«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِنا شَفیعِنَا حَبیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ رُؤیَتَهُ ‏وَ نُصرََتهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ‏».

خدا مالک همه‌ی ممکنات

خداوند عزیز و حکیم انسان را برای خود آفریده است، همه‌ی ممکنات ملک خدا است، برای خدا است؛ «لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏»[۲] خدا هم مالک است، هم مَلِک است. «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ»[۳] لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ»[۴] هم فرمان، تدبیر، اداره‌ی عالم مخصوص ذات خود او است و هم همه‌ی موجودات قائم به او هستند. مالکیّت پروردگار عالم نسبت به همه‌ی عالم آفرینش مالکیّت واقعی است.گرچه خدای متعال در برخی از موارد مالکیّت اعتباری هم برای خود قرار داده است.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (1)

سلطه‌ی خدا بر عالم وجود

 خدای متعال حقیقتاً بر عالم سلطه دارد، نفوذ دارد. قیّوم عالم است، قوام عالم به او است. ریز و درشت عالم، ظاهر و باطن عالم، همه‌ی ابعاد وجودی همه‌ی موجودات در قبضه‌ی قدرت پروردگار متعال است و قهّاریّت خدا در اعماق وجود موجودات نفوذ دارد، نفس‌کشی در عالم نیست. ملک طلق خود او است، شریک ندارد، هم باز ندارد، رقیب ندارد؛

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (11)

توکّل و اعتماد به خدا در امور

 ولی خدا انسان را برای خود آفریده است که در مورد حضرت موسای کلیم این آیه‌ی کریمه است که «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»[۵] موسی تو برای من هستی و پروردگار ودود از ابتدا مستقیماً وجود مبارک حضرت موسی را اداره کرد، هم تولّد او و هم حفاظت از او؛ الهام خدا به مادر موسی که «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ»[۶] این‌ها برای ما درس آرامش است. آدمی که خدا را باور دارد، هیچ خطری برای او خطر نیست. فرعون آن همه جنایت را مرتکب شد که موسی به وجود نیاید ولی قدرتی در مقابل قدرت خدا وجود ندارد. مگر می‌تواند جلوی اراده‌ی خدا را بگیرد؟ ۲۰ هزار کودک سر بریده شده که موسایی به وجود نیاید. خدا چه کرد؟ خدا موسی را در دامن خود او گذاشت و اراده کرد که خود فرعون او را بزرگ بکند. همان کسی که آن همه قتل مرتکب شده است که این به وجود نیاید، خدا اراده کرد که این را به دست خود او بدهد. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»[۷] قبل از آن که به دامن آتش بسپارد، به دامن آب سپرد. «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ»[۸]؛

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (10)

مخلوقات تحت فرمان خدا هستند

طلبه باید این‌ها را جزء جان خود بکند. موسای خدا باشد. بداند که هم آب تحت فرمان خدا انقیاد دارد هم آتش؛ آب و آتش مأمور خدا هستند، مار و عقرب مأمور خدا هستند. گرگ و شیر همه‌ مأمورین خدا هستند. از اراده‌ی خدا، از فرمان خدا تخطی نمی‌کنند. شیطان هم مأمور خدا است، او هم خود سر نیست. او هم شکارهای خود را دارد؛ خدای متعال برای افراد ناسپاس شیطان را مأمور کرده است تا آن‌هایی که با هدایت الهی حرکت نمی‌کنند، شیطان در بی‌راهه‌ها آن‌ها را گرفتار می‌کند. شیطان هم مأمور خدا است. چیزی نیست که خدا بر او قاهر نباشد، خدا مالک او نباشد و این موسی یکی از آن نمونه‌های بارز است.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (9)

تحت حفاظت بودن انسان توسّط خدا

خدا همه چیز را به همین نحوه اداره می‌کند ولی چشم ما دیده است عادت کرده است. گوش ما شنیده است، عادت کرده است. ما خیال می‌کنیم که حفاظت خدا حضرت موسی را در آب یا در آتش یا در دامن یک جانی قاتلی که با همه‌ی وجود می‌خواهد این نباشد، خدا با دست او بزرگ نمی‌کند؟ خدا ما را این‌طور بزرگ نمی‌کند، ما هم همین‌طور هستیم. ما هم در همه‌ی شرایط تحت حفاظت خدا هستیم. برای خدا آتش و آب و زیر سقف فرقی نمی‌کند. خطر همه جا خطر است و خدا هم همه جا خدا است. هیچ فرقی بین دریا و ساحل نیست. هیچ فرقی بین آتش و گلستان نیست. همه جا اراده‌ی خدا… بنا باشد کسی آسیب ببیند، بنا باشد کسی نابود بشود، می‌شود. هیچ چیزی حفاظ نمی‌شود. آن‌جایی هم که خدا نگه می‌دارد، فرق نمی‌کند آدم بفهمند همه‌ی عالم ملک خدا است، همه‌ی عالم تحت فرمان خدا است و برای خدا هیچ تفاوتی بین آتش نمرود و سیم برق و زیر سقف نیست. ما دم به دم از خدا وجود می‌گیریم، دم به دم مورد حفاظت خدا هستیم. خدا یک لحظه دست حفاظت خود را بردارد، ما در امن‌ترین محیط نابود می‌شویم. آن‌جا هم که خدا سنگر حفاظت خود را در اختیار ما قرار داده است، در میان آب و آتش هم محفوظ می‌مانیم.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (8)

مالک و مَلک بودن خدا

 این یک حقیقتی است که اراده‌ی خدا همه کاره است، هیچ موجودی هیچ نقشی بدون اراده‌ی خدا ندارد. اگر خدا یک چنین باوری به آدم بدهد، آن وقت این آیه معنی پیدا می‌کند «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۹] خطری که بدون استثناء پیامبران را تهدید می‌کرد، قدرت‌های مسلّح و مجهّز و جنایتکار مقابل انبیاء بودند؛ شما یک جا دیدید یک پیغمبری شوکه شده باشد، رنگ او پریده باشد، ترسیده باشد. یک جا دیدید در ایفای رسالت خود تردید پیدا کرده باشد این‌ها «کَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّکُه الْعَوَاصِفُ»[۱۰] خوب با این باور با این حقیقت که همه‌ی عوالم مخلوق خدا است، کار خدا است و هر کننده‌ای مالک کار خود است و عالم که فعل الله است کار خدا است، مملوک خدا است و خدای متعال علاوه بر این‌که مالک است، مَلِک هم است خدا برنامه‌ریزی کرده است؛

 «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[۱۱] هیچ موجود بی‌حسابی در گردونه‌ی آفرینش پیدا نمی‌شود، درنده‌ها روی حساب درنده هستند، گزنده‌ها روی حساب گزنده هستند، پرنده‌ها حساب خود را دارند، یک موجود سلمی مثل گوسفند هم حساب خود را دارد.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (7)

برنامه‌ریزی عالم به دست خدای متعال

خدای متعال تمامی عوالم را به همه پیوسته است و هر موجودی را در جای مناسب خود قرار داده است و آن برنامه‌ریزی اوّلی که «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[۱۲]ٍ مخزن همه چیز نزد ما است، ما از خزینه خرج می‌کنیم ولی بدون حساب خرج نمی‌کنیم؛ «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».

احاطه‌ی وجودی خدا بر عالم

 این حقایق برای ما درس‌هایی است، یکی حضور عینی حق تعالی در شراشر عالم وجود است، خدا محیط است، احاطه‌ی وجودی دارد. خدا هیچ کجا غایب نیست، اعضای بدن ما با این‌که یک بدن هستیم بعضی از آن‌ها از بعضی دیگر غایب است ولی خدا از هیچ عضویی، از هیچ جزئی از اجزای بدن ما غیبت ندارد، خدا در عمق وجود ما و در عمق وجود کائنات حضور دارد. چون او ظاهر است، همه‌ی ظاهرها به ظهور او ظاهر هستند و چون او باطن است، همه‌ی اسرار به وجود او سر هستند. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۱۳] این حقیقت توحیدی است که اگر کسی به این رسید، حقیقت حق آشکار شده است.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (6)

سیرورت عالم به سوی خدا

نکته‌ی دیگر این است که مالک حکیم است، ملک خود را رها نمی‌کند این ملک الهی در ید قدرت مالک به سوی رشد است. «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»[۱۴] هر عاقلی، هر موجودی که فطرتی دارد، او رو به پیش است. هیچ کسی ملک خود را رها نمی‌کند، ملک خود را راکد هم نگه نمی‌دارد. ملک باید تحت تدبیر مالک به ثمر برسد، رشد بکند، توسعه داشته باشد. خدای متعال هم ملک خود را در مسیر رشد قرار داده است، لذا بدون استثناء همه‌ی موجودات به سوی او روان هستند «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ» سیرورت موجودات هم به سوی حضرت دوست است.

به سمت رشد بودن موجودات در این عالم

درس دیگری که در این مسئله حائز اهمّیّت است این است که پروردگار متعال مالک موجودات است، همه‌ی موجودات را هم هدایت کرده است؛ «الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»[۱۵] خدای متعال این مسیر رشد را در درون موجودات قرار داده است، یک جاذبه‌ای از درون موجودات که منشأ کوشش موجود است و یک کششی از بیرون او را به سوی مقصد پیش می‌برد که نتیجه‌ی آن سیرورت إلی الله است، همه‌ی موجودات در حال شدن هستند. در حال وجود هستند. ولی وجود آن‌ها وجود تکاملی است، سیر إلی الله است. موجوداتی هم که در مقطعی افول دارد، از بین می‌رود، این‌ها را باید در مجموعه حساب کرد. این چون فدای موجود دیگری می‌شود، در نتیجه فنای خود همین هم بقای او است. حیوان یک گیاه را می‌خورد، آدم یک حیوان را می‌خورد، این گیاه نابود نشده است، این حیوان نابوده نشده است آن فنای او، کاهش آن مقدّمه‌ی افزایش او در مسیر دیگر است.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (5)

مظهریّت کامل انسان برای خدا

مجموعه‌ی عالم از مبدأ کاملی نشأت گرفته است و همه‌ی موجودات به سوی کمال است. لکن ظرفیّت‌ها تعیین کننده است، هیچ موجودی ظرفیت این موجود را، این موجود دو پا را ندارد. از این رو اگر خدای متعال به موسی می‌فرماید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»[۱۶] یا در حدیث قدسی دارد «خَلقتُ الأشیاءَ لَک وَ خَلقتُکَ لِنَفسی» همه چیز برای تو است ولی تو برای من هستی. این معنی دارد، معنی آن این است که هیچ موجودی مظهریّت کامل برای من نمی‌تواند داشته باشد. تو هستی که می‌توانی خدا را در خدایی او آیینه باشی. تو هستی که می‌توانی هر چه به تو دادم، هیچ چیزی را برای خود ندانی به فقر خود آشنا بشوی «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[۱۷].

تواضع علمای سابق

 سابقاً علمای ما، فقهای ما واقعاً اوّل آن تواضع بوده است، بعضی از چیزها را بد نیست، ما در زندگی خود رعایت بکنیم. علما برای این‌که واقعاً تواضع واقعی خود را عمل کرده باشند، صدر نشین نبودند. در ذیل مجلس می‌نشستند. در که باز می‌شد همان دم در می‌نشستند. ولی امروز خود دم در نشستن شأن است، خلاف تواضع است. لذا انسان جایی وارد بشود چون معمّم است منتظر باشد برود آن‌جا بنشیند که آدم‌های مهم آن‌جا می‌نشینند واقعاً خلاف تواضع است. واقعاً در میان مردم هم سازنده نیست. نباید ما این کار را بکنیم. هر جا که جا بود، باید در همان جای خالی برویم بنشینیم. «شرف المکان بالمکین» آدم که با جا بزرگ نمی‌شود. جا با آدم بزرگ می‌شود. بیایید ما این سنّت‌ها را از بین ببریم. حالا آقای یک محلی می‌شویم، امام جمعه می‌شویم، امام جماعت می‌شویم این‌ها حداقل‌ها است، از همّت بلند نیست که انسان امام جماعت مسجدی بشود.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (4)

انسان چشمه‌ی حکمت الهی

 همّت بلند این است که انسان چشمه‌ی حکمت الهی است «مَن أخلَصَ للَّهِ أربعینَ صَباحاً جَرَت یَنابیعَ الحَکمَه مِن قَلبِهِ‏»[۱۸] چشمه‌های حکمت در درون انسان بجوشد و وقتی حرف می‌زند بلندگوی خدا باشد، گوینده خدا باشد، از زبان انسان حکمت ببارد، در ببارد. ما می‌خواهیم مظهر علم خدا باشیم، چشمه‌ی قدرت خدا بشویم. این‌که حالا یک جایی پیدا کردیم بیکار بودیم ما هم یک چیزی به دست ما آمده است، یک مسجدی داریم، یک کرسی درسی داریم، یک منبری می‌رویم این‌ها همّت بلند نیست،

بلند پرواز بودن انسان از طریق بندگی

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مَعَالِیَ الْأُمُورِ»[۱۹] خدای متعال دوست دارد بنده‌ی او بلند پرواز باشد ولی بلند پروازی جز از طریق بندگی خدا نخواسته است. ما آمدیم بنده باشیم. «کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً»[۲۰] لذا یکی این مسئله است در شهرستان می‌روید عالمی وارد می‌شود، مردم می‌خواهند ایجاد رقابت بین دو تا عالم بکنند یکی را جلو می‌اندازند، یکی را جای خاص می‌برند آن‌جا برای او جا باز می‌کنند. نکند یک حال خاصّی به ما دست بدهد، خیال بکنیم این‌ها شأن است. این‌ها آدمیّت است، این‌ها ارزش است. خدا می‌داند ضدّ ارزش است. چشم به این امور ندوزیم. منتظر سلام مردم نباشیم. منتظر احترام مردم نباشیم. خود را بنده بدانیم و از همه پایین‌تر بدانیم. افتخار ما به این باشد که ما در برابر بندگان خدا کوچکی می‌کنیم. تواضع در برابر بندگان خدا تواضع در برابر خدا است. اکرام بندگان خدا اکرام حق تعالی است، به همه احترام بکنید توقّع احترام هم نداشته باشید. جای خاصّی هم در مجالس، در دعوت‌ها برای خود منظور نبینید. در نامه‌هایی هم که می‌نوشتند این حالت باطنی که خود را ساخته بودند می‌نوشتند الاحقر. ولی به تدریج این الاحقر خود این عنوان علما شد. دیگر خود این یک شأنی بود که فلانی هم اهل احقر شد، این‌ها واقعاً خاک بر سری است. این‌ها واقعاً سقوط است، انحطاط اخلاقی است. آدم برای خود یال و کوپالی و عنوانی درست بکند و ژستی و قیافه‌ای بگیرد و الفاظی و جایی و این‌ها واقعاً نیست. قاموس تربیت دینی این نیست.

نبود اختلاف در میان پیامبران

 هیچ یک از پیغمبرها این‌طور عمل نکردند که بعضی از ما این‌طور عمل می‌کنیم، هیچ وقت. نه رقابتی هیچ پیغمبری با پیغمبر دیگر رقیب نبود. این بود که امام می‌فرمودند: اگر ۱۲۴ هزار پیغمبر امروز بودند هیچ اختلافی با هم نداشتند. همه ظهر هم بودند، ظهیر هم بودند، کمک هم بودند، پشت هم را داشتند. هیچ پیغمبری بر پیغمبر دیگر حالت تنافس نشان نمی‌داد، رقابت نشان نمی‌داد. ولی عرفا آمدند مسئله‌ی الاحقر را به یک حقیقت دیگری تبدیل کردند که اگر این هم بازی نباشد.

مسخ کردن معانی بعضی از کلمات

 خیلی از اداها و اطفارها بازی با شئون ارزشی اسلام است. همه چیز را خراب کردن، مثل دنیایی غرب کلمه‌ی استعمار را کلمه‌ی استثمار را و کلمه‌ی آزادی را همه‌ی این‌ها را آمدند این‌ها مسخ کردند، معنی را از آن گرفتند، یک کار دیگر با آن کردند. ما نباید این‌طور باشیم. العبدی که آقای بهجت رایج کردند روی قبر ایشان هم العبد است و روی رساله‌ی ایشان هم العبد بود، این برای آقای بهجت واقعاً عبودیّت بود. ولی ما می‌خواهیم خود را بزرگ بکنیم مثل آقای بهجت می‌خواهیم العبد بشویم. این نیست. این‌ها ادا درآوردن است، این بدل است، این حرکت بی‌محتوا است. لذا عرفای ما در ذیل نامه‌های خود فقیر می‌نوشتند. فقیر اصطلاح قرآنی است. ما حقیر را نداریم که اصطلاح قرآنی باشد. ولی «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»[۲۱] فقر هر کسی به مقدار معرفت او است. معرفت هر کسی بیشتر باشد، فقر او بیشتر است.

معرفت نشانه‌ی استعداد

 یعنی معرفت نشانه‌ی استعداد است، خدا هر کسی هر مقدار قابلیّت داشته باشد، ظرف او هم مقدار باشد به مقدار ظرفیت خدا به او می‌دهد. معرفت بیشتر نشانه‌ی ظرفیت بیشتر است و نشانه‌ی این ا ست که فقر او، نیاز او بیشتر بوده است، پس خدا بیشتر به او داده است. هر کسی به اندازه‌ی نیاز خود از خدا می‌گیرد، به اندازه‌ی فقر خود از خدا می‌گیرد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» هر چه فقیرتر باشید، بیشتر در معرض فیض الهی قرار می‌گیرید. هر چه تعبیر قرآن کریم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[۲۲] امّا اگر خود را مستغنی دیدید، بی‌نیاز دیدید خود را کسی دیدید، خدا هم شما را به حال خود رها می‌کند. خدا ببیند کسی به او احساس احتیاج نمی‌کند، خدا او را به خود واگذار می‌کند.

درک فقر اساس سعادت

«أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» لذا اساس سعادت ما درک فقر خود ما است. هر چه فقر خود را بیشتر بیابیم، عطش ما برای غنی شدن اتّصال به غنی مطلق بیشتر می‌شود و تا عطش و تشنگی نباشد خدا به آدم نمی‌دهد. (آب کم جو تشنگی آور به دست) اگر عطش نباشد، آب هم به شما بدهند، بالا می‌آورید، آن را جذب نمی‌کنید. امّا عطش که بود خدای متعال حکیم‌تر از آن است که به کسی نیاز بدهد، عطش بدهد ولی آب به کام او نرساند. اگر کسی عطش داشت، خود این نعمت الهی است معلوم می‌شود که خدا بنا دارد به آدم آب بدهد. عطش کمال، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»[۲۳] اگر کسی عطش کمال دارد، یعنی عطش خدا دارد اگر کسی همه کاره‌ی او خدا است،خدا همه چیز است خدا همه کس است، اگر کسی عطش به او دارد یعنی عطش به کمال دارد، عطش به جمال دارد این ویژگی انسان است. غیر از این باشد انسان نیست. آن موجودی که خدا به خود اختصاص داده است یعنی موجودی که ظرفیت دارد اسماء الهی را در سطح وسیعی در وجود خود نشان بدهد، مرآت باشد، آیینه باشد، حجاب‌ها کنار برود او خدا را در علم خود، در قدرت خود، در جمال خود، در جلال خود در کرم خود و -در ابعاد مختلف- در بهاء خود در نور خود خدا را نشان بدهد. تا حجاب منیّت است آن عطش نیست، وقتی هم آن عطش نباشد، قابلیّت نیست خدا هم به آدم نمی‌دهد. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»

بندگی و دریافت عطش

حالا چه کار بکنیم که ما این عطش را پیدا بکنیم؟ تنها راه آن بندگی است یعنی ترک گناهان قدم اوّل است. تقوا، پرهیز از اموری که خدا را ناراضی می‌کند، اگر ما در این مسیر ثبات قدم نشان بدهیم خدا قول داده است که به ما عطش بدهد، قول داده است که ما را ببرد. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ‏»[۲۴].

تجلیل از روز مباهله

 این ایام خیلی نور دارد باطن این ایام سراسر ولایت است، تجلیّات عرشی پیامبر و دودمان پیامبر است. خوب غدیر را پشت سر گذاشتیم که إن‌شاءالله هم پشت ما هم است و هم روبروی ما است. غدیر امام است. هم قائد ما است، هم سائق ما است. غدیر محیط بر ما است. ما در دامن امیر المؤمنین هستیم، ما بچّه‌های حضرت علی هستیم، پدر ما دارد ما را در دامن خود بزرگ می‌کند. هر چه است از امیر المؤمنین است. علیّ بن ابی‌طالب (علیه الصّلاه و السّلام) است؛ روز مباهله در مدرسه‌ی مرحوم آیت الله مجتهدی علما اجتماع دارند غدیر میسور نشد، بنا شد مباهله را إن‌شاءالله علمای بزرگوار تجلیل بکنند، از این آبشخور إن‌‌شاء‌الله جرعه‌نوش باشند.

قداست داشتن مکان‌ها مانند قداست زمان‌ها

 نزول سوره‌ی هل اتی که برادر عزیز ما با لحن خوش خود مناسبت بود این روزها همین آیات تلاوت بشود نزول آیه‌ی «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ»[۲۵] در این روزها بوده است. روزها مثل مکان‌ها می‌ماند همین‌طور که امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: شما را چه می‌شود وقتی گره‌ای به کار شما می‌افتد نمی‌روید در مسجد دو رکعت نماز بخوانید و از خدا بخواهید مشکل شما را حل بکند. قداست زمان‌ها مثل قداست مکان‌ها است. در این ایام إن‌شاءالله معرفت می‌دهند، عشق می‌دهند، محبّت می‌دهند، همه چیز می‌دهند از این رو دامن اهل بیت را بگیرید کسی عطش خدا داشته باشد «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ»[۲۶] باید دامن علی و اولاد امیر المؤمنین را گرفت.

Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (2)Sadighi-13950703-HozeElmiye-ThaqalainSite (3)

 


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸۹٫

[۳]– سوره‌ی ملک، آیه ۱٫

[۴]– سوره‌ی حشر، آیه ۲۳٫

[۵]– سوره‌ی طه، آیه ۴۱٫

[۶]– سوره‌ی قصص، آیه ۷٫

[۷]– همان، آیه ۸٫

[۸]– سوره‌ی قصص، آیه ۷٫

[۹]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۱۰]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ‏۱۵، ص ۶۵٫

[۱۱]– سوره‌ی رعد، آیه ۸٫

[۱۲]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۱٫

[۱۳]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۱۴]– سوره‌ی شوری، آیه ۵۳٫

[۱۵]– سوره‌ی طه، آیه ۵۰٫

[۱۶]– سوره‌ی طه، آیه ۴۱٫

[۱۷]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۵٫

[۱۸]– مصباح الشریعه، ص ۳۵۵٫    

[۱۹]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۷، ص ۷۳٫

[۲۰]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۴۰۰٫

[۲۱]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۵٫

[۲۲]– سوره‌ی علق، آیات ۶ و ۷٫

[۲۳]– سوره‌ی طه، آیه ۴۱٫

[۲۴]– سوره‌ی عنبکوت، آیه ۶۹٫

[۲۵]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۲۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۵٫