روایات گروه اوّل

سبب نزول آیه در شأن امیرالمؤمنین على(ع) بسیارى از مفسّران و علماى بزرگ مسلمان اعم از شیعه و اهل سنّت، طىّ اخبار فراوانى سبب نزول آیهى مذکور را در شأن على۷در لیلهالمبیت و جانبازى در خوابیدن بر بستر پیامبر۶ذکر کرده‌اند. به بعضى اخبار در این زمینه اشاره مىشود:

  1. شیخ طوسى در امالی‌اش روایتى را با اسناد خود از ابنعبّاس[۲] و روایاتى

را از امام سجّاد۷[۳] و روایتى را از ابوزید سعیدبن اوس انصارى، از ابوعمروبن

علاء و روایتى را از انسبن مالک[۴] آورده که می‌رساند آیهى یادشده، در شأن

على(ع) در لیلهالمبیت نازل شده است. به دلیل مشابهت مضمون آنها تنها به یکى از آن روایات بسنده مىکنیم:

شیخ طوسى به اسناد خود آورده که انسبن مالک گفته است: وقتى رسول خدا۶به طرف غار ثور رهسپار شد و ابوبکر نیز همراه آنحضرت بود، پیامبر۶به على۷دستور داد که بر بستر او بخوابد و بُردهى او را بپوشد. على۷ آن شب را در خانهى پیامبر ماند، در حالىکه جان خود را براى کشتهشدن آماده کرده بود. آنگاه مردانى از تیرههاى مختلف قریش به قصد کشتن پیامبر خدا۶بر بستر پیامبر۶آمدند. پس چون خواستند شمشیرهاى خود را بر او فرود آورند، در حالى که شکّى نداشتند که او همان محمّد۶است، گفتند: وقتى او را بیدار کنید تا درد کشتن را بفهمد و شمشیرهایى را که او را در بر گرفته‌اند، ببیند. وقتى او را بیدار کردند و بُرده را از او کنار زدند، دیدند که على۷به جاى او خوابیده است. او
را رها کردند و به تعقیب و جست‌وجوى پیامبر۷پراکنده شدند. از این‌رو، خداوند عزّوجلّ این آیه را در شأن على۷نازل کرد که: (و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤُفٌ بالعباد.)[۵]

  1. عیّاشى در تفسیر خود از جابر، از امام باقر۷روایت کرده است که آنحضرت فرمود:

و امّا آیهى (و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…)، در شأن علىّبن ابىطالب۷هنگام بذل جان براى خدا و رسولش نازل شده است، در شبى که کفّار قریش قصد کشتن پیامبر خدا۶را داشتند و آنحضرت بر بستر پیامبر ۶خوابید[۶]

  1. ابن شهر آشوب در مناقب گوید:

آیهى مزبور در مورد بیتوتهى امیرالمؤمنین على۷بر فراش پیامبر خدا۶ نازل شده است. این مطلب را ابراهیم ثقفى و فلکى طوسى با اسناد از حاکم ] حکم[ از سدّى، از ابىمالک، از ابنعبّاس روایت کرده‌اند. همچنین ابوالمفضّل شیبانى با اسناد خود از امام سجّاد ۷و از حسن بصرى از انس و از ابی‌زید انصارى از ابىعمروبن علاء روایت کرده است. ثعلبى نیز همین روایت را از ابنعبّاس و سدّى و معبد نقل کرده است.[۷]

  1. فراتبن ابراهیم کوفى، به اسناد خود از ابنعبّاس نقل کرده که وى در مورد آیه گفته است:

این آیه در شأن على۷ـ در شبى که بر بستر رسول خدا بیتوته کردـ نازل شده است.[۸]
البتّه در بحارالانوار به نقل از فرات، طریق دیگرى هم آمده است، که آن نیز به ابنعبّاس می‌رسد.[۹]
۵٫ علىّبن ابراهیم قمى گوید:
این آیه در شأن امیرالمؤمنین۷در لیلهالمبیت نازل شده و مفهوم «یشری» در آیهى مزبور، آن است که جان خود را در راه رضاىِ خدا بذل نمود.[۱۰]
۶٫ فضائل الصحابه، از عبدالملکبن عکبرى، و از ابنمظفّر سمنانى ] سمعانى[ با اسناد ایشان از امام سجّاد۷، شأن نزول آیهى مذکور را در بارهى على۷ذکر کرده است.[۱۱]

  1. ثعلبى در تفسیر خود، ابنعقبه در ملحمه، ابوالسّعادات در فضائل‌العشره، ابن‌اثیر در اسدالغابه، غزالى در احیاء و همچنین در کیمیاى سعادت، به اسنادشان از ابىیقظان، نیز جماعتى از اصحاب شیعه همچون ابنبابویه، ابنشاذان، کلینى، شیخ طوسى، ابنعقده، برقى، ابنفیّاض، عبدلى، صفوانى، و ثقفى با اسانیدشان از ابنعبّاس و ابی‌رافع و هندبن‌ابىهاله آورده‌اند که: رسول خدا۶فرمود:

خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى کرد که: من بین شما دو فرشته، برادرى برقرار کردم و عمر یکى از شما را طولانىتر از عمر رفیقش قرار دادم؛ پس کدامیک از شما برادر خود را در این امرـ یعنى طول عمر و حیاتـ مقدّم می‌دارد؟ هر دو فرشته از مرگ کراهت ورزیدند (حیات را براى خود خواستند). لذا خداوند به آن دو فرشته وحى کرد که: آیا شما مثل ولىّ من علىّبن‌ابىطالب نیستید که من بین او و پیامبر خودـ محمّد۶ـ رابطهى برادرى برقرار کردم، امّا او حیات پیامبر خدا۶را بر خودش مقدّم و راجح دانست به طورى که بر بستر پیامبر شب را به صبح رسانید تا جان او را حفظ کند؟ اینک هر دو بر زمین فرود آیید و او را از دشمنانش حفظ کنید. لذا جبرئیل و میکائیل فرود آمدند، جبرئیل کنار سر على۷و میکائیل نزد پاهاى على۷نشستند و جبرئیل فرمود: مرحبا بر تو پسر ابىطالب که خداوند به واسطهى تو بر ملائکهى مقرّبش مباهات مىکند. بدین‌رو، خداوند تعالى این آیه را نازل فرمود که :(و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…).[۱۲]
۸٫ در کشف‌الغمّه نیز روایتى از ابن‌اثیر از کتاب الانصاف وى ذکر شده که دلالت بر فضیلت على۷در بیتوته و بذل جان خود در راه رضاىِ خدا و مباهات خداوند بر جبرئیل و میکائیل به واسطهى این فضایل دارد.[۱۳]
۹٫ شیخ طوسى از سدّى و او از ابنعبّاس مثل همین روایت را در سبب نزول آیه در شأن على۷ذکر کرده است.[۱۴]
۱۰٫ فخر رازى به همین سبب نزول آیهى مذکور در شأن على۷اشاره کرده است.[۱۵]
۱۱٫ نظام‌الدّین نیشابورى، به روایت مربوط به سبب نزول آیهى یادشده در شأن على۷اشاره کرده است.[۱۶]

  1. علّا مه مجلسى و شیخ مفید، اشعارى را در همین رابطه از امیرالمؤمنین۷نقل کرده‌اند که مربوط به تسلیم و رضایت حضرتش در بیتوته بر فراش پیامبر۶به خاطر رضاى خدا و پیامبر۶مىباشد:

وَقَیتُ بنفسی خیرَ مَن وَطأ الحَصى         وَ مَن طافَ بالبَیت العتیق و الحجَر

محمّد ل مّا خافَ أن یَمکُرُوا به         فوَقاهُ ربّی ذوالجلال مِنَ المکر

و بتُّ أُراعیهم مَتى یَنشُروننی         وَ قد وطَّنتُ نفسی عَلى القتلِ وَ الأسر

من با جان خود، بهترین کسى را که بر روىِ سنگریزههاى زمین قدم گذاشته و نیکوترین مردى را که خانهى خدا و حجر اسماعیل را طواف کرده است، نگاه داشتمـ آن شخص، محمّد۶استـ هنگامى که ترسید کافران بر ضدّ وى نقشه بکشند. پس خداوند بزرگ و صاحب جلال و عظمت، او را از مکر آنها حفظ فرمود و من در بستر او شب را به صبح آوردم، در حالىکه منتظر و مراقب آنها بودم که چه‌وقت به سویم هجوم آورده و مرا پراکنده مىسازند و خود را آمادهى مرگ و یا اسارت نموده بودم.[۱۷]

روایات گروه دوم

سبب نزول آیه در شأن صهیب و یا برخى صحابه ى دیگر

بعضى علماى عامّه، سبب نزول آیهى مذکور را در شأن افرادى غیر از امیرالمؤمنین۷دانسته‌اند. به نمونههایى از این روایات اشاره مىگردد

  1. طبرى به اسناد خود، از عکرمه آورده است که: این آیه در شأن ابوذر و صهیب نازل شده است.[۱۸]
    سیوطى نیز این روایت را از ابنجریر و طبرانى به نقل از عکرمه آورده است که:
    این آیه در مورد ابوذر غفارى (جندببن السکن) و صهیببن سنان نازل شده است؛ زیرا خویشان ابوذر، اموال ابوذر را گرفتند و او از دست آنها فرار کرد و به نزد پیامبر۶در مدینه آمد… و امّا صهیب نیز چنان بود که مشرکان از خانواده‌اش اموالى را اخذ کرده بودند. او مال خود را به عنوان فدیه به آنها داد و به مدینه هجرت کرد.[۱۹]
    ۳٫ فخر رازى، روایتى در سبب نزول این آیه علاوه بر روایت پیشین از ابنعبّاس نقل کرده است که :
    این آیه در مورد صهیببن سنان مولى عبداللهبن جدعان، عمّاربن یاسر، سمیّه مادر عمّار، یاسر پدر عمّار، بلال مولى ابوبکر، ابوذر، خبّاببن ارت، عابسمولى حویطب نازل شده است که مشرکان آنها را گرفته و شکنجه می‌دادند؛ امّا صهیب به اهل مکّه گفت: من پیرمردى سالخورده هستم و مال و متاع دارم، من چه با شما باشم و چه از دشمنانتان باشم ضررى به شما نمی‌رسانم، من کلامى گفته‌ام و کراهت دارم که از آن دست کشیده و پایین بیایم، پس مال و متاعم را به شما مىبخشم و در عوض دینم را از شما خریدارى مىکنم. اهل مکّه به این امر راضى شدند و او را رها کردند. سپس صهیب به مدینه رفت که این آیه نازل شد: (و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله). هنگام ورود صهیب به مدینه او با ابوبکر ملاقات و برخورد کرد، ابوبکر به او گفت: معامله‌ات سودآور بود و آنگاه این آیه را که خداوند دربارهى ارزش معاملهى صهیب نازل کرده بود بر او قرائت کرد… .[۲۰]
    ۴٫ برخى از مفسّران اهل سنّت همچون بیضاوى و زمخشرى، نزول آیهى مزبور را تنها در مورد صهیب ذکر کرده‌اند، و نامى از ابوذر نیاورده‌اند.[۲۱]
    ۵٫ نظام‌الدّین نیشابورى از طریق سعیدبن مسیّب روایت کرده که این آیه در شأن صهیب نازل شده است.[۲۲]

بررسى روایات گروه دوم

این گروه روایات از نظر سند و متن قابل خدشه است:

الف) از نظر سند:

  1. راوى روایت موجود در تفسیر طبرى، عکرمه مولى ابنعبّاس است (م ۱۰۴ یا ۱۰۵ یا ۱۰۷ ه  ق) که از علماى عامّه بوده و از اخبار یا کتب رجال، سخنى دالّ بر توثیق او به دست نمی‌آید. تنها این مطلب در مورد او گفته شده که ابوعبدالله عکرمه (مولى ابنعبّاس) از مردم بربر مغرب بوده است و از مولاى خود (ابنعبّاس) و همچنین از امیرالمؤمنین على۷تفسیر را روایت مىکرده است.

لکن محدّث قمى، او را از مفسّران امامیّه ندانسته و جزو خوارج برشمرده است[۲۳]در مورد او روایتى نقل شده که راوى به امام باقر۷عرض کرد که عکرمه(مولى ابنعبّاس) را اجل نزدیک شده و مرگش فرا رسیده، امام فرمود: اگر به او دسترسى داشتم سخنى را به وى تعلیم می‌دادم تا طعمهى آتش دوزخ نگردد.[۲۴]

  1. در مورد سعیدبن مسیّب راوى روایت موجود در تفسیر غرائب القرآن نیز بحث است.زرکلى در الاعلام او را چنین معرّفى کرده است: سعیدبن مسیّببن حزنبن ابی‌وهب مخزومى قرشى ملقّب به ابومحمّد (۱۳ـ ۹۴ ه  ق) از فقهاى تابعین در مدینه بود. وى بیش از دیگر مردم احکام عمربنخطّاب را در خاطر داشته و از آن پاسدارى مىکرده است؛ لذا به او عنوان «راویه عمر» داده‌اند.

[۲۵]

اکثر علماى اهل سنّت، سعیدبن مسیّب را توثیق نموده و مرسلات وى را اصحّ مراسیل و قابل اعتبار می‌دانند.[۲۶]
ابن‌ابی‌الحدید معتزلى، وى را در شمار منحرفین از على۷برشمرده و به گفت‌وگوى تندى که میان یکى از فرزندان امیرالمؤمنین۷با سعیدبن مسیّب رخ داده، اشاره کرده است.[۲۷]
علماى شیعه نیز در مورد او مواضع مختلف مطرح کرده‌اند: بعضى سعیدبن مسیّب را از ثقات و اصحاب خاص امام سجّاد۷(از حواریان آن حضرت) برشمرده‌اند و فضایلى به او نسبت داده‌اند.[۲۸}

 

به عنوان نمونه، ابنشهر آشوب در بارهى او مىنویسد :

در الروضه آمده است که لیث خزاعى از سعیدبن مسیّب در مورد ویرانى مدینه (در واقعهى حرّه) پرسید. سعیدبن مسیّب گفت: بله، اسبها را به ستونهاى مسجد النّبى بسته بودند و من اسبها را در اطراف قبر پیامبر۶دیدم. آنها سه بار مدینه را ویران کردند. من با علىبن حسین۸بودم. آنحضرت کنار قبر پیامبر۶آمد و به آرامى کلامى را گفت (دعا کرد) که متوجّه نشدم؛ پس بین ما و آن قوم حائل ایجاد شد و ما همانجا نماز گزاردیم در حالى که ما آنها را می‌دیدیم ولى آنها ما را نمی‌دیدند. [۲۹]

لکن بعضى دیگر از علماى شیعه، سعیدبن مسیّب را در شمار ناصبیان و منحرفان از امیرالمؤمنین على۷دانسته‌اند.[۳۰] تا جایى که ابوعلى در منتهى المقال گرچه سعى در تعدیل سعیدبن مسیّب داردـ گفتار بعضى علماى شیعه را مبنى بر طعن سعیدبن مسیّب آورده و نوشته است:شهید ثانى گفته است: در شگفتم از اینکه چگونه علما وى را از حواریّین امام سجّاد۷برشمرده‌اند، درحالىکه سیره و حالت و مذهب سعیدبن مسیّب در احکام شرعى مخالف طریقهى اهل بیت:بود و این نکته بر هیچکس مخفى نمىباشد؟! علاوه بر آنکه شیخ مفید نیز در الأرکان گفته است: ناصبىبودن سعیدبن مسیّب را نمىتوان انکار کرد و به هرحال سعیدبن مسیّب کسى بود که از نماز خواندن بر پیکر امام سجّاد۷خوددارى کرد.[۳۱]

 

  1. به ابنجریح راوى روایت موجود در تفسیر طبرى نیز خدشه وارد شده است.

سیوطى در مورد او گوید:

ابوخالد عبدالملکبن جریح مکّى در جمع‌آورى حدیث دقّت و تأمّل نمىکرده است. از او در تفسیر، طرق مختلف روایت شده است که طریق حجّاجبن محمّد از ابنجریح صحیح و متّفق علیه است.[۳۲]

دربارهى مذهب ابنجریح که آیا زیدى مذهب بوده یا از اهل سنّت، بین علماى شیعه اختلاف نظر است:

کَشّى، از جماعتى نقل کرده است که وى از رجال عامّه بوده است؛ لکن تمایل و محبّت شدیدى نسبت به شیعه داشته است.[۳۳]
شیخ طوسى در تهذیب، با اسناد خود از حسنبن زید حدیثى آورده است که بر اساس آن، ابنجریح به حلّیّت متعه عقیده داشته است.[۳۴]

شیخ طوسى، این اعتقاد ابنجریح را دلیل این مطلب دانسته که وى مذهب

تشیّع داشته است، در حالىکه:

اوّلاـ گفتار کشّى که گفت: ابنجریح از رجال عامّه بوده است، نمىتوان تشیّع او را ثابت کرد؛ مگر آنکه بگوییم شاید زیدىمذهب بوده است، زیرا کَشّى نام او را در کنار عمروبن خالد واسطى و عبّادبن صهیب آورده است.

ثانیآـ حلّیّت متعه تنها مختص به شیعه نیست که آن را دلیل بر تشیّع ابنجریح بدانیم؛ بلکه تعداد کثیرى از اهل سنّت نیز به حلّیّت متعه اعتقاد دارند. اگرچه معروف آن است که علماى اربعهى اهل سنّت قائل به تحریم متعه بوده‌اند، با اینهمه از کتب اهل سنّت به دست می‌آید که مالک معتقد به حلّیّت متعه بوده است؛ در حالى که شیعى مذهب نمىباشد.

از این‌رو، گرچه اکثر علماى اهل سنّت منکر حلّیّت متعه هستند، لکن شیخ مفید و سیّد مرتضى جماعتى از علماى عامّه را برشمرده‌اند که قائل به حلّیّت متعه بوده‌اند و عبدالملکبنجریح را نیز جزو آنان دانسته‌اند.[۳۵]

ب از نظر متن:

اوّلاـ اکثر مفسّرانى که آیهى مذکور را در شأن صهیب و دیگر صحابهى پیامبر۶برشمرده‌اند، در تفسیر آیه، کلمهى «شراء» را به مفهوم «بیع» گرفته و اعطاى مال به عنوان فدیه را از مصادیق بیع براى نفس دانسته‌اند. گرچه شراء به معناى بیع استعمال زیادى در قرآن دارد[۳۶] ، امّا آنچه به مقام مدح مناسبتر است،

همان بیع نفس و بذل آن در طلب رضاى خداست (که قطعآ امیرالمؤمنین۷واجد چنین فضیلتى است) نه آنکه اعطاى مال به جهت فدیه و رهایى و نجات نفس باشد (چنانکه مطابق روایت یادشده در مورد صهیب و ابوذر و امثال او ذکر شده است).

ثانیآـ از کتب رجال و همچنین از روایاتـ به اتّفاق نظر خاصّهـ برمی‌آید که
«صهیب رومى» از دشمنان حضرت على۷و از منحرفین از وى بوده است.

کشّى در رجال خود نام «صهیب» را ذیل عنوان «بلال» ذکر کرده و روایتى را در مذمّت او از امام صادق۷آورده است که آن حضرت، بلال را «عبد صالح» و صهیب را «عبد سوء» مىشناساند.[۳۷]

شیخ مفید، روایتى را شبیه به همین مضمون در مذمّت صهیب از امام صادق۷نقل کرده است که فرمود:

رحم الله بلالا کان یحبّنا أهل البیت، و لعن الله صهیبآ فإنّه کان یعادینا.[۳۸]

خداوند بلال را رحمت کند که دوستدار ما اهل بیت بود، و صهیب را لعنت کند که با ما عداوت و بغض می‌ورزید.

نتیجه:

آنچه مسلّم است، اینکه جانبازى و بذل جان على۷در راه رضاى خدا بالاترین درجات کمال است و فضیلتى است که هیچ فضیلت دیگرى به پایهى آن نمی‌رسد، در حالى که سایر صحابه شایستهى چنین فضیلتى نبوده‌اند که آیهى شریفهى مذکور در مدح آنان نازل شود. از این‌رو، مىبینیم که طبق روایات قطعى، جبرئیل به على۷خطاب مىکند :«بخّ بخّ یا ابن‌أبیطالب من مثلک» و مفهوم آن این است که مثلى براى على۷در میان اصحاب پیامبر۶و بلکه در کلّ عالم وجود ندارد.

سخن آخر اینکه، اینگونه روایات (همچون روایت مربوط به نزول آیه در شأن صهیب) با اخبار کثیرهى قطعى در سبب نزول آیهى مذکور در شأن على۷که در لیله المبیت نازل شده، متعارض است. به نظر می‌رسد راویان اینگونه روایات جعلى، از روى تعصّب و به قصد پوشاندن فضایل اهل بیت:خصوصآ فضایل حضرت على۷ در لیله المبیت، به ذکر چنین مصادیقى در تفسیر آیهى شریفه پرداخته باشند. علاوه بر آنکه بر شمردن صهیب در ردیف محبّان پیامبر ۶و
على۷، مطلبى غیرقابل قبول است.

منابع:

  1. ابن‌ابی‌الحدید (المدائنى المعتزلى)، عزالدّین ابوحامدبن هبهاللهبن حسین، شرح نهج‌البلاغه للامام على۷، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الثانیه، دار احیاء الکتب العربیّه، عیسى البابى الحلبى و شرکائه، ۱۳۸۵ ه  ق/ ۱۹۶۵ م.
  2. ابن‌الاثیر، عزّالدّین ابی‌الحسن علىّبن ابی‌الکرم، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، المکتبه الاسلامیّه، بىتا.
  3. ابنحجر العسقلانى، شهاب‌الدّین ابوالفضل احمدبن على، تهذیب التهذیب، تحقیق: الشیخ خلیل مأمون شیحا و الشیخ عمر السّلامى و الشیخ علىّبن مسعود، الطبعه الاولى، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ ه  ق/ ۱۹۹۶ م.
  4. ابنشهرآشوب السروى المازندرانى، رشیدالدّین محمّد بنعلى، مناقب آل ابىطالب۷، چاپ سنگى، تحریر: احمد التفرشى، ۱۳۱۷ ه  ق.
  5. ابوعلى الحائرى، محمّدبن اسماعیل، منتهى المقال فى احوال الرّجال، قم، مؤسّسه آل البیت: لاحیاء التراث، ۱۴۱۶ ه  ق. / ۱۹۹۵ م.
  6. الاربلى، بهاءالدّین ابی‌الحسنعلىبن عیسىبن‌ابی‌الفتح، کشف الغمّه فى معرفه الائمّه:، النجف الاشرف، مطبعه النجف، ۱۳۸۵ ه  ق.
  7. البحرانى، سیّد هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تصحیح: محمودبن جعفر الموسوى الزرندى و الشیخ نجی‌اللهبن کریم‌الله التفرشى، الطبعه الثالثه، قم، مؤسّسه اسماعیلیان، ۱۳۷۵ ه  ق.
  8. البیضاوى، ناصرالدّین ابوالخیر عبداللهبن عمربن محمّد، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوى)، الطبعه الاولى، بیروتـ لبنان، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۱۸ ه  ق. / ۱۹۹۸ م.
  9. الخوئى، السیّد ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّواه، الطبعه الثالثه، قم، منشورات مدینه العلم، ۱۴۰۳ ه  ق / ۱۹۸۳ م.
  10. الرازى، فخرالدّین، التفسیر الکبیر، الطبعه الثالثه، القاهره، المطبعه البهیّه المصریّه، بىتا.
  11. الزرکلى، خیرالدّین، الاعلام، الطبعه التاسعه، بیروتـ لبنان، دارالعلم للملایین، ۱۹۹۰ م.
  12. الزمخشرى، محمودبنعمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل، ضبط و تحقیق: مصطفى حسین احمد، دارالکتاب العربى، بىتا.
  13. السیوطى، جلال‌الدّین عبدالرّحمانبن ابىبکر، الدّرّ المنثور فى التفسیر المأثور، الطبعه الاولى، بیروتـ لبنان، دارالکتب العلمیّه، ۱۴۲۱ ه  ق/ ۲۰۰۰ م.
  14. ـــــــــــ ، الاتقان فى علوم القرآن، تقدیم و تعلیق: دکتر مصطفى دیب البُغا، الطبعه الاولى، دمشقـ بیروت، دار ابنکثیر، ۱۴۰۷ ه  ق/ ۱۹۸۷ م.
  15. الطبرسى، ابوعلى فضلبن الحسن، مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن، (مجمع‌البیان لعلوم القران) تصحیح و تحقیق و تعلیق: السیّد هاشم الرسولى المحلّا تى و السیّد فضل الله الطباطبایى الیزدى، منشورات شرکه المعارف الاسلامیّه، ۱۳۷۹ ه  ق./ ۱۳۳۹ ه  ش. افست تهران، رشدیّه.
  16. الطبرى، ابوجعفر محمّدبنجریر، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، الطبعه الاولى، بیروتـ لبنان، دارالفکر، ۱۴۲۱ ه  ق / ۲۰۰۱ م.
  17. الطوسى، ابوجعفر محمّدبن‌الحسن، الامالى، مقدّمه: العلّا مه السیّد محمّد صادق بحرالعلوم، الطبعه الثانیه، بیروتـ لبنان، مؤسّسه الوفاء، ۱۴۰۱ ه  ق / ۱۹۸۱ م.
  18. ـــــــــــ ، الرجال (رجال الطوسى)، الطبعه الاولى، النجف الاشرف، المطبعه الحیدریّه، ۱۳۸۰ ه  ق / ۱۹۶۱ م. افست قم، منشورات الرّضى.
  19. ـــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق: العلّا مه الشیخ محمّد جواد الفقیه، فهرست و تصحیح: الدکتور یوسف البقاعى، الطبعه الثانیه، بیروتـ لبنان، دارالاضواء، ۱۴۱۳ ه  ق / ۱۹۹۲ م.
  20. العیّاشى، ابوالنضر محمّدبنمسعودبن عیّاش، تفسیر العیاشى، تصحیح و تحقیق و تعلیق: السیّد هاشم الرّسولى المحلاتى، افست تهران، المکتبه الاسلامیّه، ۱۳۸۱ ه  ق.
  21. فرات الکوفى، فراتبن ابراهیمبن فرات، تفسیر فرات الکوفى، النجف الاشرف، المطبعه الحیدریّه، افست قم، مکتبه الداورى، ۱۳۵۴ ه  ق.
  22. القاسمى، محمّد جمال‌الدّین، قواعد التحدیث فى فنون مصطلح الحدیث، تحقیق: محمّد بهجه البیطار، مقدّمه: محمّد رشید رضا، الطبعه الاولى، بیروت، دارالنفائس، ۱۴۰۷ ه  ق / ۱۹۸۷ م.
  23. القمى، عبّاسبن محمّدرضا، سفینه البحار و مدینه الحکم، افست تهران، انتشارات فراهانى ۱۳۵۵ ه  ق.
  24. القمى، ابوالحسن علىبن ابراهیم، تفسیر القمى، تقدیم و تصحیح و تعلیق: السیّد طیّب
    الموسوى الجزائرى، منشورات مکتبه الهدى، النجف الاشرف، افست بیروت، الطبعه الثانیه ۱۳۷۸ ه  ق / ۱۹۶۸ م.
  25. الکشّى، ابوعمرو محمّدبن عمربن عبدالعزیز، خلاصه الرّجال (رجال الکشّى) مقدّمه و تعلیق: السیّد احمد الحسینى، کربلاء، مؤسّسه الاعلمى للمطبوعات، مطبعه الآداب، بىتا.
  26. المامقانى، عبداللهبن محمّد حسن، تنقیح المقال فى احوال الرّجال، النجف الاشرف، المطبعه المرتضویّه، ۱۳۴۹ ه  ق.
  27. المجلسى، محمّدباقربن محمّدتقى، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمّه الاطهار:، بیروت ـ لبنان، مؤسّسه الوفاء ۱۴۰۳ ه  ق.
  28. المفید، محمّدبن محمّدبن النعمان، الفصول المختاره من العُیون و المحاسن، الطبعه الرابعه، قمـ ایران، مکتبه الداورى، ۱۳۹۶ ه  ق.

۲۹٫ـــــــــــ ، الاختصاص، مقدّمه: محمّدمهدى السیّد حسن الموسوى الخرسان، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، بىتا.

۳۰ – النیسابورى، نظام‌الدّین حسنبن محمّد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ضبط و اخراج: شیخ زکریا عمیرات، الطبعه الاولى، بیروتـ لبنان، دارالکتب العلمیّه، ۱۴۱۶ ه  ق / .۱۹۹۶

 


[۱]. بقره (۲) / ۲۰۷٫

[۲]. امالى / .۲۵۸

[۳]. همان / .۴۵۹

[۴]. همان.

[۵]. همان / ۴۵۹ـ .۴۶۰

[۶]. تفسیر عیّاشى ۱ / .۱۰۱

[۷]. مناقب ابنشهر آشوب ۱ / ۲۸۲ـ .۲۸۳

[۸]. تفسیر فرات کوفى / .۴

[۹]. مجلسى ۳۶ / .۴۱

[۱۰]. تفسیر قمى ۱ / .۷۱

[۱۱]. ابنشهر آشوب ۱ / ۲۸۲ـ ۲۸۳؛ مجلسى ۳۶ / ۴۲؛ بحرانى ۱ / .۲۰۷

[۱۲]. مناقب ابنشهر آشوب، پیشین؛ بحارالانوار، پیشین؛ تفسیر برهان، پیشین؛ امالى شیخ طوسى/ ؛۶۵۴اسدالغابه ۴ / ۲۵٫

[۱۳]. کشف الغمّه ۱ / .۳۱۶

[۱۴]. مجمعالبیان ۲ / .۳۰۱‌

[۱۵]. تفسیر فخر رازى ۵ / ۲۲۳ـ .۲۲۴

[۱۶]. تفسیر نیشابورى ۱ / .۵۷۷

[۱۷]. در بعضى روایات به جاى بیت دوم و سوم چنین آمده است:رسول إله الخلق إذ مکروا بهفنجّاه ذوالطول الکریم من المکرو بتّأراعیهم و هم یثبتوننیو قد صبرت نفسی على القتل و الأسربحارالانوار ۳۶ / ۴۶؛ الفصول المختاره/ .۳۳

[۱۸]. تفسیر طبرى ۲ / .۳۹۵

[۱۹]. الدّر المنثور ۱ / .۴۳۰

[۲۰]. تفسیر فخر رازى ۵ / .۲۲۳

[۲۱]. انوار التنزیل ۱ / ۱۲۳؛ کشّاف ۱ / .۲۵۱

[۲۲]. غرائب القرآن ۱ / .۵۷۷

[۲۳]. سفینهالبحار ۲ / .۲۱۶

[۲۴]. همان.

[۲۵]. الاعلام ۳ / .۱۵۵

[۲۶]. قواعد التحدیث / ۱۴۴؛ تهذیب التهذیب ۲ / ۳۳۹ـ .۳۴۲

[۲۷]. شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ۴ / .۱۰۱‌‌‌

[۲۸]. رجال کشّى / ۱۰۷ـ ۱۱۰؛ رجال طوسى / ۹۰؛ مناقب ابنشهر آشوب ۲ / ۲۴۶؛ سفینهالبحار ۱ / ـ۶۲۲٫۶۲۳

[۲۹]. مناقب ابنشهر آشوب ۲ / .۲۴۶

[۳۰]. تنقیح المقال ۲ / ۳۰ و ۳۶؛ معجم رجال الحدیث ۸ / .۱۳۲

[۳۱]. منتهى المقال / ۱۴۷٫ در مورد اعتذار سعیدبن مسیّب از نماز گزاردن بر پیکر امام سجّاد۷، بنگرید:مناقب ابنشهر آشوب ۲ / .۲۳۹

[۳۲]. سیوطى، اتقان ۲ / .۱۲۳۱

[۳۳]. رجال کشّى / .۳۳۳

[۳۴]. تهذیب الاحکام ۷ / ۲۱۶ـ .۲۱۷

[۳۵]. سفینهالبحار ۲ / ۱۴۰ـ .۱۴۱

[۳۶]. بقره (۲)/ ۱۰۲؛ نساء (۴) / ۷۴؛ یوسف (۱۲) / .۲۰

[۳۷]. رجال کشّى / .۴۰

[۳۸]. اختصاص / .۶۸