شمر بن ذی‌الجوشن از اشراف کوفه بود که در جنگ صفین در سپاه امام علی(ع) حضور داشت. او نه تنها در سپاه امام بود، بلکه در این جنگ جراحت‌هایی نیز برداشت. با این حال نمی‌توان در مورد نیت شمر از حضور در سپاه امام علی(ع) با قطعیت صحبت کرد. اما هرچه بوده، قطعاً این سابقه موجب رستگاری شمر نگردید.
شمر در واقعه کربلا نیز حضور داشت و با قساوت و بی‌رحمی دست به کشتن امام حسین(ع) زد، و این عملی نبود که شخص بتواند با اندک گمراهی به آن دست بزند و یک‌روزه چنین رویکردی را برگزیند، بلکه نشان از عمیق‌شدن تدریجی انحراف در او دارد که ابتدا با گزارش‌های خود زمینه شهادت حجر بن عدی را فراهم ساخته و سپس مستقیماً امام حسین(ع) را به شهادت برساند.
این تغییر در شمر بدین جهت بوده که دنیاپرستی و منفعت طلبی او بر ایمانش چربید(حتی اگر بپذیریم که ایمانش از ابتدا واقعی بود) و همین سبب شد که خواسته‌های نفسانی را بر فرمان‌های الهی مقدم دارد.
 

«شمر بن ذی‌الجوشن ضبابی کلابی»، با کنیه «أبو السابغه»[۱] از افرادی است که دست خود را به خون امام حسین(ع) و یارانش آغشته کرد. در وصف ظاهری او گفته‌اند که نشانه‌های بیماری برص در صورتش نمایان بود.[۲]
امام حسین(ع) در واقعه کربلا، او را پسر زن بُزچران (یَا ابْنَ رَاعِیَهِ الْمِعْزَى‏) خطاب کرده است[۳]
با این حال، او به ظاهر از اشراف کوفه بود[۴] و به طور طبیعی در حوادث مرتبط با کوفیان،‌ حضور داشت.
در نهایت شمر توسط سپاهیان مختار کشته شد.[۵]

 

حضور شمر در صفین و جانبازی او
شمر از افرادی بود که در جنگ صفین در سپاه امام علی(ع) حضور داشت. او نه تنها در سپاه امام بود، بلکه حتی در این جنگ جراحت‌هایی نیز برداشت. مجروح شدن شمر در این جنگ را بسیاری از منابع ذکر کرده‌اند:[۶]
مسلم بن عبدالله ضبابی‏ گوید: «شمر نیز با ما [در سپاه امام علی(ع)] بود. ادهم بن محرز با وی مبارزه کرد و با شمشیر صورت شمر را زد. شمر نیز ضربتى به او زد اما ضربه‌اش اثرگذار نبود. پس شمر پیش یاران خویش بازگشت و آبى نوشید، آن‌گاه نیزه‌ای گرفت و رجزخوان رفت و به ادهم حمله برد و با نیزه، ضربه‌ای محکم به او وارد کرد و گفت: این ضربه من در مقابل آن ضربه تو».[۷]
با این حال نمی‌توان در مورد نیت شمر از حضور در سپاه امام علی(ع) با قطعیت صحبت کرد. صفین، جنگی میان سپاه شام و عراق بود، بنابراین، شاید او به جهت تعصبات قوم و قبیله‌ای در این جنگ شرکت کرده و حتی شاید به پیروزی امید داشته و حضور در این جنگ را در راستای منافع خود می‌دانست. البته این امکان را نیز نمی‌توان دور از نظر داشت که او در آن مقطع، واقعاً و قلباً هوادار امام علی(ع) بوده، اما بعدها طوفان حوادث اثری از این دلدادگی باقی نگذاشت.

 

شمر و واقعه کربلا
به طور قطع و یقین، شمر در واقعه کربلا و در مخالفت با امام حسین(ع) نقشی بسیار برجسته داشت.
او هنگام بیعت کوفیان با مسلم بن عقیل، رویکرد تخریبی خود را آغاز کرد و در مقطعی همراه تعدادی دیگر، بر فراز بام آمده و خطاب به یاران مسلم بن عقیل می‌گفت: «اى مردم کوفه! از خدا بترسید و بر فتنه‌انگیزى شتاب مکنید و اتحاد این امت را از میان مبرید. سواران شام را به این‌جا نکشانید که پیش از این مزه آن‌را چشیده‌‏اید و شوکت ایشان را آزموده‌‏اید»!![۸]
پس از حضور امام حسین(ع) در عراق و در خواست بازگشت از طرف حضرتشان و اندک ملایمتی از طرف عمر بن سعد، این شمر بود که ابن زیاد را تحریک کرد تا خواسته امام حسین(ع) را رد کرده و امام را میان بیعت و جنگ در تنگنا قرار دهد.[۹]
ابن زیاد، شمر را همراه نامه‌ای به سمت عمر بن سعد فرستاد و دستور داد که یا از امام بیعت بگیرد و یا او را بکشد و اگر عمر بن سعد از این کار خودداری کرد، شمر جایگزین او و فرمانده سپاه کوفه گردد.[۱۰]
در نهایت شمر فرمانده سمت چپ سپاه کوفه شد[۱۱] و در بسیاری از گفتارها و جدال‌های لفظی شرکت داشته و در این بین، به امام حسین(ع) و سپاهیانش نیز اهانت‌هایی کرد.[۱۲]
در برخی از نقل‌ها، شمر کسی بوده که سر امام حسین(ع) را از تن جدا کرده است[۱۳] و حتی برخی از منابع این قول را مشهورتر دانسته‌اند.[۱۴]
او پس از قتل امام حسین(ع)، فرمان کشتن امام سجاد(ع) – که در بستر بیماری قرار داشت – را نیز صادر کرد. مردى از اصحاب شمر گفت: سبحان الله! آیا باید جوان کم سن و سالى را که جنگ هم نکرده است بکشیم؟ در این هنگام عمر بن سعد دخالت کرده و گفت: متعرض این زنان و این بیمار نشوید.[۱۵]
پس از واقعه کربلا، او تعدادی از سرها را به سمت کوفه برد.[۱۶] همچنین ابن زیاد، او را به همراه تعدادی دیگر مسئول بردن اسرای کربلا به شام کرد و او از کسانی بود که اسراء را به شام، نزد یزید بردند.[۱۷]
اما در این‌که چرا شمر – این جانباز جنگ صفین – به قتل امام حسین(ع) در کربلا دست زد، نکته‌ای قابل بررسی است. کشتن امام حسین(ع)، عملی نبود که شخصی بتواند با اندک گمراهی بدان دست‌ بزند و یک‌روزه چنین رویکردی را برگزیند.
در این زمینه بد نیست که بدانیم او مدت‌ها قبل از عاشورا و در زمان حکومت معاویه از فرهنگ شیعی فاصله گرفته بود و در همین راستا او از افرادی بود که با گزارش‌های خود زمینه شهادت حجر بن عدی و یارانش را فراهم آورد.[۱۸]
مدتی بعد او نقش اصلی را در شهادت امام حسین(ع) بر عهده داشت و البته همچنان خود را ظاهر الصلاح نشان داده و در صدد توجیه رفتار ظالمانه خود بود:
ابواسحاق سبیعی می‌گوید: «شمر همراه ما نماز می‌خواند و پس از نماز، دستانش را رو به آسمان گرفته و می‌گفت: خدایا! تو شریف هستی و شرافت را دوست داری، تو آگاهی که من شریف هستم! پس مرا ببخش! به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشد در حالی‌که در قتل پسر پیامبر(ص) نقش داشته‌ای؟! گفت: وای بر تو! چه باید می‌کردیم؟! اینها(فرماندهان) دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت می‌کردیم، سرنوشتمان از شتران آبکش بدتر بود».[۱۹] بدیهی است که این بهانه‌ها مجوّز انجام چنین جنایتی نبود و بنابر حدیث نبوی «لا طاعه فی معصیه الله»[۲۰] چنین اطاعتی مردود و باطل بود.
این عمل شمر نشان از این دارد که عمل صالح – حتی جانبازی در رکاب امام علی(ع) – به تنهایی نباید موجب غرور افراد شود؛ چون هیچ تضمینی در رستگاری دائمی فرد وجود ندارد. ایمان و اعتقاد شمر – حتی اگر از روی فهم و یقین هم بود – در نهایت مغلوب دنیاپرستی و منفعت طلبی او شد و به همین دلیل، او خواسته‌های نفسانی را بر خواست الهی مقدم داشت و به بدترین جنایت دست زد.
در قرآن نیز از این‌گونه افراد یاد شده که پس از دیدن آیات و معجزات الهی، مجدد از شیطان پیروی کرده و در مسیر گمراهی قرار می‌گیرند:
«
و خبر آن کسى را براى آنان بخوان که آیات خویش را بدو ارزانى داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پى او افتاد و از گمراهان شد».[۲۱]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام(قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربین و المستشرقین)، ج ۳، ص  ۱۷۵، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.

[۲]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشه، ج ۱، ص ۵۸۲، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲م.

[۳]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۹۶، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۴]. ابن الأبار قضاعی، محمد بن عبد الله، الحله السیراء، محقق، مؤنس، حسین، ص ۶۷، قاهره،‌ دار المعارف، چاپ دوم، ۱۹۸۵م.

[۵]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج ۶، ص ۲۷۶، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۶]. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ۵، ص ۲۸، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص ۲۶۸، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق، خلیل شحاده، ج ۲، ص ۶۳۱، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

[۷]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ۵، ص ۲۸.

[۸]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق، عبد المنعم عامر، جمال الدین شیال، ص ۲۳۹، قم، منشورات رضى، ۱۳۶۸ش.

[۹]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۵۵، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ق؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی‏، المنتظم،‏ محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج ۵، ص ۳۳۶، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۱۰]. الأخبار الطوال، ص ۲۵۵.

[۱۱]. أنساب‏ الأشراف، ج ‏۳، ص ۱۸۷؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۹۵.

[۱۲]. برای نمونه ر.ک: ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، محقق، مصحح، یوسفی غروی، محمد هادی‏، ص ۲۰۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق؛ مغربی، قاضی نعمان‏، شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الأطهار(ع‏)، ج ۳، ص ۱۶۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.

[۱۳]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج ۱، ص ۳۹۵، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۱۴]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج ۵، ص ۱۲۵، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

[۱۵]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۵، ص ۱۶۳، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۷۰، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

[۱۶]. الأخبار الطوال، ص ۲۶۰.

[۱۷]. همان.

[۱۸]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۵، ص ۲۵۵، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۱۹]. تاریخ‏ الإسلام، ج ‏۵، ص ۱۲۵ – ۱۲۶.

[۲۰]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، شمس الدین، محمد حسین، ج ۲، ص ۳۰۴، بیروت، دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، ۱۴۱۹ق؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر(مجموعه ورّام)، ج ۱، ص ۵۱، قم، مکتبه الفقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۲۱]. اعراف، ۱۷۵.