مانع شدن ام هانی از رفتن امام حسین به کربلا

موقعی که امام حسین (علیه السّلام) می‌خواست از مدینه حرکت کند خیلی از افراد آمدند به ابا عبدالله گفتند حسین جان نرو، از سر خیرخواهی شروع به نصیحت کردن به ابا عبدالله کردند. یکی از آن کسانی که آمد به امام حسین (علیه السّلام) خیرخواهی کرد و از روی نصیحت کردن گفت نرو عمّه‌ی ایشان ام هانی، خواهر امیر المؤمنین بود. امّ هانی زن با عظمت و مجلّله‌ای بود که خیلی به او احترام می‌گذاشتند، سنی هم از او گذشته بود. وقتی که ابا عبدالله خواست کاروان خود را آماده کند، آمد گفت عمّه جان نرو. من دیشب خوابی دیدم که اگر بخواهی به این سفر بروی به شهادت می‌رسی و کشته خواهی شد و از کشته شدن تو قریش شرمنده می‌شود. ابا عبدالله (علیه السّلام) فرمود: عمّه جان من می‌روم و از کشته شدن من نه قریش که مسلمان‌ها شرمنده می‌شوند. همین‌طور نبود؟! غیر از آن چند نفری که به کمک امام حسین آمدند، بقیّه شرمنده نشدند که او چه مسلمانی است، شرمنده از مسلمانی خودشان نشدند که این چه مسلمانی است که پسر پیغمبر رفت، ما به کمک او نرفتیم جز آن چند نفری که به کمک ابا عبدالله رفتند، بقیّه در مسلمانی خودشان شرمنده شدند. عمّه جان نه فقط قریش از کشته شدن من شرمنده می‌شود، بلکه مسلمان‌ها شرمنده خواهند شد.