می گویند ابن سینا رفته بود از نانوایی نان بگیرد. دید یک بچّه‌ای آمد آتش ببرد. آن وقت این امکانات برق و این‌ها که نبود، کبریت هم نبود، گاهی چخماق هم نبود، آتش روشن بکنند، می‌رفتند آتش قرض می‌کردند. آمد آتش ببرد. این نانوا به او گفت: چه چیزی آوردی که آتش ببری؟ خاکستر را بر دست خود گرفت گفت: روی این بگذار. ابن سینا دید عجب استعدادی این دارد. این را شکار کرد، او را برد تربیت کرد شد بهمن‌یار. شاگرد اوّل مکتب ابن سینا بهمن‌یار است؛

حالا اگر این کار را نکرده بود، خلاف عدالت نبود، ظلم نبود ولی اقامه‌ی قسط نشده بود. قسط این است که هر کسی هر استعدادی دارد هر چیزی که استحقاق آن را دارد که به آن چیزی که استحقاق آن را برسد ما کمک بکنیم این به استحقاق خود برسد.