با آنکه در خاندان امام صادق (ع)، اسماعیل و عبد الله پسران بزرگ، چشم و چراغ خانواده شمرده می شدند، و با اینکه تعدادى از یاران پیشواى ششم میراث امامت را پیش خود نصیب خاص اسماعیل فرزند بزرگ امام می دانستند، با این همه موسى در خاندان رسالت مقام ویژه ‏اى به دست آورده بود که بسیار درخشان و خیره کننده بود، تا روزى که اسماعیل پسر بزرگ پیشواى ششم در قید حیات بود یاران او بى‏ آنکه در این باره سخنى شنیده باشند او را کاندیداى پیشوائى و امامت آینده خود می دانستند ولى اسماعیل در جوانى از دنیا رفت و منتظرین خود را مأیوس و نومید ساخت و پیشواى ششم براى اثبات این اصل خبر مرگ او را علنى ساخت و حتى جنازه او را به بزرگان و معتمدین قوم نشان داد تا ریشه این عقیده موهوم را از اساس بخشکاند و این پندار را باطل سازد. پس از مرگ اسماعیل بود که پیشواى ششم به یاران خود مجال داد که درباره امام آینده خود سخن به میان آورند و هر بار که با تعبیرهاى مختلف سئوالى در این باره به عمل مى ‏آمد پیشواى عالیقدر ما گاهى با تصریح و گاهى با تلویح و کنایه و ایماء و گاهى با تعیین و تشخیص کامل، آنان را به سوى امام بعدى پسر سوم خود، (موسى) راهنمائى می فرمودند که ما به صورت اختصار، تعدادى از این نوع تصریحات را از منابع معتبر و مورد وثوق باز مى ‏آوریم تا نمونه ‏هایى از آن علائم، و نشانه‏ ها و تصریحات پیشواى ششم بازگو گردد:

 


تصریحات امام آن بزرگوار


امامت و پیشوائى امت، یک منصب الهى تفویضى است که دارنده آن ریاست عمومى دینى دنیوى مردم را به عهده دارد و آن منصب با تعیین و تصریح هر کدام از پیشوایان معصوم (ع) به افراد بعدى منتقل می گردد و انتخاب و اختیار افراد در آن دخالتى ندارد و این امر در مورد کلیه پیشوایان عالیقدر صورت تحقق پذیرفته است و تعیین امام قبلى کافى است (۱) و اینک در مورد امام هفتم (ع) به چند نمونه اشاره می گردد.
۱ ـ مفضل بن عمر جعفى که یکى از بزرگان و دانشمندان شیعه در عصر امام صادق (ع) می باشد و پیشواى ششم ما توحید معروف خود را به او املاء فرموده است می گوید:

از پیشگاه امام صادق (ع) درخواست نمودم که امام و حجت الهى را پس از خودش تعیین فرماید. امام در پاسخ فرمودند: امام و حجت خدا پس از من فرزندم موسى است که وارث من و امیر شیعیان است من، تو و یاران ترا به او توصیه مى‏ کنم. (۲)
۲ ـ یزید فرزند سلیط که یکى از مردان تقوى و دانش بوده و در نقل حدیث بسیار امین و مورد وثوق رجال درایت قرار گرفته است می گوید: در سفر حج با جمعى از یاران و دوستان خود به محضر امام صادق (ع) شرفیاب گردیدیم در ضمن پرسش خود عرض نمودم فدایت گردم شما رهبران پاک و معصوم ما هستید ولى مرگ مسئله ‏اى نیست که کسى را از آن استثنائى باشد در چنین صورتى جانشین شما کى خواهد بود؟

امام صادق (ع) در پاسخ فرمودند: فرزندم موسى وارث و جانشین من‏ هستند. علم، حکمت و فهم و سخاوت و آشنائى با درخواست ها و حوائج دینى مردم، حسن خلق و معاشرت نیک در او جمع است. او یکى از درهاى رحمت الهى است و بالاتر از همه حقیقتى در او نهفته است که والاتر از همه ‏ى این ها است، فرزند سلیط می گوید: پدر و مادرم فدایت گردد آن حقیقت چیست؟


امام فرمودند: پناه این امت و امید گاه مسلمانان از او متولد می گردد. او پاسدار و نگهدارنده نور و روشنائى بخش این امت است نورى که گفتار او حکم، و سکوت او علم و دانش است و اوست که روشنگر مسائل اخلاقى بین مردم می باشد. (۳)
۳ ـ عبد الرحمن پسر حجاج چنین تعریف مى‏ کند: به منزل امام و پیشواى خود حضرت صادق (ع) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش که نماز خانه بود مشغول عبادت و اطاعت الهى دیدم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را بر هم زنم، او رو به قبله بر روى سجاده نشسته بود و پسرش موسى کمى عقب‏ تر از او رو به قبله ایستاده بود امام (ع) دعا می کرد پسرش موسى آمین می گفت.

 


این منظره روحانى و ملکوتى حال دیگرى در من ایجاد کرد منتظر ماندم تا آنکه امام (ع) دعاى خود را به پایان برد تا من سئوال خود را آغاز نمایم پس از فراغت امام (ع) عرض کردم: خدا مرا به پاى تو افکند شما بهتر از همه می دانید که من از همگان بریده و به خاندان شما پیوسته‏ ام و تو میدانى که من خدمتگذار این خاندانم، دلم می خواهد دانسته باشم چه کسى بعد از شما شایستگى مقام والاى امامت را دارد و کدام یک از فرزندانتان جانشین شما هستند؟
امام در پاسخ من چنین فرمود: موسى پسرم این لباس را او پوشید و بر اندامش موزون و مناسب در آمد من خرسند شدم گفتم: شکر خدا را که دیگر در این جهان به هیچ مسئله ‏اى نیازمند نیستم (۴).
۴ ـ فیض فرزند مختار به حضور امام صادق (ع) شرفیاب گردید و سخنانى میان آنان درباره ابو الحسن امام موسى رد و بدل شد در این هنگام موسى (ع) وارد شدم امام رو به فیض نمود و فرمود همین است آقاى شما که درباره‏ اش سئوال می نمودى.

فیض می گوید: بلند شدم و دست و صورت امام را بوسه زدم و خواستار بقاء و حیات او گردیدم به امام صادق (ع) عرض کردم آیا می توانم به کس دیگرى هم اطلاع دهم؟


– بلى می توانى به خانواده و فرزندان و دوستان مورد اعتماد خود یاد آور شوى.

من در میان دوستان خود به یونس به ظبیان جریان را نقل کردم او در یکى از ملاقات هاى خود حقیقت امر را از خود امام صادق (ع) سئوال نمود امام فرمود حقیقت امر همان است که فیض به شما گفته است یونس شاد و مسرور از محضر امام برگشت (۵).
از این حدیث شریف موقعیت بحرانى عصر امام (ع) روشن می گردد که تسلط حکام ناجور تا چه پایه بوده است که امام مکنونات قلبى خود را نمی تواند با کمال صراحت بر زبان آورد و مردم را در جریان واقعى امور قرار دهد ناچار به کتمان و راز دارى توصیه می فرمایند.
۵ ـ على بن جعفر برادر امام می گوید: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که با جمعى گفتگو می کرد و به یاران و خواص شیعه می فرمود: در مورد فرزندم موسى به نیکى و خوشى رفتار نمائید او بهترین فرزندان من است که بر جاى من تکیه می زند او قائم مقام من و حجت خداى متعال بر عموم آحاد مردم است.

زراره بن اعین (۶) که یکى از بزرگان و علماء شیعه در فقه و حدیث و کلام می باشد می گوید: به محضر امام صادق (ع) شرفیاب گردیدم که فرزند بزرگوارش موسى هم حضور داشتند. در وسط منزل نعشى قرار گرفته بود که روى آن با پارچه پوشانده گردیده بود. امام به من دستور دادند که هر چه زودتر جمعى از یاران مانند داود رقى و ابو بصیر و حمران را حاضر کنم من براى دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بین راه با مفضل بن عمر رو برو شدم که به سوى منزل امام با جمعى حرکت می کرد.
من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (ع) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (ع) به داود رقى افتاد فرمود پارچه را از روى اسماعیل بردار.

 


او امتثال امر نمود و آن را کنار زد ناگاه جسد بى‏ روح و بی حرکت اسماعیل پدیدار گردید. امام به او فرمود:
– آیا او زنده است یا مرده؟ آقا جان او مرده است.

امام همگان را به قضاوت و داورى طلبید و همه را به مرگ او شاهد گرفت و از حضار بر مرگ او اقرار و اعتراف اخذ نمود.
هدف آن حضرت از این همه اعتراف و اقرار آن بود که خیال و توهمات برخى از شیعیان را که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند باطل سازد و آنان را به حق و حقیقت ارشاد و توجیه نماید و آنان را روشن سازد که امام و جانشین بعد از خودش فرزندش موسى است.
هنگامی که اسماعیل را غسل دادن و کفن کردند، امام به مفضل بن عمر دستور دادن که دوباره صورت او را باز کنند و نشان مردم دهند که تا همگان بر مرگ او یقین و اطمینان پیدا نمایند و به عنوان تاکید مراتب، اطمینان مردم رو به جمع نمود و فرمود: آیا او زنده است یا مرده؟
همگى لب بر اعتراف و اقرار گشودند که اسماعیل به رحمت ایزدى پیوسته است. امام صادق (ع) دست به دعا برداشت و چنین عرض نمود:
«بار الها گواه باش که به زودى عده ‏اى از مغرضین و کسانى که می خواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره به فرزندش موسى نمود) در این باره مردم را به شک و تردید وا خواهند داشت در صورتی که اراده الهى بر کامل ساختن نور خود قرار گرفته است» سپس دستور داد او را در قبر قرار دهند و خاک روى او بریزند. براى آخرین بار خطاب به جمع فرمودند:


آن که مرده، کفن شده، حنوط شده و در این لحد مدفون گردیده است کیست؟
همه‏ ى حضار با صداى بلند گفتند او اسماعیل است. امام صادق (ع) گفت: بار الها! گواه باش!
سپس دست فرزندش موسى را گرفت و فرمود: او حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است تا روزی که خداوند خودش وارث زمین و آنچه بر روى زمین است، باشد.

 


امام صادق (ع) با این همه تصریحات و تاکیدات می خواست دو مطلب را ثابت کند:
یکى آنکه مسئله امامت و پیشوائى مردم با تعیین الهى است و انتخاب و اختیار مردم در آن کوچک ترین دخالتى نداشته و ندارد و تعیین الهى در مورد امامان قطعى و منجز است.
دوم آنکه بدینوسیله می خواست: گمان و توهمات پاره ‏اى از شیعیان را برطرف سازد که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند. بدینوسیله امام علنا روشن ساخت که اسماعیل در دوران حیات خود امام صادق (ع) به رحمت ایزدى رفت و در یک زمان واحد دو امام روا نیست و امام بحق و پیشواى راستین پس از او، با تعیین الهى فرزندش امام موسى است و اختیار انتخاب در دست او نیست. (۷)

 


نصوص دیگر


تصریحا متعددى نسبت به امامت و پیشوائى امام هفتم (ع) از طرف پیشوایان معصوم قبلى به یادگار مانده است که محض اختصار به تعدادى از آنها اکتفاء گردید. افراد موثق و مورد اطمینان و طرف علاقه ‏ى خاص امام صادق (ع) در این باره احادیثى نقل نموده ‏اند که همگان از فقهاى ارزنده و خواص و یاران و هم رازان امام (ع) بوده‏ اند که از بین آنان می توان از مفضل بن عمر، معاذبن کثیر، عبد الرحمن فرزند حجاج، فیض فرزند مختار، منصور فرزند حازم، یعقوب سراج، سلیمان فرزند خالد، صفوان جمال (هشام فرزند سالم) را نام برد و از افراد فامیل امام (ع) می توان از برادران امام موسى، اسحاق و على بن جعفر را به عنوان نمونه ذکر نمود که هر دو از موثقین و صاحبان فضل و کمال بودند و هر دو تصریح به امامت و پیشوائى آن بزرگوار نموده اند و اهل بیت به محتویات خانه بهتر از دیگران آگاهى و آشنائى دارند. (۸)

 

 

منبع:پرسمان



پى‏ نوشت‏ ها:
۱ ـ اصل ولایت و تنصیص

۲ ـ بحار الانوار ج ۱۱ ص ۲۳۴

۳ ـ همان مدرک

۴ ـ المجالس السنیه مرحوم سید محسن عاملى ص ۲۷۵

۵ ـ اصول کافى جلد ۱ ص ۳۰۹

۶ ـ زراره یکى از اعیان و بزرگان شیعه است که در علم فقه و حدیث و کلام بصیرت و آگاهى کافى دارد امام بوجود او افتخار کرده است و او را مرجع فتواى مردم قرار داده است امام صادق (ع) به فیض بن مختار فرمود: اگر حدیثى خواستى از این مرد نشسته مسئلت نما و با دست خود به زراره اشاره فرمودند و باز در حدیث دیگرى فرمودند: اگر زراره و امثال او نبودند آثار پدرم از میان مردم رخت مى‏بست.او در سال ۱۵۰ هجرى برحمت ایزدى پیوست.دانشمندان حدیث روایات او را بصورت «صحیح و مقبول» پذیرفته‏اند.

۷ ـ بحار الانوار ج ۱۱ ص ۲۳۷

۸ ـ رجال کشى ص ۲۶۹ المجالس السنیه ج ۲ ص ۵۲۲