شرح حال مؤلّف

محمّد ناصرالدّین البانى در سال ۱۹۱۴ میلادى (حدود ۱۳۳۴ هجرى قمرى) در شهر «اشکودره» پایتخت آلبانى زاده شد. در مدارس شهر استانبول فعلىـ که آن‌روز «آستانه» نامیده مىشدـ دانش فرا گرفت و به زادگاه خود بازگشت. حکومت لاییکها بر آلبانى، سبب شد که او به دمشق برود. به علم حدیث علاقمند شد و از کتابخانهى ظاهریّهى دمشق بهرهى بسیار برد. سه سال نیز در مدینه زیست و در آن دیار، «اختصار صحیح مسلم» را تهیّه کرد. پس از آن به ترتیب، مدّتهایى در سوریه، اردن، سوریه، لبنان و امارات زیست و سرانجام در عمّان پایتخت اردن، مسکن گزید. در سال ۱۹۹۹ میلادى جایزهى بین‌المللى ملک فیصل به او تعلّق گرفت. بیشتر آثار او در زمینهى منابع حدیث اهل تسنّن و دفاع از آنها یا ترویج آنهاست، تا آنجا که او را «محدّث عصر» لقب دادند. عمر سلیمان الاشقر، خیرالدّین وائلى، محمّدابراهیم شیبانى و جمعى دیگر، از شاگردان او هستند. وى در سنّ ۸۵ سالگى در سال ۱۴۲۰ (مطابق با ۱۹۹۹ میلادى) درگذشت. یکى از آثار البانى، مقالهى «حول المهدیّ» است که در مجلّهى «التمدن الإسلامیّه» چاپ دمشق، ج ۲۲ ص ۶۴۲ تا ۶۴۶ منتشر ساخته است که ترجمهى آن را در این گفتار مىخوانیم.

درباره ى مهدى

بعضى از خوانندگان آگاه، به این مجلّه، نامههایى ارسال داشته‌اند. یکى از آنها مىگوید: در شمارهى ۸ ، ۹، ۱۰ بحثهاى ارزشمند استاد ناصرالدّین البانى را در مورد مهدى ـ که ضمن توضیح احادیث ضعیف و مجهول ایراد کرده بودـ خواندم. من قبلا به مطالب استاد محمّد رشید رضا در تفسیر المنار ص ۴۹۹، ،۵۰۴ و سخنان استاد محمّد عبدالله السمان در کتابش «الإسلام المصفّى» معتقد بودم؛ امّا اکنون یقین دارم استاد ناصرالدّین آنچه را آن دو نفر نوشته‌اند، می‌داند. به همین خاطر، از استاد خواهش مىکنم بار دیگر مطالب آنها را بخواند و مقاله‌اى در مورد مهدى بنویسد؛ چون نوشتههاى آن دو تن، مخالف سخنان استاد ناصرالدّین البانى است.

در جواب مىگویم: بلى. من مطالب رشیدرضا و نیز مطالب استاد السمان را در کتابش موسوم به «الإسلام المصفّى» می‌دانم و یقین دارم که آنها در این مسأله اشتباه کرده‌اند؛ به خصوص استاد السمان که در این مورد فاقد علم و دانش لازم است. به همین دلیل، مسائل دیگرى را نیز انکار کرده که ثبوتشان از این یکى هم قطعىتر است؛ مانند: خروج دجّال و نزول عیسى۷و شفاعت رسول الله۶در روز قیامت. دلایل ثبوت این سه مورد، قطعى است؛ چون در تأیید آنها احادیث متواترى وجود دارد. با این وصف مىبینیم که جناب استاد السمان از انکار آنها برکنار نیست. رشید رضا نیز پیش از او در این موارد مطالبى گفته و احادیث دجال و نزول عیسى۷را ضعیف دانسته است؛ در حالى که این احادیث، صحیح و متواترند؛ چنانکه علما و متخصّصان در رشتهى حدیث چون حافظ‌ابنحجر و دیگران به آن تصریح کرده‌اند، که اکنون مجال آن نیست و اگر خدا بخواهد، آن را به وقت دیگر موکول مىکنم.

امّا در مورد مهدى، باید دانست که دربارهى او، احادیث صحیح بسیارى وجود دارد که اِسناد بخش عمدهى آنها صحیح است. هم‌اکنون مثالهایى از آن می‌آورم و در پى آن، به دفع شبهات کسانى مىپردازم که نسبت به آنها اشکال کرده‌اند.

اوّل: حدیث مرفوع ابنمسعود۲:

لَو لمیبق من الدّنیا إلّا  یوم، لطوّل الله ذلک الیوم، حتّى یبعث فیه رجلا منّیـ أو من أهلبیتیـ یواطئ اسمه اسمی، و اسم أبیه اسم أبی؛ یملا الأرض قسطآ و عدلا کما ملئت ظلمآ و جورآ.

اگر از عمر دنیا جز روزى نماند، خداوند، آن روز را چنان طولانى مىگرداند که در آن مردى از نسل منـ یا از اهل بیت منـ در آن قیام کند که اسمش موافق اسم من و اسم پدرش موافق اسم پدرم مىباشد؛ زمین را پر از عدل و داد مىکند، همانگونه که پر از ظلم و ستم شده باشد.

این حدیث را ابوداوود (مسند ۲ / ۲۰۷)، ترمذى، احمد، طبرانى (در دو کتاب خود: المعجم الکبیر و المعجم الصغیر)، ابونعیم در حلیهالاولیاء و خطیب بغدادى در کتاب تاریخ بغداد به طرق خود، از زرّبن حُبیش از ابنمسعود آورده‌اند. ترمذى آن را «حسن صحیح» و ذهبى، «صحیح» می‌داند. و مطلب، همان است که گفته‌اند. ابنماجه (در صحیح خود ۲ / ۵۱۷) آن را به طریقى دیگر، از ابنمسعود آورده که سند آن، حَسَن است.

دوم: از علىبن ابىطالب۲به صورت مرفوع، مانند همان لفظ روایت شده است که دو طریق روایت دارد: طریق اوّل را ابوداوود و احمد آورده‌اند که سندش صحیح است. طریق دیگر را ابنماجه و احمد روایت کرده‌اند که اِسناد آن، حَسَن است.

سوم: از ابوسعید خدرى به دو طریق روایت شده است. طریق اوّل را ترمذى، ابنماجه، حاکم و احمد آورده‌اند. ترمذى آن را حسن می‌داند. حاکم، آن را به شرط مسلم صحیح می‌داند و ذهبى نیز با او موافق است و مطلب همانگونه است که گفته‌اند. طریق دیگر را ابوداوود و حاکم آورده‌اند. حاکم آن را صحیح می‌داند، و سند آن حسن است.

چهارم: از امّسلمه رضی‌اللهعنها روایت شده است که الفاظ و تخریج آن را در بحث پیرامون حدیث هشتادم از مقالهى دهم از «أحادیث الضعیفه» بیان داشته‌ام.

دیگر طرق این روایت را علما در کتابهاى مخصوص بیان داشته‌اند. جویندگان اطّلاع بیشتر باید به آنها رجوع کنند.[۱]

صدیق حسن خان در کتاب الاذاعه مىگوید: «احادیث وارده در مورد مهدى با اختلاف روایات، قطعآ بسیار زیاد است که به حدّ تواتر می‌رسد. این احادیث در کتابهاى سنن، مسند و معجم آمده و ابنخلدون دربارهى آنها بسیار سخن گفته است. وى در کتاب «العبر و دیوان المبتدأ و الخبر» مىگوید: «در این باب به احادیثى استناد مىشود که دانشمندان علم حدیث آورده‌اند. منکران دربارهى آنها سخن گفته و آنها را با بعضى اخبار متعارض دانسته‌اند. منکران بر آن احادیث ایرادهایى وارد کرده‌اند. گاهى با ایرادى در این احادیث روبه‌رو مىشویم که در آن بعضى از رجال اسناد، به علّت غفلت یا سوء حفظ یا ضعف یا عقیدهى بد، طرد مىشود، آنگاه به وسیلهى آن صحّت حدیث مورد طعن قرار مىگیرد و حدیث، تضعیف مىشود.» ـ تا آخر کلام ابنخلدون.

صدیق حسنخان مىگوید: باید دانست کلام شایسته براى تبعیّت و قول درست نزد محدّثان، این است که ملاک اعتبار راویان و رجال احادیث، دو امر است که سومى ندارد: اوّل ضبط، دوم: صداقت. آنچه را اهل اصول معتبر می‌دانند ـ مانند عدالت و غیر آنـ قابل اعتنا نیست و به جز دو مورد یادشده، عاملى براى ضعف حدیث وجود ندارد. صدیق حسنخان می‌افزاید: بعضى از احادیث مهدى صحیح و بعضى از آنها ضعیف‌اند. امّا عقیده به مهدى در طول زمان بین عموم اهل اسلام شهرت دارد. عقیدهى تمام مسلمانان، آن است که حتمآ در آخرالزّمان، مردى از اهلبیت پیامبر ظهور مىکند که دین را تأیید و عدالت را آشکار مىسازد. مسلمانان پیرو او مىشوند و بر تمام ممالک اسلامى تسلّط مىیابد. نام آن مهدى است و هم‌زمان با او، خروج دجّال و پس از آن، اشراط الساعه (نشانههاى برپایى قیامت) ـ همانگونه که در خبر صحیح آمدهـ روى می‌دهد. پس از آن، عیسى از آسمان فرو می‌آید و دجّال رامىکُشد و در نماز به مهدى اقتدا مىکند. و رویدادهاى دیگر.

احادیث مربوط به دجّال و عیسى نیز در حدّ تواتر است و راهى به انکار آن نیست؛ چنانکه قاضى علّا مه شوکانى در کتاب «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر و الدجّال و المسیح» مىگوید: احادیث وارده در مورد مهدى که بتوان بدان دست یافت، به پنجاه حدیث می‌رسد که در آن احادیث صحیح، حسن و ضعیف منجبر[۲] موجود است. این  احادیث بدون شکّ و شبهه، در حدّ تواتر است؛ بلکه بر

اساس تمام اصطلاحات وارده در علم اصول، وصف تواتر، حتّى بر خبرهایى که در مرتبهى پایینتر از آن وجود دارد صدق مىکند. آثار رسیده از اصحاب در مورد مهدى نیز بسیار صریح و زیادند که باید آنها را مرفوع دانست؛ چون مجالى براى اجتهاد در اینگونه امور نیست.

پس از سخنان شوکانى، باید به اهتمام سیّد علّا مه محمّدبن اسماعیل امیر یمانى اشاره کرد که احادیث حکمکنندهـ در مورد خروج مهدى و اینکه از آلمحمّد است، و در آخر زمان خروج خواهد کرد ـ را گردآورده و در مورد آنها مىگوید:

زمان خروج او معیّن نشده، بلکه تنها معلوم شده که قیام ایشان قبل از خروج دجّال خواهد بود.

شبهاتى پیرامون احادیث مهدى

جناب رشید و غیر ایشان احادیث مربوط به مهدى را یک یک بررسى نکرده و در پى اسناد تمام احادیث وارده در این زمینه هم نبوده‌اند. اگر چنین مىکردند، به نتایجى دست مىیافتند که حجّت به وسیلهى آن تمام مىشد؛ حتّى در امور غیبى که به گمان بعضى، تنها به وسیلهى احادیث متواتر ثابت مىشود. دلیل بر این مدّعا، سخن رشید رضاست که به پندار او، اسناد احادیث مهدى خالى از افراد شیعى نیست! امّا این مسأله به طور مطلق درست نیست. در سلسلهى سند احادیث چهارگانه‌اى که در این بحث آورده‌ام، فردى که به تشیّع شناخته شده باشد، وجود ندارد. به علاوه در صورت درستىِ این ادّعا، باز هم به صحّت اِسناد آن ایراد وارد نمىشود؛ چون میزان اعتبار در صحّت حدیث، صداقت و ضبط است. در علم مصطلح الحدیث بیان شده که اختلاف مذهبى، دلیل صحّت یا عدم صحّت حدیث نیست. به همین دلیل، مسلم و بخارى در کتابهاى صحیح خود، از افراد بسیارىـ شیعه و غیر شیعه، فرقههاى مختلفـ روایت کرده‌اند و خودشان به احادیثى از این نوع استناد مىکنند.

همچنین رشید رضا اشکال دیگرى به این احادیث وارد مىکند که تعارض آنهاست؛ ولى این سخن درست نیست، چون شرط تعارض، آن است که دو یا چند حدیث، از نظر درجهى ثبوت، مساوى باشند. از این‌رو، برقرار کردن تعارض بین قوى و ضعیف، از جمله چیزهایى است که هیچ عاقل منصفى آن را روا نمی‌دارد، که تعارضِ ادّعا شده، از این قبیل است. من تعدادى مثال براى این مطلب در مقالهى یادشده بیان کرده‌ام. هر کس خواهان آن است، مىتواند به آن رجوع کند.

بعضى دیگر از مردم، با دیدن این احادیث و نیز احادیث مربوط به نزول عیسى۷، اشکالى دیگر مىگیرند. آنها مىگویند که این گروه احادیث، سبب مىشود که مردم دست بر دست نهند و خود ـ به بهانهى انتظار خروج مهدى و نزول عیسى۸ـ هیچ اقدامى نکنند و در نتیجه، امّت، راه حیات و نیرو و پیروزى را واگذارد. گویندگان این سخن، به زعم خود، راه رهایى از این مشکل را در انکار احادیث مربوط به مهدى و عیسى یافته‌اند! ولى این کارِ خطا، شبیه همان راه چاره‌اى است که معتزله در مورد آیات متشابه و احادیثى که به آن مضمون است، به کار مىبردند. آنها به گمان خویش، براى اثبات تنزیه و ردّ تشبیه، آیات را تأویل و احادیث صحیح را انکار مىکردند. امّا اهل سنّت به ظاهر آیات و احادیث وارده ایمان داشتند، گرچه از آنها تشبیه یا سخنى دیگر را که شایستهى خداى تعالى نباشد، فهم نکردند.

در احادیث مهدى نیز بدینسان است. در این احادیث کوچکترین اشاره‌اى نیست به اینکه مسلمانان قبل از خروج مهدى هیچگونه نهضت و عزّتى نداشته باشند. اگر معدودى از افراد جاهل مسلمان این احادیث را بدینسان فهمیده‌اند، راه چاره و معالجهى چنان جهلى این است که آن افراد، بیاموزند و بفهمند که فهمشان خطاست، نه این که ما به خاطر بدفهمى آنها، احادیث صحیح را رد کنیم.

از جمله شبهات مطرحشده، این است که بعضى از دروغگویان و دجّالها، از عقیدهى مهدویّت سوء استفاده کرده و خود را به عنوان مهدى نامیده و به واسطهى آن، در صفوف مسلمانان تفرقه و اختلاف انداخته‌اند. اینان براى ادّعاى خود، نمونههایى فراوان ذکر کرده‌اند، که آخرین تنِ آنها، غلام احمد قادیانى، دجّال هند است. در جواب مىگوییم: این شبهه، از ضعیفترین شبهات است که به نظر من، بازگویىِ آن خود پاسخ مطلب را در بر دارد؛ چراکه مسلّم این است که بسیارى از امور حقّ، مورد بهرهبردارى کسانى قرار گرفته که اهلیّت آن را ندارند. براى مثال، بعضى افراد، ادّعاى علم مىکنند، ولى در واقع جاهل‌اند، آیا رواست که انسان عاقل به خاطر این سوء استفاده، فضیلت علم را انکار کند؟ بلکه در گذشته، کسانى ادّعاى الوهیّت کرده‌اند. آیا راه ابطال این ادّعاى دروغ، انکار اصل الوهیّت حق است؟

مثال دیگر :بعضى از مسلمانان، امروز از عقیدهى قضا و قدر، مفهوم مجبوربودن انسان را مىفهمند؛ یعنى به عقیدهى آنها کسى که بر او شرّ مقدّر شده، براى ارتکاب آن مجبور است و او هیچ اختیارى در آن کار ندارد. حتّى گروه فراوانى از اهل علم نیز، دچار این نگرش خطا شده‌اند. ولى ما همراه گروههایى از عالمان هستیم که نه در صحّت عقیدهى قضا و قدر تردید مىکنند، و نه آن را مستلزم اجبار به طور مطلق می‌دانند. ما، در صدد اصلاح این فهم خطا برآمدیم که با عقیدهى حق همراهى مىکرد. آیا راه آن، انکار مطلق قضا و قدر است، کارى که معتزله در قدیم و پیروان ایشان در عصر حاضر، انجام می‌دهند؟ یا راه درست این است که بگوییم: چون احادیث قضا و قدر، شرعآ ثابت شده است، به آن اعتراف کنیم، به گونه‌اى که فهم جبر از آن نشود؟ بدون شک، راه درست که هیچ مسلمانى به تحقیق، با آن مخالف نیست، همین است.

در مورد عقیده به مهدى نیز بدینگونه باید سخن بگوییم تا مشکل یادشده حلّ شود. هم بدان صورت که در احادیث صحیح بیان شده، به آن ایمان می‌آوریم وهم از مشکلاتى که به سبب احادیث سست و ضعیف با آن همراه شده، دورى مىکنیم. بدین شیوه، میان آنچه شرع ثابت کرده و میان آنچه عقل سلیم به آن معترف است، جمع کرده‌ایم.

خلاصهى سخن این که عقیدهى خروج مهدى، عقیده‌اى ثابت است که به صورت متواتر، از رسول الله۶رسیده و ایمان آوردن به آن واجب است؛ چون از جمله امور غیبى است که ایمان به آنها، از جمله صفات افراد متّقى است؛ چنانکه خداوند متعال مىفرماید:

الم* ذلک الکتاب لاریب فیه هدىً للمتّقین* الّذین یؤمنون بالغیب.[۳]

الم. این کتاب که هیچ شکى در آن نیست هدایتى براى متّقین است، کسانى که به غیب ایمان دارند.

قضیهى مهدویّت را، تنها کسى انکار مىکند که جاهل است یا با علم و عمد، مکابره مىکند.

از خداوند متعال خواهانم که ما را بر اساس ایمان به مهدویّت و به تمام آنچه در کتاب و سنّت صحیح ثابت است، بمیراند.

 


[۱]. از جمله :«العرف الوردىّ فى أخبار المهدىّ» نوشتهى سیوطى، «الإذاعه لما کان و ما یکون بین یدیالساعه» نوشتهى صدیقحسنخان، و مانند آنها.

[۲]. «ضعیف منجبر»، حدیثى است که بر اساس رجال سند، ضعیف است؛ ولى قرائن دیگر، آن را تقویتمىکند.

[۳]. بقره (۲) / ۱ـ .۲