برخورد ائمه طاهرین با قیام ها

اگر قیامی مورد تایید ائمه طاهرین علیهم السلام نبود،آن بزرگواران به صراحت موضع گرفته و یا اعتنا نمی‌کردند. بنده در این زمینه، به دو مورد اشاره می‌کنم.

قیام توابین

یکی از این قیام ها، قیام توابین به فرماندهی سلیمان صرد خزاعی است. ایشان از صحابه است. ظاهرا از ۴۰۰۰ نفر، شرکت کننده در قیام، ۸ یا ۹ نفر زنده ماندند. شعارشان هم یا لثارات الحسین علیه السلام بود. آیت الله طبسی می فرمایند: من هرچه در مورد این قیام، تتبع کردم، تاییدی از ائمه علیهم السلام نیافتم. تنها چیزی که در این زمینه برخورد کردم، کلامی از امیرالمومنین علیه السلام بود که نسبت به خود سلیمان، فرموده است. ظاهراً، ایشان، در جنگ صفین مجروح می‌شود و به نزد حضرت برمی‌گردد در حالیکه، انتظار شهادت داشت. امام می‌فرماید « و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»[۱] پس، خود سلیمان صرد خزاعی، مورد تأیید است، هر چند در مورد قیام، تأییدی صورت نگرفته است.

قیام مردم مدینه

یکی دیگر از این قیام ها، قیام مردم مدینه است. بنده در بحث کلام سال گذشته در این مورد مشروحاً بحث کردم و الان هم، مباحث روی سایت هست. درباره اصل قیام و رهبران و نتایج آن مفصل، بحث شد. تاییدی از ائمه علیهم السلام در مورد چنین قیامی نیافتم. البته عده ای را پناه دادند، زیرا امام سجاد علیه السلام ، تا مدت‌ها بعد از شهادت امام حسین علیه السلام بیرون از مدینه سکونت داشتند. در این قیام توسط جلادان یزید صدها نفر کشته شدند و هتک نوامیس شد. پس بعضی از قیام‌ها هم، مورد تایید ائمه قرار نگرفت. در اینجا، بحث در مورد مختار را شروع می‌کنیم.

 

 بیان مرحوم مجلسی درباره قیام مختار

مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار- نقل از جعفربن نما عبارتی را از امام سجاد درباره قیام مختار بیان می کند. امام می‌فرماید: «فقال: یا عمّ لو أنّ‏ عبداً زنجیا تعصّب لنا أهل البیت لوجب على الناس معاونته»

اگر برده ای از حبشه، پیشانی بند دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بست، بر مردم یاری او واجب است.

ما در مورد این جریان در چند محور بحث می‌کنیم.

محور اول: بیان روایت و اصل صدور روایت

محور دوم: تأملی در فقه الحدیث

محور سوم: اعتبار مولف (جعفر بن نما)

 

محور اول

هنگامى که مختار در خانه خود مستقر شد شیعیان نزد او رفت و آمد داشتند و در اطرافش اجتماع نمودند و عموما به ریاست وى متفق شدند. موقعى که مختار در زندان بود با او بیعت شده بود. کار و تعداد طرفداران مختار همچنان زیاد و تقویت می‌شد تا اینکه عبد اللَّه بن زبیر دو نفر از والیان خود را عبد اللَّه بن یزید و ابراهیم ابن محمّد بن طلحه سابق الذکر معزول کرد و عبد اللَّه بن مطیع را والى کوفه و حارث بن عبد اللَّه بن ابى ربیعه را والى بصره قرار داد.

وقتى ابن مطیع وارد کوفه شد، مختار بدنبال یاران خود فرستاد و آنان را در خانه خود در اطراف خویشتن جمع کرد و تصمیم گرفت بر اهل کوفه خروج نماید. مردى از یاران مختار- عبد الرحمن ابن شریح از قبیله شام که شخصى بزرگوار بود با گروهى از اصحاب مختار ملاقات کرد که از جمله آنان: سعد بن- منقذ، سعر بن ابى سعر حنفى. اسود کندى و قدامه بن مالک جشمى بودند که انجمن کرده بودند. آنان به او گفتند: مختار در نظر دارد با ما خروج کند و خون امام حسین علیه السلام را مطالبه نماید. ما با مختار بیعت کرده‏ایم. نمی دانیم آیا مختار را محمّد بن حنفیه به سوى ما فرستاده یا نه؟ برخیزید تا نزد محمّد بن حنفیه برویم و او را از اوضاع مختار آگاه نمائیم. اگر محمّد بن حنفیه اجازه داد ما تابع مختار میشویم و الا او را رها خواهیم کرد.

آن گروه از کوفه خارج و نزد محمّد بن حنفیه وارد شدند. محمّد از اوضاع کوفه جویا شد و آنان وى را با خبر کردند. بعداً به او گفتند: ما به تو حاجتى داریم، گفت: مخفیانه یا آشکار؟ گفتیم: مخفیانه، محمّد گفت: چند دقیقه‏اى صبر کنید. سپس اندکى مکث کرد و از ما دور شد و ما را خواست. عبد الرحمن بن شریح شروع به سخن کرد و پس‏ از اینکه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد گفت: شما خاندانى هستید که خدا شما را به فضیلت اختصاص داده و شما را بوسیله مقام نبوت شرافت داده و حق شما را بر این امت بزرگ نموده است. شما دچار مصیبت حسین علیه السلام شده‏اید که عموم مسلمانان هم شده‏اند.

مختار نزد ما آمده و گمان می‌کند از طرف شما آمده است. [ زمان تقیه بوده و افراد نمی‌توانستند با امام سجاد ارتباط داشته باشند] وى ما را طبق دستور کتاب خدا و سنّت رسول او و خونخواهى خون اهل بیت دعوت کرده است. ما هم با این شروط با وى بیعت کرده‏ایم. اکنون اگر تو ما را دستور دهى از او بیعت کنیم، مى‏پذیریم و اگر ما را نهى کنى، از او دورى و اجتناب خواهیم نمود.

موقعى که محمّد بن حنفیه[۲] سخن عبد الرحمن و دیگران را شنید سپاس خداى را بجاى آورد و درود بر حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرستاد و فرمود: آنچه را که راجع به فضیلت ما خاندان گفتید، فضل و فضیلت از خدا است که به هر کسى بخواهد عطا میکند. خدا صاحب فضل بزرگى است و مصیبتى که از طرف حسین علیه السلام دچار ما شد در قرآن حکیم است. اما راجع به خونخواهى امام حسین علیه السلام، برخیزید تا نزد امام من و شما یعنى حضرت على بن الحسین علیه السلام برویم و از او سوال کنیم.  

هنگامى که به حضور حضرت سجاد علیه السلام مشرف شدند و محمّد، جریان آنان را براى آن بزرگوار شرح داد، حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود: اى عمو! اگر برده ای از حبشه، پیشانی بند دفاع از حریم اهل بیت بست، بر مردم یاری او واجب است. من تو را صاحب اختیار قرار دادم. هر عملى که می‌خواهى انجام بده. وقتى آن گروه سخن حضرت سجاد را شنیدند، می‌گفتند: زین العابدین علیه السلام و محمّد بن حنفیه به ما اجازه دادند.[۳]

متن روایت، قیام را تأیید می‌کند و صاحب رایت هم که طاغوت نیست بلکه امام، به وی اجازه قیام دادند. حتی، قاعده ی کلی هم فرمودند: که هرکس برای دفاع از حریم ما قیام بکند بر همه یاری او، واجب است.

 

محور دوم

زنج : طائفه ای از بلاد سودان هستند، بعضی از آن‌ها در منطقه مغرب و حبشه زندگی می‌کنند و بعضی از این ها، کنار رود نیل هستند [یعنی افریقایی هستند] تا همین الان، در سودان عده ای از انسانهایی هستند که هنوز متمدن نیستند و در جنگل زندگی می‌کنند و گاهی لخت و عریان بیرون می‌آیند. تمدنی ندارند. حالا به ۱۴۰۰ سال قبل برگردید. امام می‌فرماید اگر چنین فردی، در حمایت از اهل بیت پرچم دست بگیرد، همه باید کمک کنند. حال اگر کسی مثل زید که عالم و بصیر و بی رغبت به دنیاست و برای احیای معروف و دفع ظلم، قیام کرده است، پس به طریق اولی، یاری رساندن او واجب است.

 

محور سوم

مرحوم مجلسی در تکمله بحث امام حسین علیه السلام، مربوط به کتاب اخذ الثأر جعفر بن نما می‌گوید:

مرحوم مجلسی می‌گوید: در این جا رساله شرح الثأر را می‌آوریم که شیخ فاضل پرهیزگار آن را تألیف کرده است. این رساله مشتمل بر احوالات مختار و کسانی از اشرار که بدست او کشته شده‌اند و مایه شفای قلب مومنین شده‌اند، می‌باشد…[۴]

 

بیان مرحوم مامقانی

مرحوم مامقانی در تنقیح المقال، مطلبی راجع به ابن نما دارند. فرزند ایشان هم مرحوم شیخ محیی الدین

تعلیقی در تایید فرمایش پدر دارد. ایشان می‌فرماید:

ابن نما از علمای فاضل است. ابن نما از بزرگان مذهب ماست و موثق است و حدیث از جهت ایشان صحیح است. [۵]

مختار در کلام مرحوم خویی

مرحوم خوئی در معجم خود، بحث مفصلی راجع به مختار دارند. ایشان می‌فرماید:

در حسن حال مختار همین بس که شادی را در قلوب اهل بیت با کشتن قاتلان امام حسین، وارد کرد و این خدمت بزرگی به اهل بیت است که مستحق پاداش بزرگی است. آیا احتمال دارد که پیامبر و اهل بیت از این خدمت، چشم پوشی نمایند؟ در حالیکه آن‌ها معدن کرامت و احسان هستند. [۶]

محمد بن حنفیه در جمعی از شیعیان نشسته بود و دائم از مختار گله می‌کرد که چرا از قاتلان، انتقام نمی‌گیرد؟ هنوز کلامش به پایان نرسیده بود که دو سر [ عبیدالله و عمرسعد] مقابلش، نهاده شد. محمدبن حنفیه به سجده افتاد و گفت: خدایا جزای این عمل را در پرونده مختار ثبت کن و او را از طرف اهل بیت پیامبر بهترین جزاء عنایت کن، به خدا قسم که بعد از این، بر مختار گلایه ای روا نیست.[۷]

 

(در ادامه به تفصیل نظرات این دو بزرگوار را خواهیم آورد.)

 


[۱]وققه صینی

[۲]شکی در جلالت محمد بن حنفیه نیست. اگر کسی تاملی در محمد بن حنفیه دارد به نظر من صددرصد بی مورد است. ایشان جلیل و بزرگوار است. این که امام به محمد حنفیه می‌گویند: هرچه می خواهی انجام بده! این خودش، تأیید است.

[۳]بحار الأنوار،ج‏۴۵، ص: ۳۶۵

[۴]بحار الأنوار؛ ج‏۴۵ ؛ ص۳۴۶

[۵]مامقانی، تنقیح المقال، ج۱۶، ص۷۲

[۶]نقل جریانی در باب بزرگواری اهل بیت

می خواهم جریانی را نقل کنم البته نه اینکه به خواب اعتماد کنم ولی بعضی رؤیاها شاهد صدق دارند- بنده این را از کسی که خودش در جریان بوده است، شنیده ام. ایشان گفت که طائفه ای در عراق هست که عده‌ای از آن‌ها شیعه و عده ای دیگر، سنی هستند. گفت: من از یکی آنها پرسیدم، چگونه است که شما نیمی شیعه و نیمی سنی هستید؟ او پاسخ داد: همه ما پیرو مکتب خلفا بودیم و روش مان این بود که در راه زائران می‌نشستیم و آنها را غارت و اذیت می‌کردیم. روزی زائری عبور می‌کرد، ما اموالش را غارت کردیم او، خیلی ناراحت شد، گفت می‌روم و شکایت می‌کنم. گفتیم برو شکایت کن و اگر برگشتی و شکایت نکردی تو را می‌کشیم. آن فرد گفته بود که به کربلا رفتم و با زحمت، زیارت کردم و به حضرت قمر بنی هاشم گله کردم. شب خواب دیدم که فرمودند: برو به او بگو که ما به تو کاری نداریم. چون زائری عبور کرده بود و شما غارتش کردید، پس از آن، زائر تقاضای آب کرده بود و شما به او، یک لیوان آب دادید. به خاطر همین کارتان از شما در می‌گذریم. هنگام بازگشت از زیارت، همان شخص جلوی ما را گرفت. گفت شکایت کردی؟ داستان را برای او گفتم. [ ذره پروری اهل بیت را ببینید] بعد از شنیدن داستان، رئیس عده ای از طایفه اش را جمع کرد و توبه کردند و شیعه شدند. [ خاندانی که حتی یک لیوان آب را فراموش نمی‌کنند، آیا ممکن است نسبت به مختار که چنین کار بزرگی را انجام داده است و سرور و شادی را در قلب اهل بیت وارد کرده است، بی اعتنا و چشم پوشی نمایند؟]

[۷]معجم رجال الحدیث، ج ۱۸، ص ۱۰۰