دلیل اول 

در حدیث مرفوعى[۱] از امام على بن الحسین علیه السّلام روایت شده که فرمود: بخدا سوگند هیچ یک از ما، پیش از ظهور حضرت قائم علیه السّلام، خروج نکند جز آنکه حکایتش، حکایت جوجه‏ اى خواهد بود که پیش از درآمدن بالهایش، از میان آشیانه خود پرواز کند و کودکان آن را بگیرند و با آن بازى کنند.

بعضی، برای عدم مشروعیت قیام های قبل از ظهور، به این روایت استناد کرده‌اند.

 

بررسی سندی روایت اول

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ…»

این روایت، از نظر سند مرسل است. عَنْ رِبْعِیٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ؛ البته رِبعی مورد تایید عامه وخاصه است و روایت تا ایشان – اگر صحیح باشد – مشکلی ندارد. مشکل، بعد از رِبعی است.

طریقه ی مرسله بودن روایت: رِبعی از اصحاب امام صادق و امام کاظم است[۲]. (یعنی از سال ۱۲۰ هجری به بعد) و اگر از اصحاب امام کاظم باشد از صغار اصحاب امام صادق است. یعنی از امام باقر هم نمی‌تواند نقل کند چه برسد به اینکه بخواهد از امام سجاد نقل روایت کند! (امام سجاد سال۹۳ یا ۹۴ یا ۹۵ به شهادت رسیده اند) پس طبقه و سال رِبعی، متناسب با نقل از امام سجاد نیست، پس روایت، مرسل است. اگر رِبعی، چنین روایتی را به همین سند از امامی، نقل می‌کرد که متناسب با طبقه او باشد، ما هم سند را می‌پذیرفتیم، هر چند در متن و دلالت و معارضاتش باید بحث نماییم.

 

دلیل دوم

مرحوم نعمانی؛ روایت اول را با اندک تغییری، با سند دیگر از امام باقر نقل می‌کند: (تقریباً مضمون یکی است)

«خروج قائم ما اهل بیت مانند خروج رسول اللَّه است و کسى که از ما اهل بیت پیش از قیام قائم خروج کند مانند جوجه‏اى است که به پرواز در آید و از آشیانه خود بیرون افتد و دست خوش بازیچه کودکان شود»[۳].

 

بررسی سند روایت دوم

جابر بن یزید جعفی[۴] در این روایت، مشکلی ندارد. در اعتبار این بزرگوار همین بس که اکثریت عامه او را قبول ندارند و علتش این است که جابر: «یقول بالرجعه» چون قائل به رجعت است.[۵]

امّا قبل از جابر، احمد بن علی جُعفی، محمد بن مُثنی حَضرمی و عثمان بن زید جحنی مجهول و یا مهملند[۶].[۷]

مرحوم نمازی می‌فرماید: لم یذکروه[۸]، منظور سه کتاب مرحوم آقای خوئی، مرحوم مامقانی و مرحوم اردبیلی است. در این سه کتاب اسمی از این روات نیامده است.

چون روش مرحوم خوئی این است که قبل از بیان نظر خویش، حرف قدما و متاخرین را نقل می‌کند، پس عدم نقل ایشان، به معنای عدم ذکر در کتب قدماست و اگر بگوییم که مبنای مرحوم خویی، نقل رجال کتب اربعه (فقط) می‌باشد، باید گفت که مامقانی، اینطور نیست. ایشان از صحابه تا ۴۰۰ سال بعد را ذکر می‌کند.

در این سه کتاب (معجم الرجال، تنقیح الرجال، جامع الروات) که تقریباً محور کتب رجالی است، نامی از این چند نفر (احمد بن علی جعفی، محمد بن مثنی حضرمی و عثمان بن زید جحنی) ذکر نشده است.

یکی دیگر از راویان این حدیث، جعفر بن محمد بن مالک است، که از کسانی است که هم توثیق و هم تضعیف شده است.[۹]

نتیجه: با اینکه [حداقل] سه نفر از روات روایت، مشکل دارند، باز هم بعضی، اصرار بر استناد به چنین روایتی دارند. پس روایت بخاطر وجود مجاهیل و ضعفا، به ضعف خود باقی است. در ادامه به بررسی دلالی این دو روایت می پردازیم.

 

بررسی دلالی روایت

روایت اولی که جهت حرمت قیام های قبل از ظهور، مورد استناد بعضی، قرار گرفت، روایت کافی شریف بود[۱۰]؛ که این روایت، با قطع نظر از سند به قرینه ی وَ اللَّهِ لَا یَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا که در روایت است بیان تکلیف کیست؟

اینجا منظور خود ائمه هستند یعنی ما، تا قبل از ظهور امام زمان تکلیف به قیام نداریم و اگر یکی از ما قیام کرد، نتیجه نمی‌گیرد. در واقع این فرمایش امام در پاسخ به پافشاری برخی از شیعیان است که به ائمه طاهرین اصرار می‌کردند که بر ضد حکومت قیام کنید؛ امام می‌فرماید که قیام ما قبل از ظهور، با توجه به عدم وجود نیرو و افراد و زمینه، توفیقی در بر نخواهد داشت. چنین روایاتی در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین است و در مقام نهی از قیام دیگران نیست. ما برای این ادعا یک شاهد آورده ایم.[۱۱]

 

شاهد اول (شیعه ی تنوری)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، نقل می‌کند که: مامون رقی می‌گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم که سهل بن حسن خراسانى وارد شد. سلام کرد و نشست. عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه چقدر شما رؤوف و مهربان هستید شما امام هستید، چرا دفاع از حق خود نمى‏کنید با اینکه بیش از صد هزار شیعه شمشیر زن دارید. فرمود: بنشین خراسانى، خدا جانب ترا رعایت کند.

به کنیزى بنام حنیفه فرمود تنور را روشن کند. تنور، افروخته شد چنانچه یک پارچه آتش گردید و قسمت بالاى آن سفید شد. بعد رو به مرد خراسانى نموده و فرمود: برو بنشین داخل تنور. خراسانى شروع به التماس نمود؛ یا ابن رسول اللَّه مرا به آتش مسوزان. از جرم من درگذر خدا از تو بگذرد. فرمود ترا بخشیدم.

در همین موقع هارون‏ مکى‏ وارد شد یک کفش خود را به انگشت گرفته بود. عرض کرد: السلام علیک یا ابن رسول اللَّه. امام فرمود: نعلین را از دست بیانداز، برو داخل تنور بنشین. نعلین را انداخت و داخل تنور نشست.

امام شروع کرد با خراسانى به صحبت کردن از جریان هاى خراسان مثل اینکه در خراسان بوده است، بعد فرمود خراسانى برو ببین در تنور چه خبر است، به جانب تنور رفتم، دیدم چهار زانو در تنور نشسته است، از تنور خارج شد به ما سلام کرد امام علیه السّلام فرمود: از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا مى‏شود؟

عرضکرد بخدا قسم یک نفر هم نیست نه بخدا یک نفرهم، پیدا نمى‏شود، فرمود: ما در زمانى که پنج نفر یاور نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم.[۱۲]

توضیح: پس مضمون این روایت، بیان تکلیف خود ائمه طاهرین است که الان وقت قیامشان نیست. ولی آیا چنین تکلیفی، به دیگران هم سرایت می‌کند؟ امیرالمومنین هم در هیچ جنگ خلفا شرکت نکردند. ولی بقیه چه؟ آیا چنین روایاتی، معنایش این است که اگر در دوران غیبت، فقیهی مبسوط الیدی باشد و بتواند نوامیس شیعه را حفظ کند و استقلال کشور را حفظ نموده و شیعه را سربلند و دست دشمن را کوتاه کند حق ندارد قیام کند؟

از کجا، چنین برداشتی را می‌کنیم؟

در اینجا نوبت به کلام مرحوم خوئی می‌رسد که شاید تعجب آور باشد. ایشان، برخلاف اجماع شیعه، جهاد ابتدایی را برای فقیه جایز می‌داند. البته، فقیه درخواست می‌کند که فرماندهان نظامی جمع شوند، سپس، اگر زمینه اقتدار و عدم ترس از شکست بود، فتوا و دستور از جانب فقیه صادر می‌شود.

 

شاهد دوم

در اینجا روایت عیص بن قاسم، در مورد زید که امام (ع) در آن تکلیف خودشان را در آن دوران بیان می‌فرمایند را توضیح می دهیم.[۱۳]

عیص بن قاسم گفت: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: بر شما باد به تقوای خداوند یکتا که شریکی برای وی نیست، و مواظب جان های خود باشید: به خدا سوگند کسی که برای گوسفندان خود چوپانی دارد هنگامی که چوپان دیگری را می‌یابد که بهتر از اولی گوسفندانش را نگهداری می‌کند، گوسفندان را از اولی گرفته و به دومی می‌سپارد[۱۴]، چه نیکو بود اگر هر یک از شما دارای دو جان می‌بود، با یکی جنگیده و تجربه می‌اندوختید و با دیگری از تجربیات حاصله استفاده می‌کردید، لکن انسان یک جان بیشتر ندارد و هنگامی که از دست رفت دیگر راه بازگشت وجود ندارد، پس سزاوار است از جان های خودتان در جهت خیر استفاده نمایید. هنگامی که کسی برای قیام به سراغ شما آمد توجه و دقت کنید که برای چه هدفی قیام می‌کنید.

نگویید زید هم خروج کرد، زید فردی عالم و بسیار راستگو بود و شما را به حاکمیت و ریاست خودش دعوت نمی‌کرد، او شما را به آنچه رضای آل محمد است فرا می‌خواند، و اگر پیروزی و ظفر می‌یافت به وعده هایش وفا می‌کرد، وی علیه یک قدرت متمرکزی [حکومت بنی امیه ] خروج کرد تا آن را شکسته و متلاشی کند، اما ببینید آن کسی که امروز از خانواده ما قیام کرد [ محمد بن عبدالله ] شما را به چه چیز می‌خواند؟ آیا به رضای آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؟ که ما شهادت می‌دهیم به دعوت او راضی نیستیم. او امروز که تنها و بی‌یاور است ما را نافرمانی می‌کند. پس هنگامی که عَلَم و پرچمها برافراشت و افرادی اطراف او را گرفتند، چگونه از ما اطاعت خواهد کرد؟ به خدا سوگند رهبر و صاحب شما نیست مگر کسی که تمام فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر گرد او اجتماع کنند. اگر تمام فرزندان فاطمه بر کسی اجتماع کردند و ماه رجب بود با نام خدا برای قیام و یاری او حرکت کنید و اگر خواستید تا ماه شعبان تأخیر بیندازید، و اگر ماه رمضان را هم در شهر و خانواده خود روزه گرفتید و پس از ماه مبارک آماده قیام شدید شاید برای تقویت نیروی شما بهتر باشد، و خروج سفیانی برای شناسایی چنین قیامی به عنوان علامت شما را است [۱۵].

 

بررسی سند روایت

سند روایت، ظاهراً، مشکلی ندارد، هرچند مرحوم مجلسی، تعبیر به حَسن می‌فرمایند و این روایت را، صحیح یا موثق نمی‌دانند. حسن بودن روایت در نظر مرحوم مجلسی، به اعتبار ابراهیم بن هاشم است که امامی ممدوح است ولی توثیق خاص ندارد. هر چند نظر ما این است که، ابراهیم بن هاشم فوق وثاقت است، هر چند، توثیق هم دارد. لذا روایت به اعتبار ایشان صحیحه. [عدل امامی] است. صفوان در روایت هم مشکلی ندارد و عیص بن قاسم هم که ثقه است.

 

توضیح روایت

مرحوم قاریاغدی، صاحب البضاعه المزجاه[۱۶] می‌فرماید:

إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا …

اگر یکى از ما خاندان به نزد شما آمد [و شما را به شورش و خروج دعوت کرد] بنگرید که به چه هدفى می‌خواهید خروج و شورش کنید، و [براى توجیه کارتان ] نگویید: زید خروج کرد [پس براى ما هم این کار جایز است] زیرا زید مرد دانشمند و راستگویى بود و شما را به خویشتن دعوت نمی کرد، بلکه او شما را به رضای از آل محمد، دعوت می‌کرد.

توضیح: صاحب البضاعه المزجاه می‌فرماید: در ظاهر عبارت «فَانْظُرُوا عَلَى‌ای شَیْ‏ءٍ تَخْرُجُونَ»، تعلیل آمده است، یعنی لا تخروجوا معه بلا رویه و التامل بدون بصیرت زیر هر پرچمی نروید. معرفت وفهم و بصیرت و دوراندیشی داشته باشید.

عبارت «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ» حکایت از عظمت زید دارد و اگر هیچ دلیل دیگری، در مورد او نباشد، همین جمله، کفایت می‌کند. زید عالم و راستگو بود، پس دلیل امام، یکی این است که زید عالم بود. این‌ها مهم است. یک عالم و فقیه و صادق در راس کار باشد زَیْداً کَانَ عَالِماً» یعنی «عالماً بمن یستحق بالخلافه» او می‌داند که خودش، شایسته خلافت نمی‌باشد و خلافت از آنِ امام صادق علیه السلام می‌باشد. کدامیک از بزرگان ما که قیام کردند خود را امام خواندند؟ کشف الاسرار امام خمینی را ببینید که چگونه این بزرگوار در امیرالمومنین(ع)، ذوب شده بود. آیا این فرد برای خودش قیام کرده است؟!

امّا عبارت وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ، یکی از وجوهی است که ما برای توجیه روایات ناهیه داریم. روایاتی که امام نهی از دعوت به خویش کرده‌اند.

 وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى…

پس اگر [ زید] پیروز شده بود به یقین شما را به همان کسى که بدو دعوت کرده بود مى‏رساند، و جز این نبود که او بر حکومتى شورید که کاملاً آماده دفاع بود و مى‏خواست آن را در هم بکوبد. [علت شکست او این بود که با یک حکومت مقتدری طرف شد]

فَالْخَارِجُ مِنَّا…

کسی که امروز از ما، خروج می‌کند به چه چیز شما را دعوت می‌کند؟ آیا به عنوان رضاى از آل محمد دعوت می‌کند؟ ما، شما را گواه می‌گیریم که به چنین کسی راضی نیستیم. او که امروز، کسى با وى همراه نیست، نافرمانى‏ ما کند و هنگامى که پرچم ها و بیرق ها را پشت سر خود ببیند سزاوارتر است که سخن ما را نشنود (و به خواست ما عمل ننماید) مگر کسى که همه فرزندان فاطمه گرد او جمع شوند (و با او همراهى کنند).

توضیح: صاحب البضاعه المزجاه می‌فرماید: مراد از «الْیَوْمَ» قبل از ظهور امام زمان (عج) است، بنابراین، کسی که امروز شما را دعوت می‌کند، علیه ما تمرد کرده و از چارچوب دستورات ما خارج شده است و مخالف حکم ما می‌باشد، حال به هر طریق و گونه ای – شعارش طولی باشد یا عرضی و به خودش دعوت کند و یا به اهل بیت – که دعوت نماید. فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ شما را شاهد قرار می‌دهیم که ما راضی به چنین قیامی، نیستیم و او را قبول نداریم. ظاهرش این است که امام رضایت ندارد چون فائده ای بر آن مترتب نمی‌باشد. فقط جانها از بین می‌رود و نتیجه ندارد، چون مهلت حکومت جور، هنوز به پایان نرسیده است.

ضمناً، قیام کننده ای که اکنون با نظرات ما مخالفت می‌کند و متمرد است – با اینکه، یاری ندارد و کسی همراهش نیست- اولی است که در زمان قدرت و ریاست، ولایت و امامت ما را قبول ننماید.

 طبق این عبارت، اینطور نیست که امام، از هر قیام کننده راضی نباشد بلکه عدم رضایت در صورتی است که کسی از بنی فاطمه همراهش نباشد، پس بنا به این قرینه، امام تمام قیام ها را، رد نمی‌کند.

فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ …

به خدا سوگند، صاحب الامر شما نیست مگر کسى که همه بنى فاطمه موافقت کنند و بر او گرد آیند هر گاه ماه رجب باشد، بنام خدای عزوّجل رو آورید، و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب اندازید، زیانى نیست (و عیبى ندارد) و اگر بخواهید ماه رمضان هم (اقدام بکارى نکنید و) فریضه روزه را در میان خاندان خود بگیرید شاید این کار موجب نیروى بیشترى براى شما باشد، و همان خروج سفیانى (براى علامت و نشانه) شما را بس است (و آن نشانه حتمى است).

گرچه بگوییم که از این عبارت روایت، استفاده می‌شود که حضرت، مطلق قیامها را تا قیام سفیانی نفی می‌کند. ولی باید گفت که از حیث عبارت وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ مقید است، یعنی اینکه هر پرچم و شخصی، تا قیام امام زمان ارواحنا فداه مورد تایید نمی‌باشند به شرطی که این قیام دعوت به نفسه و عرضی باشد. ولی اگر برای اقامه و احیای امر به معروف و نهی از منکر و از بین بردن باطل باشد، اشکالی ندارد.

نتیجه: ما این روایت را موید قرار دادیم بر اینکه مراد از نهی، بیان تکلیف خودشان بوده است.

 

سه نکته:

  • روایات ناهیه که قیام‌ها را، ابتر و بی نتیجه می‌دانند با واقعیت تطبیق ندارد، زیرا قیام هایی صورت گرفته که دارای نتیجه بوده است که از این دسته قیام ها، می‌توان به قیام فاطمیین در آفریقا و قیام علویین در یمن و ایران، اشاره نمود، هرچند برخی هم [درجواب] گفته‌اند که چنین پیشگویی هایی، حمل بر غالب است، یعنی نوع این قیام ها به پیروزی نمی‌رسد و منافاتی با استثنائات ندارد.

برخی دیگر گفته‌اند: این نقض، وارد نیست چون این قیام ها، سراسر جهان را تسخیر نکرده بلکه محدوده خاصی داشته‌اند. البته چنین توجیهی هم صحیح نمی‌باشد زیرا، در روایات ناهیه آمده است که چنین قیام هایی، نتیجه ای در بر ندارد و صحبتی از تسخیر جهان به عنوان هدف قیام، نشده است.

اشکال برخی دیگر، اینگونه است که قیام هایی که عنوان نقض دارند، از علویین نمی‌باشد، پس اصل پیشگویی به قوت خود باقی است. جواب این است که چنین اشکالی هم، صحیح نمی‌باشد چون قیام کنندگان، جزو علویین بوده‌اند و نفی علویت، بر اثر تبلیغات عباسیین بوده است.

  • این سنخ روایات که ظاهرش، نهی از قیام است؛ از موضوعات و جعلیاتی است که امویین و عباسیین برای جلوگیری از قیام علویین جعل کرده‌اند.[۱۷]
  • چگونه می‌توانیم بگوییم، امام در مقام تخطئه قیام های قبل از ظهور است در حالیکه، امام از قیام زید[۱۸] شهید تجلیل می‌کند؟!

 


 

[۱] – عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا یَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا کَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَکْرِهِ قَبْلَ أَنْ یَسْتَویَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْیَانُ فَعَبِثُوا بِهِ (کلینى،کافی، ج‏۸، ص: ۲۶۴)

[۲] – مرحوم آقای خوئی در معجم (ج۷،ص۱۶۰) و مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال(۲۷،ص۸۵)، راجع به ربعی بحث کرده‌اند. مرحوم مجلسی هم در مراه العقول (ج۲۶،ص۲۵۶) روایت را مرفوع می داند.

[۳] – «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْجُعْفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ کَخُرُوجِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَکْرِهِ‏ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْیَان‏» (الغیبه، نعمانی ؛ ص، ۱۹۹،با ب ۱۱، ح ۱۴)

[۴] – حجم بسیاری از روایات (تا ۷۰ هزار حدیث) را نزد خود داشته است. وسایل الشیعه با این عظمت ۳۵ هزار حدیث است و یا کل صحاح ستّه با حذف مکررات به ۹ هزار حدیث نمی‌رسد. روایاتش را از امام باقر و او از رسول الله نقل می کند. همه روایاتش را پاره کردند – به مقدمه صحیح مسلم مراجعه نمایید – چون قائل به رجعت است.

[۵] – کسی که اعتقاد به برگشت امیرالمومین دارد از نظر اینها مردود است. ولی کسی که به امام برمی‌گردد و لعن و سب می‌کند را ثقه می‌دانند. اهانت به امیرالمومنین از نظر اینها نقطه ضعف نیست. نقطه ضعف این است که بگوییم امیرالمومنین در همین دنیا رجعت می‌کند.

[۶] – مهمل یعنی اینکه اصلا در کتب رجالی اسمش نیامده است. ولی مجهول در کتب رجالی اسمش ذکر شده ولی توصیف به توثیق و تعدیل نشده است.

[۷] – به معجم رجال الحدیث ج ۲ ص ۱۶۸ و جلد ۱۱ ص ۱۱۰ و جلد ۱۷ ص ۱۸۵، مراجعه نمایید.

[۸] – مستدرکات (ج۱ ص ۳۷۸)

[۹] – با توجه به اینکه جعفر بن محمد بن مالک، روایات مهدوی زیادی را نقل کرده است، لذا برآن شدیم که راجع به این شخص، بحث گسترده تری، داشته باشیم؛ که درجای خود به آن اشاره شده است. برخی مثل: نجاشی، خویی و تستری او را ضعیف می شمارند. برخی مثل: شیخ طوسی و مامقانی از او دفاع می کنند. علامه حلی هم توقف می کند.

[۱۰] – اگر کسی بگوید که همه روایات کافی شریف، صحیح است و نیازی به بررسی سندی ندارد، در جواب می‌گوییم که ما – بر خلاف اخباریین – چنین نظری را قبول نداریم. مرحوم آقای خوئی در مقدمه کتاب شریف معجم رجال الحدیث‌شان به این نکته اشاره می‌کنند که ما چنین حرفی را نمی‌زنیم، این گزافه گویی و زیاده روی است، که بگوییم تمام روایات کافی شریف صحیح است. روایات در کافی هم، باید بررسی سندی شود.

برخی از روایات در کافی شریف است – انگیزه مرحوم کلینی را در نقل چنین روایاتی نمی‌دانم، اشتباه نساخ بوده یا نظر خاصی، نسبت به بیان آن داشتند – که با اعتقادات ما نمی‌سازد. روایاتی از قبیل: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: إِنِّی و اثْنَیْ‏ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی و أَنْتَ یَا عَلِیُ‏ زِرُّ الْأَرْضِ- یَعْنِی أَوْتَادَهَا و جِبَالَهَا…»[۱]، طبق این روایت، ائمه هدی، سیزده نفر هستند. به هرحال برخی روایات هستند که جای تامل دارند. پس این مبنا قابل قبول نیست، و ما باید روایات [ حتی کتاب کافی] را بررسی کنیم.

 

[۱۱] – البته به چند شاهد دیگر هم در آینده اشاره می کنیم.

[۱۲] – مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۷،ص ۱۳۴

[۱۳] – اگر دقت کنید! روایاتی که از آن ها، استفاده‌ی نهی از قیام می‌شود، معمولاً از امام صادق علیه السلام است. بر این اساس، شاید بتوان گفت که روایات ناهیه، مربوط به دوران خاصی (مثل زمان درگیری عباسیون و علوییون) می‌باشد.

[۱۴] – مرحوم قاریاغدی صاحب البضاعه المزجاه می‌فرماید: این عبارت، تمثیل است. می‌خواهد حال امام و رعیت را به حال راعی و غنم، تشبیه کند. امام در جامعه به منزله راعی است. این امری، عقلایی است که انسان حتی برای گوسفندانش، چوپان بهتر را انتخاب می‌کند، پس انسان هم نمی‌تواند از کسی پیروی کند مگر آنکه اعلم به مصالح شخص باشد و از دیگران، بازدارنده تر از محارم الهی باشد.

[۱۵] – عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِیهَا الرَّاعِی فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی هُوَ فِیهَا یُخْرِجُهُ وَ یَجِی‏ءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذِی هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی کَانَ فِیهَا وَ اللَّهِ لَوْ کَانَتْ لِأَحَدِکُمْ نَفْسَانِ یُقَاتِلُ بِوَاحِدَهٍ یُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ کَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِیَهً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَکِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَهٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَهُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا[۱۵] فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِیَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْیَوْمَ إِلَى أَیِّ شَیْ‏ءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا الْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ الرَّایَاتُ وَ الْأَلْوِیَهُ أَجْدَرُ أَنْ لَا یَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَهَ مَعَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَیْهِ إِذَا کَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَا ضَیْرَ[۱۵] وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِی أَهَالِیکُمْ فَلَعَلَّ ذَلِکَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَى لَکُمْ وَ کَفَاکُمْ بِالسُّفْیَانِیِّ عَلَامَهً؛ کلینی، کافی ؛ ج‏۸ ؛ ص۲۶۴، ح ۳۸۱

[۱۶] – وفات مرحوم قاریاغدی در سال ۱۰۸۹ و وفات مرحوم مجلسی ۱۱۱۱ است. ولی حدس من این است در دورانی که مرحوم قاریاغدی، کتاب البضاعه المزجاه را تالیف می کرده، کتاب مرآه العقول موجود بوده و ایشان روایاتی را هم،از مجلسی نقل می‌کند که یا از خودشان شنیده و یا از کتابشان خوانده است.

[۱۷] – این مطلب، در حد یک احتمال قبول است. چون این ها، انگیزه و داعی بر این امور داشته‌اند و کارخانه های جعل احادیث شان- خصوصا در دوره عباسیین- سه شیفت کار می‌کرده است. مرحوم علامه امینی در سلسلهالکذابین، آمار بالغ بر ۵۰۰ هزار حدیث می‌دهد. گمان نمی‌کنم، همه کتب صحاح به ۱۰هزار برسد( یعنی ۵۰ برابر!)، به شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌حدید (ج۴، ص۳۴) مراجعه نمایید، ایشان شرح مبسوطی در این مورد دارد. ولی بخواهیم که در خصوص روایات ناهیه هم بگوییم که این دسته، جعلی است، نیاز به دلیل قوی دارد و این سخن در حد یک احتمال، مورد قبول است.

[۱۸] – در آینده به بررسی قیام زید خواهیم کرد.