قبل از پاسخ به این پرسش، آشنایی با تاریخ ولادت آن حضرت و شرایط آ‌ن دوران لازم است. درباره تاریخ ولادت امام هادی(علیه السلام) مرحوم کلینی[۱] و شیخ مفید[۲] و شیخ طوسی[۳] و طبرسی[۴] نیمه ذی الحجه ۲۱۲ هـ.ق گزارش کرده اند. اگرچه برخی از گزارش ها میلاد خجسته آن امام همام را در ماه رجب سال ۲۱۴ حکایت نموده اند.[۵]

نام مادر آن حضرت، «سمانه»[۶] یا «سوسن»[۷] گزارش شده است.

مشهورترین لقب های مبارک شان، «هادی»، «نقی»، «العالم»، «الفقیه»، «الامین» و «الطیب» می‏ باشد[۸] که به نقل مرحوم ابن شهر آشوب، ایشان به «الفقیه العسکری» ملقب بود و کنیه شریف شان «ابوالحسن الثالث» بود.[۹] اگرچه مرحوم صدوق در معانی الاخبار آورده اند که امام هادی و فرزند گرامی شان، امام عسکری را «عسکریین» نامیده اند؛ زیرا آن دو بزرگوار در محله ای در سامرا (عسکر) سکونت داشته اند.[۱۰]

 

امام علی بن محمد(علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام جواد(علیه السلام) در سال ۲۲۰ق در حالی امامت شیعه اثنی عشری را عهده دار گردیدند که تنها هشت بهار از عمر مبارکشان می‏ گذشت.

روایات متعددی که از حیث تاریخی اعتبار بالایی هم دارند، بر امامت آن حضرت تأکید دارند؛ از آن جمله می‏ توان به روایات مرحوم کلینی از امام جواد(علیه السلام) اشاره نمود[۱۱] روایات نقل شده در ارشاد مفید[۱۲] و طبرسی[۱۳] نیز تأکید بر آن دارد.

دوران امامت امام علی بن محمد الهادی(علیه السلام) با شش تن از خلفای عباسی، معاصر بود که به ترتیب عبارتند از: معتصم (برادر مأمون)؛ واثق (پسر معتصم)؛ متوکل (برادر معتصم)؛ منتصر (پسر متوکل)؛ مستعین (پسرعموی منتصر) و معتز (پسر متوکل).

 

و اما درباره شروع امامت حضرت در دوران کودکی؛

نخست باید دانست، امامت، عهدی الهی است و امامان بایستی معصوم و منصوب الهی باشند و این عهد الهی به هر کسی نمی رسد و هر کس که شایستگی آن را دارد، بدین امتیاز مفتخر خواهد شد. پس عهدی الهی است که بر عهده انسان شایسته منصوب الهی قرار می‏ گیرد و سن خاصی در پذیرش آن معین نشده است.

علاوه بر این که پایین بودن سن امام جواد(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام)، خود می‏ تواند زمینه پذیرش امامت حضرت حجت بن الحسن العسکری در ۵ سالگی بوده باشد؛ و خداوند سبحان با قرار دادن دو امام گذشته در سنین کودکی، این زمینه را فراهم آورده است.

 

از دیدگاه عقلی و فلسفی نیز مانعی بر امامت در سنین کم وجود ندارد؛ زیرا هیچ محال ذاتی و وقوعی وجود ندارد و در صورتی که قدرت نامحدود الهی و اراده و مشیت حضرت حق اگر بر امری تعلق بگیرد، آن کار انجام خواهد پذیرفت.

امامان جواد و هادی(علیهما السلام)، تمام مسئولیت های امامت شیعه را به نحو احسن انجام داده اند. از تبیین دقیق و درست دین، تفسیر صحیح و روان قرآن، تربیت انسان های مؤمن و خداخواه، حفظ حریم حدود الهی و بیان احکام شرعی، مقابله با کج اندیشان و منحرفان و مبارزه با حاکمان ستمگر؛ و طبق شواهد متعدد تاریخی در هیچ یک از امور فوق کمترین کاستی و کوتاهی پیش نیامده است.

 

روایاتی از امام باقر(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) و امام جواد(علیه السلام) در امامت در سن کم وارد شده است. امام باقر(علیه السلام) در مورد حجت خدا بودن حضرت عیسی(علیه السلام) در کودکی به آیات ۲۹ و ۳۰ سوره مریم استناد کرده اند.[۱۴] امام رضا(علیه السلام) در دفاع از امامت امام جواد به این استدلال اشاره کرده اند[۱۵] و امام جواد(علیه السلام) در همین راستا به برابری نبوت و امامت اشاره نموده اند.[۱۶]

به نقل مرحوم کلینی از جناب اسماعیل بن مهران: «هنگامی که امام جواد(علیه السلام) برای بار دوم عزم خود را برای سفر به عراق قطعی نمود، به محضرش شرفیاب شدم و از نگرانی درونی خود پرده برداشتم و نظر حضرت را در مورد امام و حجت پس از خود، خواستار شدم. حضرت در پاسخ فرمود:

«الامر من بعدی الی ابنی علی»[۱۷] «امر امامت بعد از من به فرزندم علی (هادی) واگذار است».

به تعبیر مرحوم شیخ مفید، تمام ویژگی های امامت در ایشان جمع شده بود و هیچ تردیدی در این خصوص وجود نداشت.[۱۸]

 

 

پی نوشت ها


[۱] – کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۹۷٫

[۲] – مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص ۳۲۷٫

[۳] – طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج ۶، ص ۹۲٫

[۴] – طبرسی، اعلام الوری، ص ۳۳۹٫

[۵] – ابن جوزی، تذکره الخواص، ۳۶۲٫

[۶] – الکافی، ج ۱، ص ۴۹۷ ؛ مفید، الارشاد، ص۳۰۷٫

[۷] – نوبختی، فرق الشیعه، ص ۱۰۲٫

[۸] – ابن صباغ، الفصول المهمه، ص ۲۷۷٫

[۹] – ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۲، ص ۴۴۲٫

[۱۰] – صدوق، معانی الاخبار، ص ۶۵٫

[۱۱] – الکافی، ج ۱، صص ۳۲۳ و ۳۲۴ و ۳۲۵٫

[۱۲] – مفید، الارشاد، ص ۳۰۷٫

[۱۳] – اعلام الوری، ص ۳۳۹٫

[۱۴] – الکافی، ج۱، ص ۴۴۶٫

[۱۵] – همان، ج ۱، ص ۳۸۰٫

[۱۶] – همان، ج ۱، ص ۳۸۱٫

[۱۷] – همان، ج ۱، ص ۳۳۱ ؛ هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، ج۲ ص ۴۵۲٫

[۱۸] – مفید، الارشاد، ص ۳۰۷٫