر فاعل فعل تلاوت می کند روشن می شود.
قرآن کریم با اینکه از جایگاه بسیار والایی برخوردار است؛ اما از این حیث که صامت و ساکت می باشد ـ به تعبیر روایات ـ نیاز به قیّم و سرپرست دارد. در واقع اهل بیت علیهم السلام نقش بسزایی در حیات جاودانه قرآن کریم دارند.
منصور بن حازم از جمله کسانی است که این حقیقت را از طریق استدلالی منطقی، به عنوان یکی از معتقدات خویش بر امام صادق علیه السلام عرضه می کند و حضرت هم گفتار او را تصدیق می فرمایند.(۴۶) استدلال منصور بن حازم این است که چون هر فرقه ای برای صحت اعتقادات خویش به قرآن تمسک می کند؛ لذا قرآن نیاز به قیّم دارد تا او ـ که آگاه به محکم و متشابه و ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ می باشد ـ(۴۷) مفاهیم و معارف حقیقی را تبیین نماید. به تعبیر خود قرآن که برخی از آیاتش محکم و برخی دیگر متشابه است تمییز این ها از یکدیگر تنها شأن راسخون در علم (اهل بیت) می باشد.(۴۸)
همچنین قیّم بودن ائمه اطهار نسبت به قرآن را با توجه به این نکته که مقام امامت عبارت است از جانشینی خود خداوند متعال۴۹، قابل اثبات است؛ زیرا جانشین خداوند متعال کسی است که از طرف او سرپرست تمامی امور عالم می باشد. در همین راستاست که در روایات وارد شده «ولایت ما اهل بیت محور و قطب قرآن است».(۵۰)
ادله دیگری از قبیل، منذر بودن و یا هادی بودن ایشان ({إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}(۵۱) با توجه به روایات ذیل آن(۵۲) و روایات فراوانی که اهل بیت را عالم به کل قرآن(۵۳) می داند به این حقیقت اشاره می کند.
با توجه به این نکته روشن می شود که چرا خود قرآن کریم، تبیین تمام قرآن را از خصائص اهل بیت شمرده است. خدای متعال می فرماید: «{ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ}؛(۵۴) ای رسول، ما قرآن را نازل کردیم تا شخص تو برای مردم تبیین نماید».
اگر قرار بود خود انسان قرآن را بفهمد که خداوند نمی فرمود: هدف از نزول قرآن، تبیین پیامبر است؛ یعنی در راستای سخنان پیامبر و بیانات حضرت است که تمسک به قرآن معنا پیدا می کند.(۵۵) و لام بر سر «لتبیّن»، در و اقع تبیین پیامبر را غایت و هدف نزول قرآن می داند گویی اگر تبیین او نبود نزول قرآن ثمر و اثری نداشت.
پیچیدگی و بی کران بودن دریای قرآن را می توان در سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام مشاهده نمود.(۵۶)
این مطلبی است که حتی صحابه و علمای بزرگ عامه هم به آن اقرار دارند.
شهرستانی می گوید:
صحابه براین مطلب اتفاق داشتند که علم قرآن مخصوص اهل بیت است و اذعان داشتند که امیرالمؤمنین تنزیل و تأویل قرآن را آگاه است و به همین جهت برآنان برتری دارد.(۵۷)
احمد بن حنبل می گوید: «إن السنه تفسّر الکتاب و تبیّنه».(۵۸)
ابوحنیفه می گوید: «لولا السنه ما فهم احد منّا القرآن».(۵۹)
همچنین آلبانی از معاصرین می گوید: «فحذار ایها المسلم أن تحاول فهم القرآن مستقلا عن السنه».(۶۰)
امیرالمؤمنین در جنگ نهروان به ابن عباس فرمودند: باخوارج با قرآن محاجه نکن؛ زیرا قرآن قابلیت معانی متعددی دارد(۶۱)؛ فلذا بایستی عترت به عنوان پشتیبان قرآن از آن حمایت کند.
انحصار علوم بیکران قرآن در اهل بیت را همچنین می توان در مناظره های امام صادق علیه السلام با ابوحنیفه(۶۲) و امام باقر علیه السلام با قتاده فقیه بصره(۶۳) ملاحظه کرد که وجود صادقین علیهما السلام این دو نفر را تحذیر کردند و فرمودند: «حتی ذره ای از معارف قرآنی نزد شما نبوده و این علوم همگی در نزد ما اهل بیت است».
بنابراین یکی از مناصب اهل بیت علیهم السلام را می توان نقش ناطقیت ایشان نسبت به صامتیت قرآن کریم دانست و به هیچ عنوان نمی توان برای اهل بیت علیهم السلام نقش ثانوی و متأخر از قرآن قائل شد.
بنابراین، تمسک تام به قرآن منحصر در اهل بیت است و اهل بیت موضوعیت اساسی در کنار قرآن دارند. این حقیقت ریشه در این دارد که اولاً ایشان مخزن علوم پروردگار عالم هستند و از آنجایی که علم الکتاب با تمام ویژگی های آن منحصراً در نزد اهل بیت است لذا اهل بیت علیهم السلام تنها کسانی هستند که به معنای واقعی کلمه اعتصام مطلق و تمسک به قرآن نموده اند و ثانیاً، با توجه به آیه شریفه {لایمسه الا المطهرون}،(۶۴) تماس و ارتباط حقیقی با قرآن تنها منحصر در وجود اهل بیت علیهم السلام است.(۶۵)
۲ – ۵ –  انحصار اهتداء به قرآن در سایه اعتصام مطلق به ائمه :
وقتی ثابت شد، اهل بیت تنها کسانی هستند که در عمل نمودن به آیه شریفه، اعتصام مطلق به قرآن دارند؛ انسان هم از همین طریق بایستی به قرآن تمسک کند؛ یعنی تمسک به اهل بیت کند که به دنبال آن تمسک به قرآن هم نموده است.
همچنین چنگ زدن همه جانبه به اهل بیت و عدم تخطی حتی در جزئیات زندگی انسان از جمله عدم بهره گیری از گزینه های دیگر در عرض اهل بیت برای فهم دین و قرآن از مطالبی است که اطلاق آیه شریفه «اعتصموا» برآن دلالت می کند.
۱ـ ۵ ـ ۲ـ شیوه‌های اعتصام به اهل بیت (با تأکید بر اعتصام ایشان به قرآن)
برای تمسک به قرآن می بایست از مسیر اهل بیت وارد شد. برای فهم گسترۀ اعتصام و موارد اعتصام به حبل الله به موارد زیر اشاره می کنیم:
۱ـ۱ـ ۵ ـ۲ـ تمسک در فهم ظاهر قرآن :
توجه به این نکته که قرآن نیاز به سرپرست دارد ـ چنانکه گذشت ـ ضرورت رجوع به معصومین حتی در ظواهر قرآن را نیز برای ما آشکار می سازد. امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: «هیچ چیزی دورتر از عقول انسان ها نسبت به تفسیر قرآن نیست؛ زیرا ابتدای آیه در مورد چیزی و انتهای آن در مورد چیز دیگری است در حالی که به هم متصل هستند».(۶۶)
همچنین برداشت معنا نسبت به شأن نزول آیه نیز با توجه به آگاهی دادن ائمه اطهار مشخص می شود.(۶۷) از دیگر مواردی که ضرورت رجوع به معصومین را آشکار می سازد فرمایش های ایشان نسبت به عمومات و اطلاقات قرآنی است بدین معنا که گاهی سخنان اهل بیت نسبت به عام و یا اطلاق قرآنی، نقش مخصص و مقید را دارد؛ یعنی مراد جدی خداوند متعال ظهور آیات در عموم و اطلاق نیست؛ بلکه مراد خداوند با توجه به کلمات اهل بیت علیهم السلام ضیق است.(۶۸) و یا برخی اوقات سخنان اهل بیت دایره مراد الهی را سعه می بخشد(۶۹) و یا در مواردی اهل بیت علیهم السلام با رهنمودهای خویش مسلمانان را راهنمایی می کردند. بیان شکسته بودن نماز مسافر توسط امام باقر علیه السلام (۷۰)، تبیین حکم قطع ید سارق توسط امام جواد علیه السلام (۷۱)، بیان مفاهیم عمیق برخی آیات در مناظره امام باقر علیه السلام و قتاده بن دعامه از جمله این موارد است.(۷۲)
۲ـ۱ـ ۵ ـ۲ـ تمسک در فهم باطن قرآن :
در کنار ظاهر قرآن حقیقتی دیگر وجود دارد به نام باطن و تأویل قرآن که در روایات به آن اشاره شده است.(۷۳) یکی از معارف بسیار بلندی که انسان می تواند در سایه اعتصام به اهل بیت علیهم السلام کسب کند شناخت باطن قرآن است. در روایات آمده که تمام آیات و بلکه یکایک حروف قرآن دارای تأویل و باطن می باشد؛(۷۴) بلکه باطن هر آیه ای خود باطن دیگری دارد(۷۵). برخی از تأویلات قرآن در روایات بیان شده و برخی دیگر در نزد خود ائمه اطهار می باشد. امام باقر علیه السلام فرمودند: «اگر افرادی را می یافتم که ظرفیت حمل علم داشتند تمام توحید و اسلام و ایمان و دین و شرائع را از واژه «الصمد» نشر می دادم».(۷۶)
۳ـ۱ـ ۵ ـ۲ـ تمسک در فهم محکم و متشابه قرآن :
قرآن می فرماید: برخی از آیات محکم و برخی دیگرمتشابه است و تمییز اینها از یکدیگر شأن راسخون در علم است.(۷۷) در روایات زیادی نقل شده، مراد از راسخون، اهل بیت علیهم السلام است.(۷۸)
۳ – معناشناسی لاتفرقوا :
۳ – ۱ – واژه شناسی :
این کلمه فعل نهی و از ماده «ف ر ق» به معنای افتراق، فاصله، جدایی و تشتّت بین دوشیئ است.(۷۹) این کلمه در حقیقت نقیض جمع آمده است.۸۰ واژه فرقه هم به لحاظ همین معنا دلالت بر جماعت و گروهی که از مردم جدا شده اند می کند.(۸۱)
۳ – ۲ – اصطلاح شناسی لا تفرقوا :
این واژه در آیه شریفه به عنوان فعل نهی به کار برده شده و به معنای اجتماع و عدم تفرق می باشد؛ لکن این اجتماع با تکیه بر معنای حبل الله بایستی حول محور حبل الهی باشد که در بخش اول معنای آن گذشت.
ابى الجارود از حضرت باقر علیه السلام در مورد «و لا تَفَرَّقُوا» نقل می کند که فرمودند:
چون خداوند می دانست امت پس از پیامبر اختلاف خواهند کرد و متفرق می شوند به همین جهت از تفرقه نهى کرد ـ چنان که امت‏هاى پیشین را نیز نهى نموده بود ـ و برای عدم تشتت دستور داد که اجماع در ولایت آل محمّد کنند و متفرق نشوند». (۸۲)
این دستور مبنی بر عدم تفرق زمانی محقق می شود که فردی از جانب خداوند به عنوان رهبری مردم منصوب شود که همگی را بر امر واحدی سوق دهد تا در نتیجه اتحاد و عدم تفرق را نتیجه دهد وگرنه اگر منتخب مردم بخواهد نقش امامت و رهبری را به عهده بگیرد محذور تفرقه و اختلاف لازم می آید. مرحوم علامه حلی از این قسمت از آیه شریفه مبنای کلامی نصب امام را اتخاذ می کنند که بایستی همانند نصب پیامبر از جانب خداوند متعال باشد نه از جانب مردم.(۸۳)
مرحوم مظفر نیز از کسانی است که از این قسمت از آیه شریفه برداشت کلامی داشته و لزوم اجتماع همه مردم برفردی ـ که مدلول التزامی آیه می باشد ـ را ملازم با امامت آن فرد می داند ایشان می نویسد:
«دستور خداوند متعال مبنی بر اجتماع همه مردم بر حول محور حبل الله و عدم تخطی از او، خود دلالت می کند بر اینکه امت بایستی او را به عنوان امام قبول نمایند».(۸۴)
۳ – ۳ – وجود تفرقه در جامعه مسلمین :
اختلاف و تفرقه میان مسلمانان امری است و اقع و آشکار که در تمام شؤون جامعه دینی مطرح است و هر مسلمانی به آن اذعان دارد.(۸۵)
خداوند متعال در قرآن می فرماید: { وَ أَنَّ هذا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ} (۸۶).
این آیه شریفه خود حاکی از این است که بین مسلمانان اختلاف وجود داشته و تنها راه حق پیروی از صراط مستقیم الهی و روی گردانی از راه های دیگر است؛ و خداوند هم در این آیه شریفه صراط خودش را یک راه شمرده و دیگر راه ها را باطل اعلام کرده است.
پیامبر اکرم نیزدر روایتی که بین امامیه و عامّه متواتر است می فرماید: «انّ الامّه ستفترق علی ثلاث و سبعین فرقه، اثنتان و سبعون فرقه فی النار و فرقه فی الجنه»؛ امت من بر هفتاد و سه گروه و فرقه تقسیم می شوند که تمامی آنها در آتش جهنم هستند مگر یک فرقه ـ که تا این قسمت از روایت را عامّه هم قبول دارند. اما شیعه می گوید: فرقه ناجیه فرقه ای است که تابع اهل بیت باشد؛(۸۷) و لی عامّه می گویند: فرقه ای است که دنبال جماعت باشد. (۸۸)
در هر صورت این روایت اثبات تفرقه را می رساند و پرداختن به نجات کدام فرقه و با چه شرایطی امری است که در ادامه بحث آشکار می شود.
۳ – ۴ – همپوشانی معنای تفرقه با عاقبت ضلالت و کفر :
پس از روشن شدن این نکته که تحقق خواستار خداوند مبنی بر عدم افتراق امت پیامبراکرم مبتنی بر اعتصام مطلق به حبل الله است و همچنین شناخت این حقیقت که جدایی افتادن بین قرآن و عترت به ظلالت و گمراهی امت می انجامد، به این نتیجه می رسیم که آیه شریفۀ اعتصام ـ در حقیقت ـ نمایی دیگر از حدیث شریف ثقلین است که در کنار ضلالت و گمراهی به عنوان یکی دیگر از مفاسد عدم اعتصام به حبل الله روشن و نمایان است. بنابراین تفرقه را می توان معلول ضلالت و گمراهی دانست و این ضلالت را نتیجه ای برای عدم اعتصام نسبت به دو یادگار و گوهر گرانبها یعنی قرآن و عترت معرفی کرد.
۴ – بررسی برخی شبهات حول آیه شریفه :
۴ – ۱ –  اقوال عامّه پیرامون مصداق شناسی حبل الله :
دوری از جانشینان برحق پیامبر اکرم یعنی اهل بیت عصمت و طهارت، انسان را از معارف و حقائق دورکرده و باز می دارد این مطلب در حالی است که اهل بیت مخزن علوم الهی و پیامبر اکرم هستند و احادیث آن در کتب فریقین به وفور یافت می شود.(۸۹) یکی از مواردی که در این راستا وجود دارد اقوال عامّه پیرامون معناشناسی واژه حبل الله است.
نکتۀ قابل توجه این است که در میان علمای عامّه اختلاف زیادی در مصداق یابی حبل الله وجود دارد. ما در این بخش از نوشتار این اقوال را تبیین و بررسی می نماییم.
۱ـ۱ـ ۴ـ اقوال عامه در آیه شریفه :
۱ـ مراد از حبل الله، عهد است چنانکه قرآن در آیه دیگری می فرماید {به عهد من و فا کنید، من هم به عهد شما وفا می کنم}؛(۹۰) و به این دلیل به عهد، حبل گفته شد که چون موجب از بین رفتن خوف می شود و مانند طنابی است که اگر کسی آن را بگیرد، ترس و هراس از او زائل می شود.
۲ـ مراد قرآن است که در برخی از روایات آمده که قرآن است که حبل الله المتین است همچنان که از ابن مسعود نقل شده است.
۳ـ مراد دین خدا است.
۴ـ مراد طاعت خداست.
۵ـ مراد توبه با اخلاص است.
۶ـ مراد جماعت است؛ زیرا بعد از حبل الله در آیه شریفه فرموده، مبادا متفرق شوید.(۹۱)
۷ـ مراد اهل بیت علیهم السلام است.(۹۲)
البته این گروه هم شامل کسانی می شود که حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه به عنوان یک قول در کنار اقوال دیگر آورده اند و هم شامل اندیشمندان دیگری که منحصراً اهل بیت را مصداق حبل الله معرفی کرده اند. ثعلبی(۹۳)، حاکم حسکانی(۹۴)، ابونعیم اصفهانی، ابن بطریق(۹۵)، ابن حجرهیثمی(۹۶)، شبلنجی(۹۷)، قندوزی حنفی(۹۸) از این افراد هستند.
شافعی نیز در اشعاری بیان می دارد که مراد از حبل الله اهل بیت هستند:
و لمّا رأیت الناس قد ذهبت بهم
مذاهبهم فی أبحر الغیّ و الجهلِ‏
رکبت على اسم الله فی سفن النجا
و هم أهل بیت المصطفى خاتم الرسلِ‏
و أمسکت حبل الله و هو ولاؤهم
کما قد أُمرنا بالتمسّک بالحبلِ(۹۹)
۲ـ۱ـ ۴ـ اشکالات اقوال عامه :
ـ اشکال قول اوّل: که مراد از حبل الله و ریسمان الهی، عهد می باشد.
اشکالی که بر این قول وارد است این است که:
اوّلاً: گفته شد که حبل به معنای ریسمان و هر چیزی است که انسان به وسیله آن به مقصدی می رسد و معنای عهد خلاف ظاهر از حبل الله است که نیاز به قرینه دارد.
ثانیاً: عهد و پیمان، خود یک مفهوم کلی است که برای شناخت آن باید متعلّق آن ذکر شود یعنی وقتی دو نفر با هم عهد و پیمان می بندند در حقیقت بر سر مسأله ای است لذا منافاتی ندارد که مراد از حبل الله، عهد باشد ولکن عهد به چه چیزی و پیمان بستن بر سر کدام مسأله؟
اینکه قائل استناد جسته به آیه شریفه که {به عهد من وفا کنید تا من هم به عهد شما وفا کنم}؛ اما باز دلیل نیاورده که عهد بر چه مسأله ای است؟ اما ما بر طبق شواهد گوناگون قرآنی و روایی به این نتیجه می رسیم که مراد عهد بر ولایت بر امامت اهل بیت است که خداوند متعال در روز غدیر خم این عهد را توسط پیامبر از مردم گرفت. نیز در حدیث ثقلین فرمود که: «اگر به این عهد پایبند باشید هیچ گاه گمراه نمی شوید».
شاهد این مطلب هم نکته ای است که قائل در ادامه بیان کرده که: چون در عهد، موجب از بین رفتن خوف و ترس و هراس می شود به حبل الله، عهد می گویند و این ترس و هراس و خوف و نجات از آتش جهنم وقتی محقق می شود که انسان ولایت معصومین را بپذیرد و با تمسک به ریسمان آنان راهی مورد اطمینان را برود تا در نهایت از خوف و ترس در امان باشد.
ـ اشکال قول دوم: که برخی بیان کرده اند که مراد از حبل قرآن است.
آنچه به نظر می رسد این است که گرچه قرآن هم به عنوان حبل الله بیان شده و لکن اثبات شیء که نفی ماعدا نمی کند یعنی نفی نمی کند که اهل بیت علیهم السلام هم در کنار قرآن به عنوان حبل الله قرار داده شوند؛ چنان که در روایات بیان شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم می فرماید: «شما را سفارش می کنم به دو چیز: یکی قرآن که ریسمان محکمی بین آسمان و زمین است؛ و دیگری عترتم».(۱۰۰)
اما در همین روایات هم که قرآن به عنوان حبل الله معرفی شده، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و سلم سفارش کرده که باید عترت و اهل بیت علیهم السلام هم در کنار قرآن باشند و به آنان تمسک شود؛ چرا که سعادت حقیقی در گروِ تمسک به هر دو است نه یکی از آنها.(۱۰۱)
نکته بعد که می توان به عنوان اشکال بر قول دوم مطرح کرد این است که در آیه اعتصام خداوند متعال علت تمسک به ریسمانش را بیان فرموده و آن عدم تفرقه و ایجاد تشتت بین مسلمانان است؛ یعنی تمامی مسلمانان باید به این ریسمان چنگ بزنند تا سبب اجتماع آن و منع از جدایی و تفرقه آنان شود، اما واضح و بدیهی است که صرف تمسک به قرآن و کلام خداوند متعال موجب زوال اختلاف نمی شود؛ یعنی هم شیعه و هم عامّه قبول دارند که به صرف تمسک به قرآن باز هم اختلافات اساسی بین آنها موجود است؛ پس به حکم آیه اعتصام باید حبل الله چیزی باشد که رفع اختلاف کند و آن چیزی نیست مگر اهل بیت علیهم السلام .
شاهد بر این گفتار هم جریان مناظره ای است که از طرف امام صادق علیه السلام بین هشام بن سالم و فرد شامی اتفاق افتاد که وقتی هشام از او پرسید: حجت خدا بر خلق چه کسی می باشد؟ او گفت: پیامبر اکرم. هشام پرسید: بعد از پیامبر چه کسی؟ او گفت: قرآن و سنت. هشام گفت: آیا قرآن و سنت توانسته بین ما رفع اختلاف کند؟ گفت: بله. هشام گفت: چرا من و تو باهم اختلاف داریم و به خاطر این اختلاف تو از شام تا اینجا آمده ای؛ در این لحظه آن مرد شامی ساکت و مغلوب شد.(۱۰۲)
آنچه از این مناظره که در محضر امام صادق علیه السلام انجام شد، فهمیده می شود این است که، تنها چیزی که موجب رفع اختلاف می شود تمسک به امام و حجت خداوند متعال بر خلق است؛ زیرا قرآن و سنت نتوانسته اند رافع اختلاف باشند لذا بین مسلمین اختلاف موجود است. چرا که هرکس به آن معنایی که به نفعش باشد تمسک می کند و حال آنکه با وجود امام و کسی که از ناحیه خداوند است و به کتاب و سنت پیامبر آشناست و مفسّر حقیقی قرآن است دیگر هیچ اختلافی به وجود نمی آید.
بنابراین همان طور که روشن شد برای حجیت قرآن همواره باید فردی که از جانب خداوند است در کنار قرآن باشد تا با تمسک به او، تمسک به قرآن معنا پیداکند. وحدت حقیقی مسلمانان نیز اینگونه محقق می شود وگرنه تمسک به قرآن صرف، هرگز این هدف را محقق نمی سازد.
ـ اشکال قول سوم: که مراد از ریسمان الهی، دین خداست.
در پاسخ می گوییم: اگر منظور از دین، عمل به تمام دستورات خداوند متعال است که با مدعای ما هیچ تنافی ندارد؛ زیرا در رأس دستورات خداوند تمسک به ائمه اطهار علیهم السلام و دینی که ایشان از طرف خداوند آورده اند، می باشد و تمسک به ایشان موجب رفع اختلاف بین مسلمانان خواهد شد.
و امّا اگر منظور از دین، مطلق دین و هر آنچه که به خدا نسبت داده می شود، است؛ اگر چه دین از طرف غیر ائمه بیاید مانند تمسک به اقوال صحابه پیامبر؛ مسلم است که این موجب زوال اختلاف نمی شود؛ زیرا حتی خود عامّه هم قبول دارند که صحابه پیامبر معصوم نبودند و بین یکدیگر اختلاف داشتند؛ پس چطور انسان می تواند به گفته آنها اعتماد کند.
شاهد این مطلب هم اینکه در میان عامّه، چهار مذهب به وجود آمده است که نه تنها در مسائل فقهی باهم متفاوت هستند بلکه در برخی از مسائل اعتقادی نیز بین آنها اختلاف وجود دارد، این در حالی است که پیامبر اکرم بارها می فرمود:
«اهل بیت من امان هستند از ضلالت و گمراهی مردم در دینشان و تا زمانی که مردم به آنها متمسک شوند هرگز گمراه نمی شوند».(۱۰۳)
ـ اشکال قول چهارم: که مراد از ریسمان الهی، طاعت خداوند است.
در پاسخ به این سخن می گوییم که طاعت خداوند متعال محقق نمی شود مگر با عمل به دستورات خداوند و دستورات خداوند هم باید از طرف کسانی بیاید که انسان به آنها اعتماد و اطمینان کامل دارد که جز معصوم نمی تواند باشد. از همین رو اطاعت خداوند تنها و تنها در سایه اعتقاد به حجّت و خلیفه خداوند برروی زمین و عمل به دستورات او محقق می شود که تنها اهل بیت علیهم السلام عصمت و طهارت می باشند.
ـ اشکال قول پنجم: که مراد از ریسمان الهی توبه با اخلاص است.
آنچه می توان در پاسخ به این گروه گفت که این قول با سیاق آیه شریفه اعتصام سازگار نیست؛ زیرا آیه می فرماید: به این ریسمان الهی چنگ بزنید تا رفع اختلاف شود از شما و حال آنکه به صرف توبه از گناهان هیچ اختلافی بین مسلمانان برطرف نمی شود؛ و بلکه توبه یک امری است باطنی که بین شخص و خداوند متعال وجود دارد و اصلاً ربطی به اتحاد بین مسلمین ندارد که امری کاملاً ظاهری است مگر اینکه مراد توبه از انحراف نسبت به ائمه علیهم السلام باشد که نتیجه آن قبول کردن ولایت ائمه اطهار علیهم السلام باشد که تنها، آنها ریسمان الهی هستند.
ـ اشکال قول ششم: که مراد از ریسمان، جماعت مسلمین است.
در پاسخ به این شبهه به چند نکته اشاره می کنیم:
۱ـ جماعت مسلمین به خودی خود هیچ مدرک شرعی ندارد و حجت نیست چنان که خود اجماع هم تا زمانی که کاشف از قول معصوم نباشد، حجت نمی باشد؛(۱۰۴) زیرا آنچه ملاک و مهم می باشد، این است که انسان به دنبال حجت بین خود و خداوند باشد.
۲ـ جماعت مسلمین معصوم نیستند؛ از همین رو سخن آنان مورد اطمینان و اعتماد نمی باشد و انسان را روز قیامت نمی تواند نجات دهد.
۳ـ تمسک به جماعت مسلمین موجب رفع اختلاف و اتحاد نمی شود؛ زیرا در بین جماعت اعتقادات و سلایق متفاوتی وجود دارد در حالی که خدا در این آیه شریفه می فرماید: «تمسک به حبل الله موجب وحدت و عدم تفرقه می شود».
۳ـ با وجود نص از طرف پیامبر اکرم مبنی بر جانشینی امیرالمؤمنین و مشخص شدن معیار و ملاک حق، دیگر جماعت ارزشی ندارد؛ زیرا امیرالمؤمنین است که همیشه با حق و حق با اوست (۱۰۵) و هر جا او باشد همانجا حق است و نقطه مقابل او باطل است و پیامبر بارها فرموده بود: «یا علی أنت الفاروق الذی یفرق بین الحق الباطل»؛ یا علی تو جدا کننده حق و باطل هستی(۱۰۶).
۴ـ آنچه موجب این شبهه شده، مبنای عامّه، در تعیین و انتخاب امام و خلیفه است که هر کسی که اجماع بر خلافت او قائم شد او امام است و حال آنکه اولاً: اجماعی محقق نشد؛ زیرا امیرالمؤمنین که رأس صحابه بود و ابن عباس و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و زبیر و بنی هاشم درون اجماع نبودند؛ ثانیاً: مردم مکه و شهرهای مسلمان نشین در این اجماع شرکت نداشتند؛ ثالثاً، عامّه در این مبنا دچار تعارض شده اند؛ زیرا خلافت عمر به وسیله وصیت ابوبکر بود و خلافت عثمان به وسیله شورای عمر بود و هیچ اجماعی در کار نبود.
۵ـ پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و سلم جواب این شبهه را این گونه می فرمایند که:
امیرالمؤمنین عَلَم و پرچم هدایت است. بدانید که شما بعد از من دچار اختلاف خواهید شد و به گمان باطل خود فکر می کنید که اختلاف امت رحمت است در حالی که قرآن می فرماید: {و لا تکونوا کالذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البیّنات و اولئک لهم عذاب عظیم}.
در این روایت پیامبر این سخن را که اختلاف بین مسلمانان رحمت است ـ که عامه این حدیث را جعل کرده اند برای توجیه اختلافات درون خودشان ـ را باطل اعلام کردند و در تعارض با آیه قرآن دانستند و اطاعت از امیرالمؤمنین که پرچم هدایت و تنها عامل رفع اختلاف است را لازم شمردند. (۱۰۷)
۶ـ با توجه به خبری که پیامبر به اصحابشان فرمودند مبنی بر اینکه امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که تنها یک فرقه اهل نجات است که آن فرقه، متمسکین به اهل بیت عصمت و طهارت می باشند و تمامی فرقه های دیگر در آتش جهنم هستند (۱۰۸)، دانسته می شود که اجماعی محقق نشده و اگر هم جماعتی محقق شود ملاک حق نمی تواند باشد؛ زیرا تنها یک فرقه اهل نجات است؛ پس جماعت معیار حق بودن و ریسمان الهی نمی تواند باشد.
۷ـ خداوند متعال در این آیه شریفه تمام انسانها را تا روز قیامت امر نموده اند به تمسک به این ریسمان به طور مطلق یعنی در همه شرایط و شؤون زندگی مطلقاً چنگ بزنید به این ریسمان و از آنجا که امر به اطاعت مطلق از کسی لازمه اش عصمت است لذا می فهمیم که حبل الله باید معصوم باشد تا اطاعت از او اطاعت از خدا باشد که آن ائمه اطهار علیهم السلام می باشند نه اجماع مسلمین و معنا ندارد که تمام مسلمانان یا اکثر آنان معصوم باشند لذا امر به تبعیت از غیر مصعوم هم بر خداوند حکیم محال است یعنی معنا ندارد که خدا انسانها را امر کند به تبعیت از گروهی که معصوم نیستند و دارای خطا و گناه هستند.
۸ـ با توجه به چند آیه بعد از آیه اعتصام که می فرماید: { إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ } می فهمیم که مِن به معنای بعضیه است؛ یعنی «بعض الناس» نمی تواند حبل الله به معنای اجتماع مسلمین باشد.
۳ـ۱ـ ۴ـ پاسخ کلی برخی از بزرگان معاصر به اقوال عامه:
برخی از بزرگان معاصر فرموده اند: بازگشت تمام این اقوال ششگانه به یک چیز است؛ زیرا حبل به معنای هر سببی است که موجب رضای پروردگار باشد که موجب نجات انسان شود و آن سبب عبارت است از دین و عهد خداوند. و این سبب عبارت از قرآن و عترت است که دین خدا و اسلام محقق نمی شود مگر با تبعیت از این دو؛ و همین امر عهد و طاعت الهی است که اخلاص نیز با این امر معنا پیدا می کند. در نتیجه جماعت مسلمین هم درست می شود؛ زیرا وقتی همگی بر حول محور قرآن و عترت جمع شدند، ید الله هم با جماعت مسلمین خواهد بود و در نتیجه سبب نجات و اتحاد می گردد. (۱۰۹)
۵ – نتیجه :
در پایان به این حقیقیت دست می یابیم که مجرد تمسک به قرآن، اعتصام به حبل الله نمی باشد؛ بلکه اعتصام حقیقی و مطلق به حبل الله ـ که خود به دو قسم من الله و من الناس تقسیم می شود ـ تنها در سایه اعتصام به اهل بیت علیهم السلام معنا پیدا می کند. چرا که معتصم واقعی و کامل به قرآن فقط مطهرون هستند و تنها از راه تمسک به این ذوات نورانی و پاک می توان به قرآن دست پیدا کرد. و از طرفی تحقق وحدت و عدم تفرقه در امت صرفا حول محور قرآن امکان پذیرنمی باشد، زیرا چنانکه گذشت تمسک به قرآن هیچ گاه موجب وحدت میان مسلمین نشده و اختلافات موجود شاهد این مدعاست.
وحدت حقیقی در سایه تمسک مطلق به اهل بیت عصمت و طهارت شکل می گیرد؛ زیرا تنها راهی که مورد اطمینان و اعتماد است راه ائمه اطهار است نه غیر ایشان.
والسلام علی من اتبع الهدی.

 


پی نوشت ها :
۱٫ پیامبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «امت من ۷۳ فرقه خواهند شد که تنها یک فرقه برحق واهل نجات است» (بحار الانوار، ۲۸/ ۱۴) لذا بایستی این فرقه ناجیه را بشناسیم و همواره در این مسیر قدم برداریم.
۲٫ { یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ } نساء (۴):۵۹٫
۳٫ آل عمران (۳): ۱۰۳٫
۴٫ فراهیدی، العین،۳/ ۲۳۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۱/ ۱۳۴؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر،‏۲/ ۱۱۹؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس،‏۱۴/ ۱۳۲٫
۵٫ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه،‏۲/ ۱۳۰٫
۶٫ راغب، المفردات فی غریب القران، ۲۱۷٫
۷٫ التبیان فی تفسیر القرآن،‏۲/ ۵۴۵؛ مجمع البحرین، ۵/ ۳۴۷؛ مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ح‏۶، ص۲۱۰؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب،‏۳/ ۱۸۵٫
۸٫ همان.
۹٫ تفسیر القمی، ‏۱/ ۱۰۸٫
۱۰٫ عیاشی، کتاب التفسیر، ‏۱/ ۱۹۴؛ تفسیر نور الثقلین، ‏۱/ ۳۷۷؛ فرات کوفی، تفسیرفرات کوفی، ص۹۰؛ ابن عقده، فضائل امیرالمؤمنین، ص۱۸۵٫
۱۱٫ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص ۴۴۹؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ‏۱/ ۳۶۵٫
۱۲٫ سیوطی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ‏۱/ ۳۲۲٫
۱۳ . حر عاملی، وسائل الشیعه،‏۶/ ۱۶۸٫
۱۴٫ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه۱۷۶، ص۲۵۴٫
۱۵٫ صدوق، معانی الأخبار، ۱۳۲؛ فیض کاشانی، تفسیرصافی،۱/۳۶۶٫
۱۶٫ آل عمران/۱۱۲٫
۱۷٫ نعمانی، الغیبه، ص۴۰٫
۱۸٫ نعمانی، الغیبه، ص ۲۹؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۳۶/ ۱۱۲؛ سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/ ۶۶۹٫
۱۹٫ عیاشی، التفسیر ۱/ ۱۹۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ۱/ ۶۷۲٫
۲۰٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۲۴/ ۸۲٫
۲۱٫ عیاشی، التفسیر ۱/ ۱۰۲؛ سلیم بن قیس، اسرارآل محمد، ص ۷۳۲؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۲۴/ ۸۵٫
۲۲٫ شیخ طوسی، امالی، ص۲۷۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ‏۳/ ۷۶٫
۲۳٫ ابن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ‏۱/ ۲۳۹؛ علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ۱/ ۱۰۸٫
۲۴٫ از علمای شیعه مرحوم علامه بحرانی در غایه المرام به ۸۰ طریق این روایت را نقل کرده است و از علمای عامه ابن حجر عسقلانى در المطالب العالیه (۴/ ۶۵ و۲۵۲)، ابن حجر مکى در الصواعق المحرقه (۲/ ۴۲۸ و ۴۳۹)، ابن تیمیه در منهاج السنه (۳/ ۵۶۱)، و ابن کثیردر تفسیر(۴/۱۲۲) حکم به صحت این حدیث نموده اند؛ نیز سیوطی در الأزهارالمتناثره فی الأخبار المتواتره (ص ۲۹) و ابن حزم در المحلی (۲/ ۱۳۵ـ۲۱۳) حکم به تواتراین حدیث کرده اند.
۲۵٫ عده ای از علمای عامه در ذیل آیه اعتصام حدیث ثقلین را ذکر کرده اند که پیامبر فرمود: «یا أیّها الناس قد ترکت فیکم الثقلین، خلیفتین، إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی: أحدهما أکبر من الأخر: کتاب الله، حبل ممدود ما بین السماء و الأرض، و عترتی أهل بیتی، و إنهما لن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض». سیوطی، الدرالمنثور، ۲/ ۶۰؛ فخررازی، مفاتیح الغیب، ۸/ ۳۱۱؛ آلوسی، روح المعانی، ۲/ ۲۳۵٫
۲۶٫ آلوسی، روح المعانی ۲/ ۲۳۵ به نقل از ابن ابی شیبه و طبرانی.
۲۷٫ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۱۳۲٫
۲۸٫ هرکس که به خدا تمسک جوید هدایت شده است: آل عمران (۳): ۱۰۱٫
۲۹٫ نساء/ ۵۹٫
۳۰٫ مائده/ ۵۵٫
۳۱٫ «انّ الله أمر بطاعه أولی الأمر علی سبیل الجزم ومن أمر الله بطاعته علی سبیل الجزم والقطع لابد وان یکون معصوماً عن الخطأ» فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۰/ ۱۳٫
۳۲٫ علامه حلی، ألفین، ۱۰۴٫
۳۳٫ صدوق، معانی الأخبار، ۱۳۲؛ فیض کاشانی، تفسیرصافی، ۱/۳۶۶٫
۳۴٫ نعمانی، الغیبه، ص۴۰ و ۴۳٫
۳۵٫ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ‏۲/ ۸۰۵؛ لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ‏۱/ ۳۵۹٫
۳۶٫ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ‏۱/ ۳۶۶٫
۳۷٫ مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ‏۲/۶۲۱٫
۳۸٫ فراهیدی، العین، ۱/ ۳۱۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۲/ ۴۰۴ـ۴۰۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/ ۱۱۶٫
۳۹٫ مصطفوی، التحقیق، ۸/ ۱۵۳٫
۴۰٫ طبری، جامع البیان، ۴/ ۲۱٫
۴۱٫ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۲/۱۷۴؛ حرعاملی، اثبات الهداه، ۳/۴۹۷٫
۴۲٫ نور بودن قرآن واهل بیت را می توان درآیات{قدجائکم من الله نور وکتاب مبین} (مائده (۵):۱۵): قمی، تفسیرقمی، ۱/۱۶۵؛ {یریدون لیطفئوا نورالله بأفواههم والله متم نوره} (صف (۶۱): ۸): قمی، تفسیرقمی، ۲/۳۶۶؛
{یکاد زیتهایضیئ ولو لم تمسسه نار نورعلی نور} (نور (۲۴): ۳۵)؛ قمی، تفسیرقمی، ۲/۱۰۵٫
۴۳٫ بعنوان نمونه: «اِنَّ اللهَ یَقُولُ:‏ {لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ}؛‏ یَعْنِی لَا یَنَالُهُ کُلَّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، إِیَّانَا نَحْنُ عَنَى الَّذِینَ أَذْهَبَ اللهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِیراً، وَ قَالَ‏: أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَنَحْنُ الَّذِینَ اصْطَفَانَا اللهُ مِنْ عِبَادِهِ وَ نَحْنُ صَفْوَهُ اللهِ وَ لَنَا ضَرَبَ الْأَمْثَالَ وَ عَلَیْنَا نَزَلَ الْوَحْی»‏ (بحار الأنوار،‏۳۳/ ۲۷۰).
۴۴٫ «الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَهُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً». فَقِیلَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ، فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ‏ بِحَبْلِ‏ اللهِ وَ حَبْلُ اللهِ هُوَ الْقُرْآنُ، لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ {إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‏}». معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ۲۵/۱۹۴٫
۴۵٫ آل عمران، (۳):۱۰۱٫
۴۶ …..فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا یَکُونُ حُجَّهً إِلَّا بِقَیِّم‏…فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام‏ کَانَ قَیِّمَ الْقُرْآنِ، وَ کَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَهً وَ کَانَ الْحُجَّهَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِصلی الله علیه و آله و سلم وَ أَنَّ مَا قَالَ فِی الْقُرْآنِ‏ فَهُوَ حَقٌّ. فَقَالَ علیه السلام: «رَحِمَکَ اللهُ»‏. الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ‏۱/ ۱۶۹٫
۴۷٫ علامه مجلسی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ‏۲/ ۲۶۴٫
۴۸٫ آل عمران/۷٫ رجوع شود به کافی، ۱/۲۱۳، بابُ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّهُ علیهم السلام.
۴۹٫ الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ج‏۱، ص ۲۰۰٫
۵۰٫ قال أبوعبدالله علیه السلام :‏ «إن الله جعل ولایتنا أهل البیت قطب‏ القرآن، و قطب جمیع الکتب، علیها یستدیر محکم القران، و بها نوهت الکتب و یستبین الإیمان» : تفسیر العیاشی، ‏۱/ ۵؛ تفسیر الصافی، ‏۱/ ۲۱؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)،‏۸۹/ ۲۷٫
۵۱٫ رعد/ ۷٫
۵۲٫ روایات زیادی در این زمینه وجود دارد که می توان به بحارالأنوار، ۲۳/ ۲رجوع کرد.
۵۳٫ به روایات ذیل آیه {ومن عنده علم الکتاب} رجوع شود که اهل بیت فرمودند: «…. وعندنا والله علم الکتاب کله». الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ‏۱/ ۲۲۹و۲۵۷٫ نیز رک: بصائرالدرجات،۱/ ۱۰۳و۱۳۲و۱۳۵و۱۹۳و۱۹۴و۱۹۷٫
۵۴٫ نحل/ ۴۴٫
۵۵٫ با توجه به این نکته که اهل بیت پیرامون آیات شریفه قرآت بیاناتی فرموده اند و در برخی موارد قرینه است برخلاف ظاهر قرآن، علم اجمالی حاصل می شود که بایستی برای فهم آیات قرآن، ابتدا به سخنان اهل بیت رجوع نمود.
۵۶٫ «کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ‏ وَ مَحْدُودَهُ‏ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً [جُمَلَهُ‏] مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّناً غَوَامِضَهُ بَیْنَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ‏عَلَى الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِی السُّنَّهِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِی السُّنَّهِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکِتَابِ تَرْکُهُ وَ بَیْنَ وَاجِبٍ [لِوَقْتِهِ‏] بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِی مُسْتَقْبَلِهِ وَ مُبَایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَیْنَ مَقْبُولٍ فِی أَدْنَاهُ [وَ] مُوَسَّعٍ فِی أَقْصَاه‏». نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۴
۵۷٫ شهرستانی، مفاتیح الاسرار ومصابیح الأنوار، ص۲٫
۵۸ قرطبی، تفسیرالقرطبی،۱/۳۹٫
۵۹٫ اگرسنت پیامبر نبود احدی از ما قرآن را نمی فهمید. قواعد التحدیث، ۱/ ۵۲٫
۶۰٫ «ای مسلمانان از تفسیرقرآن بدون سنت بپرهیزید». صفه الصلاه، ۱/ ۱۷۱٫
۶۱٫ سیوطی، الدرالمنثور، ۱/ ۱۵٫
۶۲٫ حر عاملی، وسائل الشیعه، ‏۲۷/ ۴۷٫
۶۳٫ کلینی، الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ‏۸/ ۳۱۱٫
۶۴٫ واقعه/۷۹٫
۶۵٫ طبرسی، احتجاج، ۱/۱۵۶؛ فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ۵/ ۱۲۹٫
۶۶٫ برقی، المحاسن، ۲/۳۰۰٫
۶۷٫ امیرالمؤمنین می فرماید: «هیچ آیه ای نیست مگر اینکه می دانم در کجا و یا در مورد چه کسی نازل شده است». بصائرالدرجات، ۱/۱۳۳٫
۶۸٫ شیخ طوسی، عده الأصول، ۱/۳۴۱٫ مثل آیه شریفه {یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین} (نساء/۱۱) که با روایت «لامیراث للقاتل» تخصیص می خورد. و یا نسبت به حرمت ربا در قرآن که روایت «لاربا بین الوالد والولد» آن را ضیق می کند.
۶۹٫ مثلا اگر قرآن می فرماید: برای نماز بایستی وضو گرفت ودر روایتی وارد شد که «الطواف بالبیت صلاه»؛ یعنی هرآنچه که در نماز شرط است (مثل وضو) در طواف هم شرط می باشد یا اگر در قرآن برحرمت خمر تصریح شده است و در روایتی وارد شد که الفقاع خمر؛ یعنی حرمت برای فقاع وآب جو هم مدّنظر است. خوئی، اجود التقریرات، ۲/۱۰٫
۷۰٫ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۴۳۵٫
۷۱٫ حر عاملی، وسائل الشیعه ۱۸/۴۹۰٫
۷۲٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار،۲۴/ ۲۳۷ـ ۲۳۸٫
۷۳٫ برقی، المحاسن،۱/۲۷۰٫
۷۴٫ «لَیْسَ مِنَ الْقُرْآنِ آیَهٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ‏ وَ مَا مِنْهُ حَرْفٌ إِلَّا وَ إن لَهُ تَأْوِیل»: کتاب سلیم بن قیس، ۲/۷۷۱؛ صائرالدرجات،۱/۱۹۶٫
۷۵٫ «…إِنَّ لِلْقُرْآنِ‏ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ‏ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ»: برقی، المحاسن،۲/۳۰۰٫
۷۶٫ صدوق، التوحید، ص۱۹۲٫
۷۷٫ {هُوَ الَّذِی أنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏}: آل عمران (۳): ۷٫
۷۸٫ رجوع شود به کافی، ۱/۲۱۳، بابُ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّهُ علیهم السلام.
۷۹٫ فراهیدی، العین، ‏۵/ ۱۴۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ‏۲/ ۴۷۰٫
۸۰٫ ابن منظور، لسان العرب، ۱۰/۲۹۹٫
۸۱٫ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۳۲٫
۸۲٫ قمی، تفسیرقمی، ۱/ ۱۰۸٫
۸۳٫ علامه حلی، الفین، ص۱۵۰٫
۸۴٫ مظفر، دلائل الصدق، ‏۵/ ۳۹۰٫
۸۵٫ شناخت تمام دین متوقف بر بحث امامت است؛ درواقع درک صحیح از علم حقیقی که از سه شاخه اصول دین و فروع دین و اخلاق تشکیل شده متوقف بر امر امامت و شناخت امام بر حق است. امام رضا علیه السلام می فرماید: «ان الامامه اسّ الاسلام النامی وفرعه السامی»( کافی، ۱/۲۰۰). نیز امام صادق می فرماید: «نحن اصل کل خیر ومن فروعنا کل بر، فمن البر التوحید»( کافی، ۸/ ۲۴۲).
۸۶٫ انعام (۵): ۱۵۳٫
۸۷٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۲۸/ ۱۴٫
۸۸٫ سیوطی، الدرالمنثور، ۲/ ۶۱؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ۸/ ۴۳۸؛ فخررازی، مفاتیح الغیب، ۱/ ۹۰؛ بیضاوی، انوار التنزیل واسرار التأویل، ۲/ ۴۷۰؛ ابن حجرهیثمی، الصواعق المحرقه، ص ۶؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۳/ ۳۰۷٫
۸۹٫ ابن عدی، الکامل، ۱/ ۱۹۰؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۳/ ۱۸۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۹/ ۲۰؛ ابن اثیر، أسد الغابه، ۴/ ۲۲٫
۹۰٫ بقره/۴۰٫
۹۱٫ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۸/ ۳۱۱؛ طبری، جامع البیان، ۴/ ۲۱٫
۹۲٫ سیوطی، الدرالمنثور، ۲/ ۶۰؛ آلوسی، روح المعانی، ۲/ ۲۳۵٫
۹۳٫ ثعلبی، الکشف والبیان، ۳/ ۱۶۳٫
۹۴٫ نکته قابل توجه اینکه برخی از علمای عامّه بیان کرده اند که حسکانی شیعه است و حال آنکه این طور نیست؛ زیرا اولاً: او در کتاب تفسیرش، فضائل خلفاء و دیگران را هم ذکر کرده است. ثانیاً: متأسفانه در بین عامّه یک قاعده ای وجود دارد که اگر کسی روایات زیادی در فضائل اهل بیت در کتابش ذکر کند او را رمی به تشیع می کنند و حال آن که چنین نیست؛ بلکه چنین کسانی که فضائل را نقل می کنند از باب ذکر حقائق است و از باب اینکه داشتن محبت اهل بیت به حکم آیات قرآن جزء ضروریات است که اگر کسی نداشته باشد اصلاً از دایره اسلام خارج شده است ولکن این گروه از مؤلفین ولو محبت دارند اما چون ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین را قبول نکرده اند لذا نمی توان گفت شیعه هستند؛ یعنی باید معیار و ملاک تشیع را تعریف کرد و سپس دید که آیا فلان مؤلف شیعه است یا نه و با این بیان روشن شد که این دسته از مؤلفین شیعه نیستند. ثالثاً: ذهبی که سنی متعصبی است در کتاب رجالش در اوصاف حسکانی می گوید: «الامام المحدّث البارع القاضی ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن حسکان القرشی العامری النیشابوری الحنفی الحاکم»؛ یعنی نه تنها حنفی و عامّه مذهب است بلکه القابی مانند محدث، حاکم، قاضی را هم داراست. ذهبی، سیراعلام النبلاء، ۱۸/ ۲۶۸٫
۹۵٫ حسکانی به نقل از ابونعیم و ابن بطریق، شواهدالتنزیل، ۱/ ۱۶۸٫
۹۶٫ هیثمی، الصواعق المحرقه، ص ۹۰٫
۹۷٫ شبلنجی، نور الأبصار، ص ۱۰۱٫
۹۸٫ قندوزی، ینابیع الموده، ص ۱۱۹٫
۹۹٫ به نقل از کتاب گرانسنگ عبقات الأنوار فی إثبات إمامه الأئمه الأطهار،‏۲۰/ ۵۰٫
۱۰۰٫ طبری، دلائل الامامه، ص۲۰؛ آلوسی، روح المعانی، ۲/ ۲۳۵٫
۱۰۱٫ این که خلیفه دوم در اواخر لحظات عمر پیامبر بیان کرد: حسبنا کتاب الله؛ قرآن برای ما کافی است؛ سخنی است کاملاً در تناقض با قرآن کریم که می فرماید: {وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس}یا رسول الله قرآن را به تو نازل کردیم تا تو برای مردم بیان کنی یعنی بیان پیامبر و روایات او در کنار قرآن موضوعیت دارد و همچنین مقوله «حسبنا کتاب الله» مخالف حدیث ثقلین است که فرموده در کنار قرآن باید به عترت هم تمسک شود. این روایت را قریب به اتفاق علمای عامّه بیان کرده اند.
۱۰۲٫ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۱۷۲٫
۱۰۳٫ سیدبن طاووس، الطرائف، ترجمه داود إلهامى، ص ۲۹۴؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۲۳/ ۱۲۲٫
۱۰۴٫ خراسانی، کفایه الأصول، ص۲۸۷٫
۱۰۵٫ صدوق، أمالی، ص۸۹؛ ترمذی، سنن ترمذی، ۳/۱۶۶؛ نوری، المستدرک، ۳/۱۲۴٫
۱۰۶٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار،۲۲/ ۴۳۵؛ جوینی شافعی، فرائدالسمطین، ۱/ ۱۷۸٫
۱۰۷٫ سیدبن طاووس، الیقین، ص۴۴۸٫
۱۰۸٫ بحارالأنوار، ۲۸/ ۱۴٫
۱۰۹٫ میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ‏۲/ ۵۶٫

 

فهرست منابع :
آلوسی، محمود (م. قرن ۱۳)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
ابن اثیر (م. ۶۳۰) أسد الغابه، بیروت، دارالکتاب العربی.
ابن حیون، نعمان بن محمد(م.۳۶۳ق)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
ابن شاذان محمدبن احمد، (م.۴۶۰ق)، مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، قم، مدرسه امام مهدی علیه السلام ، ۱۴۰۷ق.
ابن عساکر، (م. ۵۷۱)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
ابن عقده کوفی، (م.۳۳۲)، فضائل امیرالمؤمنین، قم، دلیل ما، ۱۴۲۴ق.
ابن کثیردمشقی، اسماعیل بن عمرو، (م.قرن۸)، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ ق.
ابن منظور (م. ۷۱۱٫)، لسان العرب، نشر ادب، قم، الحوزه، ۱۴۰۵ق.
بحرانی، سیدهاشم (م. قرن۱۱)، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق.
برقی، احمدبن محمد، (م.۲۷۴ ق)، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ ق.
بغدادی، خطیب (م. ۴۶۳)، تاریخ بغداد، تحقیق، مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب المعلمیه، ۱۴۱۷ق.
بلاغی نجفی، محمدجواد، معاصر، آلاء الرحمن فی تفسیرالقرآن، قم، بنیادبعثت، ۱۴۲۰ ق.
بیضاوی، عبدالله بن عمر (م. قرن۸)، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
ترمذی، (م.۲۷۹ ق)، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳ ق.
جوینی شافعی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودی.
حرعاملی، محمدبن حسن، (م.۱۱۰۴ق)، اثبات الهداه، بیروت، اعلمی، ۱۴۲۵ ق.
ــــــــــــــــــــــ ، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، ۱۴۰۹ق.
حسکانی، عبیدالله بن احمد (م قرن ۵)، شواهد التنزیل، تهران، و زارت ارشاد، ۱۴۱۱ق.
حلی، یوسف بن مطهر(م.۷۲۶)، الفین، قم، هجرت، ۱۴۱۹ ق.
خراسانی، محمدکاظم، (۱۳۲۹ق)، کفایه الاصول، قم، آل البیت، ۱۴۰۹ ق.
ذهبی (م. ۷۴۸)، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر (م. قرن ۶)، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
سید بن طاوس (م. ۶۶۴)، الطرائف، قم، نویداسلام، ۱۳۷۴ش.
سیوطی، جلال الدین (م. قرن ۱۰)، الدرّ المنثور، قم، آیه الله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
شبر، عبدالله (م.۱۲۲۰ق)، حق الیقین فی معرفه اصول الدین، قم، انوارالهدی، ۱۴۲۴ق.
شریف رضی، محمدبن حسین، (م.۴۰۶ق)، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، (م.۵۴۸ ق)، مفاتیح الاسرار ومصابیح الأنوار، تهران، نشرنسخ خطی.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه (م.۳۸۱)، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
ــــــــــــــــــــــ ، التوحید، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ق.
ــــــــــــــــــــــ ، معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ش.
صفار، محمدبن حسن، (م.۲۹۰ق)، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد، قم، مکتبه آیه الله مرعشی، ۱۴۰۴ ق.
طبرسی، احمدبن علی، (م.۵۸۸ق)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
طبرسی، فضل بن حسن، (م.قرن۶)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش.
طبری آملی، محمدبن جریر، (م.قرن۵)، دلائل الامامه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ق.
طبری، ابن جریر (م. قرن ۴)، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
طریحی، (م. ۱۰۸۵)، مجمع البحرین، تحقیق، سید احمد حسینی، مکتب النشر الثقافه الاسلامیه، ۱۴۰۸ق.
طوسی، محمد بن حسن (.م ۴۶۰)، الأمالی، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ق.
ــــــــــــــــــــــ ، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه (م. قرن۱۱ق)، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ ق.
عیّاشی، محمد بن مسعود (م. قرن ۳) تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ش.
فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، و زارت فرهنگ و ارشاد، ۱۴۱۰ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد (م.۱۷۰ق.)، العین، تحقیق، مهدی مخزومی، مؤسسه دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
فیض کاشانی، ملامحسن (م.قرن۱۱)، تفسیرالصافی، تهران، صدر، ۱۴۱۵ ق.
قرطبی، محمد بن احمد (م. قرن ۷)، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۶۴ش.
قمی، علی بن ابراهیم (م. قرن ۳)، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. ۱۲۹۴) ینابیع الموده، دار الاسوه، ۱۴۱۶ق.
کلینی، محمد بن یعقوب (م. ۳۲۹)، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
لاهیجی، محمد بن علی، (م. قرن۱۱)، تفسیرشریف لاهیجی، تهران، نشر داد، ۱۳۷۳ ش.
مجلسی، محمدباقر، (م ۱۱۱۰) بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
ــــــــــــــــــــــ ، مرآه العقول فی شرح اخبارآل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴ ق.
مشهدی، محمدبن محمدرضا، (م.قرن۱۱ق)، تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، و زارت ارشاد، ۱۳۶۸ ش.
مصطفوی، حسن (م.قرن ۱۵)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.
مظفر، محمد حسین، (م۱۳۸۱ق)، دلائل الصدق، قم، آل البیت، ۱۴۲۲ ق.
مکارم شیرازی، ناصر، معاصر، الأمثل فی تفسیرکتاب الله المنزل، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ۱۳۷۹ش.
میرحامدحسین (م.۱۳۰۶ق)، عبقات الأنوارفی اثبات امامهالائمه الأطهار، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین، ۱۳۶۶ش.
میلانی، سیدعلی، معاصر، میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، قم، مرکزالحقائق الاسلامیه، ۱۴۲۷ ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، (م. قرن۴)، الغیبه، تهران، ۱۳۹۷ق.
هلالی، سلیم بن قیس (م.۸۰)، اسرار آل محمد، قم، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵ق.