در این متن می خوانید:
      1. تأدیب عرفا توسط خدا

تأدیب عرفا توسط خدا

مرحوم آقای شیخ رجبعلی خیّاط، بزرگواری که شما اسم او را زیاد شنیدید. می‌گوید: من یک موقع داشتم از کوچه‌ای رد می‌شدم در ذهن من فکر مکروهی آمد که بروم آن را انجام بدهم. البتّه نقل نکرده است که آن فکر مکروه چه بود ولی می‌گوید از آن فکر پشیمان شدم. به خیابان رسیدم، می‌خواستم عرض خیابان را طی کنم و به آن طرف بروم تعدادی شتر داشتند عبور می‌کردند. من ایستادم که آن‌ها بگذرند و من به آن طرف خیابان بروم. شتر آخر یک لگد به سمت من پرت کرد که اگر من کنار نرفته بودم قطعاً ضربه خورده بودم. همان اطراف مسجدی بود، به آن مسجد رفتم.

آدم رند و زرنگ این‌طور است. مرحوم حاجی نوری در مستدرک الوسائل نقل کرده است اگر یک خار به دست شما فرو می‌رود، کابوسی در شب می‌بینید و یک مرتبه بیدار می‌شوید، پای شما به سنگی می‌گیرد و زمین می‌خورید این گرفتاری‌های کوچک، در روایت آمده است تمام این گرفتاری‌ها به خاطر عملی است که شما انجام داده‌اید. چون حساب کارهای خود را نداریم می‌گوییم از روی شانس چنین اتّفاقی افتاد، تیغی به دست من فرو رفت، پای من به سنگی گرفت. شانس یعنی چه؟ ما در این عالم شانس نداریم، همه چیز روی علّت است، همه چیز روی حساب است منتها چون ما حساب کارهای خود را نداریم می‌گوییم از روی شانس اتّفاق افتاده است.

مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیّاط چون آدم رندی است وقتی این لگد شتر به سمت او آمد سریع به مسجدی که آن اطراف بود رفت و توسّل کرد که خدایا چرا این لگد به سمت من آمد؟ مردم زیادی داشتند از خیابان عبور می‌کردند چرا این لگد به سمت آن‌ها نرفت به سمت من آمد؟ عالم که بی‌حساب و کتاب نیست، چرا به سمت من آمد؟ چیزی که می‌گویم در کلاس بنده نیست، مربوط به کلاس ایشان است که خدا حتّی توقّع یک فکر مکروه را از او ندارد. می‌گوید: به من فهماندند که این فکر غلط تاوان آن اندیشه‌ی مکروهی بود که کردی، چرا آن فکر به ذهن تو آمد؟ من گفتم خدایا من که آن کار را انجام ندادم، پشیمان شدم. به من گفتند آن لگد شتر که به تو نخورد، باد آن از کنار گوش تو رد شد که بفهمی این ملک خدایی است و این عالم بدون حساب و کتاب نیست.

مولوی در دیوان شمس تشبیه زیبایی کرده است. می‌گوید: این خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی که خدا در دنیا برای ما به وجود می‌آورد…

یک دم به باغم می‌کشی یک لحظه داغم می‌کشی      پیش چراغم می‌کشی تا وا شود چشمان من

(یک دم به باغم می‌کشی) خوشی‌ها، (یک لحظه داغم می‌کشی) ناخوشی‌ها، (پیش چراغم می‌کشی تا وا شود چشمان من) این‌ها همه برای بیدار شدن ما است. خداوند متعال که نعوذ بالله برای دل خنک شدن و برای تشفّی خاطر ما را تنبیه نمی‌کند، این کارها برای بیدار شدن ما است.