الف- معنای صراط مستقیم

س ۱: با توجّه به این‌که قرآن کتاب هدایت است، ما را به چه چیزی هدایت می‌کند؟

ج: به راه زندگی. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ به صراط مستقیم. صراط مستقیم چیست؟ « وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۱]. این صراط مستقیم است. بندگی یعنی صراط مستقیم؛ می‌فرماید: «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» به حرف خدا گوش بده. هر وقت به حرف خدا گوش دادی، در صراط مستقیم هستی؛ و اگر گوش ندادی، گمراه هستی و خارج از راه هستی.

س ۲: معنای لُغوی «مُستَقِیم» در صراط مستقیم چیست؟

ج: در کتاب قاموس المحیط فیروزآبادی نوشته است: «اِستَقامَ یَستَقیمُ یعنی اِعتدَلَ یَعتدِلُ». مستقیم یعنی معتدل؛ راهی که افراط و تفریط در آن نیست. به عکس آن دو تا یعنی تورات و انجیل، که افراط و تفریط در آن هست. این صراط مستقیم هر دو را دارد؛ معتدل است. امّا آن دو تا هر کدام نقصی دارند. البتّه این نقص مربوط به خدا نیست مربوط به خود یهودی‌ها است. آن‌ها معاند بودند و هر چه خدا می‌گفت، گوش نمی‌کردند؛ لذا خدا به همین اندازه بیشتر نیاورد. بنابراین زمان نزول قرآن کریم آن دو راه از اعتبار افتاد.

س ۳: انجیل چطور؟ آیا خود مسیحی‌ها نسبت به مسایل دنیوی کوتاهی داشتند؟

ج: مسیحی‌ها چه کسانی بودند؟ آن‌ها همان بنی اسرائیل و یهودی‌ها بودند که مسیحی شدند. همان یهودی‌ها می‌گویند: «حضرت عیسی علیه السلام  را کشتیم»؛ بنابراین همان نژاد بود که به حرف خدا گوش نمی‌داد مثل حالا؛ حالا هم به حرف خدا گوش نمی‌دهند. ژن‌هایشان همان ژن‌های قدیمی‌ها است.

Khoshvaght-Thaqalain (7)

صراط مستقیم در روایات

س ۴: درباره «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» روایتی نقل کرده‌اند. لطفاً قسمت به قسمت توضیح دهید: «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیه السلام  فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ یَقُولُ أَرْشِدْنَا إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ أَیْ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ»؟[۲]

ج: کدام راه، یُؤَدِّی الی محبّت خدا؟ راه بندگی. آیا معصیت یُؤَدِّی؟ نه. این‌ها همه‌اش الفاظ مختلف با یک معنی است.

س ۵: ادامه حدیث: «وَ الْمُبَلِّغِ دِینَکَ»؟

ج: یعنی آدم را به دین واقعی برساند و آن، اطاعت فرمان است. مخالفت که ما را به دین واقعی نمی‌رساند.

س ۶: ادامه حدیث «وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ»؟

ج: بله. باید به هوای نفس گوش ندهیم تا هلاک نشویم؛ باید به حرف خدا گوش دهیم تا سعادت پیدا کنیم. این همان صراط مستقیم است.

س ۷: ادامه حدیث: «أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِکَ»؟

ج: نظر خودمان نه؛ هوای نفس خودمان نه؛ هر چه خدا گفت، باید آن را انجام دهیم. اگر این کار را کردیم، وارد صراط مستقیم شده‌ایم و الّا در صراط حیوانات سهیم و شریک هستیم. آن‌ها هم همین‌جوری هر کاری دلشان خواست، می‌کنند. ما هم مثل آن‌ها شده‌ایم.

س ۸: آیا مفهوم «صراط» در قرآن و روایات متفاوت است؟

ج: نخیر؛ صراط یعنی راه، هدایت یعنی راهنمایی که از آن صراط در می‌آید. آیا در نمی‌آید؟! «اِهدِنا» یعنی مرا راهنمایی کن و آن راه را به من نشان بده؛ می‌شود صراط.

س ۹: در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام  سؤال شده، صراط چیست و ایشان فرموده‌اند: «هُوَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؟[۳]

ج: اگر آدم خدا را بشناسد، به حرفش گوش می‌دهد. این می‌شود عبادت، بندگی.

س ۱۰: در این روایت مقصد این طریق، معرفت خدا معرفی شده است.

ج: همین است. نتیجه‌ی این عبادت، شناخت بهتر خدا است. برای شناخت اجمالی خدا عقل کافی است. یعنی باور کند که خدا هست و الّا من هم نبودم؛ مخلوقات هم نبود. امّا با عبادت، این شناخت ضعیف، قوی‌تر می‌شود و به یقین مبدّل می‌شود.

س ۱۱: در ادامه روایت آمده است: «وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَهِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ»، یعنی چه؟

ج: حرف‌های خدا پیش امام علیه السلام  است. اطاعتش هم واجب شرعی است. اگر حفش را گوش دهی، وارد صراط می‌شوی. اگر گوش ندهی، خارج از صراط هستی. نتیجه بندگی خدا در دنیا صراط آخرت است، که چیست؟ یعنی از آن راه که بروی، به بهشت می‌رسی. کسانی که در دنیا عبادت می‌کنند، در آخرت به بهشت می‌روند؛ بنابراین نتیجه آخرتی عبادت خدا، از آن راه رفتن و به بهشت رسیدن است.

س ۱۲: ادامه حدیث: «مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ» یعنی چه؟

ج: هر کس امام را شناخت و او را باور کرد،‌ در خطی که خدا گفته، افتاده است؛ یعنی خطّ عبادت خدا، آخرش هم معرفت و بهشت است.

س ۱۳: ادامه حدیث: «مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ» یعنی چه؟

ج: راه بهشت و جهنّم تا حدودی مشترک است؛ جهنّمی‌ها و بهشتی‌ها هر دو وارد یک خط می‌شوند. جهنّم نزدیکتر از بهشت است. بهشتی‌ها باز هم باید بروند؛ امّا جهنّمی‌ها زودتر در جهنّم می‌افتند.

Khoshvaght-Thaqalain (3)

صراط در قیامت

س ۱۴: بعضی از علما گفته‌اند که مراد از صراط یک پل واقعی است که مثلاً در قیامت بر روی این صراط، پنجاه موقف وجود دارد که در هر موقف سؤالی پرسیده می‌شود؟

ج: صراط یعنی راه.

س ۱۵: آیا این پنجاه موقف بر روی این صراط قرار دارد؟

ج: یعنی این راهی است که آدم را پنجاه جا نگه می‌دارند؛ می‌گویند: «نماز خوانده‌ای؟» می‌گوید: «بله.» پس اجازه می‌دهند که برود جلو. می‌گویند: «روزه گرفته‌ای؟» می‌گوید: «بله.» موقف سوم: «خمس داده‌ای؟» همین‌طور چهارمی تا پنجاهمی را سؤال می‌کنند. او را پنجاه جا نگه می‌دارند و وظایف را از او می‌پرسند. اگر انجام داده است، می‌گویند: «بفرما برو.» امّا اگر انجام نداده است، همان‌جا باید بایستد. پس «موقف یعنی آدم را نگه می‌دارند و می‌گویند: «این کار را کرده‌ای یا نه؟» اگر کرده باشد می‌گویند بفرما موقف بعد. آن‌جا هم او را نگه می‌دارند و می‌گویند: «آن کار را انجام دادی؟» این یعنی تمام وظایف مهم را باید انجام بدهی. اگر انجام نداده باشی، آن‌جا نمی‌توانی جواب بدهی.

س ۱۶: یک نظر این است که این بیان‌ها را کنایه از یک حقیقت دیگری می‌گیرند. آیا صحیح است؟

ج: نه این حرف‌ها را نزنید؛ همین است. بهشت راه دارد. آن راه اسمش صراط است و شما باید بروی. در خود محشر بهشت نیست. محشر جای اجتماع و جای گرفتاری است. اگر حساب تسویه شد و گفتند تو بهشتی هستی، آن وقت می‌گویند از آن راه به بهشت برو. آن راه اسمش صراط است.

س ۱۷: در قرآن آمده «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ».[۴] ظاهر آیه این است که در بعضی از مواقف قیامت سؤالی نمی‌شود؟

ج: خدا برای اثبات این‌که او جهنّمی است، نمی‌گوید: «آقا! چرا این کار را کردی؟ آیا کردی یا نکردی؟و او هم یا بگوید: «بله» یا بگوید: «نه.» خدا نمی‌پرسد؛ بلکه آن پرونده، گویا است. پرونده هر کس را به دستش می‌دهند و خودش می‌خواند؛ [۵]یعنی این؛ دیگر نیازی به سؤال کردن ندارد.

س ۱۸: در روایت داشتیم در مواقف قیامت سؤال می‌شود، آیا در بعضی جاها بدون سؤال حکم می‌شود و در بعضی جاها سؤال هم می‌شود؟

ج: لابد آن‌جا بعضی‌ها پرونده را قبول نمی‌کنند و می‌گویند: «نه، من نکردم.» آن وقت دستور می‌دهند به دست و پای آن‌ها که شهادت دهد.[۶] این حدیث مربوط به آن‌جا است. الآن هم بعضی‌ها هستند که در محکمه دروغ می‌گویند. بعد کارهایی می‌کنند که او اقرار می‌کند و اگر آن کار را نکنند، می‌گوید: «نه، من کی این کار را کردم؟» در قیامت هم بعضی از عوضی‌ها هستند که انکار می‌کنند. آن وقت خدا می‌بیند چاره‌ای نیست و دست و پا را به شهادت می‌اندازد.

خاصیت مواقف

س ۱۹: اصلاً چرا این مواقف وجود دارد؟ خاصیت این مواقف در آن‌جا چیست؟

ج: خاصیتش این است که آدم‌های زنده یک چیزی بفهمند و بترسند. اگر بگویند: «آن‌جا هیچ خبری نیست و انسان را صاف به جهنّم می‌اندازند»، این خوب نیست. این‌ها را گفته‌اند که آدم‌های زنده بترسند که چنین چیزهایی هست و آماده برای جواب‌گویی در هر ایستگاهی بشوند.

س ۲۰: آیا واقعاً هم هست؟

ج: واقعاً هم هست. خدا که دروغ نگفته است. طبق گفته‌اش عمل می‌کند او مثل ما نیست. همین «خَمْسِینَ مَوْقِفاً»[۷] آن‌جا است. پنجاه ایستگاه دارد. ایستگاه نماز، ایستگاه روزه، ایستگاه ولایت، ایستگاه مظالم، بدهی داری، طلب داری و … .

Khoshvaght-Thaqalain (22)

راه بهشت و جهنّم

س ۲۱: در دعای هنگام وضو گرفتن می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَى الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ وَ اجْعَلْ سَعْیِی فِیمَا یُرْضِیکَ عَنِّی..[۸] مراد از صراط در این‌جا کدام صراط است؟

ج: همان راه است. همان راهی که مشترک است. بهشتی‌ها و جهنّمی‌ها راهشان تا جهنّم با هم مشترک است. به آن‌جا که می‌رسند جهنّمی‌ها در جهنّم می‌افتند و بهشتی‌ها به بهشت می‌روند. کسانی که آن‌جا می‌افتند، همان‌هایی هستند که جهنّمی هستند و کسانی که نمی‌افتند و می‌روند جلوتر، بهشتی هستند. این‌که در قرآن آمده: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها»[۹] یعنی همین؛ بهشتی‌ها از کنار جهنّم عبور می‌کنند.

س ۲۲: از کتاب شیخ صدوق (ره) نقل کرده‌اند که معصوم علیه السلام  در مورد «حقوق اعضا» فرموده‌اند: «وَ حَقُّ رِجْلَیْکَ أَنْ لَا تَمْشِیَ بِهِمَا إِلَى مَا لَا یَحِلُّ لَکَ فَبِهِمَا تَقِفُ عَلَى الصِّرَاطِ فَانْظُرْ أَنْ لَا تَزِلَّا بِکَ فَتَرَدَّى فِی النَّارِ».[۱۰] لطفاً توضیح دهید.

ج: اعضا و جواح همان اعضا و جوارح عبادت و گناه هستند. هم می‌شود با این‌ها عبادت کرد و هم می‌شود گناه کرد. گفته‌اند: «با این اعضا گناه نکن.» اگر گناه کنی، آن‌جا نمی‌توانی به بهشت بروی. وقتی به جهنّم رسیدی، در جهنّم می‌افتی. با دستت گناه نکن؛ با چشمت گناه نکن؛ با زبان گناه نکن. آدم می‌تواند با همه‌ی اعضا گناه کند. با این‌ها نباید گناه کند.

زندگی آسان

س ۲۳: مراد از سخن خدا که فرموده است: «وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً»[۱۱] چیست؟

ج: یعنی نتیجه‌ی عمل کردن به حرف خدا این است که زندگی آسان می‌شود. ما [یعنی خدا] فرمان می‌دهیم و می‌گوییم: «چون این آدم به حرف خدا گوش می‌دهد، دزد مالش را نبرد؛ پولش نصیب ظالم نشود، سرطان نگیرد؛ ام اس نگیرد.» این‌ها همه یسر و مصداق آسانی زندگی است. امّا اگر بخواهی برعکس کنی یعنی واجبات را انجام ندهی و محرّمات را انجام بدهی، آن وقت زندگی به عکس «سَنَقُولُ لَهُ عُسراً» می‌شود، زندگی سخت می‌شود. شب که خوابیده است، بلای بزرگی سراغش می‌اید؛ دزد به او می‌زند؛ بلاهای زیادی بر سرش می‌آید. این هم برای این است که مردم هوشیار باشند و دور کارهای بد نگردند.

صراط خدا

س ۲۴: آیه «إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏»[۱۲] یعنی چه؟

ج: در قرآن کریم در سوره مبارکه «یس» خدا یک آیه فرستاده و فرموده است: پیغمبر من بر صراط مستقیم است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یس، وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ، إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛[۱۳] تو چون عبدی، صد درصد عبد صالح هستی، یعنی در صراط مستقیم هستی. بندگی در برابر خدا صراط مستقیم است. این راه چون بندگی است، مقابلش چه چیزی قرار دارد؟ معبود. من بنده چه کسی هستم؟ من وقتی در این صراط بودم، خدای متعال هم در این صراط است.

قرآن راهنما است

س ۲۵: آیه «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»[۱۴] یعنی چه؟

ج: قرآن فرمود: من «هُدیً لِلنَّاسِ»[۱۵] هستم. من آمده‌ام همه‌ی آدم‌ها را یعنی هر کسی که انسان است بی دین، بادین، بت‌پرست یا کمونیست، هر کسی که انسان است و خدا عقل و فکر به او داده است- را هدایت کنم. او این را می‌گوید. می‌گوید: «هدف این است؛ منظور از نزول قرآن این است.» لذا هر جا آدم‌ها می‌روند، قرآن به دنبالشان راه می‌افتد و آن‌جا هست و حرف‌هایش را می‌زند.

این آیه می‌گوید آن راهی که قرآن کریم ارائه می‌کند ایستاترین و سرپاترین راه‌ها است. هدایت به خطّ مخصوصی که بهترین خط است. بین انسان و خدا خطّی را ترسیم می‌کند که مبدأش انسان به عنوان عبد، و منتهایش خدا به عنوان معبود است. این خطی است که همیشه ثابت است و قابل تغییر نیست. نه خدا از خداوندی پایین می‌آید و نه ما از بنده بودن و مملوک بودن بالا می‌رویم. ما همیشه بنده هستیم و او هم همیشه خدا است. این خط همیشه سرپا است؛ نسخ نمی‌شود و از بین نمی‌رود؛ همین است. او همیشه خدا است و ماه م بنده خدا. باید در این مسیر با انابه‌ی به طرف او، تقوا همراهمان باشد. آن وقت إن‌شاءالله جلو می‌رویم.

اهمّیّت سوره حمد

س ۲۶: روایتی از رسول اکرم صل الله و علیه و آله و سلم نقل شده که درباره‌ی سوره حمد فرموده‌اند: «وَ هِیَ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِلَّا السَّامَ وَ السَّامُ الْمَوْتُ».[۱۶] آیا این روایت درست است؟

ج: باور می‌خواهد. در روایت از امام صادق علیه السلام  هست که «اگر سوره حمد را هفتاد مرتبه خواندید و مرده زنده شد، تعجب نکنید.»[۱۷] این‌قدر سوره حمد مهم است. به خاطر این‌که راه زندگی مسلمان را ارائه می‌کند. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». اهمّیّت سوره‌ی حمد در این است که بیانگر یگانه راه نجات است برای این‌که آدم به حرف خدا گوش دهد؛ لذا هر چه درباره این سوره گفته‌اند، یعنی این سوره را زیاد بخوانید؛ تا باورش کنید و آن را به کار بگیرید، همه‌ی این‌ها چیز مهمی است؛ بنابراین مرده هم با این زنده می‌شود؛ مریض هم شفا پیدا می‌کند.

منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۵۰ الی  ۵۹

  


[۱]. حجر، ۹۹

[۲]. عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج ۱، ص ۳۰۵

[۳]. معانی الأخبار، ص ۳۲

[۴]. الرحمن، ۳۹

[۵]. وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (اسراء، ۱۳ و ۱۴)

[۶]. یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (نور، ۲۴)

[۷]. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ لَا یَسْأَلَ رَبَّهُ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَا یَکُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یَسْأَلْهُ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ- فَحَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیْهَا فَإِنَّ لِلْقِیَامَهِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَهٍ ثُمَّ تَلَا فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ. (کافی، ج ۸، ص ۱۴۳)

[۸]. کافی، ج ۳، ص ۷۰

[۹]. مریم، ۷۱

[۱۰]. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۹

[۱۱]. کهف، ۸۸

[۱۲]. هود، ۵۶

[۱۳]. یس، ۱ تا ۴

[۱۴]. إسراء، ۹

[۱۵]. بقره، ۱۸۵

[۱۶]. وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۳۲

[۱۷]. …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ: لَوْ قُرِئَتِ الْحَمْدُ عَلَى مَیِّتٍ سَبْعِینَ مَرَّهً ثُمَّ رُدَّتْ فِیهِ الرُّوحُ مَا کَانَ ذَلِکَ عَجَباً. (کافی، ج ۲، ص ۶۲۳)