Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (1)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (2)

Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (3)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (4)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (5)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (6)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (7)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (8)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (9)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (10)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (11)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (12)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (13)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (14)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (15)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (16)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (17)Sadighi-13951223-Masjed-ThaqalainSite (18)

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِنا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرََتهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»‏[۲]

دل‌ها به دست خدا است

بعد از این‌که خدای متعال محبّت ایمان و آراستگی بشر را به زیور ایمان مطرح فرمودند و ما را متوجّه نعمت بزرگی که اگر مؤمن هستیم، اگر خداشناس هستیم، اگر سرمایه‌ی اعتقاد به خدا و آخرت داریم این منّتی از جانب خدا است، خدا به ما ایمان داده است، دل‌ها به دست خدا است، خدا در هر دلی بخواهد چراغ ایمان روشن می‌کند، نور می‌دهد، نشاط می‌دهد، توفیق می‌دهد. هنر هیچ کسی نیست. بعد از آن که ما را به یک سرمایه‌ی بی‌بدیل ایمان که از جانب خدا است، متوجّه فرمودند حالا به ارتباطات بیرونی ما که باید براساس همین ایمان ما نسبت به افراد جامعه، رشته‌ی دل مرتبط بکنیم و پیوندها را مستحکم بکنیم و هر کجا می‌بینیم شیطان آمده است افزون طلبی، بی‌توجّهی، غفلت، دنیاپرستی، باعث این بشود که مؤمنین در برابر هم دست به اسلحه ببرند و همدیگر را به عنوان دشمن طرد بکنند.

دستور خداوند به برقراری پیوند‌های گسسته شده

آن‌جا خدای متعال برای مؤمن وظیفه معیّن کرده است؛ هیچ کسی حق ندارد اختلاف خانواده را، اختلاف فامیل را، اختلاف محلّه را، اختلاف شهر، اختلاف کشوری با کشور دیگری که آن‌ها مؤمن هستند را تماشا بکند. بلکه خدا برای برقراری پیوند و برای عقد زنجیر پاره شده همه را مکلّف می‌کند، دستور می‌دهد که دست به کار بشوید. فرمود: اگر کار دو طایفه از مؤمنین «اقْتَتَلُوا»[۳] به جنگ و کشتن همدیگر رسید، دست به شمشیر بردند، دست به چاقو بردند، دست به گلوله بردند و خون مطرح است؛ «فَأَصْلِحُوا» این فاء، یعنی بلافاصله «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» شما قیام بکنید و این‌ها را به صلح دعوت بکنید، بین این طایفه ایجاد صلح بکنید.

دفاع از مظلوم وظیفه‌ی جامعه‌ی اسلامی

«بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» اگر دیدید یک طرف گردن کلفت است، زور دارد، پول دارد… خدا سلامت بدارد یکی از مشاهیر ما، گاهی ما بعضی از حرف‌ها را می‌زنیم که به بعضی از گروه‌ها و این‌ها مثلاً یک ارشادی است، تذکّری است می‌گفت: فلانی یک حرفی نزن به این‌ها بربخورد و این‌ها هم زور دارند، هم پول دارند. حالا اگر گروهی هم زور دارند، هم پول دارند بگذاریم یک ضعیفی که نه زور دارد، نه پول دارد، این را از بین ببرد، خدا این اجازه را نمی‌دهد. می‌فرماید: ‏«بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» اگر دیدید یک طرف قدرت دارد، سلاح دارد، عِدّه و عُدّه دارد، امّا طرف مقابل او امکان دفاعی ندارد. «فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏» شما با آن کسی که گردن کلفت است و دارد زور می‌گوید، بجنگید. ما طرف دعوا نیستیم ولی خدا می‌گوید بروید طرف بشوید. این وظیفه‌ی جامعه‌ی اسلامی است که از مظلوم دفاع بکند هوای ضعفای جامعه را داشته باشد.

اهمّیّت حمایت از افراد ضعیف

 تنها امام رضا (علیه السّلام) نیست که معین الضعفاء است؛ یکی از القاب آقای ما، امام مهربان ما، علیّ بن موسی الرّضا می‌گوییم: «السَّلامُ عَلیکَ یَا مُعینَ الضُّعَفاء» حضرت رضا هم غریب نواز است و هم ضعیف نواز است. ما که در کشور امام رضا هستیم، باید همیشه همین‌طور باشیم. از آدم‌های بی‌کس، از آدم‌های بی‌دفاع باید دفاع بکنیم. حالا در اداره به مشکل برخورده کرده است، بیچاره است، به او برق نمی‌دهند، به او گاز نمی‌دهند، شهرداری به او پروانه نمی‌دهد، حقّ او است، هر کسی می‌تواند باید به او کمک بکند. در اداره حقّ کسی پایمال می‌شود، صدای اعتراض او بلند است. صدای او هم به جایی نمی‌رسد. این‌جا همه مسئول هستند، هر کسی توانی داشته باشد کمک بکند، باید کمک بکند «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۴] حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: کمک مظلوم باشید؛ «لِلظَّالِمِ خَصْماً» با ظالم دشمن باشید.

دستور قرآن به مقابله با ظلم و تجاوز

 این صریح فرمان خدا است. «فَقاتِلُوا»[۵] دستور می‌دهد، فرمان است. فرمود: «فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏» شما بجنگید ولو طرف مؤمن است، مسلمان است ولی دارد زور می‌گوید، اسلحه دارد، قشون دارد، قیام کرده است، یک طایفه‌ی ضعیفی را پایمال بکند، خدا می‌گوید: «فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏» شما قتال بکنید با آن کسی که بغض می‌کند. بغض به معنی ظلم و تجاوز است. به متجاوز نباید میدان داد، نباید مسامحه کرد، باید با او جنگید. تا چه زمانی باید با او بجنگیم؟ «حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ» تا جایی که در برابر قانون سرخم بکند، «فِی» یعنی تمایل پیدا کردن، کج شدن، کله شقی می‌کند، این‌قدر با او بجنگید که ناچار بشود در برابر قانون تسلیم بشود، قانون‌پذیر بشود.

اصلاح به عدل

 «فَإِنْ فاءَتْ» اگر دید سمبه پر زور است. دست از جنگ برداشت و دیدید که حالا وقت آن است این‌جا چه کار بکنید؟ «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ» یک اصلحوا اوّل داشت این‌ها را دعوت به صلح و سازش بکنید ولی حالا درگیر شدند، در این  درگیری مالی پایمال شده است. آدمی کشته شده است. کسی مجروح شده است، آبرویی رفته است، این «فَأَصْلِحُوا» غیر از آن اصلحوای اوّلی است. در آن‌جا شما می‌روید دعوت به صلح می‌کنید و خواهش می‌کنید، اعمال نفوذ می‌کنید تا این‌که این‌ها جنگ نکنند. امّا وقتی یک طرف زور دارد، به اعتماد زور خود حرف شما را قبول نکرد و تن به صلح نداد. مشغول جنگ شد، حالا با جنگ، شما جنگ را دارید از بین می‌برید، با آتش دارید آتش را خاموش می‌کنید، حالا که آن طرف در برابر قانون تسلیم شد و دست از خونریری و تجاوز برداشت؛ حالا اصلاح شما به عدل باشد. نگویید بر گذشته‌ها…  

اقامه‌ی عدل در برابر ظلم

حالا می‌گویند: بر گذشته‌ها صلوات. بله که بر گذشته‌ها صلوات ولی صلوات کفایت نمی‌کند، بلکه باید اقامه‌ی عدل بکنیم. اگر آن طرف باغی، آن طرف ظالم کسی را از بین برده است، اگر مالی را تلف کرده است، اگر کسی را ناقص کرده است، اگر زمینی را غصب کرده است، اگر حقّی را پایمال کرده است، باید اقامه‌ی عدل بکنیم. باید آنچه که ضرر زده است، باید جبران بشود. در این صورت «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» امّا اصلاح آتش‌بس نیست بلکه بیایید اساسی مشکل را حل بکنید. حق را به حق‌دار بدهید. این می‌شود عدل.

بعد از آن که خدای متعال امر به عدل می‌کند، اقامه‌ی عدل می‌کند می‌فرماید که: «فَأَصْلِحُوا … وَ أَقْسِطُوا» هم عدل را آورده است، هم قسط را آورده است «وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» کسانی که در تحقّق قسط قیام می‌کنند، اقدام می‌کنند، عمل می‌کنند، حمایت می‌کنند، محبوب خدا می‌شوند، هیچ وعده‌ای، هیچ تشویقی مثل این جمله نیست. می‌گویند: یک کاری بکن، خدا تو را دوست بدارد. در این خدا تو را دوست بدارد، همه چیز وجود دارد؛ خدا بهشت بدهد، این‌قدر زیبا نیست که خدا تو را دوست بدارد.

عذاب طرد الهی

در آن طرف آن هیچ عذابی مثل طرد خدا نیست «إِلَهِی … صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» خدا نکند یک کسی را خدا بگوید من این بنده را دوست ندارم. وجود مبارک امام زمان (علیه السّلام) می‌گوید: من فلانی را دوست ندارم، یک وقت خانه‌ی کسی را مصادره می‌کنند، او را جریمه می‌کنند، زندان می‌کنند؛ یک وقت می‌گویند: ما اصلاً این را قبول نداریم. ما دیگر با این سر و کاری نداریم. خدا نکند کسی از چشم خدا بیفتد، از چشم امام زمان (علیه السّلام) خود بیفتد. دیگر او را قبول نداشته باشد. هیچ بدبختی و نکبت به این نمی‌رسد و در آن طرف هیچ سعادت و درجه‌ای به درجه‌ی محبوبیّت در پیشگاه پروردگار متعال نمی‌رسد.

نقش عدالت در زندگی بشر

عدل اجرای قانون است؛ اگر کسی حقّ قانونی داشت، شما به او برگردانید، اجرای عدالت کردید. قاضی باید عادل باشد. اگر قاضی عدالت نداشته باشد، ولو فقیه هم باشد؛ حکمی که می‌دهد حکم او شرعاً نفوذ ندارد و چیزی که با حکم قاضی فاسق، قاضی ظالم به کسی داده می‌شود، تصرّف در آن حرام  است. کما این‌که شاهد بر طلاق باید عادل باشد؛ محضر می‌خواهد زنی را طلاق بدهد همین‌طور بگوید: «طَلَقتُ» این طلاق واقع نمی‌شود؛ باید دو نفر عادل واقعی در محضر باشند تا این‌که صیغه‌ی طلاق جاری بشود. اگر بدون حضور دو عادل واقعی طلاق داده شد، این طلاق واقع نشده است. این ازدواجی که این زن بعد از این طلاق ظاهری انجام می‌دهد، ازدواج حرامی است. فرزندانی که از این ازدواج به دنیا می‌آیند، حرام زاده خواهند بود. عدالت در جای جای زندگی ما تأثیر دارد و در زندگی خصوصی و خانوادگی چه نقش عظیمی دارد. عدالت اجرای شرع است. اجرای قانون است.

تفاوت قسط و عدالت

ولی قسط این است که هر کسی به آن چیزی که مستحقّ آن است برسد، نه به حقّ قانونی. حقّ واقعی او به او برسد. این قسط است. کسی که می‌تواند سلمان بشود امّا حکومت در معنویّت جامعه اقدام نکرد. این جوان‌های مستعد را در خطّ سلمان نیاورد با دین آشنا بکند،، اخلاقیّات در اختیار آن‌ها قرار بدهد. ولو مال او را ضایع نکرده است، ولو تحصیلات دانشگاهی خود را هم ادامه داده است، شده است دکترا، شده آقای مهندس، شده پرفسور اجرای عدالت شده است ولی اجرای قسط نشده است. کسی که در روستاها زندگی می‌کند، اگر ما به او امکانات تحصیلی داده بودیم، می‌شد خواجه نصیر الدّین طوسی امّا حقوق را یکسان تقسیم نکردیم؛ مخصوص مرفّهین، مخصوص گردن کلفت‌ها، بچّه‌های آن‌ها رفتند متخصّص شدند، همه‌ی امکانات را داشتند، استاد گرفتند امّا آن بیچاره همان‌جا ماند. استعداد استعداد ابن سینا بود، لکن در آن‌جا ماند. قسط اجرا نشده است.

پرورش بهمن‌یار به دست ابن سینا

می گویند ابن سینا رفته بود از نانوایی نان بگیرد. دید یک بچّه‌ای آمد آتش ببرد. آن وقت این امکانات برق و این‌ها که نبود، کبریت هم نبود، گاهی چخماق هم نبود، آتش روشن بکنند، می‌رفتند آتش قرض می‌کردند. آمد آتش ببرد. این نانوا به او گفت: چه چیزی آوردی که آتش ببری؟ خاکستر را بر دست خود گرفت گفت: روی این بگذار. ابن سینا دید عجب استعدادی این دارد. این را شکار کرد، او را برد تربیت کرد شد بهمن‌یار. شاگرد اوّل مکتب ابن سینا بهمن‌یار است؛

توجّه به قسط و عدالت شاهکار مکتب اسلام

حالا اگر این کار را نکرده بود، خلاف عدالت نبود، ظلم نبود ولی اقامه‌ی قسط نشده بود. قسط این است که هر کسی هر استعدادی دارد هر چیزی که استحقاق آن را دارد که به آن چیزی که استحقاق آن را برسد ما کمک بکنیم این به استحقاق خود برسد. در این‌جا اوّل عدل را مطرح کرده است همه باید در برابر قانون… کسی فوق قانون نیست. از مقام عظمای رهبری گرفته تا رئیس جمهور تا رؤسای قوّه همه باید در برابر قانون تسلیم بشوند، هیچ کسی فوق قانون نیست. اجرای قانون اجرای عدالت است. امّا فراهم کردن امکانات که هر کسی به جایی که می‌تواند برسد، برسد. جا نماند این قسط می‌شود. اسلام هم عدالت را و هم قسط را، هر دو را در نظر گرفته است و این از شاهکارهای مکتب توحید است دیگران به این‌جا توجّه نمی‌کنند به این قسمت. «وَ أَقْسِطُوا» هم اجرای قانون بکنید، فراقانون حرکت نکنید، مقابله با قانون نکنید و هم هر کسی شایسته‌ی هر مسئله‌ای، مقامی است به موقعیت او هم توجّه بکنید. یعنی اگر آبروی او رفته است، حالا شما مال او را دادید، قصاص هم کردید ولی آبروی او مخدوش شده است؛ از نظر قانونی نمی‌شود هیچ کار کرد، به او پول بدهی آبرو نمی‌شود اسلام مکلّف می‌کند یک کاری بکنید که آن موقعیت اوّلی خود را بتواند به دست بیاورد، او را شاخ و برگ بدهید، او را احترام بکنید، امکانات معنوی در اختیار او قرار بدهید، او را مطرح بکنید تا آنچه که از آن ضایع شده است، آن جبران بشود. لذا این دو تا عنوان از عناوین ظریفی است که در قرآن کریم آمده است و در جاهای دیگر هم این‌ها مطرح نیست.

اهمّیّت رسیدن به حقّ استعدادی و استحقاقی

«وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»[۶] هر کسی دنبال این است که هر مستحقی را به آنچه که استحقاق دارد برساند؛ اقدام عملی در این جهت می‌کند که هیچ کسی از ترّقی باز نماند، از معنویّت باز نماند، از بهشت باز نماند، محروم نشود. از معارف دینی محروم نشود، این اقامه‌ی قسط کرده است این دنبال این است که هر کسی به حقّ خود برسد حق، فقط حق ظاهری نیست. حق، فقط قانونی نیست، بلکه حقّ استعدادی و استحقاقی منظور است.

منظور از ارث بودن بهشت

در بهشت قرآن کریم تعبیر دارد که «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ»[۷] این‌که بهشتی وارث است، از چه کسی ارث برده است؟ در کتاب شریف عدّه الدّاعی -که یکی دو سال است این‌جا همراه طلبه‌های عزیز قرائت می‌کردیم- یک روایتی وجود دارد، می‌فرماید: خدای متعال هر بنده‌ای را که آفریده است برای او امکاناتی در بهشت منظور کرده است؛ برای هر کدام از این‌جاها که خدا روزی این عالمی مقدّر کرده است، روزی آن عالمی را هم خدا برای او برنامه‌ریزی کرده است؛ برای تک تک ما و فرزندان ما و کسان ما خدا در بهشت خانه ساخته است، امکانات زندگی فراهم کرده است بعد در قبال هر کسی هم که به دنیا می‌آید، خدا درکی از درکات جهنّم را برای او منظور کرده است که اگر اهل صلاح بود، از آن قصر بهشتی محروم نشود و اگر اهل فساد بود جای او مشخّص است. آن‌جا زندان او را از پیش آماده کرده است. آن که با سوء اختیار خود خلافکار شده است،‌ بی‌ایمان شده است، بی‌دین شده است ظالم شده است، این وقتی به جهنّم می‌رود جای خود را در بهشت می‌بیند.

عذاب‌های وجدانی در جهنّم

یکی از عذاب‌های وجدانی که هر جهنّمی از این می‌سوزد این است که می‌بیند خود او عجب جایی داشته است، راه را بر خود بسته است، نشده است به آن‌جا برسد. آن که باید به این داده می‌شود، به بهشتی‌های دیگر می‌دهند، این وارث آن می‌شود. این ارثی که یک انسان بهشتی می‌برد، علاوه بر حقّ خود، آن چیزی که آن جهنّمی را هم دارا است به این۲۲:۱۲ می رسد. خوب این حقّ او بوده است. اگر حکومت کمک نکرده است، معلّم کمک نکرده است، استاد کمک نکرده است، این‌ها را به مسجد نیاوردند، با مسجد آشنا نکردند، این باید به آن‌جایی که می‌رسید نرسید، این قسط نیست، این خلاف قسط است. این هم یک نکته است.

استحقاق وجودی انسان در رسیدن به مراتب بالای بهشتی

بنابراین هم نسبت به حقوق ظاهری خود حساس باشیم؛ هیچ متجاوزی نتواند به ما زور بگوید. ما حکومت عدل جهانی می‌خواهیم که آقا جان ما حضرت حجّت (ارواحناه فداه) بیایند هم در مورد خود، دقّت کافی را داشته باشیم ما یک استعدادی داریم، ما می‌توانیم در درجات عالی بهشت قرار بگیریم، یکی از بزرگان ما از اساتید که خدا به ایشان طول عمر بدهد، ایشان می‌گفت: من همیشه از خدا جدّی در درخواست‌های خود می‌خواستم که خدایا من را جهنّم نبر. خواب دیدم خدای متعال ارفاق کرد، ما را به جهنّم نبرد ولی در بهشت جایی که به ما دادند، با آن چیزی که دیگران دارند، من خیلی پایین هستم، آن‌ها خیلی بالا هستند. فهمیدم خدای متعال به من لطف کرد. تو فقط برای نجات از جهنّم داری فکر می‌کنی، بهشت هم درجاتی دارد، تو هم توان آن را داری، استعداد آن را داری،

 همّت بلند دار که از همت بلند              مردان روزگار به جایی رسیده‌اند.

خانه‌تکانی خانه‌ی دل

بیایند همین در جهنّم را به لطف پروردگار با ترک گناه… در این آخر سالی باید یک خانه تکانی بکنیم. خانه‌های گلی خود را تکان می‌دهید، غبار آن پاک می‌کنیم، نمی‌خواهید خانه‌ی دل خود را خانه تکانی بکنید. نمی‌خواهید در جهنّم را ببندید. نمی‌خواهید در بهشت به روی ما باز بشود. هم در جهنّم را ببندیم، هم در بهشت را به روی خود باز بکنیم و هم ما قدرت پرواز داریم، می‌توانیم به اعلی علیّین برسیم. نه آن درجات پایین باید به اعلی علیّین پرواز بکنیم، این اجرای قسط در مورد خود ما است.

شرایط قدم برداشتن در مسیر قسط

دست دیگران را هم بگیریم که هم به جهنّم نروند، از هر کسی می‌توانیم به سوی نماز دعوت بکنیم، به نماز اوّل وقت، به نماز در مسجد، به نماز جماعت، به نماز جمعه، به زیارت امام حسین (علیه السّلام)، به زیارت حضرت عبدالعظیم -نزدیک ما است- تشویق بکنیم، این‌ها با این کارها را می‌توانند رشد بکنند. رشد معنوی داشته باشند؛ اگر کمک کردیم هر کسی به هر مقامی می‌تواند برسد رساندیم ما در مسیر قسط قدم بر داشتیم و اگر حسّاس بودیم کسی جا نماند، کسی از هیچ حقّی محروم نشود.

آثار محبوب شدن بنده در نزد پروردگار

 خدا ما را محبوب خود قرار می‌دهد آن وقت در حدیث قدسی دارد: «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ»[۸] وقتی بنده‌ای را محبوب من شد، او را دوست داشتم، من چشم او می‌شوم، خود من گوش او می‌شوم. خود من زبان او می‌شوم. شیخ رجبعلی خیاط خدا او را رحمت بکند آدم ملّایی که نبود ولی وقتی که حرف می‌زد، نور می‌ریخت، دُر می‌ریخت. این زبان او برای خدا است، زبان او لسان الله است. بعضی‌ها وقتی می‌بینند همیشه نور می‌بینند. دریچه‌های رحمت می‌بینند، مرتّب راه‌های خیر به نظر آن‌ها می‌آید و در مسیرهای خیر توفیقات بیشتری پیدا می‌کنند؛ این‌ها عین الله می‌شوند، چشم این‌ها برای خود آن‌ها نیست، خدا دارد با این چشم می‌بیند، خدا با این زبان حرف می‌زند، خدا با این گوش می‌شنود. انسان حق می‌بیند، حق می‌شنود، حق می‌گوید، از باطل و از ظلمات فاصله می‌گیرد و سیر او به سوی خدای متعال سیر جهشی می‌شود. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۹] یک قدم که ما برویم خدا ده قدم می‌برد. گاهی هفتصد برابر خدا می‌برد. گاهی دیگر خود خدا متوّلی ما می‌شود، در حدّ کرم خود ما را اوج می‌دهد بالا می‌برد، عزّت می‌دهد، همه چیز به ما عنایت می‌کند.

ادب امّ البنین در مورد فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)

این ایام هم از جهتی میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را در پیش داریم، ۲۰ جمادی است و هم یکی دو شب گذشته وفات مادر قمر منیر بنی هاشم نه، خادمه الحسین بود، خادمه الزینب بود، همسر امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود. حضرت امّ البنین، سلام خدا بر امّ البنین. چه امّ البینی، چه همّتی، چه ایثاری، چه نورانیّتی، خدا به این بانو داده بود. تا در خانه‌ی امیر المؤمنین بود، سعی او بر این بود که به بچّه‌های فاطمه خدمت بکند. آن‌ها در نبود مادر خود احساس خلأ نکنند و این‌طور که مشهور است خود او از امیر المؤمنین درخواست کرد: یا امیر المؤمنین به من فاطمه نگو. اسم مبارک ایشان فاطمه‌ی کلابیّه بود. ولی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) درخواست کرد: علی جان به من فاطمه نگو. حضرت پرسیدند: چرا فاطمه نگویم؟ گفت: هر وقت نام مادر آن‌ها می‌آید می‌بینم که فرزندان فاطمه ناراحت می‌شوند.

(روضه‌خوانی)

پایان

 


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیات ۹ تا ۱۱٫

[۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۹٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۲۱٫

[۵]– سور‌ه‌ی حجرات، آیه ۹٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۹٫

[۷]– سوره‌ی مؤمنون، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۳۵۲٫

[۹]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫