این جذبه‌ی وجودی وجود را آن‌چنان شفّاف می‌کند که مغناطیس وجود نبیّ مکرّم اسلام که مغناطیس عرشی است از صدها فرسنگ این را جذب می‌کند، بدون این‌که کسی به او بگوید، بدون این‌که فلشی وضع شود خود به خود کشیده می‌شود.

این‌که شما می‌بینید جناب اویس قرن نه یک ساعت پای درس پیغمبر بود، نه معلّمی در یمن برای او بود ولی کشیده می‌شود. وقتی به مدینه‌ی منوّره می‌آید هنوز پیغمبر را ندیده است، زود برمی‌گردد. وجود نازنین پیغمبر خدا می‌فرمایند: من از طرف یمن بوی بهشت می‌شنوم، چه کسی آمده بود؟

 

این جذبه‌ی وجودی است، در آن‌جا تعلیم نبود. این بعد تزکیه است، بعد تصرّفات ولایی نبیّ مکرّم اسلام است. همین‌گونه که خود او معلّم نداشت.

    نگار من که به مکتب نرفت و درس نخواند      به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد

همان‌طور که خود او که درس نخوانده بود، جذبه‌های الهی او را ذوب در ذات احدیّت کرده بود، برای علم خدا مظهریّت داشت.