فرمانده‌ی نیرو که شدم، یک نامه برایم نوشت جهت تبریک. برایم نوشته بود: «در حدیث برای ما نقل کرده‌اند که اگر می‌خواهی حال و روح درستی در اقامه‌ی نماز واجبت داشته باشی، به این بیندیش که این نمازت آخرین نماز است. با الهام از نکته‌ی فوق همیشه به خود نهیب می‌دهم اگر می‌خواهی درست از آزمایش خدا و انجام تکلیف الهی برآیی، به این موضوع بیندیش که مسئولیت کنونی‌ات آخرین تکلیف و وظیفه‌ی الهی است که بر دوشت نهاده شده. آن وقت است که زمینه پیدا می‌کنم نیّت، فکر، زبان، قلم و عملم رنگ الهی گیرد و کار را برای خدا انجام دهم. با چنین روحیه و تفکّری قلبم مالامال امید می‌شود به این‌که خدای متعال به من معرفت، بصیرت و دست‌گیری (از جانب خودش) بخشد. «چون کار به خودش تعلّق دارد…» بعد هم بهم تبریک گفته بود.


منبع : کتاب خدا می خواست زنده بمانی- انتشارات روایت فتح، ص ۳۷

به نقل از: احمد دادبین