دین اسلام داراى توانمندىها و ساز و کار یا «دینامیزم درونى» ویژهاى است که در عین حفظ اصالت خود توان هماهنگى و پاسخدهى به نیازهاى متغیر عصرى را داراست.

آگاهى تفصیلى در این باره در گرو توجه به مسائل زیر است:

 

یک. اسلام، دین خاتم

این انگاره که «اسلام، دین خاتم است»، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مىفرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ ».[۱]

در روایتى آمده است: «… لانّ اللّه تبارک و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غض الى یوم القیامه»؛[۲] یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.

در روایتى نیز آمده است: «حکم الهى و تکالیف خداوند، در حق اولین و آخرین یکسان است؛ مگر اینکه علت یا پدیدهاى پیش آید که باعث دگرگونى حکم شود. همگان نسبت به تغییر حکم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر همه یکسان است. از همانهایى که پیشینیان سؤال شدهاند، آیندگان نیز سؤال مىشوند و مورد محاسبه قرار مىگیرند».[۳]

در روایات دیگرى آمده است: «حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامه و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامه لا یکون غیره و لا یجىء غیره»؛[۴] «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مىشود».

 

دو. لوازم خاتمیّت اسلام

خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:

۲-۱ – عدم تحریف؛ یکى از مهمترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونهاى که دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممکن مىنمود. از این رو دین خاتم باید از ساز و کارى بهرهمند باشد که آن را از تحریف حفظ کند.

۲-۲ – جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دورهاى، نباید محروم از هدایت الهى (دین ) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مکان خود باشد؛ باعث محرومیت انسانها و نسلهاى دیگر، از دین مىگردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد. پس دینى مىتواند دعوى خاتمیت داشته باشد که همگانى و جاودانه باشد.[۵]

لازمه این امر آن است که دین، در هر دورهاى و با هر زمانه و زمینهاى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسانها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر – که او را محتاج به دین کرده است – کارآمد و پاسخگو باشد.

از آنجا که زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درونمایهها و ساز و کار مناسبى در دین خاتم، موجود باشد که بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین کند. این ساز و کار، رمز جاودانگى و توانایى آن، در هدایت بشر در هر زمان و مکان است.

 

سه. تحوّلات و رویکردها

در طول تاریخ زندگى بشر – به ویژه در قرنهاى اخیر – تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونىها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:

۳-۱ – تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحوّلات عصرى مىبندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مىنوازد.

۳-۲ – تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرفکاوى، مثبت مىانگارد! نگاهى اغراقآمیز به تحوّل و دگرگونىها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مىخواند. به اصول پشت پا مىزند و آنها را کهنهپرستى مىخواند و گمان مىبرد که عقب نماندن از قافله پیشرونده زمان، تنها در گرو نو جویى و نو خواهى است.

۳-۳ – واقعنگرى اعتدالى؛ این انگاره ایستایى مطلق را بر نمىتابد و تغییر و تحوّل را، اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب نمىآورد؛ بلکه بر اساس جهان بینى و انسانشناسى واقعگرا، به جست و جوى امور ثابت و تغییرپذیر مىپردازد و مرز این دو را شناسایى کرده و براى هر یک، جایگاه خاص خود را مىگشاید.

استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مىنویسد: «نیازهاى انسان به دو دسته تقسیمپذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى.

نیازهاى اولى، امورى است که از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مىگیرد. این دسته از نیازها به سه گروه تقسیم مىشود:

الف. نیازهاى جسمى، (مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و…)؛

ب. نیازهاى روحى و روانى، (چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و…)؛

ج. نیازهاى اجتماعى، (مانند معاشرت، مبادله، تعاون و…) .

این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمىآید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت، همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.

نیازهاى ثانوى، امورى است که به تبع نیازهاى نخستین، پدید مىآید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاکم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مىشود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى و دارویى، مصالح ساختمانى و دانشها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مىکند.

نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیمپذیر است:

الف. نیازهاى ثابت (مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت…)؛

ب. نیازهاى متغیر (مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مکانى، نوع مناسبات، ابزارها و…) .

بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یک از حاجتهاى اولیه.[۶]

 

چهار. رمز جاودانگى اسلام                       

اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است.

«جرج برنارد شاو» در مقدمه کتاب «Mohammad The Apostle of Allah» مىنویسد:

«من همیشه نسبت به دین محمد (صلیاللهعلیهوآله)، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشتهام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صورتهاى متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیشبینى مىکنم و از هم اکنون هم آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد (صلیاللهعلیهوآله) مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود».[۷]

اما اینکه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است؛ علتهاى مختلفى دارد که مىتوان به بعضى از آنها اشاره کرد:

۴-۱ – عنصر امامت

قرآن درباره ختم دین الهى مىفرماید: «… الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِیناً »؛[۸] «امروز کافران از اینکه به دین شما اختلالى رسانند، ناامید گردیدند. پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و بهترین دین را که اسلام است، برایتان برگزیدم».

بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده که حافظ دین است و از آنجا که مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسئله مسلّم بوده و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است.[۹]

امامان معصوم: براى محفوظ ماندن اسلام، در طول تاریخ حضور خود، سه کار انجام دادهاند:

۱ – در کنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عینا نقل کردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یک قرن منع کتابت حدیث )، سنت نبوى را نابود سازد. آنان با این کار منابع دین را حفظ کردند.[۱۰]

۲ – روشهاى فهم قرآن و شیوه استنباط احکام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط کنند. این روش – که اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده – راهى است که مىتواند رأى اسلام را در همه زمانها و درباره هر موضوعى از منابع دین، به دست آورد.

۳ – افراد داراى شایستگى لازم براى به کارگیرى این روش را به مردم معرفى کردند. امام عسکرى (علیهالسلام) از حضرت صادق (علیهالسلام)نقل مىکند: «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا على هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه»؛[۱۱] «هر کس از فقیهان امت من که از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى کند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند؛ سزاوار است که دیگران از او پیروى کنند».

۴-۲ – عنصر اجتهاد

فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در دورههاى مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اکتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخگوى دین را میسّر ساخته است.

۴-۳ – قوانین ثابت و متغیر

انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین پایدار و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع کرده است.

«دکتر واگلرى» – استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا – ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن، با شرایط هر عصر مىنویسد:

«… تعجّب ما از دینى افزوده مىشود که مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مىکند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مىریزد که تحوّل و تطوّر را پذیرا است و با عالىترین ترقّیات فکرى متناسب است».[۱۲]

۴-۴ – پیوند با عقل

یکى از مهمترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یکدیگر رابطه تلازم و جدایىناپذیر دارند؛ چنان که گفته شده است: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»؛[۱۳] «هر آنچه عقل حکم کند، شرع نیز همان را انجام مىدهد، و آنچه شرع حکم کند، عقل نیز همانگونه حکم مىکند».

بازتاب این مسئله، در فرایند اجتهاد و استنباط احکام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا که در کنار کتاب و سنت، عقل نیز یکى از منابع استنباط قلمداد شده است.

۴-۵ – جامع بودن

همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچیک از حوزههایى که انسان در آن نیازمند هدایتهاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.

ادوارد گیبون[۱۴] مىنویسد:

«قرآن… قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظامات مدنى و جزایى و حاوى قوانینى است که تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مىکند… دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى. همین مجموعه قوانین از تکالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى، از تزکیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت، از حقوق عمومى تا حقوق فردى، از منافع فردى تا منافع عمومى، از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد».[۱۵]

۴-۶ – هماهنگى با فطرت و طبیعت

انسانها در عین دارا بودن تفاوتها و دگرگونىهایى که بر اثر شرایط زمانى و مکانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانهاى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیقترى برقرار کند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجّه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یکى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.

عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:

۱ – وجود قوانین حاکم و کنترل کننده (چون قاعده لاضرر و…)؛

۲ – دادن اختیارات به حکومت (جامعه ) اسلامى؛

۳ – نپرداختن به ظاهر زندگى؛[۱۶]

۴ – انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛

۵ – تعادل و اعتدال؛

۶ – رابطه علّى و معلولى احکام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛

۷ – تأکید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل؛[۱۷]

۸ – کران ناپذیرى قرآن و سنت؛[۱۸]

  1. هدفهاى پایانناپذیر.[۱۹]

۴-۷ – عدم اختصاص به عرب

اینکه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست  است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینکه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینکه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچگاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس» (جمیع مردم ) و یا مؤمنان خطاب کرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:

۱ – بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بوده و در عین بساطت و سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است که براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجّه و در خورِ دقّت است.

۲ – برخى از آیات – چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر – جز با تعمّق و ژرف کاوىهاى دقیق و روشمند عالمانه، قابل درک نیست.

۳ – بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش کنونى یا آینده بشریت قابل درک است.[۲۰]

۴ – بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى، فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانىهاى پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام)فهم پذیر است. تفاسیر مأثور از آنان، گنجینههاى ارزشمندى است که حقیقتهاى والاى قرآن را به نیکوترین وجهى، در اختیار بشریت قرار مىدهد. این نکته چیزى نیست که تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلکه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّک مىجویند.

۴-۸ – عصرى نبودن قرآن

اینکه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشتهها اشاره کرده است، آن را منحصر به  یک عصر نمىسازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذکر چند حادثه و نکته تاریخى گذرا نیست.

این کتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، کیهانشناسى، انسانشناسى، راهشناسى، راهنماشناسى و مجموعه گستردهاى از احکام، اخلاق و… است که همه زمانها را پوشش مىدهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى، تأمین مىکند.

از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى کار کرد آنها در آینده نیز است.

به عبارت دیگر هر یک از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حکم و قانونى است که داراى کلیت و شمول است.

قرآن درباره بنىاسرائیل مىگوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهار نارضایتى از غذاى واحد نموده و خواستهاى مادى متعددى مطرح کردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند».[۲۱]

این بیان نشان مىدهد که رفاهطلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیرهبختى خواهد انجامید. این درس بزرگى براى همه کسانى است که پس از رهایى از بند حکومتهاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندک دشوارى، صبورى نمىورزند و در جستوجوى خواستهاى مادى بىتابى مىکنند.

افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت، بحث کرده و آیندهاى درخشان در سایه حاکمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.

 


پی نوشت ها

[۱] – انبیا ۲۱ ، آیه ۱۰۷ ؛ و «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَاللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ » (احزاب (۳۳ )، آیه ۴۰ ).

[۲] – صدوق، عیون اخبار الرضاع، ج ۲، ص ۱۳۰٫

[۳] – کلینى، فروع کافى، ج ۵، ص ۱۸، باب ۱۳٫

[۴] – همان، ج ۱، ص ۵۸، ح ۱۹ ؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۴۸، باب ۱٫

[۵] – براى آگاهى بیشتر ر.ک: الف. عبداللّه جوادى آملى، شریعت در آیینه معرفت، ص ۲۱۴ – ۲۲۷ ؛ ب. محمدتقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج ۲، ص ۱۱۳ – ۱۲۶ ؛

پ. جعفر سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ؛

ت. مرتضى مطهرى، ختم نبوت ؛

ث. عبداللّه جوادى آملى، ولایتفقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص ۲۳۶٫

[۶] – جهت آگاهى بیشتر نگا:

الف. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، ج ۱ و ۲ ؛

ب. همان، وحى و نبوت، قم: صدرا؛

پ. همان، ختم نبوت، قم: صدرا.

[۷] – سید هادى خسروشاهى، اسلام دین آینده جهان، قم: نسل جوان، ۱۳۵۱، ص ۱۳٫

[۸] – مائده۵ ، آیه ۳٫

[۹]– براى مطالعه بیشتر ر.ک:

الف. ابن عساکر شافعى، به نقل از: جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، بیروت: انتشارات محمدامین، ج ۲، ص ۲۸۹ ؛

ب. جلال الدین سیوطى، ۹۹۱ ه ، الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹ ؛

پ. شهاب الدین، آلوسى، روح المعانى، دار احیاء التراث العربى، ج ۶، ص ۱۹۳ ؛

ت. شیخ محمد عبده (۱۳۲۳ ه )، المنار، دارالفکر، ج ۶، ص ۴۶۳ ؛

ث. ابىبکر احمدبن على الخطیب، تاریخ بغداد، دارالکتب العربى، ج ۸، ص ۲۹۰ ؛

ج. ابى عساکر شافعى، تاریخ دمشق، دارالفکر، ج ۴۲، ص ۲۳۳ ؛

چ. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دارالکتب العلمیه، ج ۷، ص ۳۴۲٫

[۱۰] – ر.ک:

الف. رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، قم: الهادى، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۸۲ و ۵۹۵ ؛

ب. علامه سید مرتضى عسکرى، معالم المدرستین، ج ۲، ص ۴۴ ؛

پ. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۵، ص ۱۱۸ ؛

ت. ابن حجر العسقلانى، فتح البارى، بیروت: دارالمعرفه، ج ۱، ص ۱۹۴ ؛

ث. محمدرضا جلالى نائینى، توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل، تهران: اقبال، چاپ سوم، ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۳۵ ؛

ج. الجامع الصحیح، ج ۱، ص ۵۷، ح ۱۱۴ ؛ ص ۵۲، ح ۱۰۰ ؛ ج ۲، ص ۳۷۳، ح ۳۰۵۳ ؛ ج ۳، ص ۱۸۱، ح ۴۴۳۱، ج ۳، ص ۱۸۲، ح ۴۴۳۲ ؛ ج ۴، ص ۲۹، ح ۵۶۶۹ ؛ ج ۴، ص ۳۷۵، ح ۷۳۶۶ ؛

چ. احمد حنبل، مسند، ج ۱، ص ۳۵۵٫

[۱۱] – حرّ، عاملى، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۳٫

[۱۲] – واگلرى، دفاع از اسلام، ترجمه فیروز حریرچى، تهران: فروغى، بىتا، ص ۱۲۵٫

[۱۳] – حرّ عاملى، وسائل الشیعه، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت الاحیاء التراث، قم: چاپ ۲، ج ۲۷، ص ۱۳۱٫

[۱۴]Edward Gibbon.

[15] – جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد (صلیاللهعلیهوآله) و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، قم: دارالتبلیغ اسلامى، بىتا، ص ۹۸ و ۹۹٫

[۱۶] – جهت آگاهى بیشتر نگا:

الف. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت، قم: صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۴ ؛

ب. همان، خاتمیت، قم: صدرا.

[۱۷] – نگا: محمود، فتحعلى، مبانى اندیشه اسلامى ۴، درآمدى بر نظام ارزشى و سیاسى اسلام، قم: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، ۱۳۸۳٫

[۱۸] – مرتضى مطهرى، خاتمیت، قم: صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۴، صص ۱۵۷ – ۱۸۹٫

[۱۹] – همان، صص ۶۹ – ۸۶٫

[۲۰] – براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: موریس، بوکاى، مقایسهاى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبیحاللّه دبیر، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

[۲۱] – نگا: بقره ۲ ، آیه ۶۱٫