امام رضا ـ علیه السّلام ـ ولایتعهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند، چرا که برخی از اظهارات ایشان اشاره به غم و اندوه عمیق آنحضرت دارد و نیز نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت از آن رنج می‌برند که خود دلیل بر عدم رضایت امام از ولایتعهدی است.
یاسر خادم روایت می‌کند که امام رضا ـ علیه السّلام ـ هنگامی که در روز جمعه از مسجد بازگشته بود و عرق و غبار بر او نشسته بود، دستهای خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا، اگر فرج من از این گرفتاری که دچارم به مرگ من است همین ساعت آن را برسان(صدوق، عیون الخبار الرضا، نشر بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۴، ج۲، ص۱۴۱٫)
یا در جایی که کسی سؤال می‌کند، خداوند کارهایت را اصلاح کند چگونه ولایتعهدی را از مأمون پذیرفتی امام فرمودند: عزیر مصر که مشرک و یوسف پیامبر بود ولی مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند در حالی که من مجبور بودم.

 


و در حدیثی دیگر که امام دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و می‌گفت: پروردگارا تو می‌دانی که من مجبور و مضطرم، مرا مؤاخذه نکن،‌چنانکه بنده و پیغمبرت یوسف را مؤاخذه نکردی(صدوق، امالی ، نشر بیروت، ص۷۲، ـ فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا، ترجمه سیدمحمد صادق عارف، نشر آستان قدس رضوی،‌ چاپ۳، ۱۳۷۲، ص۹۷٫ ) حتی وقتی محمدبن عرفه به امام رضا ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: ‌ای پسر پیامبر، چه چیزی تو را بر قبول ولایتعهدی واداشت، امام به وی پاسخ داد، همان عواملی که جد مرا وادار به ورود در شورا نمود.( صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۵۲٫)

 


این‌گونه روایات حاکی از این است که ولایتعهدی امام از روی اجبار بوده و در چنین موقعیتی در وقت پیشنهاد امر ولایتعهدی از طرف مأمون، برای امام دو راه بیش نبود. راه اول این‌که امام نمی‌پذیرفت و همان طور که خود مأمون بر زبان رانده بود، امام را شهید می‌کرد و بعید نبود که خاصان از شیعه و طرفداران امام را نیز به قتل برساند و با این کار به هدفش که تثبیت قدرت باشد می‌رسید. و حتی باعدم پذیرش امام، بگوید که علی بن موسی قصد داشته در حکومت او توطئه و اخلال کند و احیاناً اقدام امام در نظر دیگران قابل پذیرش نمی‌بود.

 


یا راه دوم: پذیرش امر ولایتعهدی که خود فوایدی را هم به دنبال داشت و انگیزه‌های امام رضا ـ علیه السّلام ـ هم از پذیرش عبارت بود از: حفظ جان خویش و دیگر اینکه یاران و شیعیان، و دیگر قبول ولایتعهدی از طرف امام خود اعتراف زبانی و اقرار عملی عباسیان به این حقیقت بود که علویان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلکه سزاوارترند.

 


و نیز امام چون از اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت مأمون را می‌دانست و با اتخاذ این موضع مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً برسوایی می‌کشاند، چراکه ابتداء با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت در مقابل مأمون اهداف او راخنثی کرد و بعد از قبول پیشنهاد مأمون باز فرمود: که من می‌پذیرم به شرطی که هیچ عزل و نصبی بدست من نباشد(مجلسی، بحارالانوار، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳، ج۴۹، ص۱۳۴٫ ) و این‌ها خود خط بطلان بر اهداف مأمون بود و برای این‌که مردم ایشان را فراموش نکنند و امید و آرزوهایشان از آنان قطع نگردد و و از علل پذیرش ولایت عهدی توسط امام(ع) این‌که مردم شایعاتی را پیرامون آن‌ حضرت ساخته بودند مبنی بر اینکه ایشان فقط دانشمند و فقیهی‌اند و به عمل و اقدامی که در برگیرنده خیر امت باشد اهمیتی نمی‌دهند.

 


و از فواید دیگر پذیرش ولایت عهدی می‌توان به این نکته اشاره کرد که چون مردم نیاز مبرم به وجود امام داشتند و در آن روزها امت با جریانات فکری و فرهنگی غریبی که توسط زنادقه و ملحدین که شبهات فراوانی را وارد می‌ساختند رو به رو بودند پس بر امام واجب بود که پایمردی کند و امت را نجات دهد و او در عمل با قبول ولایتعهدی کوتاه مدت خویش، این وظیفه را انجام داد.
و گذشته از این، امام رضا ـ علیه السّلام ـ توانست در دوران ولایتعهدی، ماهیت مأمون را برای مردم افشاء کند. و آنان را به واقعیت و هدف‌های نهفته در هر اقدامی که مأمون می‌کرد آگاه سازد و هر شبهه و تردید را عملاً از بین ببرد(عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا، ترجمه دفتر انتشارات اسلامی، ناشر کنگره جهانی امام رضا، ‌چاپ اول، ۱۳۶۵، ص۲۹۰٫(


و امام رضا ـ علیه السّلام ـ در پی قبول ولایتعهدی فرصت پیدا کرد تا به بیدارسازی امت و آشنا ساختن مردم به تعالیم اسلام بپردازد و این فرصت موجب افزایش نفوذ امام و گسترش پایگاه مردمی او گشت.

 

 

منبع:پرسمان



معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱٫ زندگی سیاسی امام رضا ـ علیه السّلام ـ نوشته جعفر مرتضی عاملی.