۱ – چه کسی سر مطهر امام حسین را برید؟شمر یا سنان بن انس؟


در این که چه کسی سر امام† را از تن جدا کرد، در منابع تاریخی نام افراد ذیل آمده است: ‎
۱ –  سِنان بن‌انس[۱]

۲ – شَمِر بن‌ذی‌الجوشن[۲]

۳ – خَوْلیّ بن‌یزید[۳]

۴ – سنان بن‌انس با مشارکت زُرعه بن‌شریک[۴]

و دیگران.
یکی از مورخان به نام «سبط ابن‌جوزی» پس از نقل چند قول در تعیین قاتل (جدا کننده سر مطهّر) امام† نوشته است: درستآن است که قاتل حسین †، سنان با مشارکت شمر بوده است.[۵]
امّا با توجّه به آن که کهنترین و معتبرترین منابع و نیز اکثر آنها، قاتل امام†را سنان دانستهاند، به نظر میرسد که بُرنده سر مطهّر امام†، سنان بن‌انس بوده است، امّا شمر در مقام فرمانده بخشی از لشکر، سنان را که به تعبیر گزارشهای تاریخی، فردی احمق و جسور[۶] بوده است، مأمور این کار کرده است و او این مأموریت را پذیرفته و اجرا کرده است. چنان که یکی دیگر از مورخان مشهور به نام «ابن‌اثیر» پس از نقل برخی اقوال در این باره، گفته است: صحیح آن است که حسین بن‌علی ‡را سنان بن‌انس، کشت. [۷]
از اینرو اگر در زیارت عاشورا و امثال آن، شمر مورد لعن قرار گرفته است، میتواند به اعتبار دستور مستقیم وی به سنان برای انجام این کار و سایر خصومت‌های او، و نیز مخالفت وی با پیشنهاد مصالحهآمیز عمر‌سعد به امام حسین ـ ع ـ و تحریک وی عبیدالله بن‌زیاد را مبنی بر عدم پذیرش پیشنهاد عمرسعد در باره به پایان رساندن این نزاع از طریق مذاکره و مصالحه، باشد.[۸].

 

 

۲ – آیا پس از شهید شدن مختار ثقفی توسط مصعب ابراهیم بن مالک اشتر به کوفه حرکت کرد و انتقام گرفت یا اتفاق دیگری افتاد؟


در پاسخ به این سوالتان باید گفت: دشمن، میان مختار وابراهیم اختلاف افکنده وبه تفرقه افکنی پرداخت. این حیله دشمن موجب شد که میان ابراهیم ومختار جدایی وفاصله ایجاد شده و گویا ابراهیم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از این رو در پی حادثه حمله مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی می ورزید[۹] و حتی گفته شده به نامه های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اولیه اش از قوای مصعب ، توجهی نکرده، نزد او باز نگشت [۱۰]

همین کناره گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد .[۱۱] نامه ی مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان – خلیفه اموی شام – به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین – مقر حکومت خود – حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد .[۱۲]

 

 

۳ – آیا امام سجاد از قیام مختار راضی بود؟۴- سر ابن مرجانه که برای امام سجاد فرستاده شد ایشان چه کردند؟


از طلب رحمتی که حضرت سجاد (ع)در حق او نمودند، روشن می‌شود که حضرت از قیام او راضی بوده است. درباره این سوال و سوال بعد به مطالب زیر توجه فرمایید:
زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد ـ علیه السلام ـ آوردند امام فرمودند: «که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.» (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵، ج۵، ص ۲۸۵ (. ودر جای دیگر فرمود: «حمد و ستایش، خدایی را که انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید»( جامع الرواه، ج۱، ص ۲۲.)

 


۵-
چرا در زیات عاشورا هم نام بن زاد و هم نام بن مرجانه برای لعن کردن آمده؟


در زیارت عاشورا ابتدا به صورت عام و کلی آمده است:‌ و لعن الله آل زیاد و آل مروان — یعنی تمام خاندان آنان.
و در ادامه به صورت خاص آمده است: و لعن الله بن مرجانه که در اینجا به صورت خاص و اشاره به یک فرد دارد و نه خاندان آنان.

 


۶ – 
واقعه حره:


در ۲۸ ذی الحجه سال ۶۳ هجری قمری در منطقه حرّه[۱۳] حادثه خونینی اتفاق می افتد(کشتار مردم مدینه توسط لشکر یزیدکه صحابه و تابعین هم در بین آنها بودند) که به لحاظ همین مکان به «واقعه حره» معروف می شود.[۱۴]
شرح ماجرا:
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در سال ۶۰ هجری ، موجی از خشم و نفرت در مناطق اسلامی و خصوصا مدینه بر ضد حکومت یزید برانگیخته شد ، حاکم مدینه (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) گروهی از اهل مدینه را با اشاره یزید به شام فرستاد تا از مراحم یزید برخوردار شده و مردم را به اطاعت از او تشویق نمایند . این هیئت مرکب از منذر بن زبیر بن عوام ، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی ، عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه بود.
از آنجا که یزید نه از تربیت اسلامی برخوردار بود و نه مشاورانی داشت که او را توصیه به رفتار سنجیده حداقل در برابر آن جمع کنند و همچنین از تدبیر پدرش هم بی بهره بود نزد آنان نیز از شرابخواری و سگبازی و تشکیل بزمها و مجالس آواز و فسق و فجور کوتاهی نکرد.[۱۵]
نمایندگان با چشم خود فسق و فجور یزید را دیدند ، آنها سگبازی ، شرابخواری ، قمار و … او را از نزدیک مشاهده کردند ، بنابراین هنگامی که به مدینه برگشتند اهل مدینه را از اعمال زشت و پلید یزید آگاه نمودند؛ پسر حنظله گفت : «من از نزد شخصی برگشته ام که اگر هیچکس با من یاری و همکاری نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت ، او به من عطیه داد و مرا احترام کرد ولی من عطیه او را نپذیرفتم مگر اینکه در جنگ با وی از آن استفاده کنم»[۱۶]

 


مردم مدینه هم حاکم مدینه عثمان را که عامل یزید بود به همراه مروان حکم و سایر امویها از مدینه بیرون کردند[۱۷] و آشکارا به سب و لعن یزید پرداختند و گفتند : «کسی که قاتل اولاد حضرت رسول صلی الله علیه واله است و با محارم خود ازدواج میکند ، تارک صلوه است و شرب خمر میکند لایق خلافت نیست» ، و با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند.
هنگامی که این خبر با نمامی مروان به گوش یزید رسید «مُسْلِم بن عُقْبَه المُرِّیّ» را که مردی سالخورده و درآن حال بیمار بود و به او مجرم و مسرف (به دلیل اسرافش در کشتار اهل مدینه) هم می گویند[۱۸] با لشکرى فراوان از شام به جانب مدینه گسیل داشت تا در مدینه ترس و وحشت ایجاد نموده و آنرا غارت نماید ، اقدام به قتل عام کرده و برای یزید از اهل مدینه به عنوان عبد یزید بیعت بگیرد.[۱۹] وقتی مسلم بن عقبه با لشکرش به نزدیکی مدینه رسیدند در سنگستان مدینه که مـعـروف بـه « حـرّه واقـم » اسـت با اهل مدینه که برای دفع حمله آنها بیرون آمده بودند روبرو شدند ، پیشنهاد حمله از جانب حره از طرف مروان بن حکم بود وی پیوسته مسرف را بر کشتن اهل مدینه تحریک مى کرد ، وی به مسرف گفت: اگر پیروزی می خواهی از طرف شرق مدینه (از جانب حره واقم) لشکریانت را آماده کن ، وقتی اهل مدینه به سوی تو خروج کنند خورشید در پشت سر شما و در مقابل آنها و صورتشان خواهد بود، سپس آنها را به اطاعت از یزید دعوت کن اگر اجابت کردند که هیچ و الا از خدا کمک بخواه! و آنها را بکش که وقتی با امامشان (یزید) مخالفت نمودند و از اطاعت رویگردان شدند خدا تو را یاری خواهد کرد!.[۲۰]
فرماندهی مردم مدینه را عبدالله بن مطیع العدوی (مهاجرین) و عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه(انصار) برعهده داشتند، لشکریان یزید بر مردم شمشیر کشیدند و جنگ بزرگی در گرفت ، جماعت بسیارى از مردم مدینه همچون بنی هاشم ، قریش و انصار کشته شدند .

 


مردم مدینه به دفاع پرداختند تا اینکه نتوانستد مقاومت کنند و به ناچار به داخل شهر فرار کردند و به روضه منوره حضرت رسول صلی الله علیه واله پناه برده و قبر آن جناب را جواز پناه خود قرار دادند.لشکر شام نیز به داخل مدینه هجوم آوردند ، احترام قبر مطهر نبی گرامی را نگه نداشته و با اسبهاى خـود داخل روضه منوره شدند ، اسبهاى خود را در مسجد حضرت رسـول صلى اللّه علیه وآله وسلم جولان دادند ، اسبهاى ایشان در روضه (که مابین قبر و منبر اسـت و باغی از باغهای بهشت است) روث و بول کردند ، مردم را کشتند تا اینکه روضه و مسجد پیامبر پر از خون شد و تا جایی که خون به قبر مطهر رسید ، چندان از مردم مدینه کشتند که مداینى از زُهرى روایت کرده که هفتصد نفر از سران مردم که از طوایف و قبائل گوناگون بودند کشته شدند و از سایر مردم غیر معروف هم تا ده هزار نفر به قتل رسیدند.[۲۱]

 


از جمله کسانی که از آل ابی طالب کشته شدند دو نفر بودند : عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و جعفر بن محمد بن علی بن ابی طالب ، از بنی هاشم (غیر آل ابی طالب) فضل بن عباس بن ربیعه و حمزه بن عبدالله بن نوفل هر دو از فرزندان حارث بن عبدالمطلب و عباس بن عُتْبه بن أبی لهب بن عبد المطلب ، نود و اندی از سایر قریش و همچنین به همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر از سایر مردم که شمرده شده اند و این تعداد غیر از ناشناسان است ، همچنین مسرف به فرمان یزید جان و مال و ناموس مردم را سه روز بر لشکریان خود مباح ساخت!
بعد از آن ، همه مردم به عنوان عبد با یزید بیعت کردند و هر کس از بیعت ابا می کرد مسرف او را به شمشیر می سپرد غیر از امام علی بن الحسین علیه السلام و علی بن عبدالله بن عباس . مردم دیدند که امام به قبر پیامبر پناه برده و دعا میکند ، او را به نزد مسرف که غضبناک بود و از امام و آبائش تبری می جست آوردند ، هنگامی که مسرف امام را دید ترسید و هیبت امام او را فراگرفت فلذا از جای برخاست و امام را در کنار خود نشاند و گفت : حوائجت را از من بخواه ، امام هم شفاعت هرکس که امر او را به شمشیر وانهاده بودند را خواست ، به امام گفته شد : دیدیم (در کنار قبرپیامبر) لبانتان حرکت میکند ، چی میفرمودید؟ حضرت فرمودند :
اللهم ربَّ السموات السبع وما أقللن، والأرضین السبع وما أقللن، رب العرش العظیم، رب محمد وآله الطاهرین، أعوذ بک من شره، وأدرأ بک فی نَحْره، أسألک أن تؤتینی خیره، وتکفینی شره
از مسرف هم پرسیده شد : دیدیم که داشتی این جوان و اسلافش را سب میکردی، اما وقتی او را به نزد تو آوردند بزرگ داشتی؟ گفت: این خواست من نبود ، دلم از ترس او پر شد.
اما علی بن عبدالله ؛ خویشانش که در سپاه مسلم هم بودند از کشتن او ممانعت کردند.[۲۲]
هنگامی که مسلم بن عقبه از کار مدینه فارغ شد به قصد دفع عبدالله بن زبیر[۲۳] و اهل مکه به امر یزید عازم مکه شد ولی در محلی معروف به قدید به درکات دوزخ شتافت.[۲۴]
در پایان خواهشمندم سوالات خود را به صورت تک تک ارسال فرمایید تا در زمان مناسب و به صورت دقیق‌تری بتوان به آن‌ها پاسخ داد.

 

 

 

منبع:پرسمان

[۱] . فضیل‌ بن‌زبیر، تسمیه من قتل مع الحسین†،فصلنامه تراثنا، ش۲، ۱۴۰۶ق، ص ۱۴۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص ۴۰۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳؛ ابن‌حبان، کتاب الثقات، ج۲، ص ۳۰۹ و ج۳، ص ۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۱۱۸؛ ابوحنیفه‌نعمان‌بن‌‌محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۶۴؛ شیخ صدوق، الامالی، مجلس۳۰، ص ۲۲۶؛ ابن مسکویه رازی، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج۲، ص ۷۳؛ ابن‌‌عبدالبرّ قرطبی، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص ۴۴۳ و۴۴۴؛ ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص۳۴۱؛ ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۵؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص ۲۸۶؛ سبط ابن‌جوزی، تذکره الخواص، ص۲۵۳؛ ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۶؛ ابن‌کثیر، البدایه‌ و النهایه، ج ۸، ص ۲۰۴؛ ابن‌عنبه، عمده الطالب فی انساب آل‌ابی‌طالب، ص۱۷۲.
[۲] .
ابن حبّان تمیمی ، کتاب الثقات، ج۲، ص ۳۱۱؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص ۴۲.
[۳] .
بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص ۴۱۸؛ ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص ۱۱۹ و ج ۶، ص ۲۴۴؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص ۱۱۷.
[۴] .
میرخواند (محمد بن‌خاوند شاه)، روضه الصفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفاء، ج ۵، ص ۲۲۶۰.
[۵] .
سبط ابن‌جوزی، تذکره الخواص، ص۲۵۳.
[۶] .
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۴.
[۷] .
اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص ۴۹۸.
[۸] .
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۴.
[۹] .
تاریخ الطبری، پیشین، ص۹۵.
[۱۰] .
الفتوح، پیشین، ج۶، ص۲۸۷.
[۱۱] .
تاریخ الطبری،پیشین،۱۱۱- ۱۱۲و الکامل،پیشین،ج۴،ص۲۷۵و الفتوح،پیشین، ص۲۹۴ و تجارت الامم، پیشین، ص۲۱۳
[۱۲] .
الکامل، پیشین، ص۲۷۵ و الفتوح، پیشین، ص۲۹۴ و تجارت الامم، پیشین، ص۲۱۳.
[۱۳] .
لسان العرب ، ابن منظور ، ج۴ ص۱۸۰ ، ریشه حرر : « حرّه نام زمینهای سنگلاخی است که در اطراف شهر مدینه (مدینه قدیم) قرار داشته و از سنگهای سیاه بزرگی پوشیده شده بود »
[۱۴] .
النهایه فی غریب الأثر، مجد الدین ابن الأثیر ، المکتبه العلمیه ، بیروت ، ۱۳۹۹هـ ، ج۱، ص۹۳۱
[۱۵] .
سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۲۵۴.
[۱۶] .
همان ص۲۵۵
[۱۷] .
مروج الذهب، مسعودی، موقع الوراق (المکتبهالشامله)، ج۱، ص۳۷۸
[۱۸] .
همان : این نامگذاری توسط پیامبر صلی الله علیه و اله صورت گرفته است.
[۱۹] .
همان ، إبن أثیر در الکامل فی التاریخ در حوادث سال ۶۳ هجری ، در واقعه حره می نویسد : «یزید به مسلم گفت : به مردم سه روز مهلت بده ، اگر تو را اجابت کردند که هیچ ، وگرنه با آنها از در جنگ وارد شو و وقتی بر آنها پیروز شدی سه روز بر لشکریانت مباح کن پس هرچه از مال و چارپا و سلاح و طعام در شهر بود برای تو و سپاهیانت است بعد از سه روز مردم را رها کن…»
[۲۰] .
البدایه و النهایه، إبن کثیر ، موقع یعسوب (المکتبهالشامله)، ج۸، ص۲۴۰
[۲۱] .
برگرفته از کتاب منتهی الامال ، شیخ عباس قمی، با دخل و تصرف
[۲۲] .
مروج الذهب، مسعودی، موقع الوراق (المکتبهالشامله)، ج۱، ص۳۷۸
[۲۳] .
تتمهالمنتهی، شیخ عباس قمی، پیام آزادی، تهران، ۱۳۷۹ش، ص۶۰ : عبدالله بن زبیر از کسانی است که بعد از مرگ معاویه با یزید بیعت نکرد و ملازم کعبه شد و مردم را به بیعت خویش فراخواند
[۲۴] .
همان