یکی از قوم و خویش‌های امام سجّاد (علیه السّلام) حسن بن حسن است. خیلی عصبانی بود، وقتی آمد به امام سجّاد (علیه السّلام) هر چه دوست داشت گفت. جسارت و هتّاکی کرد، به امام زمان خود هتّاکی کرد. هم قطع رحم بود و هم عاق بر امام خود بود. این کسانی که شاهد بودند خیلی ناراحت شدند. توقّع داشتند که امام (علیه السّلام) جواب ایشان را بدهد یا حواله دهد این‌ها جواب او را بدهند. او رفت، راه خود را کشید و عقده‌های خود را خالی کرد. امام سجّاد هم با او مقابله نکرد و چیزی نگفت. او هر چه گفت دل خود را خالی کرد و رفت.

 

آناتی گذشت. حضرت به افرادی که با ایشان بودند گفتند برویم جواب ایشان را بدهیم. این‌ها خیلی خوشحال شدند. همان‌ چیزی که توقّع داشتند که مثلاً آقا اجازه دهید ما به حساب ایشان برسیم. فکر کردند امام سجّاد (علیه السّلام) می‌خواهد مقابله به مثل کند یا تنبیه کند یا تعزیر کند. این‌ها خدمت امام سجّاد (علیه السّلام) راه افتادند و خود را آماده کرده بودند که طرف را تنبیه کنند. ولی راه که افتادند در مسیر دیدند بر زبان مبارک امام سجّاد (علیه السّلام) این آیه قرائت می‌شود: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ».[۱]

 

از این بالاتر وقتی حضرت رسیدند و در خانه را زدند، حسن بن حسن پسر عموی ایشان فکر کرد که  حضرت سجّاد آمده است تا با او دعوا کند. خود را آماده کرد و با یک ژستی بیرون آمد! وقتی او بیرون آمد، امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: این چیزهایی که به من گفتید اگر در من وجود دارد خدا من را ببخشد و اگر در من نیست آمدم دعا کنم که خدا تو را ببخشد. بنده‌ی خدا شرمنده شد. چه می‌شود ما هم گاهی از این کارها بکنیم؟ چه می‌شود در خانه و با فامیل خود از این کارها بکنیم؟


[۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۴٫