۱ – قوای رؤیت فرابشرى


احادیث امامی به ستون نور (عمود، مَنار، مصباحٌ من نور) اشاره دارند که امام با کمک آن می‌تواند آن چه را بر دیگران نهان است، ببیند. در مورد زمان دقیقی که این نور در اختیار امام قرار می‌گیرد، اختلاف ‌نظرهایی وجود دارد: هنگامی که[امام] به این دنیا می‌آید، آن زمان که به سخن گفتن[۲۰] یا راه رفتن آغاز می‌کند[۲۱]، زمانی که به جوانی می‌رسد[۲۲]، یا هنگامی که به امامت می‌رسد.[۲۳] با کمک این عمود نور، امام می‌تواند از این سر دنیا تا آن سر (من بین المشرق و المغرب)[۲۴] را ببیند، درونی‌ترین افکار انسان‌ها (ضمیر آن‌ها) را بداند و اعمال آن‌ها را هر کجا که باشند مشاهده کند.[۲۵] هم چنین گفته شده است زمانی که امام به امامت می‌رسد، در هر بلد یا قریه‌ای برای وی عمود نوری برافراشته می‌شود که به وی امکان می‌دهد آن چه را مردم انجام می‌دهند، ببیند.[۲۶]
قوای نظری امام از سطح زمین درمی‌گذرد و آن بخش‌هایی از ملکوت و زمین را در برمی‌گیرد که بر چشم سر نهان است. بنیاد این باور بر این آیه از قرآن  کریم است که
((وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ)). (انعام:۷۵) بر طبق سنن شیعی، همان رؤیتی که به ابراهیم داده شده، به ائمه نیز اعطا شده است. ماهیت این رؤیت محل نزاع است. برخی بر این باورند که آیه مذکور به نور درون اشاره دارد[۲۷]؛ اما تفسیری که ظاهراً سنت شیعی متقدم را دقیق‌تر منعکس می‌سازد، آن است که ابراهیم، سماوات و زمین را با دیدگان [جسمانی] خود دید.[۲۸] فعلی که برای شرح آن چه بر زمین و آسمان رفته است بیشتر به کار می‌رود، «کشط» به معنای «کندن» (مانند کندن پوست حیوان)[۲۹] است.
اما شاید کندن پوست آسمان و زمین را نباید به معنای ظاهری گرفت، بلکه باید به این معنا فهمید که ابراهیم می‌توانست هم اشیای دوردست را درک کند و هم فراسوی آن‌ها را ببیند: « به دیدگان وی چنان قدرتی داده شده بود که در آسمان‌ها نفوذ می‌کرد و او آن چه را در میان آن‌ها بود می‌دید؛ او عرش و آن چه را بالای آن است، زمین و آن چه را زیر آن است، دید»[۳۰]. ابراهیم، آن گاه که به زمین می‌نگریست، می‌توانست آن چه را دیگران از دیدنش منع شده بودند، ببیند. این مهم آن گاه میسر شد که خدا او را به نقطه‌ای برد که بلافاصله زیر آسمان قرار داشت و آن گاه دیدگان او را قدرت بخشید (قوّ علی بصره) و بدین‌ترتیب وی را قادر ساخت زمین و آنان را که در وى اند ببیند، اعم از آن که همه بتوانند آن را ببینند یا نهان باشد (ظاهرین و مستترین)[۳۱]. او مرد و زنی را دید که به فحشا مشغول بودند و از خدا خواست که آنان را نابود سازد؛ درخواست وی اجابت شد. ابراهیم درخواست خود را در مورد دو زوج دیگر نیز تکرار کرد، و آن‌ها نیز مردند؛ اما در مورد چهارم، خدا به ابراهیم امر کرد دست بکشد و فرمود که خود نسبت به نوع انسان رحیم‌تر از ابراهیم است.[۳۲]
در برخی احادیث میان ابراهیم و ائمه ارتباطی برقرار شده است. مثلاً [امام] جعفر صادق علیه السلام اعلام می‌کند که هفت آسمان بر ابراهیم علیه السلام گشوده شد تا او بتواند آسمان هفتم را و آن چه را در آن است ببیند؛ به همین نحو، هفت لایه زمین گشوده شد تا او بتواند آن‌ها و آن چه را در آن‌هاست ببیند؛ همین برای محمد صلی الله علیه وآله وسلم روی داد و «من معتقدم برای صاحب شما [یعنی علی علیه السلام ] و امامان[علیهم السلام ] پس از وی نیز روی داده است»[۳۳]. هم چنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که گفته است:
«خدا آسمان‌ها را بر ابراهیم گشود تا وی آن چه را بالای عرش بود دید، و زمین برای وی حرکت داده شد تا وی آن چه را زیر مرزهای آن بود دید. همین برای محمد صلی الله علیه وآله وسلم روی داد. من معتقدم برای صاحب شما و امامان پس از وی نیز روی داده است»[۳۴].
روش دیگر درک اشیای دوردست، نزدیک‌تر ساختن آن‌ها با منقبض ساختن زمین است. در حدیثی که از یکی از موالی پیامبر، طوبان، نقل شده است، محمد صلی الله علیه وآله وسلم اعلام می‌کند که زمین برای وی منقبض گردیده (زویت الأرض)، به نحوی که وی می‌تواند مشرق و مغرب را ببیند. پیامبر می‌افزاید که حکومت امت وی به تمام مکان‌هایی که وی دیده است، می‌رسد.[۳۵] زمانی که حاکم حبشه، نجاشی، درگذشت، محمد صلی الله علیه وآله وسلم به قبرستان بقیع رفت و تمام آن چه بین مدینه و حبشه بود بر وی مکشوف گردید؛ او بستر نجاشی را دید و بر وی نماز گزارد.[۳۶] در حدیثی دیگر،[امام] جعفر صادق[علیه السلام] می‌گوید که زمین برای امامان[علیهم السلام ] منقبض گردیده است؛ آن‌ها می‌دانند که اصحابشان چه می‌کنند.[۳۷]
دلیل آن که امامان[علیهم السلام] اشیای دوردست را می‌بینند در داستانی بیان شده که عبدالله  بن  بکیر (یا بکر) الارجانی (یا الرجانی[۳۸])، که زمانی[امام] جعفر صادق صلی الله علیه وآله وسلم را از مکه تا مدینه همراهی کرده بود، نقل کرده است. در راه به کوهی به نام الغمد (اندوه) رسیدند. امام به ابن  بکیر فرمود که زیر این کوه یکی از دره‌های دوزخ است که در آن قاتلان حسین علیه السلام و دشمنان شیعه تحت شکنجه‌های وحشتناک قرار دارند. هر گاه که امام صادق علیه السلام از آن مکان می‌گذشت آن‌ها را می‌دید و صدایشان را می‌شنید که طلب کمک می‌کنند و به آن‌ها می‌گفت: چون آن گاه که در قدرت بودند شفقتی نشان ندادند، اکنون سزاوار هیچ شفقتی نیستند.[۳۹] این امر موجب گردید که بکیر از امام علیه السلام بپرسد که آیا وی می‌تواند هر آن چیزی را که میان مشرق و مغرب است ببیند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: به واقع چنین است؛ چگونه ممکن است امام، حجت خدا بر زمین باشد اگر نتواند هر آن کس را که در آن است ببیند؟ چگونه می‌تواند وظایف خود را انجام دهد اگر نتواند تمام نوع بشر را ببیند و از سوی آنان دیده شود[۴۰]؟ این نکته که امام علیه السلام بر همه مرئی است در این حدیث بیش از این دنبال نشده است؛ اما در گفت گوی دیگری میان[امام] جعفر صادق علیه السلام و ابن  بکیر تبیین شده است.[امام] جعفر صادق علیه السلام از شاگرد خود می‌پرسد: چگونه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌توانست پیام خود را به تمام نوع بشر برساند، در حالی که در مدینه اقامت داشته است؟ ابن  بکیر پاسخ را نمی‌داند و امام توضیح می‌دهد: به فرمان خدا، جبرئیل زمین را با پری از بال خود از جای ‌کند و آن را برای محمد صلی الله علیه وآله وسلم بالا ‌آورد، به نحوی که مانند کف دستش در برابر وی باشد. بدین‌ترتیب، او می‌توانست به تمام مردم جهان بنگرد و هر گروه را به زبان خود ایشان مورد خطاب قرار دهد (و احتمالاً هر گروهی می‌توانست او را ببیند)[۴۱]. محتمل است که امامان نیز می‌توانستند انسان‌ها را به همین شیوه ببینند.
در حالی که قوای فرابشری ائمه[علیهم السلام ] ارتباط نزدیکی با معرفت ایشان از امور نهان دارد، در برخی تبیین‌ها بر یک جنبه بیش از جنبه‌های دیگر تأکید شده است. در مثال زیر، این قوای رؤیت ایشان است[که بر آن تأکید شده است]: هنگامی که مبصر بیاع الزوطی[۴۲] به خانه امام باقر علیه السلام آمد و بر در کوفت، در را مستخدمه‌ای جوان گشود. مبصر دست بر سینه او نهاد و از او خواست تا امام را از حضورش مطلع سازد. در آن لحظه، امام باقر علیه السلام که در انتهای دیگر خانه بود، به وی گفت وارد شود و فرمود: «اگر این دیوارها دید ما را می‌پوشاندند، آن گاه که دیدگان شما را می‌پوشاندند، شما و ما [یعنی امامان] یکسان بودیم». این توبیخ ضمنیِ رفتار گستاخانه مبصر با این پوزش روبه  رو شد: «من فقط می‌خواستم اعتقاد خود را محکم سازم»[۴۳].
مثال دیگر، ما را به دوره پس از انتصاب امام رضا علیه السلام به ولایت  عهدی از سوی مأمون می‌برد. یکی از خوارج تصمیم می‌گیرد که امام رضا علیه السلام را بیازماید و اگر از پاسخ‌های امام رضا علیه السلام راضی نشد، او را بکشد. او مسلّح به خنجری زهرآگین که آن را در آستین خود پنهان ساخته است، به نزد امام رضا علیه السلام می‌آید. امام رضا علیه السلام قول می‌دهد که پاسخ پرسش‌های وی را بدهد، به شرط آن که اگر پاسخ‌ها را قانع‌کننده یافت، شیئی را که در آستین خود پنهان ساخته است، بشکند. خارجی، متحیر، خنجر را بیرون می‌کشد و آن را می‌شکند.[۴۴] در این مورد بر معرفت خاص امام رضا علیه السلام تأکید شده است.
امامان قادرند اجنه را ببینند؛ هر چند به دلیل آن که بدن‌هایشان شفاف و لطیف است،[۴۵] علی‌القاعده در چشم انسان نادیدنی هستند. اجنه برای یافتن پاسخ‌های فقهی خود به نزد امامان می‌آیند و بیشتر به عنوان خدمه ایشان رفتار می‌کنند.[۴۶]
هر چند فرشتگان از جوهری ساخته شده‌اند که همان کیفیات جوهری را دارد که اجنه از آن ساخته شده‌اند، پرسش از این که آیا ائمه می‌توانند فرشتگان را ببینند، پاسخ روشنی ندارد.[۴۷] گفته شده است، هنگامی که پیامبر رحلت فرمود، جبرئیل و دیگر فرشتگان به زمین فرود آمدند؛ چشمان علی علیه السلام باز بود (فتح لامیرالمؤمنین بصره) و او دید که ایشان در غسل پیامبر، نماز گزاردن بر بدن وی و حفر قبر او به وی پیوسته‌اند. آن گاه گوش‌های وی گشوده شد (فتح لامیرالمؤمنین سمعه) و او شنید که فرشتگان به پیامبر می‌گویند: او[یعنی، علی] دیگر هرگز با چشمان خویش آن‌ها را نخواهد دید (انه لیس یعایننا ببصره بعد مرّتنا هذه). پس از مرگ علی علیه السلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام فرشتگان را دیدند که جسد پدرشان را می‌شویند و پیامبر به ایشان کمک می‌کند؛ هنگامی که حسن علیه السلام وفات کرد، حسین علیه السلام فرشتگان را دید که جسم برادرش را می‌شویند و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام به ایشان کمک می‌کنند. بر[جنازه] حسین علیه السلام نیز فرشتگان، محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]، علی علیه السلام و حسن علیه السلام حضور یافتند. این الگو با هر امام جدیدی تکرار می‌شود: او فرشتگان، پیامبر و امامان قبلی را می‌بیند که آداب کفن و دفن پدر او را انجام می‌دهند.[۴۸] همین که امامی به امامت می‌رسد، فرشتگان دیگر برای وی دیدنی نیستند.
شاید این باور که امام حاضر نمی‌تواند فرشتگان را ببیند با نظریه امامی محدَّث بودن امام (کسی که فرشتگان وی را خطاب می‌کنند) ارتباط داشته باشد. بر اساس این نظریه‌، وحی ای که هم با شنیدن صدای فرشته و هم با دیدن وی دریافت شود، امتیاز خاص انبیاست؛ امامان معرفت را فقط از طریق شنوایی دریافت می‌کنند (الهام)[۴۹]. شاید احساس شده است که اگر امام نمی‌تواند فرشته‌ای را که از وی معرفت الهی را دریافت می‌کند ببیند، آن گاه در هر موقعیت دیگری هم نمی‌تواند وی را ببیند؛ اما نشانه‌هایی هست که این تنها دیدگاه نیست؛ برای مثال، [امام] جعفر صادق علیه السلام می‌گوید، فرشتگان از خانه امامان بازدید می‌کنند و دست‌شان را تکان می‌دهند. وقتی از او پرسیده می‌شود که آیا فرشتگان بر ایشان نیز ظاهر می‌شوند، پاسخی غیرمستقیم می‌دهد: «آن‌ها با فرزندان ما مهربان‌تر از خود ما هستند[۵۰]». امام صادق علیه السلام این را نیز می‌گوید که هنگامی فرشتگان از خانه او بازدید می‌کنند، گاهی بعضی پرهای خود را جا می‌گذارند.[۵۱] پرسش از این که آیا امامان به واقع فرشتگان را در چنین مواردی می‌بینند، بار دیگر بدون پاسخ می‌ماند. در جای دیگر، امام صادق علیه السلام از امامانی سخن می‌گوید که معرفت را از مخلوقی بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل می‌گیرند و ایشان او را با چشمان خود می‌بینند.[۵۲]
نوع خاصی از قوه رؤیت فرابشری، توانایی دیدن در تاریکی است. اغلب این توانایی را به ذوالقرنین نسبت می‌دهند. به گفته [امام] علی علیه السلام ، او در شب نیز می‌توانست مانند روز ببیند.[۵۳] همین توانایی به پیامبر نیز نسبت داده شده است.[۵۴] او می‌توانست آن چه را در پشت سرش قرار دارد به همان وضوحی ببیند که آن چه را روبه  رویش بود می‌دید[۵۵] و بنابراین می‌توانست آنان را که در نماز پشت سرش صف بسته بودند، به همان وضوح کسانی که در برابرش بودند ببیند.[۵۶] امامان علیهم السلام نیز می‌توانند آن چه در پشت سرشان و در برابرشان قرار دارد ببینند.[۵۷]
به انبیا و امامان فقط قوای رؤیت مخصوص عطا نشده بود؛ ایشان قادر بودند از دیده  شدن از سوی دیگران نیز بگریزند. این توانایی به ویژه در زمان‌های خطر، به کار گرفته می‌شد. داستانی نمونه‌وار در این مورد به ولید بن مغیره مربوط می‌شود که تصمیم داشت پیامبر را به قتل برساند. او به جایی آمد که محمد صلی الله علیه وآله وسلم نماز می‌گزارد و صدای او را شنید، اما نتوانست وی را ببیند.[۵۸] هنگامی که ام  جمیل، همسر ابولهب، می‌خواست سنگ بزرگی به سوی محمد صلی الله علیه وآله وسلم پرتاب کند، نتوانست پیامبر را ببیند؛ پیامبر (برای ابوبکر) توضیح داد که خدا حجابی بین وی و آن زن قرار داده بود.[۵۹] دیگر دشمنان دچار کوری موقت می‌شدند[۶۰] یا با جانوران شریر روبه  رو می‌گردیدند.[۶۱] خدمت‌گزاری که خلیفه منصور به وی دستور قتل[امام] جعفر صادق علیه السلام را داده بود، نتوانست مأموریت خویش را به انجام برساند؛ امام از خدا حمایت خواست و شیئی مانع دید آن خدمت‌گزار گردید.[۶۲] هنگامی که خانه [امام] حسن عسکری علیه السلام از سوی حامیان برادر وی جعفر (موسوم به کذاب) مورد حمله قرار گرفت و غارت شد، پسر شش ساله او (امام دوازدهم) بر دشمنان وی نامرئی گردید، از میانِ در گذشت و ناپدید شد (غیبت)[۶۳].

 


۲ – معجزات مربوط به رؤیت


احادیث معجزات مربوط به رؤیت، بخشی از مجموعه غنی احادیث اعجازی امامی را تشکیل می‌دهد. این احادیث را باید در زندگی‌نامه‌های فردی امامان و در مجموعه‌های احادیث امامی پیدا کرد. آثاری نیز هست که صرفاً به معجزات محمد رسول  الله صلی الله علیه وآله وسلم و دوازده امام[علیهم السلام ] اختصاص یافته است.[۶۴] واژه رایج برای این قبیل خرق عادات، معجزه است. این تصادفی نیست؛ با به کارگیری واژه‌ای که در وهله اول برای معجزات انبیا به کار گرفته می‌شد، این نکته بیان می‌گردد که هم معجزات انبیا و هم معجزات امامان در خدمت یک هدف هستند: نشان دادن صفات فرا انسانی ایشان و اثبات آن که ایشان واقعاً همان  اند که ادعا می‌کنند (یعنی نبی یا امام).[۶۵]
دو معجزه‌ مربوط به رؤیت وجود دارد: وادار کردن دیگران به دیدن غیب و بیناساختن نابینا.

 


۲ـ۱ – وادارکردن دیگران به دیدن غیب


نقل شده که یک معجزه از این نوع، هنگامی روی داد که پیامبر و ابوبکر در آغاز سفر خود از مکه به مدینه به غاری پناه بردند. پیامبر، جعفربن  ابی‌طالب و همراهان وی را در کشتی روی دریاهای طوفانی دید و به ابوبکر آن چه را دیده بود گفت. هنگامی که ابوبکر خواست خود این را ببیند، پیامبر چشمان وی را مسح کرد و به وی گفت: «بنگر!» ابوبکر کشتی و محل اقامت اهل مدینه را نیز دید. با خود گفت: «اکنون باور دارم که تو ساحری». پیامبر که افکار وی را می‌خواند، گفت: « تو آن کسی هستی که صدق آن چه را گفته شده است، می‌پذیرد»[۶۶]. نکته پنهان این نظر کنایه  دار آن است که ابوبکر، دو بار علیه پیامبر تخلف کرده است: نخست با تردید در آن چه محمد گفته بود که دیده است، و دوم، با توضیح معجزه به عنوان «سحر».
در مورد برخی از امامان روایات مشابهی نقل شده است. هنگامی که جابر بن یزید از [امام] باقر علیه السلام درباره آیه ۷۵ سوره انعام پرسید، امام دست خود را بالا برد و از جابر خواست که سرش را بالا ببرد. جابر به بالا نگریست و دید که سقف خانه‌ای که در آن سکونت دارند ترک برداشته است. از میان ترک نگریست و نور خیره‌کننده‌ای را دید. امام توضیح داد که این گونه بود که ابراهیم، ملکوت آسمان‌ها و زمین را دید. سپس به جابر گفت به زمین بنگرد و پس از آن سر خود را بالا بیاورد. هنگامی که جابر به بالا نگریست دید که ترک ناپدید شده است.[۶۷] در روایتی طولانی‌تر، داستان چنین ادامه می‌یابد که [امام] باقر علیه السلام جابر را به خانه دیگری هدایت می‌کند. آن جا امام لباس خود را عوض می‌کند و شاگرد را به سفری می‌برد که در طول آن، جابر ظلماتی را که ذوالقرنین از میان آن گذشته بود، چشمه آب حیاتی را که خضر از آن نوشیده بود و پنج جهانی را که مانند جهان ما هستند می‌بیند. امام توضیح می‌دهد که این‌ها ملکوت زمین هستند که ابراهیم ندیده بود.[۶۸] سپس به جابر گفته می‌شود که چشم خود را ببندد. امام وی را با دست می‌گیرد و هنگامی که چشم خود را باز می‌کند درمی‌یابد که به خانه‌ای بازگشته‌اند که سفر خود را از آن آغاز کرده بودند. امام لباس‌های قبلی خود را می‌پوشد و هر دو به خانه نخست باز می‌گردند. کل سفر سه ساعت طول کشیده بود[۶۹]. این امر که امام می‌تواند جاهایی را که بر ابراهیم پوشیده مانده بود ببیند و به دیگران نشان دهد، متضمن برتری او بر ابراهیم است.
در این روایت، جابر نخست با تقویت بینایی‌اش و سپس با انتقال فیزیکی به مکان‌های دوردست آن مکان‌ها را می‌بیند. در روایات دیگر، این روش نخست است که شرح داده شده است. صالح بن سعید روایت می‌کند که امام دهم علی الهادی علیه السلام را دیده و حیرت خود را از منزلگاه نامناسب امام بیان کرده است.[۷۰][امام] هادی علیه السلام در پاسخ با دست خود اشاره‌ای می‌کند و صالح باغ‌های زیبا و سرسبز را با زنانی به عطر‌آغشته و جوانانی به زیبایی مروارید‌های پنهان (قرآن کریم، ۵۲:۲۴)، پرندگان، غزالان و نهرهای جاری می‌بیند. صالح ادامه می‌دهد: «چشم من لعن و نابینا شده است و چشمم از دیدن عاجز است». امام به وی گفت مکانی که هم اکنون دیده‌اند، آماده استقبال از امامان است.[۷۱]
در روایتی دیگر، [امام] علی زین‌العابدین علیه السلام از ابوخالد کابلی می‌پرسد که آیا دوست دارد بهشت را ببیند؛ آن گاه که ابوخالد پاسخ مثبت می‌دهد، امام چشمان وی را مسح می‌کند و ابوخالد خود را در بهشت می‌یابد. پس از مدتی دوباره می‌نگرد و می‌بیند که به خانه امام بازگشته است.[۷۲] هنگامی که منخل بن علی، امام نهم، محمد جواد علیه السلام را در سامرا دید از وی درخواست پولی کرد تا بتواند به اورشلیم برود. امام به وی صد دینار داد و به وی گفت چشمانش را ببندد. هنگامی که منخل چشمان خود را بازگشود، خود را در اورشلیم یافت.[۷۳]
در روایات دیگر، امام مردم گوناگون را به دیدن و شنیدن صدای کسانی که مرده‌اند قادر می‌سازد. وقتی مرد جوانی از طایفه بنی  محزوم به علی علیه السلام از اندوه خود در مرگ برادر گفت، علی به وی پیشنهاد کرد که این برادر را به وی نشان دهد. هر دو بر سر مزار برادر رفتند و علی سحابی بر تن کرد؛[۷۴] یعنی همان جامه یا بردی که پیامبر بر تن می‌کرد. علی چیزی زمزمه کرد و آن گاه به قبر ضربه‌ای زد؛ با این کار برادر درگذشته از زمین برخاست و کلامی به پارسی گفت.[۷۵] علی از او پرسید: «آیا تو عرب نمردی؟» و مرد پاسخ داد: «بلی، اما ما در پیروی سنت این و آن[۷۶] مردیم و زبانمان وارونه شد».[۷۷]
مدتی پس از مرگ پیامبر، علی علیه السلام به عمر اطلاع داد که تازه از ملاقات با محمد صلی الله علیه وآله وسلم و گروهی از فرشتگان بازگردیده است. هنگامی که عمر ناباوری خود را بیان کرد، علی علیه السلام به وی گفت چشم‌هایش را ببندد، و سپس سه بار آن‌ها را مسح کرد. وقتی عمر چشم خود را گشود، پیامبر را به همراه گروهی از فرشتگان دید. علی علیه السلام به وی گفت که چشم‌هایش را ببندد و هنگامی که چشمش را بازگشود، محمد صلی الله علیه وآله وسلم و فرشتگان ناپدید شده بودند[۷۸]. پس از مرگ علی علیه السلام ، برخی از شاگردان وی (از جمله رُشید حجری) اشتیاق خود را برای[دیدن] وی بیان کردند. حسن علیه السلام پرده‌ای را که روی یکی از درها بود بالا برد و به حاضران گفت: «بنگرید (انظروا)، در این خانه کیست؟» علی علیه السلام آن جا نشسته بود. حسن علیه السلام پرده را انداخت.[۷۹]
هر چند معمولاً پیامبر و امامان به نحوی نشان داده شده‌اند که به یک سان قادر به رؤیت غیب هستند، دست کم یک روایت وجود دارد که حاکی از آن است که این توانایی فقط به پیامبر اختصاص دارد. به گفته [امام] زین‌العابدین علیه السلام ، پیامبر قبل از ترک تبوک به علی علیه السلام اطمینان داد که وقتی خود (محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]) دور است، خداوند به جبرئیل فرمان خواهد داد که زمینی را که وی بر آن گام برمی‌دارد و زمینی که علی علیه السلام (در مدینه) بر آن ایستاده است را برافرازد و رؤیت علی علیه السلام را تقویت کند تا علی علیه السلام همواره بتواند محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اصحاب او را ببیند[۸۰] (و صدایشان را بشنود). مردی که این سخن را از امام زین‌العابدین علیه السلام شنیده بود فریاد برداشت: «چگونه ممکن است این برای علی علیه السلام روی دهد؟ این قدرت فقط به پیامبران عطا شده است.» امام پاسخ داد: این معجزه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بوده است و نه کسی دیگر؛ هنگامی که خدا زمین را برای علی علیه السلام برافراخت و نور دیدگان وی را تقویت کرد، در پاسخ به دعای محمد صلی الله علیه وآله وسلم بود.[۸۱]

 


۲ـ۲ – بینا ساختن نابینا


قرآن توانایی بیناساختن نابینا و شفای جذامی را به مسیح نسبت می‌دهد (۴۹:۳ و ۱۱۰:۵). بر اساس احادیث امامیه، مسیح این توانایی را به برخی از حواریون خود منتقل کرد. یکی از حواریون نزد پادشاه روم برده شد و به وی جوان نابینایی را با چشمان از حدقه بیرون‌آمده (منکشف الحدقه) نشان دادند. حواری دو فندق برداشت[۸۲] و آن‌ها را بر چشمان جوان نهاد و دعایی خواند؛ بینایی آن مرد بازگشت.[۸۳] دو حواری دیگری که می‌توانستند بیمار، نابینا و جذامی را شفا دهند از سوی مسیح به انطاکیه فرستاده شدند تا مردم آن جا را به ایمان به خدا فراخوانند. پادشاه بت‌پرست آن جا دستور داد که ایشان را تازیانه بزنند.[۸۴]
علمای امامیه تأکید می‌کنند که قدرت شفای معجز‌آسا که به مسیح داده شده بود، به محمد و امامان نیز عطا شده است. هاشم  بن زید[۸۵] می‌گوید که در زمانی که امام دهم، امام علی الهادی علیه السلام شخص کوری (اکمه)[۸۶] را شفا بخشید و در پرنده‌ای ساخته‌شده از گل رس دمید و آن را به پرنده‌ای زنده تبدیل کرد، حاضر بوده است. هنگامی که هاشم گفت که تفاوتی بین امام و مسیح نیست، امام پاسخ داد: «من از اویم و او از من است».[۸۷]
در این روایت، امام و مسیح برابر نشان داده‌ شده‌اند. با این همه، نظریه غالب آن است که محمد صلی الله علیه وآله وسلم و امامان[علیهم السلام] برتر از مسیح هستند. بر اساس احادیث امامیه، از ۷۳ حرفی که اسم اعظم خدا (اسم الله الأعظم) را تشکیل می‌دهند دو حرف به مسیح داده شده بود. مسیح با کمک این دو حرف می‌توانست مرده را به زندگی بازگرداند و کور و جذامی را شفا بخشد. پیامبر و امامان، به نوبه خود، ۷۲ حرف را در اختیار دارند.[۸۸]
قدرت شفابخشی پیامبر و امامان از دوران زندگی ایشان فراتر می‌رود. قطب‌الدین راوندی (م. ۵۷۳ ق/۱۱۷۸ـ۱۱۷۷م.) می‌گوید:
«اگر او[عیسی] می‌توانست کور و جذامی را با اجازه خدا شفا بخشد، پس پیامبر ما و آل او نیز می‌توانند. امروز، کور و جذامی به آرامگاه‌های ایشان[محمد صلی الله علیه وآله وسلم و امامان] می‌آیند و خداوند با برکت بخشیدن به خاکی که محمد صلی الله علیه وآله وسلم و امامان[علیهم السلام] در آن دفن شده‌اند، به دیده ایشان نور می‌بخشد و جذام آن‌ها را رفع می‌کند؛ این را از خراسان تا بغداد و از کوفه تا حجاز می‌دانند».[۸۹]
روایات مربوط به توانایی محمد صلی الله علیه وآله وسلم به بازگرداندن بینایی، بخشی از زندگی‌نامه وی در منابع سنی و شیعی را تشکیل می‌دهد.[۹۰] مثلاً عثمان بن حنیف[۹۱] روایت می‌کند که زمانی که مرد نابینایی به نزد پیامبر آمد و از شرایط خود شکایت کرد، حضور داشته است. پیامبر به وی گفت که غسل کند و پس از آن دو رکعت نماز بگزارد و سپس از خدا بخواهد که شفاعت محمد صلی الله علیه وآله وسلم را بپذیرد و کوری را از چشم وی بردارد. آن مرد رفت و اندکی بعد بازگردید، در حالی که نابینایی‌اش از میان رفته بود.[۹۲] در روایتی دیگر، پیامبر دعا می‌کند که به زنی نابینا که نزد خدیجه[سلام الله علیها] بود بینایی عطا شود؛ درخواست او اجابت شد. خدیجه[سلام الله علیها] یادآوری می‌کند که این دعایی متبرک بود و پیامبر با تلاوت آیه ۱۰۷:۲۱ قرآن پاسخ داد: «ما تو را چونان رحمتی بر عالمیان فرستادیم».[۹۳] هنگامی که زنی از پیامبر می‌خواهد که دختر وی را که کور مادرزاد است شفا دهد، پیامبر با مسح چشمان دختر وی با تکه‌ای چوب (ظاهراً برای اجتناب از تماس مستقیم بدنی) چنین می کند[۹۴]. در طول غزوه احد، یکی از چشمان قتاده بن ربیع (یا قتاده بن نعمان انصاری) از حدقه بیرون آمد. پیامبر آن را در دست خویش گرفت و به جای خود برگرداند. از آن پس، این چشم سالم‌ترین چشم قتاده بود و قتاده به «مردی با دو چشم»[۹۵] (ذوالعینین) مشهور گردید. علی علیه السلام این را معجزه‌ای بزرگ‌تر از شفای نابینا توسط عیسی دانست.[۹۶] هنگامی که یکی از چشم‌های عبدالله  بن انیس[۹۷] مجروح شد، پیامبر آن را مسح کرد و سلامت آن چشم بازگشت.[۹۸] در زمان قتل کعب بن الاشرف، رهبر بنی  نذیر، چشم محمد بن مسلمه از حدقه بیرون آمد و دستش قطع شد؛ پیامبر چشم و دست او را مسح کرد و هر دو به جای نخست خود بازگشتند و اثری از جراحت باقی نماند.[۹۹] کنیز عبدالدار، موسوم به «زنیرا»، که به اسلام مشرف شده بود، به همین دلیل تحت شکنجه قرار گرفت تا این که ابوبکر او را خرید و آزاد کرد.[۱۰۰] پس از آزاد شدن، او کور شد.[۱۰۱] کافران مدعی شدند که لات و عزّی وی را به آن دلیل که دیگر به آن‌ها ایمان نداشت، مجازات کرده‌اند. پیامبر بینایی وی را بازگرداند.[۱۰۲]
هنگامی که جابر بن عبدالله، که در آن زمان مردی پیر بود، با [امام] محمد باقر علیه السلام در سنین جوانی دیدار کرد، درودهای پیامبر را به او رساند. جابر گفت که محمد صلی الله علیه وآله وسلم به او گفته است: «یک روز کور خواهی شد، اما بینایی تو باز خواهد گشت».[۱۰۳] در این جا محمد صلی الله علیه وآله وسلم پیش‌بینی می‌کند که جابر دوباره خواهد دید، اما آن قدر زنده نمی‌ماند که تحقق پیش‌بینی خود را شاهد باشد.
هر چند تمام امامان در اصول می‌توانستند نابینا را شفا بدهند، اما این توانایی به برخی از امامان بیش از امامان دیگر نسبت داده شده است. این نکته را روایات ذیل که بر حسب امامان مرتب شده‌اند، نشان می‌دهند:

 


۲ـ۲ـ۱ – [امام] علی ابن ابی‌طالب علیه السلام


چهار نفر برای استمداد به نزد[امام] علی علیه السلام آمدند: دو نفر از آن‌ها کور بودند، دیگری لنگ و چهارمی جذامی.[امام] علی علیه السلام از ظرفی، کاغذی زرد (یا سفید) برداشت و با صدای بلند از آن خواند؛ همه آن‌ها شفا یافتند.[۱۰۴] هر چند به ما گفته نشده است که[امام] علی علیه السلام از روی چه متنی خواند، ممکن است این یکی از الواحی بوده باشد که در اختیار امامان بوده است.[۱۰۵]
پس از آن که یکی از موالی[امام] علی علیه السلام در نبرد صفین کشته شد، علی به دیدار بیوه او و دو دخترش رفت که یکی از آن‌ها در اثر آبله کور شده بود. امام آیاتی را تلاوت کرد و دستش را بر صورت دختر نابینا قرار داد؛ او بی‌درنگ بینایی‌اش را بازیافت.[۱۰۶]
کوری شنید که[امام] علی علیه السلام نیایش می‌کند؛ دعای وی جمله زیر را در خود داشت: «یا رحمان، از تو می‌خواهم که در چشمم نور و در قلبم یقین قرار دهی!» آن گاه که مرد کور دعای[امام] علی علیه السلام را تکرار کرد و به این جمله رسید، بینا گردید.[۱۰۷]
صرف محبت [امام] علی علیه السلام بینایی را بازمی‌گرداند. سلیمان  بن مهران اعمش (م. ۱۴۸هـ.ق/۷۶۵م. (تقریباً)) در حال عبور از قادسیه در مسیر خود به سوی حج، به زن بدوی کوری رسید که دعا می‌کرد[امام] علی علیه السلام بینایی وی را بازگرداند. اعمش، در راه بازگشت، دوباره زن را دید و این بار او بینا بود. زن به وی گفت که پس از هفت شبانه‌روز دعا، مردی به سوی او آمد و پرسید که آیا محب علی است؟ زن به وی گفت که هست، و مرد دعا کرد که بینایی وی بازگردد. پس چنین شد. مرد به وی گفت که خضر است و به وی اندرز داد که به محبت علی ادامه دهد، زیرا این هم در دنیا و هم در عقبی به سود او خواهد بود.[۱۰۸]

 


۲ـ۲ـ۲ – [امام] علی زین‌العابدین علیه السلام


ابراهیم اسود تمیمی (یا یمنی) روایت می‌کند که کودکی کور را دید که به سوی[امام] زین‌العابدین علیه السلام آورده می‌شود؛ امام چشمان کودک را مسح کرد و بینایی وی بازگشت.[۱۰۹]
۲ـ۲ـ۳٫ [امام] محمد باقر علیه السلام و[امام] جعفر صادق علیه السلام
اغلب معجزات در این جا به ابوبصیر مربوط می‌شود که هم شاگرد[امام] باقر علیه السلام و هم شاگرد[امام] صادق علیه السلام بود[۱۱۰]. در این جا دو درون  مآیه عمده وجود دارد؛ نخستین آن‌ها شاگرد نابینایی است که به وی بینایی داده می‌شود و دوباره به حال نابینایی بازگردانده می‌شود. این امر، هنگامی روی داد که[امام] صادق علیه السلام دیدگان ابوبصیر را مسح کرد، او را بینا ساخت، و سپس بار دیگر چشمان وی را مسح کرد و دوباره وی را به حال نابینایی بازگرداند[۱۱۱].
یک توضیح برای رفتار امام در روایتی دیگر آمده است. در این جا، [امام] صادق علیه السلام ، پس از بینا ساختن ابوبصیر می‌گوید، برای ابوبصیر درست نیست که در این حال بماند، زیرا ممکن است مردم بدین‌وسیله توانایی‌های خارق‌العاده امام را دریابند. سپس امام چشمان ابو بصیر را مسح می‌کند و او به حال کوری بازمی‌گردد.[۱۱۲] بنابراین، قدرت امام در بازگرداندن بینایی، رازی است که اگر آشکار شود ممکن است هم امام و هم شاگرد وی را به خطر اندازد.[۱۱۳] در این روایت بازگشت به حال نابینایی، امری است که ابوبصیر در آن هیچ اختیاری ندارد.
با این همه، همیشه چنین نیست. در روایتی دیگر، ابوبصیر از [امام] باقر علیه السلام می‌‌پرسد: آیا پیامبر دانش تمام پیامبران پیشین را به میراث برده است و آیا امامان دانش پیامبر را به میراث برده‌اند؟ هنگامی که[امام] باقر علیه السلام به هر دو پرسش پاسخ مثبت می‌دهد، ابوبصیر می‌خواهد بداند آیا امامان می‌توانند مرده را به زندگی بازگردانند، نابینا را بینا سازند و سلامت جذامی را بازگردانند. امام می‌گوید که می‌توانند. سپس به ابوبصیر می‌گوید نزدیک شود و چشم‌ها و صورت او را مسح می‌کند؛ ابوبصیر خورشید، آسمان، زمین و اطراف خود را می‌بیند. امام به وی حق انتخاب می‌دهد: او می‌تواند همان گونه که اکنون هست (بینا) بماند، هر چند اگر چنین کند، در روز رستاخیر باید با داوری بازپسین روبه رو شود؛ یا می‌تواند به حال نابینایی بازگردد و از بهشت خود اطمینان داشته باشد. ابوبصیر راه دوم را انتخاب می‌کند؛ امام چشمان وی را مسح می‌کند و او دوباره کور می‌شود.[۱۱۴]
در روایتی دیگر از این حدیث، ابوبصیر می‌گوید که این امر پس از این که نابینا شد، روی داد که نشان می‌دهد او کور مادرزاد نبوده است.[۱۱۵]
این اندیشه که بهشت کوران تضمین شده است، در جای دیگری نیز مشاهده می‌شود.[امام] صادق علیه السلام به شاگرد خویش ابوعوف، از کوری می‌گوید که از پیامبر خواست تا دعا کند بینایی‌اش بازگردد. پیامبر دعا کرد و بینایی آن مرد بازگشت. مرد دومی آمد و همان درخواست را کرد؛ پیامبر به وی گفت از میان بینایی و بهشت یکی را انتخاب کند. هنگامی که آن مرد پرسید: آیا پاداش نابینایی بهشت است؟ پیامبر پاسخ داد: «خدا، کریم‌تر از آن است که مؤمنی را مبتلا به کوری سازد و آن گاه بهشت را پاداش وی نسازد.»[۱۱۶] این مفهوم به روایات شیعی محدود نیست. در حدیث قدسی منقول از انس بن   مالک، پیامبر می‌گوید: «خدا می‌گوید: اگر بنده‌ام را به دو حبیبش (یعنی چشم‌هایش) مبتلا سازم و او صبورانه مدارا کند، آن گاه وی را به بهشت پاداش می‌دهم.»[۱۱۷]
دومین درون‌مایه، شاگردی است که به وی امتیاز دیدن مسخ‌شدگان، یعنی آدمیانی که به حیوان تبدیل شده‌اند، داده شده است. البته قرآن به مجازات تبدیل انسان‌ها به میمون و خوک اشاره می‌کند؛[۱۱۸] و در روایات سنی شواهد زیادی برای این مفهوم وجود دارد که دسته‌های گناه‌کاران در گذشته پیش از اسلام به حیوان تبدیل شده‌اند یا در آینده، به این سرنوشت دچار خواهند شد.[۱۱۹] آن چه خاص سنت امامیه است این ادعاست که آنان که به این شیوه تنبیه شده‌اند (یا خواهند شد)، دشمنان شیعه هستند و این مسخ با مرگ ایشان هم‌زمان است. دشمنانی که نام‌شان ذکر شده است عبارت  اند از: عمر بن سعد (فرمانده سپاه شام در کربلا) که به میمون[۱۲۰] تبدیل شد و امویان که به وزغ تبدیل شدند.[۱۲۱]

 


در روایات مربوط به مسخ، باز هم، ابوبصیر چهره اصلی است. در یکی از این گونه روایات، او از حجّی می‌گوید که در طی آن نزد [امام] جعفر صادق علیه السلام رفت. در حین طواف، پرسید: آیا خدا تمام کسانی را که در اطراف ایشان هستند، می‌بخشد. امام پاسخ داد که اغلب ایشان میمون و خوک  اند. هنگامی که ابوبصیر خواست آن‌ها را ببیند، امام کلامی چند گفت و سپس دست خود را از روی چشم‌های ابوبصیر گذراند؛ ابوبصیر میمون‌ها و خوک‌ها را دید و این امر وی را هراسان ساخت. امام بار دیگر دست خود را روی چشم‌های وی گذاشت و این بار ابوبصیر آن‌ها را به شکل انسان دید.[۱۲۲]
دو تفسیر احتمالی از این روایت وجود دارد. نخستین تفسیر آن است که در آغاز ابوبصیر کور بوده است. در این مورد، آن چه در اختیار داریم، معجزه‌‌ای دومرحله‌ای است: امام نخست اجازه می‌‌دهد که ابوبصیر شکل آینده حجاج را ببیند. هنگامی که ابوبصیر این تجربه را بسیار هراس‌آور می‌یابد، واداشته می‌شود که حجاج را در شکل فعلی ایشان ببیند. تفسیر دوم آن است که در آغاز ابوبصیر کور نیست،[۱۲۳] که در این حالت معجزه فقط عبارت از این است که شکل آینده حجاج به ابوبصیر نشان داده می‌شود.
این که افراد بیناشده می‌توانند تجربه‌ای از این نوع داشته باشند، در روایتی مربوط به[امام] زین‌العابدین علیه السلام و الزهری نشان داده شده است. این دو در عرفات ایستاده‌اند و الزهری تخمین می‌زند که بیش از نیم میلیون حاجی در اطراف ایشان است. [امام] زین‌العابدین علیه السلام چنین پاسخ می‌دهد: «چه بسیار غوغا و چه اندک حاجی!» سپس، چهره الزهری را مسح می‌کند و الزهری می‌بیند که به استثنای یکی در هر ده‌هزار، همه آنان که در اطراف ایشان  اند میمون هستند. [امام] زین‌العابدین علیه السلام بار دیگر چهره الزهری را مسح می‌کند و این بار الزهری همه ایشان را به شکل خوک می‌بیند.[امام] زین  العابدین علیه السلام این کار را تکرار می‌کند و الزهری می‌بیند که، به استثنای تنی چند، تمام کسانی که در اطراف ایشان  اند، خرس هستند.[۱۲۴] سپس به الزهری می‌گوید چهره‌اش را با دستان خودش مسح کند و الزهری بار دیگر[ایشان را] به شکل انسان می‌بیند. امام توضیح می‌دهد که فقط آن‌هایی که امامان را دوست دارند، حاجی واقعی هستند.[۱۲۵]

 


برخی روایات، ترکیبی از این دو درون مایه را نمایش می‌دهند. در یک داستان، ابوبصیر که کور است، از [امام] باقر علیه السلام می‌خواهد که تضمین کند که وی وارد بهشت می‌شود. امام به وی می‌گوید نخست علامتی از توانایی‌های امامان را به وی نشان می‌دهد؛ او چشم ابوبصیر را مسح می‌‌کند و ابوبصیر همه چیز را در سقیفه‌ای که در آن نشسته‌اند می‌بیند. سپس [امام] باقر علیه السلام به وی‌ می‌گوید، به اطراف خود بنگرد و آن گاه که ابوبصیر چنین می‌کند، فقط سگان، خوکان و میمون‌ها را می‌بیند. او درمی‌یابد که اینان مردمی هستند که مسخ شده‌اند و می‌پرسد: اینان کیستند؟ امام به وی می‌گوید: اینان اکثر مردم (سواد عام) هستند؛ اگر پرده از چشم تمام شیعه برداشته شود، آنان مخالفان خود را فقط در این شکل می‌بینند. امام به ابوبصیر حق انتخاب می‌‌دهد: یا بینا بماند و با روز داوری رو به رو شود یا به حال کوری بازگردد و از بهشتش اطمینان داشته باشد. ابوبصیر دومی را انتخاب می‌کند و می‌گوید نیازی به دیدن این خلق منکوس (آنان که سر و ته شده  اند) ندارد.[۱۲۶]،[۱۲۷]

 


در داستانی که یادآور برخورد میان[امام] زین‌العابدین علیه السلام و الزهری است، ابوبصیر می‌گوید: «چه بسیار حاجی و چه سر وصدایی راه انداخته‌اند!» [امام] باقر علیه السلام سخن وی را تصحیح می‌کند و می‌گوید: «بیشترشان غوغایی‌اند و کمترشان حاجی». سپس چشمان ابوبصیر را مسح می‌کند و دعا می‌کند؛ ابوبصیر بینایی خود را بازمی‌یابد. امام به وی می‌گوید: «به حاجیان بنگر!» هنگامی که ابوبصیر چنین می‌کند، می‌بیند که بیشتر آن‌ها میمون و خوک  اند؛ تنها موارد استثنا مؤمنان (یعنی شیعه) هستند که مانند ستاره‌ای در ظلمت می‌درخشند. امام دعا می‌کند و ابوبصیر به حال نابینایی بازمی‌گردد. هنگامی که ابوبصیر از این امر به شگفت درمی‌آید، امام دو دلیل برای وی می‌آورد. نخست، کوری وی از سوی خدا ظلم نیست، بلکه لطفی است الهی (که ماهیت آن بیش از این توضیح داده نشده است، اما باید آن باشد که به ابوبصیر در بهشت پاداش داده خواهد شد). دلیل دوم آن است که امام هراس آن دارد که مردم با این تصور گمراه شوند که امامان، و نه خدا، دارای قوای الهی هستند.[۱۲۸]
امامان، همان گونه که می‌توانند کور را بینا سازند، می‌توانند بینایان را نیز با کوری مجازات کنند. در روایتی که هر دو عنصر در آن ترکیب شده‌اند، ابوهارون مکفوف نقل می‌کند که زمانی که به یکی از دشمنان امام رسید که به وی گفت: « تو کوری هستی که با شتاب به سوی کوری دیگر می‌روی؛ عاقبت شما، ساحران و کافران، دوزخ خواهد بود»، در راه بود که به دیدار [امام] صادق علیه السلام برود. ابوهارون گریان به نزد امام آمد و داستان را برای وی بازگو کرد. [امام] صادق علیه السلام به وی اطمینان داد که این دشمن با بیرون افتادن مردمک‌های چشم‌هایش مجازات شده است. در برابر، امام به ابوهارون می‌گوید: «خدا تو را بینا ساخت، هر چند نابینا بودی».[۱۲۹] معنای این آن است که ابوهارون از این پس قادر به دیدن اموری است که برای وی اهمیت دارند، و قادر نخواهد بود فقط چیزهایی را ببیند که اهمیتی ندارند. ابوهارون راهنمای خود را بر می‌گرداند و قادر می‌شود که بی‌راهنما راه برود، نوشته‌های روی سکه‌ها را بخواند و آذین دیوارها را ببیند. از احوال مردی که او را نفرین کرده بود جویا می‌شود و درمی‌یابد، پیش از آن که به خانه برسد، مردمک چشم‌های آن مرد از چشم‌هایش بیرون افتاده است. آن مرد که ثروتمند بود به سائلی تبدیل شد[۱۳۰].

 


۲ـ۲ـ۴ – [امام] محمد جواد علیه السلام


عماره بن زید[۱۳۱] گزارش می‌دهد که زنی را دید که پسر کورش را به نزد امام نهم، ابوجعفر محمد جواد علیه السلام آورد. امام پسر را لمس کرد، پسر برخاست و شروع به دویدن کرد، گویی چشم‌هایش هرگز کور نبوده است.[۱۳۲]
داستان‌های مربوط به[امام] جواد علیه السلام اغلب با این هدف روایت می‌شوند که نشان دهند او هنگامی که هنوز پسری بسیار خردسال بوده، حتی پیش از رسیدن به امامت در سن هفت سالگی، قادر به انجام معجزات بوده است.[۱۳۳] یکی از این داستان‌ها مربوط به محمد بن میمون می‌شود که در اثر بیماری، بینایی خود را از دست داده بود.[۱۳۴] هنگامی که امام هشتم، امام رضا علیه السلام ، قصد داشت سفر بازگشت به خراسان را آغاز کند، او در مکه همراه امام بود. به درخواست ابن میمون، امام رضا علیه السلام به وی نامه‌ای برای ابوجعفر علیه السلام داد. هنگامی که ابن میمون به مدینه رسید، خدمت گزار ابوجعفر علیه السلام ، موفق، او را از گهواره برای دیدار ابن میمون بیرون آورده بود. از آن جا که ابوجعفر علیه السلام خردسال‌تر از آن بود که خود نامه پدرش را بگشاید، موفق آن را برای او باز کرد. ابوجعفر علیه السلام نامه را خواند و از ابن میمون پرسید: «بینایی تو چگونه است؟» ابن میمون پاسخ داد: «همان گونه که می‌بینی، چشم‌های من بیمار شده‌اند و من بینایی خود را از دست داده‌ام». ابوجعفر علیه السلام به وی گفت نزدیک شود؛ آن گاه دست خود را بیرون آورد و چشم‌های او را مسح کرد. بی‌درنگ، بینایی ابن میمون به وضع نخست آن بازگشت.[۱۳۵]
در روایتی متفاوت، شخص نابینا محمد بن سنان (م. ۲۲۰هـ.ق/۸۳۵م.)[۱۳۶] است و هنگامی که ابوجعفر علیه السلام را لمس می‌کند و می‌گوید: «فطروسیه، فطروسیه» (شاید: باشد که نتیجه این عمل مشابه نتایج اعمالی باشد که برای فطروس ـ یا به وسیله او ـ انجام شد)[۱۳۷]، بینایی‌اش بازگردانده می‌شود. هویت فطروس را می‌توان با حدیثی دیگر اثبات کرد. در این جا، ابن  سنان مبتلا به بیماری چشم است. [امام] رضا علیه السلام او را با نامه‌ای به نزد ابوجعفر علیه السلام می‌فرستد، در عین حال به ابن سنان می‌گوید که به زودی برای او چیزی روی خواهد داد، اما آن گاه که چنین می‌شود، او هرگز نباید آن را بر کسی دیگر فاش سازد. ابوجعفر علیه السلام به نامه پدر خود می‌نگرد، سر خویش را رو به آسمان بالا می‌برد و می‌گوید: «نجات یافت.» او آن قدر به تکرار این سخن ادامه می‌دهد تا سلامت به چشم‌های وی بازمی‌گردد. ابن  سنان شکرگزار ابوجعفر علیه السلام را شبیه صاحب فطروس (کسی که شبیه صحابی فطروس است) می‌نامد. ابن سنان توضیح می‌دهد که فطروس فرشته‌ای بود که خدا بر او خشمگین شده بود؛ خدا یکی از بال‌های او را شکست و او را به جزیره‌ای تبعید کرد. هنگامی که [امام] حسین علیه السلام متولد شد، خدا جبرئیل را فرستاد تا به پیامبر تهنیت بگوید. جبرئیل به سراغ فطروس رفت و به وی پیشنهاد کرد تا او را به نزد محمد صلی الله علیه وآله وسلم ببرد تا پیامبر برای وی شفاعت کند. فطروس این را پذیرفت. پیامبر به وی گفت با بال شکسته‌اش گهواره [امام] حسین علیه السلام را لمس کند. هنگامی که فطروس چنین کرد، خدا بال او را ترمیم کرد و او را به جای خود در میان فرشتگان بازگرداند.[۱۳۸] روایت ابن  سنان، برخلاف داستان فطروس، پایان خوشی ندارد؛ ابن  سنان به هشدار [امام] رضا علیه السلام توجه نمی‌کند و پس از مدتی، آشکار می‌سازد که ابوجعفر علیه السلام او را شفا داده است؛ بیماری وی به عنوان تنبیه، عود می‌کند.[۱۳۹]

 


۲ـ۲ـ۵ – [امام] علی الهادی علیه السلام


روایت شفای شخص کور به وسیله[امام] هادی علیه السلام پیش تر بیان شده است.[۱۴۰]

 


۲ـ۲ـ۶ – [امام] حسن عسکری علیه السلام


هنگامی که علی بن عاصم کوفی، که کور بود، به نزد [امام] حسن عسکری علیه السلام آمد، امام به وی گفت او فرشی می‌بافد که بسیاری از انبیا و امامان بر آن گام برداشته‌اند و راه رفته‌اند. علی به خود می‌گوید: «چقدر دلم می‌خواهد که می‌توانستم این فرش را ببینم!» امام که افکار علی را می‌خواند، به وی گفت که نزدیک شود و صورت او را لمس کرد و بدین‌ترتیب موجب گردید که او ببیند. علی رد پاهایی را روی فرش دید و امام توضیح داد که این‌ها ردّپای انبیا و وارثان ایشان از آدم تا امامان است. سپس [امام] به علی امر کرد که نگاه خود را پایین بیاورد و علی چنین کرد؛ و دوباره کور شد.[۱۴۱]
توانایی شفای نابینایی به [امام] حسن عسکری علیه السلام نیز نسبت داده شده است. بر اساس یک روایت، محمد بن حسن شمون (م. ۲۵۸هـ.ق/۸۷۱ـ۸۷۲م.) به بیماری چشم مبتلا بود که در نتیجه آن، بینایی یک چشم خود را از دست داده بود و در خطر آن بود که بینایی چشم دیگر خویش را از دست بدهد. او نامه‌ای برای[امام] حسن عسکری علیه السلام نوشت و از [امام] حسن عسکری علیه السلام خواست که برای شفای چشم بیمار او دعا کند.[۱۴۲] امام این درخواست را اجابت کرد و شفا به چشم محمد بازگشت.[۱۴۳]

 


۲ـ۲ـ۷ – امام دوازدهم علیه السلام


ابوعبدالله محمدبن احمد صفوانی (که در ۳۴۶هـ.ق/۹۸۸ـ۹۵۷زنده بود)[۱۴۴] روایت می‌کند که قاسم بن علا، که امام دهم و امام یازدهم را دیده بود، هنگامی که بینایی‌اش را از دست داد، بیش از هشتاد سال داشت. سال‌ها بعد، در زمانی که رسولی با نامه‌ای از امام دوازدهم از راه رسید که اعلام می‌کرد قاسم ـ که اکنون ۱۱۷ساله بود ـ هفت روز پس از رسیدن نامه بیمار خواهد شد، سپس بینایی به چشمش بازگردانده می‌شود و چهل روز پس از دریافت نامه درخواهد گذشت، صفوانی در خانه خود در شهر آران آذربایجان بود. این پیک لباس‌هایی هم آورده بود که قاسم بر تن کرد. رویدادها همان گونه که در نامه گفته شده بود، پیش آمدند؛ قاسم هفت روز بعد بیمار شد. چند روز بعد، خانواده و دوستانش به گرد او جمع شدند. او چشمان خود را با آستین جامه‌ای که بر تن داشت (که ظاهراً از لباس‌هایی بود که امام برای وی فرستاده بود) مالید و مایعی شبیه عصاره گوشت از چشمش بیرون آمد. پسر خود، حسن و دیگر حاضران را صدا کرد و آن‌ها دیدند که شفا به عنبیه (یا چشم‌ها و یا حدقتین) او بازگشته است. خبر این رویداد خارق‌العاده، منتشر شد و قاضی‌القضات بغداد، ابوسائب عتبه بن عبیدالله حمدانی مسعودی شافعی (م.۳۵۰هـ.ق/۹۶۲ـ۹۶۱م. یا ۳۵۱هـ.ق/۹۶۳ـ۹۶۲م.)[۱۴۵] برای آزمایش بینایی چشم او آمد. حلقه‌ای با نگین فیروزه به وی نشان داد[۱۴۶] و قاسم تشخیص داد که سه خط روی آن حک شده است (هر چند نتوانست متن این خطوط را تشخیص بدهد). چهل روز پس از رسیدن نامه، قاسم درگذشت (۲۳ شعبان ۳۰۴هـ.ق/۱۹فوریه ۹۱۷م.)[۱۴۷]. یکی از آشنایان قاسم، به نام عبدالرحمن  بن محمد که مشهور به شدید النصب بودن (شیعی‌ستیزی شدید) بود، از آن پس به شیعه پیوست.[۱۴۸]

 


۲ـ۳ – مسح


همان گونه که مثال‌های ارائه شده در این جا نشان می‌دهند، وسایل گوناگونی وجود دارد که محمد صلی الله علیه وآله وسلم و امامان از طریق آن‌ها معجزات مربوط به بینایی را انجام می‌دهند. این وسایل عبارت ند از: دعا (با عملی همراه با آن یا بدون آن)، قرائت از روی متنی مقدس (لوح)، واداشتن شخصی که معجزه برای وی انجام می‌شود به لمس امام و یا لمس چشم یا صورت شخص با میله یا با پارچه‌ای مخصوص. رایج‌ترین روش برای امام، لمس یا مسح چشم یا صورت شخص است. این عمل به کار معکوس ساختن وضعیتی معین می‌آید: نابینا را بینا می‌سازد، اما بینا را هم کور می‌کند.
البته اعتقاد به اثرات جادویی و شفابخش لمس یا مسح، منحصر به شیعه امامی نیست، بلکه در عربستان پیش از اسلام و در بخش‌های مختلف عالم اسلامی مشاهده شده است[۱۴۹]. این [باور] در ادبیات امامی در ارتباط با انواع گوناگون معجزه یافت می‌شود؛ وقتی امام دوازدهم به دنیا آمد، پس از آن که پدرش صورت او را مسح کرد، به سخن گفتن آغاز نمود[۱۵۰]. محمد و امامان، برای درمان ناشنوایی،[۱۵۱] جذام،[۱۵۲] جراحات سر[۱۵۳] و سردرد،[۱۵۴] قرار دادن دستی قطع‌شده بر سر جای خود،[۱۵۵]یا بازگرداندن طراوت به درختی خشک‌شده،[۱۵۶] از مسح استفاده می‌کردند. فقط پیامبر یا امام می‌توانستند چنین استفاده‌ای از مسح داشته باشند. تلاش ناموفق برای شفابخشی یا انجام معجزه با استفاده از این روش، فریبی را فاش می‌سازد. هنگامی که به مردم یمن خبر رسید که پیامبر پسری را با مسح سر او شفا بخشیده است، زنی به همراه پسرش و به امید درمانی مشابه به نزد مسیلمه[پیامبر دروغین] آمد. اما هنگامی که مسیلمه سر پسر را لمس کرد، پسر تاس شد و تمام اخلاف وی نیز به همین نحو تاس بودند.[۱۵۷]

 


پی نوشت ها :
[۱]. مشخصات کتاب شناختی این مقاله بدین صورت است :
Kohlberg Etan, “Vision and the Imams”, in: Autour du regard: Melanges Gimaret, Ed. E. Chaumont, avec la collaboration de D. Aigle, M.A. AMIRـMoezzi et P. Lory, Peeters, 2003, pp. 125ـ۱۵۷٫
[۲]. Etan Kohlberg.
[3]. Frank H. Stewart, “Etan Kohlberg; Works of Etan Kohlberg” in : “Le shi’isme imamite quarante ans après: Hommage à Etan Kohlberg,eds. Muhammad Ali AmirـMoezzi, Meir M. BarـAsher and Simon Hopkins,Paris, 2008, pp.11ـ۲۳).
[۴]. Shii Hadith.
[5]. AlـUsul alـarbaumia.
[6]. Bara’a in Shi’i doctrine.
[7]. Belief and law in Imami Shi’ism.
[8]. Early Shiism in History and Research.
[9]. Early Attestation of the Term “Ithna ‘Ashariyya”.
[10]. From Imamiyya to Ithna ‘Ashariyya .
[11]. Imam and community in the preـGhayba period.
[12]. Zayn alـAbidin, Ali b. alـHusayn b. Ali b. Abitalib (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 11).
[13]. Muhammad b. Ali Zayn alـAbidin Abu Dja’far called alـBakir (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 7).
[14]. Muhaddath.
[15]. Musa alـKazim (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 7).
[16]. The Evolution of the Shi’a.
[17]. The Term ‘Rafida’ in Imami Shi’i Usage.
[18]. Some Imami Shii Views on the Sahaba.
[19]. من به فرانک استیوارت به دلیل نظراتش درباره این مقاله، مدیونم.
[۲۰]. صفار، بصائر،۴۳۱ـ۴۳۲، ح ۴، ص۴۳۲ـ۴۳۳، ح ۷ و ۸، ص۴۳۴، ح ۱۰؛ حلی، مختصر، ۱۲۷ و مجلسی، بحار، ۲۶/۱۳۶٫
[۲۱]. صفار، بصائر،۴۳۲، ح ۲٫
[۲۲]. صفار، بصائر، ۴۳۴ـ ۴۳۵، ح۱ و۲ و مجلسی، بحار،۲۶/ ۱۳۲، ح۱٫ به گفته مجلسی، منبع حلی نوادرالحکمه (اثری از محمد بن احمد اشعری (دوران شکوفایی اواخر قرن سوم هجری/ نهم میلادی؛ نگاه کنید به Kohlberg, Scholar, p. 299, n° ۴۶۹) است که حلّی از مؤلف گمنام مناهج التحقیق الی سواء الطریق نقل قول می‌کند (مقایسه کنید با آقا بزرگ تهرانی، الذریعه،۲۳/۱۸۴، ح ۸۵۷۰).
[۲۳]. صفار، بصائر، ۴۳۴، ح۱۰٫ این اختلاف را می‌توان با پرسش از این امر مرتبط دانست که: آیا قوای فرا انسانی امام فطری است یا این قوا را در مرحله‌ای از زندگی خویش دریافت می‌کند.
[۲۴]. صفار، بصائر،۴۳۴ـ ۴۳۵، ح ۱ و ۲ و مجلسی، بحار، ۲۶، ح۱٫ این روایت در کتاب خصیبی، هدایه(ص۲۴۰ از امام باقر علیه السلام ) چنین است: «امامی از میان ما کلماتی را در شکم مادرش می‌شنود؛ هنگامی که زاده می‌شود، ستونی از نور از وی برمی  خیزد، که با آن ستون اعمال مردم را می‌بیند».
[۲۵]. صفار، بصائر، ۴۳۲، ح۴، ص۴۳۳، ح۷ و ۸؛ حلی، مختصر،۱۲۷ و مجلسی، بحار،۲۶/۱۳۶، ح۱۶٫
[۲۶]. صفار، بصائر، ۴۳۵ـ ۴۳۷، ح۱ـ۷ و ص۴۳۷، ح۱ـ۳ و مجلسی، بحار،۲۶/ ۱۳۳ـ۱۳۴، ح۳ـ ۸٫ برای این موضوع نک: AmirـMoezzi, Guide divin, p. 151ـ۱۵۳; Divine Guide, p. 58 ـ۵۹٫
[۲۷]. محمدباقر مجلسی از این سخن می‌گوید که به ابراهیم رؤیت (یا رویت در) قلب عطا شده است (بحار،۷/ ۶۱). برای بحث گسترده در مورد کاربرد این مفهوم در نزد شیعه امامی متقدم نک:AmirـMoezzi, Guide divin, particularly p. 1)2ـ ۴۵ Divine Guide, p. 44ـ ۵۵٫ فخرالدین رازی از «عین البصیره» و «بصیرهالقلبی» ابراهیم سخن می‌گوید ‌(رازی، مفاتیح، ۸/ ۳۵)؛ در حالی که عالِم الجزیری عبدالرحمن  ابن محمد ثعالبی (م ۸۷۵ هـ. ق/۱۴۷۰م) از این سخن می‌گوید که به ابراهیم رؤیت قلبی داده شده بود که به هیج فرد دیگری از نسل وی داده نشده بود (ثعالبی، جواهر،۵ / ۴۹۰).
[۲۸]. مجلسی اشاره می‌کند که این تفسیر با سنت امامی انطباق بیشتری دارد، در حالی که تفسیر مبتنی بر رؤیت قلبی پذیرفتنی  تر است (بحار، ۷ / ۶۱).
[۲۹]. مثلاً: « سطح زمین برای وی برکنده شد تا او بتواند آن را و آن چه را درون آن است، آسمان و آن چه را درون آن است، فرشتگانی که آن [آسمان] را حمل می‌کنند، عرش [خدا] و آن چه را بر آن است، ببیند (عیاشی، تفسیر، ۵ /۳۶۳، ح۳۳؛ بحرانی، برهان،۵ /۵۳۴٫ نک: طبرسی، مجمع  البیان،۷/۱۰۶ و فیض، صافی،۲/۱۳۱).
[۳۰]. عیاشی، تفسیر،۵/ ۳۶۴، ح۳۶ و فیض، صافی،۲/ ۱۳۲٫
[۳۱]. نقل شده است که پیامبر این روایت را به ابوجهل نسبت داده است؛ نک: [امام] عسکری علیه السلام ، تفسیر، ۵۱۳ ؛ طبرسی، احتجاج، ۳۵ـ۳۶ و مشهدی، تفسیر،۴/ ۳۶۷٫
[۳۲]. [امام]عسکری علیه السلام ، تفسیر، ۵۱۳ (تا آیه ۱۰۸ سوره بقره)؛ طبرسی، احتجاج، ۳۶، هر دو .مجلسی، بحار،۱۲/ ۶۰، ح ۳۷ و ۶۱، ح۶؛ ابن بابویه، علل، ۵۸۵ ـ۵۸۶ تمام و طبرسی، جامع،۷/ ۲۴۶ (تا آیه ۶:۷۵ نیز نگاه کنید).
[۳۳]. راوندی، خرائج،۲/ ۸۶۷، ح۸۳؛ هم چنین نک: صفار، بصائر، ۱۰۷، ح۲ و مجلسی، بحار،۷/ ۷۲، ح۱۸٫ [امام] باقر علیه السلام درباره محمد صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام بیان مشابهی دارد (عیاشی، تفسیر،۵ /۳۶۳، ح۱۴؛ عاملی، اثبات،۲/ ۱۳۷، ح۵۶۲ و بحرانی، برهان،۵/ ۵۳۴، ح۵۶۲٫
[۳۴]. راوندی، خرائج،۲/ ۸۶۶ ـ۸۶۷، ح۸۱؛ مشهدی، تفسیر،۴/ ۳۶۸ و حلی، مختصر، ۱۲۰٫
[۳۵]. طبرسی، تفسیر،۱۷/ ۶۷؛ عاملی، اثبات، ۲/ ۷۰، ح۳۹۵ (تا آیه ۲۱:۱۰۵). برای منابع سنی نک:ensinck, Concordance, s.v. zawa; Gahdami, Guz›, p. 44ـ۵۰؛ بغوی، انوار، ۵ /۱۰، ح۹٫
[۳۶]. طبرسی، مجمع البیان،۴/ ۳۱۱ (تا آیه ۳: ۱۹۹) و عاملی، اثبات،۲/ ۵۷، ح۳۷۱٫ مقایسه کنید با Cf. El2, art. «alـNadjashi» (E. van Donzel)
[37]. صفار، بصائر، ۳۹۸، ح۵٫ معجزات مربوط به طی  الارض (انزوی الارض) (Zusammenfaltung der Erde) در Gramlich, Wunder, p. 287ـ۲۹۷ مورد بحث قرار گرفته است. برای نگرش شکاکانه نک: مرتضی، رسائل،۳/ ۵۷ ـ ۱۵۵٫
[۳۸]. در مورد رجان به عنوان نامی دیگر برای ارجان (در مرز میان خوزستان و فارس) نک: یاقوت، معجم البلدان، ۳/۲۸٫
[۳۹]. ابن  قولویه، کامل  الزیارات،۵۳۹ ـ۵۴۱؛ مفید، اختصاص،۳۴۰ـ۳۴۱، هر دو؛ مجلسی، بحار، ۲۵/ ۳۷۲ـ۳۷۴، ح۲۴٫ هم چنین نک: Crow, «The Death of alـI;Iusayn», p. 92.
[40]. ابن  قولویه، کامل  الزیارات،۵۴۲؛ مجلسی، بحار ،۲۵/ ۳۷۵، ح۲۴ و بحرانی، برهان،۳/۳۵۱، ح۲ (تا آیه۳۴:۲۸). این باور را که دیگران باید همیشه امام را ببینند، نمی‌توان به سادگی با غیبت او جمع کرد. بنابراین ممکن است احادیثی از این نوع، مقدم بر غیبت باشند.
[۴۱]. قمی، تفسیر،۲/ ۲۰۲ـ۲۰۳ (تا آیه۳۴:۲۸) و بحرانی، برهان،۳/ ۳۵۱، ح۱٫ نسب ابن  بکیر در این جا به اشتباه الدجانی (الرجانی) داده شده است.
[۴۲]. شاید او همان بشر بیاع زوطی باشد که از او در زمره شاگردان [امام] باقر علیه السلام اشاره شده است (طوسی، رجال، ۱۰۸، ح۶).
[۴۳]. ابن شهرآشوب، مناقب،۴/۱۸۲ (در احادیث دیگر از آغاز توضیح داده شده است که شاگرد خواهان آزمودن قوای امامان است؛ برای مثال، نک: خصیبی، هدایه،۲۵۰). در روایت‌های دیگر از این حدیث، شخص مورد بحث ابوالصباح الکنانی (راوندی، جرائح،۵/ ۲۷۲ـ۲۷۳، ح۲؛ إربلی، کشف،۲/ ۳۵۵ و مجلسی، بحار،۹۶/ ۲۴۸ـ ۲۴۹، ح۴۰) یا میسر (اشتباه در استنساخ) (برسی، مشارق،۹۰ و عاملی، اثبات،۵/۳۰۴، ح۵۶) می  باشد. در روایتی مشابه، [امام] صادق علیه السلام شاگرد خود را به دلیل لمس شهوت‌آلود یک مستخدمه سرزنش می‌کند، هر چند امام در زمان وقوع این امر در خانه حضور نداشته است (صفار، بصائر،۲۴۳، ح۲؛ مجلسی، بحار،۹۷/ ۷۱، ح۲۹؛ عاملی، اثبات،۵/۳۸۱، ح۸۷؛ طبری، دلایل، ۱۱۵؛ طبرسی، اعلام،۲۷۵؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/۲۲۶).
[۴۴]. راوندی، جرائح،۲/ ۷۶۶ـ۷۶۷، ح۸۶؛ مجلسی، بحار، ۹۹/ ۵۵، ح۶۷ و خلاصه شده در بیاضی، صراط، ۱۹۸، ح ۲۰٫
[۴۵]. طبرسی، مجمع البیان،۸/۳۸؛ تا آیه۷:۲۷ ((إِنَّهُ یرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ)). فقط در ایام سلیمان بود که خدا اجسام ایشان را کدر (کثیف) ساخت و به ایشان قدرت جسمانی بخشید تا بتوانند برای سلیمان کار کنند؛ (طبرسی، مجمع البیان،۸/۳۸ و Gimaret, Lecture, p. 341 تا همین آیه. پس از مرگ سلیمان آن‌ها به حالت نخستین خود بازگردیدند؛ رازی، مفاتیح،۲۲/۱۷۵، نقل‌شده در Gimaret, Lecture, p. 615 (تا آیه۲۱:۸۲)؛ رازی، مفاتیح، ج۷، منقول درGimaret, Lecture, p. 162ـ۱۶۴، تا آیه۲: ۲۷۵٫
[۴۶]. برای مثال نک: روایات گردآوری  شده در صفار، بصائر، ۹۵ـ۱۰۳٫
[۴۷]. مقایسه کنید با: بیان شیخ مفید (م۴۱۳هـ. ق/۱۰۲۲م.) که خدا گاهی فرد رو به موت را با تقویت قدرت بینایی وی قادر می‌سازد که بدن‌های شفاف و لطیف فرشتگان را ببیند؛ مفید، اوایل، ۴۸ و Sourdel, «L›irnarnisme», p. 280, McDermott, Mufid, p. 272. نظریه جسمانی بنیادین این نکته آن است که پرتوهای نور از چشم آغاز می‌شود و به سوی شیء می‌رود و نه برعکس؛ مقایسه کنید با Vemet, «Mathematics», p. 483. هنگامی که یکی از مخالفان برجسته پیامبر، عبدالله بن ابی  امیه مخزومی، خواست فرشته‌ای که پیام محمد p را تأیید می‌کند به وی نشان داده شود، پیامبر پاسخ داد که حتی اگر بینایی کافران تقویت می‌شود و ایشان می‌توانستند فرشتگان را ببینند، تصور می‌کردند آن چه می‌بینند، انسان است؛ ([امام]عسکری علیه السلام ، تفسیر، ۵۰۵؛ طبرسی، احتجاج،۳۱؛ مجلسی، بحار،۹۹/۱۷۱، ح۱ و بحرانی، برهان،۲، ح۱، تا آیه ۱۷: ۹۵ـ۹۰٫
[۴۸]. صفار، بصائر، ۲۲۵، ح۱۷٫
[۴۹]. این نکته در Kohlberg, «Muhaddath» بیشتر مورد بحث قرار گرفته است.
[۵۰]. صفار، بصائر،۹۰، ح۱و ۹۲، ح۹؛ هم چنین نک: راوندی، جرائح،۲/۸۵۰ ـ۸۵۱، ح۶۵ و مجلسی، بحار،۹۹/ ۱۸۶، ح۳۰٫
[۵۱]. صفار، بصائر،۹۰، ح۲و۹۱، ح۵ و۹۳، ح۱۳و۹۴،ح۲۰٫ عبارات مشابهی به [امام] زین‌العابدین علیه السلام (ص۹۱ـ۹۲، ح۶) و [امام] باقر علیه السلام (ص۹۱، ح۳) نسبت داده شده است؛ بحرانی، برهان،۴/۱۱۰، ح۷ (تا آیه۴۱:۳۰)، ص۹۱، ح۷ و ص۹۲، ح۸٫٫
[۵۲]. صفار، بصائر،۲۳۱، ح۱٫ هم چنین نک: صفار، بصائر، ۲۳۲، ح ۴، ۵ و ۷٫
[۵۳]. عیاشی، تفسیر،۲/ ۳۴۱، ح۷۸ تا آیه۱۸:۸۵؛ مجلسی، بحار،۱۲/ ۱۹۸، ح۲۸؛ بحرانی، برهان،۲/ ۴۸۳، ح۲۴ ([امام] علی علیه السلام عبارت «بسیط له فی النور» را چنین توضیح می‌دهد که ذوالقرنین می‌توانست در شب نیز مانند روز ببیند)؛ طبرسی، مجمع  البیان،۱۶/ ۱۹۶؛ مجلسی، بحار، ۱۲/ ۱۷۲؛ ابن  بابویه، اکمال،۳۷۳ و مجلسی، بحار،۱۲/ ۱۹۳ـ۱۹۴، ح۱۶٫ AmirـMoezzi, Guide divin, p. 237, with note 503 = Divine Guide, p. 94, 209 را نیز ببینید. در میان علمای امامی در مورد این که آیا ذوالقرنین پیامبر بود اختلاف وجود دارد (نک: متون مورد اشاره در مجلسی، بحار،۱۲/ ۱۷۲، ۱۸۰ـ۱۸۲، ۲۱۰ـ۲۱۲).
[۵۴]. قضاعی، تاریخ،۱۶۲ و نبهانی، وسائل،۴۷٫ برای مثال‌هایی از این امر که صوفیان می‌توانستند در شب ببینند، نک: Gramlich, Wunder, p. 168.
[55]. صفار، بصائر، ۴۱۹، ح۴، ۵ و ۷؛ قضاعی، تاریخ،۱۶۲؛ راوندی، جرائح،۲/۵۰۷، ح۲۰؛ مجلسی، بحار،۱۷، ،۲۹۹، ح۱۰؛ راوندی، قصص،۲۹۹، ح۱۰ و ابن  شهرآشوب، مناقب،۵/۱۲۴٫
[۵۶]. طبرسی، جامع،۱۳/ ۱۴۴، سیوطی، (از مجاهد تا آیات ۲۱۸ـ۲۱۹: ۲۶: ((الَّذِی یرَاکَ حِینَ تَقُومُ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ))؛ طبرسی، مجمع،۱۹/ ۱۸۹؛ فیض، صافی،۴/ ۵۴؛ قرطبی، جامع،۱۳/ ۱۴۴ و سیوطی، درّ، ۵/ ۱۸۳٫
[۵۷]. صفار، بصائر،۴۲۰، ح۶، و۴۲۱، ح۱۲؛ طبرسی، احتجاج،۴۳۷٫
[۵۸]. طبرسی، اعلام،۳۰ و بحرانی، برهان، ۵، ح۴ (تا آیه ۳۶:۹).
[۵۹]. حمیری، قرب  الاسناد،۱۴۰ و عاملی، اثبات، ۴۷۵، ح۷۰٫ هم چنین نک: طبرسی، اعلام،۳۰؛ عاملی، اثبات،۵/۶۰۵ ـ۶۰۶، ح۲۸۰ و بحرانی، برهان،۴/ ۵۱۹، ح۲ (تا آیه ۱۱۱:۴) (هر دو از سعدبن  عبدالله، بصائر الدرجات). در مورد احادیث سنی نک: منابع داده‌ شده در Rubin, «Abu Lahab», p. 20~ note47. یک مانع (که به عنوان سد توصیف شده است، نک: آیه ۳۶:۹) در جلو و پشت دشمنان محمد قرار داده شده بود که دیدن او را ناممکن می‌ساخت؛ او سپس بر سر ایشان خاک می ریخت. طبرسی، احتجاج،۲۱۳ و بحرانی، برهان،۴/ ۴، ح۱٫
[۶۰]. مثلاً هنگامی که پیامبر با ابوبکر وارد غار شد، تعقیب‌کنندگان ایشان کور شدند؛ (طبرسی، مجمع،۱۰/ ۶۴ (تا آیه۹:۴۰)؛ عاملی، اثبات،۲/ ۶۲، ح۳۸۳). هم چنین نک: مقاتل، تفسیر،۵/۱۷۱٫
[۶۱]. طبرسی، مجمع،۲۳/ ۷ (تا آیه ۳۶:۹) و عاملی، اثبات،۲/ ۷۵، ح ۴۰۵ و طبرسی، اعلام،۲۹٫
[۶۲]. صفار، بصائر،۴۹۴ـ ۴۹۵، ح۱؛ حلی، مختصر،۸ ـ ۹؛ مجلسی، بحار،۹۷/۱۶ و کلینی، کافی،۵۵۹ ـ۵۶۰، ح۱۲ و عاملی، اثبات، ۵/۳۴۴ ـ ۳۴۵، ح۲۰٫ بحرانی، مدینه،۳/۲۳۹ـ۲۴۰، ح۱۸٫ روایت تا حدی متفاوت در Gramlich, Wunder, p. 219 نقل شده است (برای مثال‌های بیشتر در مورد نامرئی شدن نک: ص۲۱۸ـ۲۲۱). دو روایت دیگر در مورد [امام] صادق علیه السلام در صفار، بصائر، ۴۹۵، ح۲ و ۳ و حلی، مختصر،۹ نقل شده است.
[۶۳]. ابن  بابویه، اکمال،۳۷۳؛ مجلسی، بحار،۱۰۲/ ۴۷، ح۳۳ و بحرانی، مدینه،۵/ ۲۴۹، ح۱۲۱٫ این ناپدید شدن ممکن است همان باشد که غیبت صغری را آغاز کرد. برای یافتن تاریخ‌های تولد گوناگون امام دوازدهم نک: Modarressi, Crisis, p. 77, note 123.
[64]. برای بررسی نوشته‌ها نک: AmirـMoezzi, «Savoir». برای معجزات در کل، نک: Andrre, Person, p. 92ـ۱۲۳; Gramlich, Wunder, passim; van Ess, Theologie, index, s.v. «Wunder»; Adang, Muslim Writers, index, s.v. «miracles». برای معجزات در نظریه شیعی امامی، نک: McDermott, Mufid, index, s.v. «Miracle» و به ویژه AmirـMoezzi, «Savoir».
[۶۵]. برای بحث در مورد این باور که می‌تواند معجزاتی انجام دهد، نک: مفید، اوایل،۴۰ـ۴۱؛Sourdel, «L›imamisme», p. 275، McDermott, Mufid, p. 112; cf. Madelung, «Imiimism», p. 24. پیش تر یادآوری شده بود که به گفته اشعری، گروهی از شیعه به این باور معتقد بودند (اشعری، مقالات،۵/۱۲۵، نقل‌شده در Modarressi, Crisis, p. 45, note 150). بنی  نوبخت که عمدتاً نظریات معتزلی داشتند، آن را رد می‌کردند (مفید، اوایل،۴۰ وModarressi, Crisis, p. 44).
[66]. صفار، بصائر،۴۲۲، ح۱۴ و مجلسی، بحار،۱۹/۷۱، ح۲۳ که در AmirـMoezzi, Guide divin, p. 238ـ۲۳۹ و یادداشت ۵۰۸ = Divine Guide, p. 95, 210 مورد بحث، تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روایت اندکی متفاوت در قمی، تفسیر؛ عاملی، اثبات،۱۴۳، ح۵۷۶ و بحرانی، برهان،۲/۱۲۵ـ۱۲۶ نقل شده است. این عبارت در ویرایش نجف تفسیر قمی وجود ندارد، در حالی که باید در ج۵، ص۲۹۰، خط ۶ (تا آیه۹:۴۰) آمده باشد. از آن جا که در این روایت تفسیر موهنی از لقب ابوبکر (صدیق) شده است، ممکن است حذف آن نتیجه سانسور بوده باشد (در این مورد نک: BarـAsher, Scripture, p. 39ـ ۴۵). هم چنین نک: صفار، بصائر، ۴۲۲، ح۱۳ و عاملی، اثبات،۵ / ۵۹۵ ـ۵۹۶، ح۲۶۰٫
[۶۷]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/ ۱۹۴؛ فیض، صافی،۲/۱۳۲ و مشهدی، تفسیر،۴/ ۳۶۳ (تا آیه ۶:۷۵).
[۶۸]. نک: مجلسی، بحار،۹۶/ ۲۸۱ (توضیحات).
[۶۹]. صفار، بصائر،۴۰۴ـ ۴۰۵، ح۴؛ عاملی، اثبات،۵/۲۸۵ـ۲۸۷، ح۳۶؛ مفید، اختصاص،۳۱۷ ـ ۳۱۸؛ مجلسی، بحار،۹۶/ ۲۸۰ـ۲۸۱، ح۸۲ و بحرانی، برهان،۵۳۲٫ صفار به روایات دیگری اشاره می‌کند که توانایی امام را در انتقال خود و دیگران به مکان‌های دوردست نشان می‌دهد (بصائر،۳۹۷ـ۴۰۷)؛ فقط در حدیثی که در این جا نقل شده، امام نخست لباس خود را عوض می‌کند. برای استفاده از لباس در انجام معجزات، نک: Gramlich, Wunder, p. 233ـ۲۳۷٫
[۷۰]. بر اساس روایت طبرسی، اعلام  الورى، این در روزی بود که امام رسیده بود (احتمالاً به سامرا، در سال ۲۳۳هـ ق/۸۴۸م.).
[۷۱]. صفار، بصائر،۴۰۶، ح۷ و ۴۰۷، ح۱۱ و مجلسی، بحار،۱۰۰/۱۳۲ـ۱۳۳، ح۱۵٫ روایت تقریباً مشابهی در کلینی، کافی،۱/ ۴۹۸، ح۲؛ طبرسی، اعلام، ۳۶۵ـ۳۶۶؛ عاملی، اثبات،۶/۲۱۴؛ راوندی، خرائج،۲/۶۸۰ـ۶۸۱، ح۱۰ و مجلسی، مرآه،۶/۱۱۵ یافت می‌شود. مجلسی تفسیرهایی از این حدیث ارائه می‌کند که یکی از آن‌ها آن است که خدا بینایی صالح را موقتاً تقویت کرد و بدین ترتیب او را قادر ساخت، بنده‌های لطیف ایشان را ببیند که ادراک آن‌ها معمولاً برای فانیان معمولی منع شده است (بحار،۱۰۰/ ۱۳۳ـ۱۳۵ و مرآه،۶/ ۱۱۵ـ۱۱۷).
[۷۲]. طبری، دلایل  الإمامه،۹۰؛ عاملی، اثبات،۵/۲۵۷، ح۶۴ (از محمد بن   جریر بن رستم طبری، کتاب مناقب فاطمه و ولدها)، بحرانی، مدینه،۳/۷۴ـ ۷۵، ح۲۳ (از اثری از محمدبن  جریر طبری). برای ابوخالد کابلی، نک: van Ess, Haresiographie, p. 29ـ۳۱; Capezzone, «Abiura». در حدیث آمده است که ابوخالد در ابتدا پیرو محمد بن  حنفیه بود و سرانجام، هنگامی که امام زین‌العابدین او را «کنکر» خطاب کرد ـ لقبی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری نمی‌دانست ـ ، قانع شد که امام زین‌العابدین علیه السلام امام واقعی است؛ خصیبی، هدایه،۲۲۱ـ۲۲۲ و ۲۲۶؛ عاملی، اثبات،۵/۲۵۳ـ۲۵۴، ح۵۴؛ طبرسی، اعلام،۲۵۹؛ راوندی، احتجاج/۱، ۲۶۱ـ۲۶۲، ح۶؛ مجلسی، بحار،۹۲/ ۹۵، ح۲۴ و ۹۷، ح۴۸؛ ابن  حمزه، ثاقب المناقب (مقایسه کنید با تهرانی، الذریعه،۵، ح۸)؛ بحرانی، مدینه،۳/ ۱۲۷، ح۹۴ (پدر ابوخالد به همسرش می‌گوید که پسرشان را، پس از آن که وی را وردان می‌نامد، کنکر خطاب کند)؛ بیاضی، صراط،۲/۱۸۰ـ۱۸۱٫ مقایسه کنید با کشی، رجال؛ مجلسی، بحار،۹۲/۹۴ـ ۹۵، ح۲۳ و ۹۶/۴۶، ح۴۷؛ عاملی، اثبات،۵/۲۵۱، ۴۹، ترجمه Capezzone, «Abiura», p. 5 ـ ۶؛ بحرانی، مدینه،۳/ ۷۵، ح۲۴ (از محمد بن   جریر طبری). به نظر می‌رسد که این یک شیوه ادبی سنتی باشد: هنگامی که مردی از یمن به نزد [امام] صادق علیه السلام آمد، امام او را سعد خطاب کرد ـ نامی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری از آن آگاه نبود ـ (طبرسی، احتجاج،۳۵۲).
[۷۳]. طبری، نوادر،۱۸۱، ح۵٫
[۷۴]. در روایتی از بصائر که در بحار نقل شده، چنین آمده است. در نسخه چاپی بصائر و نیز نزد ابن  شهرآشوب، این کلمه به شکل المستجاب (اشتباه السحاب) آمده است. مقایسه کنید با: خصیبی، هدایه،۶۹٫ نام السحاب (ابر) بیشتر به عمامه پیامبر داده می‌شود، زیرا در هوا مانند ابر دیده می‌شد. نک: Lane, Lexicon, s.v.. گفته می‌شود که پیامبر اغلب عمامه خود را روی سر علی قرار می‌داد (نک: مجلسی، بحار،۱۶/۲۵۰ـ۲۵۱ و۲۰/۲۰۳ و ۳۸/۲۹۷ و ۹۱/ ۸۸) و سپس از هر امامی به امام دیگر رسیده است تا این که در اختیار [امام] مهدی علیه السلام قرار گرفت (مجلسی، بحار،۱۰۳/ ۱۵ و ۳۶). مقایسه کنید با:Cf. Kister, «Turban», p. 220 با یادداشت ۱۶٫
[۷۵]. این کلمه به شکل«ر ـ م ـ ای ـ ک ـ آ» یا «و ـ م ـ ای ـ ک ـ آ» داده شده است.
[۷۶]. در برخی نسخه‌ها آمده است: «علی سنت فلان و فلان».
[۷۷]. صفار، بصائر،۲۷۳، ح۳؛ مجلسی، بحار،۶/۲۳۰، ح۳۹ و ۹۱/۱۹۵ـ۱۹۶؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،۲/۳۴۰؛ مجلسی، بحار،۲۷/۳۰ـ۳۱٫ روایت کوتاه‌تری در بیاضی، صراط،۱/ ۱۰۵ آمده است؛ در آن جا گفته می‌شود که این زبان، زبان دوزخیان است. در این مورد که فلان اشاره‌ای است به سه خلیفه، نک: BarAsher, Scripture, index, s.v. هم چنین نک: فصلی در بصائر تحت عنوان «امامان به دیدار مردگان می‌روند و مردگان به دیدار ایشان می‌روند»، ص۲۷۴ـ۲۸۲٫
[۷۸]. طبری، نوادر،۵۰ ـ۵۱، ح۱۹٫ پس در این حدیث، هم [امام] علی علیه السلام و هم عمر قادر به دیدن فرشتگان هستند.
[۷۹]. راوندی، احتجاج/۸۱۰ ـ۸۱۱، ح۱۹؛ عاملی، اثبات،۵/۱۵۲، ح۱۵ و بحرانی، مدینه،۲،/۱۸۷ـ ۱۸۸، ح۳۵٫ به همین نحو در برسی، مشارق،۸۸٫ در برخی تقریرها، هنگامی که امام با مرده سخن می‌گوید شاگرد حاضر است، اما نمی‌تواند آن‌ها را ببیند (برای مثال نک: کلینی، کافی،۳/۲۴۳، ح۱ و ۲٫
[۸۰]. عسکری علیه السلام ، تفسیر،۵۶۱ (تا آیه ۲:۱۱۴) و مجلسی، بحار،/ ۲۳۷ـ۲۳۸، ح۲۴٫
[۸۱]. عسکری علیه السلام ، تفسیر،۵۶۱ ـ۵۶۲؛ مجلسی، بحار،۲۱/ ۲۳۸ـ۲۳۹، ح۲۴؛ طبرسی، احتجاج،۳۳۰ و عاملی، اثبات،۲/ ۵۲ ـ۵۳، ح۳۶۱٫
[۸۲]. گفته می‌شود فندق هندی، برای چشم بسیار مفید است (Lane, Lexicon, s.v).
[83]. راوندی، قصص، ص۲۶۸ و مجلسی، بحار،۲۵۱، ح۴۳٫
[۸۴]. طبرسی، مجمع،۲۳/۱۴ (تا آیه۳۶:۲۰)؛ مجلسی، بحار،۱۴/ ۲۶۵ (از ثعالبی، تفسیر). مقایسه کنید با: طبری، نوادر،۱۲٫ گفته می‌شود الیسا (الیشا) همان معجزات عیسی را انجام داد: روی آب راه رفت، مرده را زنده کرد و کور و جذامی را شفا بخشید (مجلسی، بحار،۱۳/۴۰۱، ح۸ که از چند منبع نقل قول می‌کند). در مورد این پیامبر نک: Ez2, art. «Alisa›« (M. SeligsohnـG. Vajda)).
[85]. در کتب معمول رجال به وی اشاره‌ای نشده است.
[۸۶]. این کلمه به معنای «کور»، «کور مادرزاد» و «شب  کور» است (Ullmann, WKAS, I, p. 367b). هم چنین نک: مقاتل، تفسیر،۱/ ۲۷۷؛ طبری، جامع،۳/ ۲۷۶ـ۲۷۷؛ طبرسی، مجمع،۳/ ۸۶ ـ۸۷ و مجلسی، بحار،۱۴/ ۲۵۹ (تا آیه ۳:۴۹). طبری ادعا می‌کند (جامع،۲۷۷ـ ۲۷۸) که اکمه آیه ۳:۴۹ به معنای «کور» است و با «قتاده» که کور مادرزاد بود موافقت می‌کند، که این به ویژه اشاره‌ای است به کسی که کور مادرزاد است. به گفته طبری، مخالفان عیسی ممکن است ادعا کرده باشند که آن‌ها نیز می‌توانند کور مادرزاد را درمان کنند، اما روشن است که درمان نابینا معجزه است، زیرا هیچ پزشکی قادر به انجام آن نیست.
[۸۷]. شریف مرتضی (منسوب)، عیون  المعجزات (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعه،۱۵/۳۸۳ـ ۳۸۵، ح۲۳۹۰)؛ مجلسی، بحار،۵۰/ ۱۸۵، ح۶۳، بحرانی، مدینه،۵/۲۷، ح۴۰٫
[۸۸]. صفار، بصائر،۲۰۸ـ۲۰۹، ح۳؛ مجلسی، بحار،۴/ ۲۱۱، ح۵، و ۱۱/ ۶۸، ح۲۵٫ به Gramlich, Wunder, p. 164ـ۶ نیز نگاه کنید.
[۸۹]. راوندی، خرائج،۲/ ۹۲۱؛ مجلسی، بحار،۱۷/ ۲۵۹، ح۴٫
[۹۰]. روایات متعددی وجود دارد که توانایی محمد صلی الله علیه وآله وسلم را شفای بیماران چشم بیان می‌کند. یکی از بهترین آن‌ها به [امام] علی علیه السلام مربوط می‌شود که دچار افتالمیا (رمد) شده بود و هنگامی که پیامبر در نبرد خیبر به چشم او دمید (یا آب دهان انداخت)، شفا یافت (ابن  بسطام، طب،۸۰؛ عاملی، اثبات،۲/ ۱۴۷ـ ۱۴۸، ح۵۸۳؛ طبرسی، اعلام،۹۹؛ مجلسی، بحار،۲۱/۲۱ـ۲۲، ح۱۷؛ عاملی، اثبات،۲/۱۱۰،ح۵۰۶؛ راوندی، خرائج،۱۶۰، ح۲۴۹, مجلسی، بحار،۱۸/۱۳، ح۳۶ و ۲۱/ ح۳۰؛ راوندی، قصص،۳۴۷؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،۱/ ۱۱۶؛ مجلسی، بحار،۱۸/۴۰، ح۲۸؛ مقایسه کنید با: طوسی، امالی،۱/ ۸۶؛ مجلسی، بحار،۱۸/ ۴، ح۲؛ عاملی، اثبات،۱/ ۵۶۸ ـ ۵۶۹، ح۲۱۱؛ اربلی، کشف،۱/ ۲۱۳ (از ابن  حنبل و عاملی، اثبات،۲/۱۴۰، ح۵۶۹). این داستان اغلب در منابع تاریخی بیان شده است؛ برای مثال نک: طبری، تاریخ، سری اول، ص۱۵۷۹٫ برای آب دهان به عنوان ابزاری برای شفا، نک: AmirـMoezzi, «DIn ‹Ali», p. 56ـ۵۸٫
[۹۱]. در برخی منابع به خطا آمده است، جنید.
[۹۲]. راوندی، خرائج،۱/۵۵، ح۸۸؛ مجلسی، بحار،۱۸/۱۳، ح۳۲ و ۹۴/۵، ح۶٫ این داستان در منابع سنی نیز نقل شده است. نک: منابع داده شده از سوی مصحح در راوندی، خرایج،۱/۵۵، ح۶٫
[۹۳]. ابن شهرآشوب، مناقب،۱/۸۳ و مجلسی، بحار،/۱۷، ح۴۵٫
[۹۴]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۱/۲۲۵ و مجلسی، بحار،۱۶/۴۱۶ـ۴۱۷، ح۱٫
[۹۵]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۱/۱۱۶؛ مجلسی، بحار،۱۸/۴۰، ح۲۸ ( ابن  شهرآشوب و صفدی (نکت، ص۳۸ـ۳۹) دو آیه را نقل می‌کنند که خرنق اوسی این رویداد را یادآوری می‌کند. دو تقریر مشابه در ابن عبد البر، استیعاب، ۱۲۷۵ـ۱۲۷۶ آمده است. به قضاعی، تاریخ،۱۵۶ و منابعی که مصحح داده است نیز نگاه کنید: راوندی، خرایج،۱/۴۲ـ۴۳، ح۵۰؛ مجلسی، بحار،۱۸/۹، ح۱۲؛ راوندی، قصص،۳۱۰؛ مجلسی، بحار،۱۷/۲۹۴، ح۷ و۲۵۰، ح۳ و۲۰/۱۱۳، ح۴۲؛ طبرسی، احتجاج،۲۲۴؛ مجلسی، بحار،۱۷/۲۹۴، ح۷؛ صفدی، نکت،۳۷ـ ۳۸؛ بیاضی، صراط،۱/۵۴، ح۲۵٫ در تقریرهای دیگر، نام صحابی و غزوه داده نشده است (طبرسی، اعلام،۲۸؛ راوندی، خرایج،۳۲ـ۳۳، ح۳۰، هر دو؛ مجلسی، بحار،۱۸/ ۸، ح۹).
[۹۶]. طبرسی، احتجاج،۲۲۴؛ مجلسی، بحار،۱۰/ ۴۶، ح۱٫
[۹۷]. در مورد او نک: ابن  عبدالبر، استیعاب،۸۶۹ ـ۸۷۰؛ ابن  حجر، اصابه،۱۵ـ۱۷، ح۴۵۵۳٫
[۹۸]. ابن شهرآشوب، مناقب،۱/۱۱۷؛ مجلسی، بحار،۱۸/۴۰، ح۲۸؛ طبرسی، احتجاج،۲۲۴؛ مجلسی، بحار،۱۷/۲۹۴، ح۷؛ عاملی، اثبات،۲/ ۴۵، ح۳۴۹٫
[۹۹]. طبرسی، احتجاج،۲۲۴؛ مجلسی، بحار،۱۷/۲۹۵، ح۷ و عاملی، اثبات،۲/۴۵، ح۳۴۹٫ در مورد نقش محمدبن  مسلمه در قتل کعب، نک: Lecker, «Account», p. 25ـ۲۶٫ در مورد این داستان به طور کلی، نک: Rubin, «Assassination». به نظر می‌رسد، در مورد مجروح شدن مسلمه در آن زمان، مطلبی در منابع تاریخی وجود نداشته باشد؛ اما گفته می  شود که وی در حین مأموریت در ذوالقسصه در سال ششم مجروح شده باشد (برای مثال نک: بلاذری، انساب، ص۳۷۷).
[۱۰۰]. ابن  عبدالبر، استیعاب،۱۸۴۹٫
[۱۰۱]. به نظر بلاذری؛ کوری او، نتیجه شکنجه بوده است.
[۱۰۲] . ابن  شهرآشوب، مناقب،۱/ ۱۱۷ و مجلسی، بحار، ۱۸/۴۰، ح۲۸ (در هر دو منبع نام او به اشتباه «زهرا» ذکر شده است). در تقریرهای مختلفی که در سیره ابن  هشام (ص۲۱۰) و استیعاب ابن  عبد البر (ص۱۸۴۹) ذکر شده (هر دو از عروه)، این خداست که بینایی وی را باز می‌گرداند. در تقریری که بلاذری ارائه کرده است (انساب،۱۹۶)، خدا بینایی او را باز می‌گرداند، اما کافران ادعا می‌کنند که این سحر محمد صلی الله علیه وآله وسلم بوده است.
[۱۰۳]. طوسی، امالی،۲/۲۵۰؛ عاملی، اثبات،۱/۵۶۳، ح۲۰۲ و راوندی، خرائج،۱/۲۷۰ـ۲۷۱، ح۱۴؛ مجلسی، بحار،۴۶/۳۲، ح۲۶ و طبری، بشاره،۶۶٫ در سنن دیگر که این ملاقات را ثبت کرده‌اند، جابر [امام] باقر علیه السلام را ‌می‌بیند و اشاره‌ای به کوری نمی  شود (برای مثال: کلینی، کافی،۱/۴۶۹ـ۴۷۰، ح۲ و ابن بابویه، علل،۲۳۳ـ۲۳۴)، در حالی که در جای دیگر، جابر کور است و تنها وقتی نام[امام] باقر علیه السلام را می‌پرسد، می‌داند که امام در برابر او ایستاده است (برای مثال: قاضی نعمان، شرح الاخبار،۳/۲۷۶، ح۱۱۸۶؛ مفید، ارشاد،۲۶۲؛ طبرسی، اعلام،۲۶۸؛ اربلی، کشف،۲/۳۳۰ و ۳۳۵؛ نک: Kohlberg, «Isnad», p. 146). ابن قتیبه، معارج،۲۵۴؛ صفدی، نکت،۲ در فهرست اشخاص کور (مخافیف) به نام جابر بن  عبدالله اشاره می‌کند. صفدی به منابع دیگری اشاره می‌کند که در آن‌ها نام جابر در چنین فهرست‌هایی آمده است (نکت، ص۳ و ۴؛ مقایسه کنید با: ص۱۳۲). شهید ثانی ادعا می‌کند که جابر در زمان مرگ کور بوده است (نقل‌شده در مجلسی، مرآه،۶/۱۹).
[۱۰۴]. راوندی، خرائج،۱/۴۹۶، ح۳۴؛ مجلسی، بحار، ۴۱/ ۱۹۵؛ بیاضی، صراط،۱/ ۱۰۶؛ ابن حمزه، ثاقب المناقب؛ بحرانی، مدینه،۱/۲۹۱، ح۲۸۱٫
[۱۰۵] . Kohlberg, «Scriptures», p. 297-307.
[106]. ابن حمزه، ثاقب المناقب، راوندی، خرائج،۲/۵۴۳ ـ۵۴۴، ح۵؛ بحرانی، مدینه،۱/۲۹۰ـ۲۹۱، ح۲۸۰؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،۲/ ۳۳۴ـ۳۳۵٫ در تقریری دیگر، علی هر دو دختر و یکی از برادران او را شفا می‌دهد (طبری، بشاره،۷۱ـ۷۷؛ مجلسی، بحار،۴۱/ ۲۲۰ـ۲۲۱، ح۳۲).
[۱۰۷]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۲/۲۸۷ و بحرانی، مدینه،۲۹۲ـ۲۹۳، ح۲۸۴٫
[۱۰۸]. شریف رضی، مناقب فاخره (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعه،۲۲/ ۳۳۱، ح۷۳۱۹)؛ بحرانی، مدینه،۱/ ۲۹۱ـ۲۹۲، ح۲۸۲٫ اعمش سند دو روایت، مشابه نیز هست. در روایت نخست، به زن کوری در مدینه می‌رسد؛ سپس با آن زن در مکه ملاقات می‌کند. او پس از آن که خضر (که خود را از زمره شیعه علی  ابن  ابی  طالب توصیف می‌کند) برای وی دعا می‌کند، بینا شده است (بحرانی، مدینه،۱/۲۹۲، ح۲۸۳، از کتاب صفوت الاخبار عن الائمه الاثار (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعه،۱۵/ ۴۸، ح۳۱۷). در روایت دوم، اعمش در راه مکه در کنار جاده زن کوری را می‌بیند؛ در راه بازگشت، درمی‌یابد که آن زن در اثر دیدار با محمد صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام بینا شده است (فرات، تفسیر،۱/ ۲۲۸، ح۳۰۶؛ مجلسی، بحار،۴۲/ ۴۴ـ ۴۵، ح۱۷).
[۱۰۹]. طبری، نوادر، ۱۱۵و بحرانی، مدینه،۳/۶۰، ح۷٫
[۱۱۰]. [امام] باقر و [امام] صادق سه شاگرد به نام ابوبصیر دارند: لیط بن  باختری مرادی، عبدالله  بن  محمد اسدی و یحیی  بن ابوالقاسم. از آن جا که لیط در میان این سه تن از همه به امامان نزدیک‌تر بود، ممکن است این احادیث به وی اشاره داشته باشند (نک: روایت کشی، رجال، ۱۵۵ که در زیر به آن اشاره شده است؛ مقایسه کنید با AmirـMoezzi, Guide divin, p. 87, note 182 = Divine Guide, p. 163). یحیی تنها کسی است که دریافته‌ام که درباره او گفته شده که کور مادرزاد بوده است (حلی، رجال،۱۳۰؛ بحرانی، مدینه،۳/۱۵۹، ح۳۵، و۲۹۷، ح۸۳؛ مامقانی، تنقیح، بند ۱۲، ۹۷۵، تمام با سند عالم قرن چهارم هجری/دهم میلادی، علی  بن  احمد عقیقی که کتاب رجالی به وی نسبت داده شده است)؛ نک: طوسی، فهرست،۱۲۷، ح۴۲۶، اردبیلی، جامع،۳۳۴ و تهرانی، نوابغ، ۱۷۲٫
[۱۱۱]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/۲۳۹؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب،۱۲۱٫
[۱۱۲]. صفار، بصائر، ۲۷۱ـ۲۸۲؛ مجلسی، بحار،۴۷/۷۹، ح۵۹؛ عاملی، اثبات،۵/۳۹۰، ح۱۰۵؛ طبری، دلایل، ۱۳۳؛ بحرانی، مدینه،۳/ ۲۹۷، ح۸۳، ترجمه Gramlich, Wunder, p. 45; AmirـMoezzi, Guide divin, p. 235, note 495 = Divine Guide, p. 209.
[113]. این راز حفظ نشد: هنگامی که ابوعروه (که جز در این مورد ناشناخته است؛ نک: ممقانی، تنقیح، ص۲۶) و ابوبصیر وارد خانه امام می‌شوند، ابوبصیر به پنجره کوچکی نزدیک سقف اشاره می‌کند. ابوعروه متعجب می‌شود که ابوبصیر چگونه جای آن پنجره را می‌داند و به وی گفته می‌شود که: «ابوجعفر [یعنی امام باقر] آن را به من نشان داد» (طبری، اعلام،۲۶۷؛ عاملی، اثبات،۵/۲۹۱، ح۳۶؛ ابن شهرآشوب، مناقب،۴/ ۱۸۴؛ بحرانی، مدینه،۳/۱۵۹ـ۱۶۰، ح۳۵ و۲۹۷، ح۸۳).
[۱۱۴]. صفار، بصائر،۲۶۹، ح۱؛ مجلسی، بحار،۴۶/۲۳۷، ح۱۳؛ بحرانی، برهان،۳/۱۵۸ـ۱۵۹، ح۳۵؛ کلینی، کافی،۱/۴۷۰، ح۳؛ عاملی، اثبات،۵/۲۷۰ـ۲۷۱، ح۶؛ بحرانی، مدینه،۳/۱۵۸، ح۳۵؛ مسعودی، اثبات،۱۷۵ـ۱۷۶؛ خصیبی، هدایه،۲۴۳ـ۲۴۴؛ طبری، دلایل،۱۰۰؛ طبرسی، اعلام،۲۶۷؛ راوندی، احتجاج،۲/ ۷۱۱ـ۷۱۲، ح۸؛ مجلسی، بحار،۴۶/ ۲۳۷، ح۱۴؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/ ۱۸۴؛ Gramlich, Wunder, p. 435ـ۶ (with further references). کشی در رجال خود (ص۱۵۵)، در زندگی‌نامه لیط  بن باختری، تقریر (نسبتاً کوتاه‌تری) ارائه می‌کند و بدین‌ترتیب او را با ابوبصیر این روایت یکی می‌داند. در تقریری دیگر، این حق انتخاب پس از آن که ابوبصیر به حال نابینایی باز می‌گردد به وی داده می‌شود؛ نک: راوندی، خرائج،۱/۲۷۴ـ ۲۷۵، ح۵؛ اربلی، کشف،۲/ ۳۵۶؛ برسی، مشارق، ص۹۱ (بدون پایان) و مجلسی، بحار،۴۶/ ۲۴۹ـ۲۵۰، ح۴۲٫ برای این مفهوم که ابتلای در این جهان با نوید پاداش در جهان دیگر همراه است، نک: Kohlberg, «Martyrdom», p. 24ـ ۵٫
[۱۱۵] . ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/ ۱۸۴ و بحرانی، مدینه،۳/ ۱۵۹، ح۳۵٫ در روایتی دیگر، ابوبصیر می‌گوید «زمانی که پیر شده بودم و بینایی‌ام از میان رفته بودم و پایانم نزدیک می‌شد» نزد [امام] صادق علیه السلام رفتم»؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار،۲/۴۶۴، ح۱۳۵۶؛ ایضاً در دعائم،۱/ ۷۶٫
[۱۱۶] . صفار، بصائر،۲۷۲، ح۸ و مجلسی، بحار،۱۸/ ۵، ح۴٫ گفته نشده است که چرا پیامبر همین جواب را به مرد اول نداد؛ شاید محمد صلی الله علیه وآله وسلم می  دانست که تقدیر آن شخص نیست که به بهشت برود.
[۱۱۷]. بخاری، صحیح،۴/۴۲ (کتاب المرض، باب فضل من ذهب بصر)، ابن حنبل، مسند،۳/۱۴۴٫ در تقریری با سند ابوهریره، پیامبر نقل می‌کند که خدا می‌گوید: «همان گونه که دو حبیب [بینایی] شخصی را از او می‌گیرم و او ثابت‌قدم است و امید به پاداش دارد، برای او به پاداشی کم‌تر از بهشت راضی نیستم»؛ ترمذی، صحیح،۹/ ۲۴۵؛ ابن حنبل، مسند،۲/۲۶۵؛ دارمی، سنن،۲/۲۳۱ـ۲: کتاب الرقاق باب فی‌من ذهب بصره فصبر).
[۱۱۸]. نک: Cook, «Dietary Law», p. 222ـ۳٫
[۱۱۹]. نک: Rubin, «Apes».
[۱۲۰]. مرتضی، رسائل،۱/۳۵۱ (نقل‌شده در نعمان، کتاب التسلی والتقوی) و مجلسی، بحار،۴۵/۱۱۱٫
[۱۲۱]. کلینی، کافی،۸/ ۲۳۲ـ۲۳۳، ح۳۰۵ و مجلسی، بحار،۶۱/ ۵۳، ح۴۱، و ۶۵/ ۲۲۶، ح۷؛ راوندی، خرائج،۱/ ۲۸۳ـ۲۸۴، ح۱۷؛ مجلسی، بحار،۶/ ۲۳۵، ح۵۱، و ۲۷/ ۲۶۸، ح۱۷٫ عبدالملک، درست قبل از مرگ خود، به وزغ تبدیل شد و خزیدن آغازید؛ پسرانش تنه درخت را گرفتند و بر آن کفن پوشاندند و چنین وانمود کردند که این جنازه پدرشان است (نک: منابع ابتدای این یادداشت). در برابر، گفته می‌شود که [امام] علی زین‌العابدین این امر را رد کرده است که آن‌هایی که اهل بیت پیامبر را کشتند در این جهان مسخ می‌شوند؛ اما تنبیه ایشان در جهان دیگر به مراتب بدتر از مسخ خواهد بود (طبرسی، احتجاج،۳۱۲). هم چنین نک: AmirـMoezzi, «Seull›homme», p. 207ـ۸٫ در مورد نظریه مسخ در میان فرقه‌های مختلف غلات نک: Ralm, Gnosis, index, s.v. mash; Freitag, Seelenwanderung, index, s.v. mash.
[122]. صفار، بصائر،۲۷۰، ح۴؛ راوندی، خرائج،۲/ ۸۲۷، ح۴۰؛ عاملی، اثبات،۵/۳۸۴ـ ۳۸۵، ح۹۳؛ بحرانی، مدینه،۳/ ۲۹۶، ح۸۲؛ حلی، مختصر،۱۱۲ـ۱۱۳٫ روایت کوتاه‌شده‌ای در طبری، دلایل،۱۳۲
(tr. Gramlich, Wunder, p. 277) داده شده است.
[۱۲۳]. به نظر می‌رسد که این نظر گراملیش باشد (Wunder, p. 277).
[124]. اشتباه خواندن ذب به جای دب. در مورد خرس به عنوان حیوانی مسخ شده، نک: ابن بابویه، علل،۴۸۳ـ ۴۸۹ و نیز خصال،۴۶۴ـ۴۶۶٫
[۱۲۵]. [امام] عسکری، تفسیر،۶۰۶ ـ ۶۰۸ (تا آیه ۲۰۲ـ ۱۹۸: ۲). منابع امامی تأکید می‌کنند که الزهری برای [امام] زین العابدین احترام بسیار قائل بود (El2, art. «Zayn alـ›.AbidIn» (E. Kohlberg) (forthcoming »).
[۱۲۶]. هنگامی که ابلیس با بدن خوک و صورت میمون در برابر یحیی بن زکریا ظاهر شد، او را ممسوخ منکوس توصیف کردند (مجلسی، بحار،۴۳/۲۲۷، ح۷۱ (با اشاره به غور الامور، حکیم ترمذی). هم چنین نک: تفسیر مجلسی از منکوس به مثابه اشاره به کسی که از انسان به حیوان تبدیل شده است (بحار،۶۳/ ۲۴۵). عبارت «الخلق المنکوس» ممکن است صرفاً به عنوان ناسزایی به کار برده شده باشد، بی آن که ربطی به مسخ داشته باشد (برای مثال، نک: طبرسی، احتجاج، ۴۴۰).
[۱۲۷]. راوندی، خرائج،۲/ ۸۲۱ ـ۸۲۲، ح۳۵ و مجلسی، بحار،۲۷/۳۰، ح۳؛ عاملی، اثبات،۵/ ۳۰۳، ح۵۴، بحرانی، مدینه،۳/ ۲۱۵ـ۲۱۶، ح۱۰۳، حلی، مختصر،۱۱۳؛ مجلسی، بحار،۴۶/۲۸۴ـ ۲۸۵، ح۸۸ (در این جا ابوبصیر نخست تمام انسان‌های حاضر در سقیفه را می‌بیند). در تقریر بیاضی، صراط،۲/ ۱۸۲، ح۳، ابوبصیر همه کس جز شیعیان را به شکل سگ، خوک و میمون می‌بیند.
[۱۲۸]. ابن شهرآشوب، مناقب،۴/ ۱۸۴ و بحرانی، مدینه،۳/ ۱۶۰، ح۳۶ (تقریری که تا حدی تحریف شده است)؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب، ص۱۲۱٫ در داستانی متفاوت، ابوالجارود از تعداد زیاد حاجیان در مکه (یا مدینه) ابراز شگفتی می‌کند اما [امام] باقر علیه السلام به وی می‌گوید که شمار حاجیان واقعی اندک است (طبری، بشاره، ۷۳ مقایسه کنید با: ص۹۹). برای مکالمه‌ای مشابه میان [امام] صادق علیه السلام و ابوبصیر نک: صفار، بصائر،۲۷۱، ح۶؛ راوندی، خرائج،۲/ ۸۲۱، ح۳۴ و مجلسی، بحار،۲۷/ ۲۹ـ۳۰، ح۲٫
[۱۲۹]. این تقریر بحرانی است. در متن خصیبی آمده است: «تو پس از او بینا شده‌ای».
[۱۳۰]. خصیبی، هدایه،۲۵۷؛ بحرانی، مدینه،۴/ ۵۲ ـ۵۳، ح۲۵۷٫ مثال‌های دیگری از مردمی که به عنوان مجازات کور شده‌اند نیز هست: برای مثال، صحابه‌ای مانند براء بن عازب (کشی، رجال،۴۶ و قهپایی، مجمع،۱/۲۳۹ـ۱۴۰) و انس بن مالک (ابن شهرآشوب، مناقب،۲/ ۳۳۸) که می‌دانستند علی جانشین محمد است اما اطلاعات خود را پنهان کردند، مردی که از حسین بدگویی می‌کرد (قرشی، عیون،۱۱۰، ۱۱۲ و ۱۱۵)، مردی که برای معاویه جاسوسی می‌کرد (راوندی، خرائج، ۱/ ۲۰۷، ح۴۸ و منابعی که مصحح داده است) و محمدبن  صفوان که به علی ناسزا گفت (ابن  شهرآشوب، مناقب،۲، ۳۴۳).
[۱۳۱]. در مورد او نک: قهپایی، مجمع،۴/ ۲۵۲٫
[۱۳۲]. طبری، دلایل،۲۰۷ و بحرانی، برهان،۳۱۵، ح۳۱٫
[۱۳۳] . McDermott, Mufid, p. 85; Modarressi, Crisis, p. 62ـ۴٫
[۱۳۴]. در مورد او نک: ممقانی، تنقیح، بند ۱۱، ۴۳۵٫
[۱۳۵]. راوندی، خرائج،۱/ ۳۷۲، ح۱؛ اربلی، کشف،۳/ ۱۵۷؛ مجلسی، بحار،۵۰/ ۴۸، ح۲۰؛ عاملی، اثبات،۶/ ۱۸۴، ح۲۴, بحرانی، مدینه،۴/ ۳۳۳، ح۴۸ و خلاصه ‌شده در بیاضی، صراط،۲/ ۱۹۹، ح۱٫
[۱۳۶]. در مورد او نک: مدخل طولانی در مامقانی، تنقیح، بند ۱۰، ۸۲۰ و منابع مورد اشاره در آن جا. ابن  سنان اغلب به غلو متهم شده است (Ralm, «Schatten », p. 236ـ۴۱, Gnosis, p. 242ـ۳ and index; Modarressi, Crisis, index, s.v.).
[137]. مسعودی، اثبات،۲۰۳ـ۲۰۴ و عاملی،۶/ ۲۰۷، ح۸۲ (از: حمیری، قرب  الاسناد). هم چنین نک: کشی، رجال،۴۸۸ و مجلسی، بحار،۵۰/ ۶۷، ح۴۴٫
[۱۳۸]. کشی، رجال،۴۸۷ـ ۴۸۸؛ مجلسی، بحار،۵۰/ ۶۶ـ۶۷ و مامقانی، تنقیح، بند۱۰، ۸۲۰٫ هر چند بدین‌ترتیب هم جبرئیل و هم محمد صلی الله علیه وآله وسلم دارای عنوان فطروس تلقی شده‌اند، اما به نظر می‌رسد که این اشاره به [امام] حسین علیه السلام در دوران کودکی باشد، که فطروس را یاری کرد همان گونه که ابوجعفر نوزاد، بعدها به ابن  سنان کمک کرد. حدیث دیگر آن است که هنگامی که حسین زاده شد، خدا به جبرئیل فرمان داد که با فرشتگان دیگر به زمین برود و به پیامبر تبریک بگوید. او از روی جزیره‌ای گذشت که فرشته‌ای به نام فطروس در آن زندگی می‌کرد. فطروس در انجام مأموریتی که خدا وی را به آن اعزام کرده بود تعلل کرد؛ پس خدا یکی از بال‌های او را شکست و او را در آن جزیره قرار داد. در آن جا به مدت ۷۰۰ سال خدا را عبادت کرد. فطروس از جبرئیل خواست که او را به نزد پیامبر ببرد، بدان امید که پیامبر برای او دعا کند. جبرئیل به محمد از شرایط فطروس گفت و محمد صلی الله علیه وآله وسلم گفت: «به او بگو بالش را بر روی نوزاد بکشد». فطروس بالش را بر گهواره حسین کشید و خدا بلافاصله بال او را ترمیم کرد؛ سپس، فطروس همراه جبرئیل به بهشت بازمی‌گردد (راوندی، خرائج،۱/ ۲۵۲ـ۲۵۳، ح۶ (و منابع داده شده از سوی مصحح) و مجلسی، بحار،۴۲/۱۸۲، ح۷٫ هم چنین نک: ابن  بابویه، امالی،۱۲۱ ـ ۱۲۲ و کامل،۱۴۰ـ۱۴۱؛ مجلسی، بحار،۴۲/۲۴۳ـ۲۴۴ و (تا دی) ج۱۰۱/ ۳۶۷). در تقریر طبری، بشاره، محمد از خدا می  خواهد که فطروس را (که در این جا ملکی کروبی توصیف شده) ببخشد. خدا این درخواست را می پذیرد و فطروس فرشته نگهبان آرامگاه حسین می‌شود. برای این روایت، نک: Ayoub, Suffering, p. 1›۷ (and p. 268, notes 36ـ ۳۹٫ در تقریری متفاوت، جنایت فطروس تصدیق نکردن ولایت علی است؛ نک: صفار، بصائر،۶۸، ح۷ و مجلسی، بحار،۲۶/۳۴۰ـ۳۴۱، ح۱۰٫
[۱۳۹]. کشی، رجال/ ۴۸۷؛ مجلسی، بحار،۵۰/ ۶۶، ح۴۳٫ در مورد گناه اذاعه (نشر باورهای سرّی شیعه، نک: Kohlberg, «Taqiyya», p. 352).
[140]. نک: منابع یادداشت ۷۰٫
[۱۴۱]. برسی، مشارق،۱۰۰ـ۱۰۱؛ مجلسی، بحار،۵۰/ ۳۰۴ـ ۳۰۵، ح۸۱؛ حلی، اثبات،۶/ ۳۲۹ـ۳۳۰، ح۸۸ (تقریر ناقص). تقریری که اندکی تحریف شده است در خصیبی، هدایه/ ۳۳۵ـ۳۳۷ آمده است. هم چنین نک: بحرانی، مدینه،۵/ ۱۰۰ـ۱۰۲، ح۵۹ (منبع داده نشده است) و مامقانی، تنقیح، بند۸۳۳۶ (اشاره به روایت برسی).
[۱۴۲]. جالب است که محمد نمی‌خواهد که بینایی به دیده نابینایش بازگردد.
[۱۴۳]. کلینی، کافی،۵۱۰ ـ۵۱۱، ح۱۷؛ عاملی، اثبات،۶/۲۹۰، ح۲۰٫ هم چنین نک: کشی، رجال،۴۴۸؛ قهپایی، مجمع،۵/ ۱۸۶ـ۱۸۷٫ روایت مشابهی از اشجع  بن اقرا نقل شده است (ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/۴۳۲ و مجلسی، بحار،۵۰/ ۲۸۵، ح۶۰).
[۱۴۴]. در مورد او نک: Kohlberg, Scholar, index, s.v ..
[145]. در مورد او نک: بغدادی، تاریخ،۱۲/۳۲۰ـ۳۲۲؛ ذهبی، سیر،۴۷ و منابعی که مصحح داده است.
[۱۴۶]. مقایسه کنید با: طوسی، امالی،۱/ ۴۸٫
[۱۴۷]. این تاریخ را می‌توان بر اساس تقریر ابن  طاووس، فرج، ۲۵۰ محاسبه کرد که در آن جا گفته می  شود که پیام امام دوازدهم در تاریخ ۱۳ رجب ۳۰۴ مطابق با ۱۰ ژانویه ۹۱۷ رسیده است.
[۱۴۸]. راوندی، خرائج،۱/۴۶۷ـ۴۷۰، ح۱۴٫ تقریر طولانی  تر در طوسی، غیبه، ۱۸۸ـ۱۹۲؛ مجلسی، بحار،۵۱/۳۱۳ـ۳۱۶، ح۳۶ آمده است. در این جا ابوالقاسم از هر یک از امامان می‌خواهد از جانب او در نزد خدا شفاعت کنند؛ هنگامی که به نام موسی و علی (امامان هفتم و هشتم) می‌رسد، در پلک‌های او صدایی ایجاد شد، مانند آن صدایی که کودکان هنگام ترکاندن شقایق نعمان ایجاد می‌کنند؛ عنبیه او منبسط شد، و هنگامی که چشم‌هایش را با آستین خود مالاند، مایعی مانند عصاره گوشت از آن بیرون آمد. بینایی او بازگشته بود (طوسی، غیبه،۱۹۱ و مجلسی، بحار،۵۱/۳۱۵، ح۳۶). این تقریر را ابن  طاووس، فرج، به نقل از راوندی، خرائج نقل کرده است. بنابراین، ممکن است که ابن  طاووس نسخه‌ای از این اثر در اختیار داشته که از آن چه در نمونه‌های چاپی آمده متفاوت است (مقایسه کنید با: Kohlberg, Scholar, p. 215, nO 260). تقریر دیگر در بحرانی، مدینه،۵/۲۲۱ـ۲۲۳، ح۸۹ آمده است که به اثری از شیخ مفید اشاره می‌کند ولی نام آن را نمی‌برد.
[۱۴۹]. نک: Lefebure, . «Miroir», p. 207; Goldziher, «Zauberelemente», p. 327 = p. 56; Fahd, Pantheon, p. 27. از پروفسور میشائیل لکر برای این منابع بسیار سپاسگزارم. گفته می‌شود که مسح از سوی فرشتگان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. پیامبر از مردی از بنی  اسرائیل سخن می‌گوید که وقتی فرشته‌ای او را مسح می‌کند بینایی‌اش بازمی‌گردد، بخاری، صحیح،۲/۳۷۳ـ۳۷۴ و صفدی، نکت،۳۵ـ۳۶؛ مقایسه کنید با: Gramlich, Wunder, p. 396ـ۷٫ گفته می‌شود، افعی به سن هزار سال می‌رسد. سپس مسافات طولانی طی خواهد کرد تا برگ‌های رازیانه تازه بیابد، زیرا می‌داند با کشیدن آن‌ها به روی چشم‌هایش، بینایی‌اش باز خواهد گردید (زمخشری، کشاف،۴/۲۴۳ (تا آیه۸۷:۳) و دمیری، حیوان،۱/۲۷٫
[۱۵۰]. برسی، مشارق،۱۰۱٫
[۱۵۱]. [امام] جواد علیه السلام گوش‌ها و سر شخص ناشنوایی را مسح می‌کند (ابن  شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۳۹۰).
[۱۵۲]. طبری، دلایل،۹۳٫
[۱۵۳]. [امام]عسکری علیه السلام ، تفسیر، ۲۳٫
[۱۵۴]. ابن  شهرآشوب، مناقب،۴/۲۳۲ و مجلسی، بحار،۴۷/۱۳۴ و ۱۸۲٫
[۱۵۵]. مانند کاری که روایت شده است که پیامبر وقتی دست عبدالله بن  عتیق قطع شد انجام داد؛ نک: راوندی، قصص،۳۱۰ و مجلسی، بحار،۱۷/۲۵۰، ح۳ و۲۰/۱۱۳، ح۴۲؛ طبرسی، احتجاج، ۲۲۴؛ مجلسی، بحار، ج۱۷، ص۲۹۴، ح۷٫ هم چنین نک: روایت مربو.ط به محمدبن مسلمه که پیش تر نقل شد.
[۱۵۶]. حلی، مختصر،۷۲ و مجلسی، بحار،۲۷، ح۵٫
[۱۵۷]. طبرسی، اعلام،۲۷ و راوندی، خرائج،۱/۲۹، ح۱۹ و مجلسی، بحار،۱۷/۸، ح۸٫ در تقریر ابن  شهرآشوب، مناقب،۱/۱۱۶ و مجلسی، بحار،۱۸/۳۹ـ۴۰، ح۲۸، نام پسر ابن  محلب ذکر شده است. منبع ابن  شهرآشوب، ابانه  الکبری و اثر ابن  بطه الکبری (م۳۸۷هـ ق/۹۹۷م.) است که فقط بخشی از آن باقی مانده است (نک: (Kohlberg, Scholar, p. 185ـ۶, nO 182.