پاسخ به این سؤال در گرو بررسى دقیق شرایط زمان و مکان است. از نظر زمانى، هنگام حضور امام (علیه‌السلام)  در مدینه، هنوز مرگ معاویه اعلام عمومى نشده بود. علاوه بر آنکه عموم مردم هنوز تفاوت میان حکومت یزید و معاویه را به خوبى درک نمى‌کردند؛ زیرا گرچه چهره یزید براى کسانى همچون امام حسین (علیه‌السلام) ، عبداللّه‌ بن زبیر، عبداللّه‌ بن عمر و عبدالرحمن بن ابى‌بکر ـ به عنوان چهره‌اى شرابخوار، سگ‌باز و میمون‌باز ـ شناخته شده بود؛[۱] امّا بیشتر مردم تحت تأثیر تبلیغات معاویه و باند اموى و نیز سیاست تطمیع و تهدید معاویه، در زمان حیات او با پسرش بیعت کرده بودند.[۲]

 از نظر مکانى، مدینه موقعیّت مناسبى براى قیام نداشت؛ زیرا:

 یکم. گرچه تعداد زیادى از مردم مدینه و به ویژه انصار به خاندان اهل بیت (علیهم‌السلام)  علاقه داشتند. اما علاقه آنان در حدى نبود که حاضر به جان‌فشانى و حتى کمتر از آن در راه آنان باشند؛ چنان‌که این سستى و کوتاهى را به خوبى در جریان سقیفه و پس از آن نشان دادند. جالب است بدانیم هنگامى که حضرت على (علیه‌السلام)  به قصد مقابله با سپاه بیعت‌شکنان از اهل مدینه یارى خواست، بیشتر آنان به او پاسخ مثبت ندادند و حضرت (علیه‌السلام)  مجبور شد تا تنها با چهارصد[۳] یا هفتصد نفر[۴] از مردم این شهر، به مقابله با سپاه چند هزار نفرى مخالفان برود.

دوم. مدینه پس از پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله خود را تابع سیاست حاکم نشان مى‌داد؛ از این رو به پیروى از سیاست شیخین (ابوبکر و عمر) شناخته مى‌شد که حساسیت فراوانى در حفظ سنّت آن دو در عرض سنّت پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله داشت؛ چنان‌که نماینده این گروه، عبدالرحمن بن عوف، در جریان شوراى عُمَر، پیروى از سنّت آن دو را به عنوان پیش شرط، براى واگذار کردن حکومت به حضرت على (علیه‌السلام)  عنوان کرد؛ ولى حضرت علیه‌السلام زیر بار آن نرفت.[۵] در به خلافت رسیدن حضرت على (علیه‌السلام)  نیز نقش اصلى و محورى از آن اهل مدینه نبود؛ بلکه مردم مهاجر از شهرهاى مختلف مملکت اسلامى ـ به ویژه کوفه ـ بودند که بر خلافت آن حضرت اصرار داشتند.

سوم. تعداد فراوانى از قبایل مختلف قریش ـ به ویژه افرادى از باند اموى همچون مروان و خاندانش ـ در آن عصر در مدینه نفوذ و تسلّط فراوان داشتند و بدیهى بود که آنان در مقابل هر اقدام امام (علیه‌السلام)  به سرعت موضع‌گیرى مى‌کردند.

  چهارم. جمعیت مدینه در این زمان به اندازه‌اى نبود که بتوان به عنوان یک قیام بزرگ و سرنوشت‌ساز روى آنها حساب کرد؛ به ویژه در مقام مقایسه با شهرهاى بزرگى همچون کوفه، بصره و شام این جمعیت، بسیار اندک مى‌نمود.

پنجم. مدینه در طول تاریخ نشان داده بود که محلّ مناسبى براى قیام علیه حکومت مرکزى و قدرتمند به شمار نمى‌آید و قیامى که در این شهر رخ مى‌دهد، پیشاپیش محکوم به شکست است؛ چنان‌که قیام مردمان این شهر در سال ۶۳ ق علیه حکومت یزید (واقعه حرّه) به راحتى سرکوب شد.[۶] همین‌طور قیام‌هاى علویان همچون قیام محمد بن عبداللّه‌ معروف به نفس زکیه (سال ۱۴۵ ق[۷]) و قیام حسین بن على موسوم به شهید فخ (سال ۱۶۹ ق[۸]) با پایدارى اندک اهل مدینه مواجه شد و به راحتى شکست خورد.

ششم. پیشینه اهل مدینه در زمان حکومت اموى، نشان داده بود که آنها حاضر به دفاع جدى در مقابل حکومت اموى از خاندان اهل بیت علیهم‌السلام نیستند؛ زیرا سال‌ها به دنبال سیاست لعن امام على (علیه‌السلام)  ـ که از سوى معاویه ابلاغ شده بود ـ در این شهر و برفراز منبر آن، حاکمان اموى به بدگویى از حضرت على (علیه‌السلام)  مى‌پرداختند و این مردم ـ با آنکه کذب سخنان آنان را مى‌دانستند ـ کمتر حاضر به اعتراض جدّى علیه این سیاست بودند و بیشترین مقاومت‌ها در مقابل این سیاست از سوى خاندان اهل بیت (علیهم‌السلام)  و به ویژه امام حسین (علیه‌السلام)  بود که حتى پس از موضع‌گیرى آن حضرت کسى به یارى او برنمی‌خاست.[۹]

 هفتم. حاکم اموى (ولید بن عتبه) به خوبى بر اوضاع شهر مسلّط بود و چنان نبود که با یک قیام، زمام امور از دست او خارج شده و به دست مخالفان افتد.

 

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

نویسنده:گروه مؤلفان


[۱] – تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۲۸٫

[۲] – الامامه و السیاسه، ج ۱، صص ۱۶۱ـ۱۶۴٫

[۳] – تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۸۱٫

[۴] – مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۹۵٫

[۵] – تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۶۲٫

[۶] – الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۵۹۳٫

[۷] – همان، ج ۳، صص ۵۶۳ ـ ۵۷۹٫

[۸] – تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۰۴ و ۴۰۵٫

[۹] – بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۱٫