در آغاز باید این نکته را یادآوری کرد که آیت الله شهید مرتضی مطهری در آثار خویش بیش‌تر از نسبت علم و ایمان سخن می‌گوید تا علم و دین. به این معنا ما هرگاه از ایمان سخن می‌گوییم، رویکرد اصلی ما دین داری و ایمان جاری در آن است و هرگاه از دین گفت وگو می‌کنیم، رویکرد ما تعالیم دین و کتاب و سنت است.

استاد مطهری، علم و فلسفه و دین را سه تبیین و توصیف نظام هستی و مکمل یکدیگر می‌داند. علم و دین به نظر ایشان، برای گسترش دامنه شناسایی انسان شکل گرفته‌اند. علم، افزایش و توسعه افقی و دین، افزایش عمقی به بشر عطا می‌کند.[۱] وی می‌گوید:

«علم به ما روشنایی و توانایی می‌بخشد و ایمان، عشق و امید و گرمی؛ علم، ابزار می‌سازد و ایمان مقصد؛ علم، سرعت می‌دهد و ایمان، جهت؛ علم، توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم می‌نمایاند که چه هست و ایمان الهام می‌بخشد که چه باید کرد، علم، انقلاب برون است و ایمان، انقلاب درون؛ علم، جهان را جهان آدمی می‌کند و ایمان، روان را روان آدمیت می‌سازد؛ علم، وجود انسان را به‌صورت افقی گسترش می‌دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‌برد. علم، طبیعت‌ساز است و ایمان، انسان‌ساز؛ هم علم به انسان نیرو می‌دهد و هم ایمان؛ اما علم، نیروی منفصل می‌دهد و ایمان، نیروی متصل؛ علم، زیبایی است و ایمان هم زیبایی است. علم، زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم، زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت می‌بخشد و هم ایمان. علم، امنیت برونی می‌دهد و ایمان، امنیت درونی؛ علم در مقابل هجوم بیماری‌ها، سیل‌ها و زلزله‌ها، طوفان‌ها، ایمنی می‌دهد و ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایی‌ها، احساس بی پناهی‌ها، پوچ انگاری‌ها؛ علم، جهان را با انسان سازگار می‌کند و ایمان، انسان را با خودش.»[۲]

پس علم و دین، رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند. بشر برای شناخت کامل خود و شناخت جهان هستی و برای پیمودن راهی که در پیش دارد و رسیدن به هدف نهایی به علم و دین، یا آگاهی و عشق نیاز دارد.

شهید مطهری، با استناد به تجربه‌های تاریخی و خسارت‌های جبران ناپذیر ناشی از جدایی علم و ایمان، معتقدند که ایمان را باید در پرتو علم شناخت. ایمان در روشنایی علم، از خرافات دور می‌ماند. با جدایی علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و گمراهی تبدیل می‌شود. آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیله‌ای می‌شود در دست منافقان زیرک که نمونه‌اش را در صدر اسلام دیده‌ایم و در دوره‌های بعد، به اشکال مختلف خواهیم دید؛ همچنین علم بدون ایمان، چراغی است در دست دزد.[۳]

از نظر شهید مطهری، علم و دین با وجود داشتن حوزه‌های متفاوت و توجه به ابعاد خاص زندگی بشر، و با توجه این که هر یک تأمین کننده خواسته‌های طبیعی و فطری او در قلمرو خاص خود هستند، از جهات مختلف تأثیر و تأثر متقابل دارند. ازاین‌رو ایشان؛ علم را فقط وسیله می‌داند. وسایل، خوب یا بد مطلق نیستند. خوب یا بد بودن وسایل بستگی به طرز استفاده از آنها دارد.

ازاین‌رو وی معتقد است که خوبی و بدی وسایل به چگونگی استفاده انسان‌ها از آنها و کیفیت استفاده انسان‌ها با هویت اخلاقی آنها مرتبط است؛ یعنی اهداف و ایده‌آل نهایی انسان ملاک ارزش گذاری ابزار و وسایل است.[۴]

شهید مطهری اندیشه جدایی علم و دین را به شدت تخطئه کرده، منشأ آن را لادینی و لاعلمی تلقی می‌کند و می‌نویسد:

«حق این است که مسئله تناقض علم و دین در حقیقت تناقض علم و دین نیست، تناقض متدینین و علما است، یعنی جنگ بی‌دینی با بی‌دینی است که غرض و منافع دو دسته با یکدیگر اصطکاک پیدا می‌کند و به نام علم و دین تمام می‌کنند، و یا جنگ جهل و جهل است، یعنی یا علما از دین بی‌خبرند و یا متدینین از علم و یا هر دو؛ و در نتیجه سوء تفاهم و جنگ پیدا می‌شود. پس مرجع و منشأ این خیال و توهم، یا لادینی است و غرض است و یا بی‌علمی و جهل.»[۵]

بر این اساس، در نگاه شهید مطهری، هیچ چیز برای بشر گران‌تر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی تعادل اجتماعی بشر را از بین می‌برد. وی معتقد است:

«دنیای قدیم و دنیای جدید، گاه دچار بی‌تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده‌اند. از نظر وی بیماری دنیای قدیم، جستجوی گرایش دینی جدای از علم بود؛ ولی بیماری دنیای جدید این است که عده‌ای در جستجوی علم منهای دین‌اند. اکثر انحرافات و بدبختی‌هایی که بشر امروز را تهدید می‌کند، ناشی از جدایی علم و ایمان است. بشر امروز باید بداند که به هر دو اصل مقدس، به شدت نیازمند است، باید بداند مرغی است، نیازمند دو بال؛ بالی از دانش و بالی از ایمان».[۶]

شهید مطهری می‌گوید:

«در اروپا مدتی دین بر اجتماع، مانند یک حکومت دیکتاتور حکومت می‌کرد و علم تدریجاً این حکومت را از دست دین گرفت و حکومت آنها را ساقط کرد.»[۷]

«مسئله خدا در قرون وسطی به دست کشیش‌ها افتاد و یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی‌داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمی‌کرد، بلکه متنفر می‌ساخت و برضد مکتب الاهی برمی‌انگیخت؛ … چون دیدند مفاهیم کلیسایی با مقیاس‌های علمی تطبیق نمی‌کند، مطلب را از اساس انکار کردند.»[۸]

اما با توجه به ویژگی‌هایی که اسلام برخوردار است، هیچ نقطه تضادی میان علم و دین قابل تصور نیست. ایشان در جای دیگری می‌فرماید:

«در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام از عقل، یعنی از حجیت عقل و از سندیت و اعتبار عقل حمایت نشده است. شما اسلام را با مسیحیت مقایسه کنید. مسیحیت در قلمرو ایمان، برای عقل، حق مداخله قایل نیست، می‌گوید آنجایی که انسان باید به چیزی ایمان بیاورد، حق ندارد فکر کند، فکر مال عقل است و عقل در این نوع مسایل حق مداخله ندارد. وظیفه یک مؤمن، مخصوصاً وظیفه یک کشیش و حافظان ایمانِ مردم، این است که جلوی هجوم فکر و استدلال و عقل را به حوزه ایمان بگیرند، ولی در اسلام، قضیه درست برعکس است. در اصول دین اسلام، جز عقل هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد.»[۹]

بر این اساس، دینی که حجیت آموزه‌های آن عقل بوده و جز عقل، هیچ چیز دیگری مداخله نداشته باشد؛ چه‌طور ممکن است آموزه‌های آن با علم که خودش در خواسته بشر ریشه دارد در تعارض باشد.

از سویی، تاریخ نشان داده است که تفکیک علم و ایمان چه نتایجی به بار می‌آورد. تلاش بشر دوستانه افراد، با توجه به ایمان بدون علم، صرف اموری شد که نه تنها نتایج خوبی در پی نداشته است، بلکه منشأ تعصب‌ها، جمودها و در برخی موارد کشمکش‌های زیان‌بار شده است. تاریخ گذشته بشر سرشار از این‌گونه رویدادها است.

علم بدون ایمان نیز، مانند برخی جوامع عصر حاضر، صرف خودخواهی و خودپرستی، فزون‌طلبی و برتری‌طلبی، استثمار، استعباد، نیرنگ‌ها و نیرنگ‌بازی شده است. چند قرن اخیر را می‌توان دوره پرستش علم و گریز از ایمان دانست؛ دانشمندان بسیاری معتقد بودند، همه مشکلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد، ولی تجربه، خلاف آن را ثابت کرد. امروز دیگر اندیشمندی یافت نمی‌شود که نیاز انسان به نوعی ایمان، هرچند ایمان غیرمذهبی را انکار کند.[۱۰]

از نگاه شهید مطهری، دین در کنار دانش، برای بشر فوایدی چون خوش‌بینی، روشن‌دلی، امیدواری، آرامش خاطر، لذت معنوی، ارزش‌های اخلاقی، نیروی مقاومت و تعالی و رشد عمیق معنوی را به همراه خواهد داشت.

علم دینی

در اسلام آن قدر به علم تأکید و توصیه شده است که شاید به هیچ موضوعی به این اندازه توصیه و تأکید نشده است. از زمانی که کتاب‌های اسلامی‌تدوین شده‌اند در ردیف سایر دستورات اسلامی، از قبیل نماز و روزه، حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، بابی هم به عنوان «باب وجوب طلب علم» باز شده و علم به منزله یکی از فرایض شناخته شده است.[۱۱]

گذشته از آیات قرآن کریم، صریح‌ترین توصیه‌ها، توصیه‌های رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره علم است. این جمله از مسلمات همه مسلمان‌ها است که رسول خدا فرمود:

«تعلم و دانشجویی، بر هر مسلمانی فرض و واجب است.»[۱۲]

وجوب علم، مخصوص طبقه یا جنسیت معینی نیست. هر مسلمانی باید در پی علم‌آموزی باشد. و نیز فرمود:

«علم را پی‌جویی کنید، هر چند مستلزم این باشد که تا چین سفر کنید.»[۱۳]

یعنی علم مکان معینی ندارد، هر نقطه جهان که علم هست بروید و اقتباس کنید.

پرسش مهمی که از قدیم مطرح بوده این است که منظور اسلام از فریضه و واجب بودن علم چیست؟

هر دسته‌ای کوشیده‌اند کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را با همان رشته معلوماتی که خود داشته‌اند تطبیق دهند؛ متکلمان، علم کلام، مفسران، علم تفسیر، محدثان، علم حدیث، فقیهان، علم فقه، عالمان اخلاق، علم اخلاق و اطلاع از منجیات و مهلکات، و متصوفه، علم سیر و سلوک و توحید عملی را منطبق با کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته‌اند.

غزالی بیست قول در این زمینه نقل می‌کند، ولی همان‌طور که محققان گفته‌اند، مقصود از علم، هیچ یک از این علوم به‌طور خاص نبوده است. اگر مقصود علمی خاص بود، پیامبر به همان علم تصریح می‌کرد. مقصود هر علم سودمندی است که به کار می‌آید. توجه به یک نکته اشکال را به خوبی حل می‌کند و به‌طور کامل می‌توانیم بفهمیم که منظور اسلام چیست.

باید دید علم از نظر اسلام هدف است یا وسیله؟ بدون شک، معارفی چون معارف ربوبی و خداشناسی، و آنچه از شؤون خداشناسی شمرده می‌شود، مثل معارف مربوط به خودشناسی و معاد، هدف اند.

گذشته از اینها سایر علوم وسیله‌اند، نه هدف. یعنی، هر علمی، از آن جهت لازم و مفید است که مقدمه و وسیله اجرای یک عمل یا یک وظیفه باشد.

مطلب دیگری که باید بشناسیم این است که امروز دنیا بر پاشنه علم می‌چرخد، کلید همه حوایج، علم و اطلاعات فنی است، بدون علم نمی‌توان جامعه‌ای غنی، مستقل، آزاد، عزیز و قوی به وجود آورد. خود به خود، نتیجه می‌گیریم که هر زمانی، به ویژه در این زمان، بر مسلمانان واجب است که در فراگیری همه علومی که مقدمه رسیدن به هدف‌های اسلامی اند، کوتاهی نکنند. با این مقیاس می‌توانیم همه علوم مفید را علوم دینی بدانیم، می‌توانیم دریابیم چه علمی، واجب کفایی و چه علمی واجب عینی است، می‌توانیم بفهمیم که در یک زمان ممکن است کسب دانشی از اوجب واجبات باشد و در زمانی دیگر آن‌طور نباشد. این به میزان هوشیاری و توجه کسانی بستگی دارد که در هر زمانی اجتهاد می‌کنند و به استنباط احکام می‌پردازند.[۱۴]

از دیدگاه شهید مطهری، دامنه علوم دینی وسیع‌تر از دیدگاه متکلمان و فقیهان است. وی بر این باور است که نباید گستره علم دینی به فرایض دینی محدود گردد؛ بلکه هر دانشی که مقدمه علم به فرایض عینی یا کفایی دینی باشد، دینی به شمار می‌آید.[۱۵]

پس حاصل سخن آن که: از نظر اسلام، همه علومی که برای مسلمانان مفیدند، علوم دینی‌اند.[۱۶] و یا به تعبیر دیگر همه علومی که مقدمه فهم دین هستند دینی تلقی می‌شوند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – مرتضی مطهری، مسأله شناخت، تهران: صدرا، ۱۳۷۱ش، چاپ ششم، ص ۱۶۷٫

[۲] – همو، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴٫

[۳] – همان، ص ۲۸٫

[۴] – همان، ص ۱۴۵٫

[۵] – همان، ص ۱۶۳٫

[۶] – مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران: صدرا، ۱۳۷۴ش، ص۹۸٫

[۷] – همو، یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۶۴٫

[۸] – همو، علل گرایش به مادی‌گری، تهران: صدرا ،بی‌تا، ص ۵۵ و ۵۶٫

[۹] – همو، انسان کامل، تهران: صدرا، ۱۳۷۳ش، چ یازدهم، ص ۱۵۲ و ۱۵۳٫

[۱۰] – همو، مجموعه آثار، تهران: صدرا، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۲۹، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص ۳۲-۱۹٫

[۱۱] – همو، ده گفتار، تهران: صدرا، ۱۳۶۸ش، چ پنجم، سخنرانی فریضه علم؛ و بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۷۷٫

[۱۲] – بحارالانوار، همان.

[۱۳] – همان.

[۱۴] – مرتضی مطهری، بیست گفتار، تهران: صدرا، ۱۳۸۴ش، ص ۲۹۵- ۲۵۳٫

[۱۵] – همان، ص۳۳۷٫

[۱۶] – همان، ص۳۵۷٫