«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ أرْواحُنا فِدَاهُ وَ عَجَّلَ الله فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏ إِلی یَومِ الدِّینِ».

جوانی سرمایه است

میلاد مسعود کریم اهل بیت را تبریک عرض می‌کنم. بحث ما در این چند شب در مورد فرصت جوانی، موقعیت جوانی، ارزش جوانی و اکسیر جوانی بود. عرض کردیم که جوانی سرمایه است فرصت است و یک امری است که بدل ندارد، اسلام روی جوان‌ها حساب باز کرده است. پیغمبران ما جوان بودند، یاران امام زمان ما جوان هستند، مجاهدین طول تاریخ، آن‌ها که خط‌شکن بودن مثل داوود پیغمبر جوان بودند و پیغمبر خدا فرمود: من جوان هستم، پدر من جوان بودم، برادر من که امیر المؤمنین باشد جوان است. خداوند متعال در قرآن از اصحاب کهف هم از جوان‌‌ها یاد کرده است.

فرصت جوانی

جوانی ضمن این‌که خیلی فرصت استثنایی است و عاقل کسی است که این سرمایه را قدر بداند و عاقبت خود را، دور‌ه‌ی پیری خود را، ابدیّت خود را در جوانی تأمین بکند و بدبخت کسی است که جوانی خود را مفت از دست بدهد. جوانی آفت‌ها دارد، آسیب‌ها دارد. یک حدیث در این رابطه خدمت شما می‌خوانم.

مستی جوانی

فرمود: «أَصْنَافُ السُّکْرِ أَرْبَعَهُ»[۲] مستی چهار صورت دارد؛ چهار نوع مستی برای بشر وجود دارد اوّلی آن‌ها عبارت است از «سُکْرُ الشَّبَابِ» مستی جوانی. شما تربیت شده هستید، شما هیئتی هستند، شما در مکتب قرآن و اهل بیت هستید، شما اصیل هستید، ریشه‌دار هستید، مادرهای خوب به شما شیر خوب دادند و گرنه جوانی در یک حدیثی دارد «شُعْبَهٌ مِنَ الْجُنُونِ»[۳] یک نوع دیوانگی است. در این حدیث شریف دارد که چهار نوع مستی وجود دارد، یکی از آن‌ها مستی جوانی است.

آثار مست بودن

یعنی همان‌گونه که افراد با مواد مخدر، (معاذ الله) با شراب مست می‌شود، عقل آدم مست از کار می‌افتد، آدم مست عربده می‌کشد، آدم مست تلو تلو می‌رود، آدم مست هر حرفی به زبان او آمد می‌گوید، از این بالاتر آدم مست بین زن خود و خواهر خود فرق نمی‌گذارد. مستی یعنی بی‌عقلی، مدهوشی. انسان هوش ندارد، تشخیص ندارد. اگر جوانی با چراغ عقل و دین هدایت نشود، بعضی از جوان‌ها یک کارهایی می‌کنند که آدم عاقل آن کارها را نمی‌کند از جمله اعتیاد به مواد مخدر که عمد‌ه‌ی این بلای خانمان‌سوز دامن جوان‌های ما را گرفته است و دشمن جوان‌ها را نشان کرده است.

 مستی ثروت

حالا آن سه مستی دیگر را هم بشنوید، تا حدیث دیگری را خدمت شما بخوانیم، بعد برویم دامن کریم اهل بیت امام حسن مجتبی را بگیریم. «سُکْرُ الْمَالِ» ثروت بعضی از افراد را که قارون صفت هستند را بی‌عقل می‌کند مثل حکومت عربستان؛ این پول نفت آن‌ها را دیوانه کرده است، هم دارند خود را نابود می‌کنند، هم دارند کشور یمن را نابود می‌کنند، هم به دنیای استکبار رشوه می‌دهند، هم فتنه‌ی جهان اسلام هستند. دنیا و آخرت آن‌ها بر باد است چرا؟ برای این‌که پول زیاد دارند. این پول زیاد آن‌ها را بد نام کرده است، آن‌ها را آدم کش کرده است و آن‌ها را به همه‌ی جنایت‌ها وادار کرده است. در میان پول‌دارها آدم سالم، آدم عاقل، آدم آخرت‌ آباد کن کم داریم، مال برای آدم ناصالح مستی می‌آورد. آدم ثروتمند گویا غیر از خود، کسی را به حساب نمی‌آورد.

مستی سلطنت

و مستی دیگری که وجود دارد «سُکْرُ الْمُلْکِ» سلطنت، قدرت. آقا تا به حال یک آخوند رسمی، امام جماعت یک جایی بود، یک مرتبه می‌آید صاحب یک منصب می‌شود؛ آن وقت طوری می‌شود که نمی‌شود او را کنترل کرد. تو روحانی هستی، معمّم هستی، منصب پیدا کردی باید تواضع تو بیشتر بشود، ادب تو بیشتر بشود، به دین خدا خدمت بکنی، به دین جوان‌ها فکر بکنی ولی از یاد می‌برد. قدرت آدم را به فراموشی مبتلا می‌کند. جوانی هم همین‌طور است، مال هم همین‌طور است.

مستی قدرت

حدیث دیگری فرمود: «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَهِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِکُلِّ ذَلِکَ رِیَاحاً خَبِیثَهً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ»[۴] حدیث دل را زنده می‌کند، فضای جان را روشن می‌کند، راه زندگی را باز می‌کند. فرمود: هر کسی عاقل است، باید خود را حراست بکند، از مستی مال، اگر ثروتمند شد، بدمستی نکند، نرود به سراغ بی‌بندو باری، سراغ عیّاشی نرود، مسافرت‌های بیگانه که به آن‌جا برود عیاشّی بکند و پول خود را اسراف بکند و برای خود زحمت درست کند. سکر قدرت آدم وقتی به قدرت رسید، قدرت سیاسی پیدا کرد.

از یاد خدا غافل شدن در اثر رسیدن به قدرت

 بعضی‌ها وقتی به قدرت رسیدند، دیگر دیدید که چطور همه چیز را به مسخره گرفتند می‌گویند: مروان تا خلیفه نشده بود اهل مسجد بود، اهل قرآن بود وقتی خلیفه شد قرآن را بوسید و کنار گذاشت، گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» من دیگر کاری به تو ندارم. خدا نکند آدم رئیس بشود، وزیر بشود، استاندار بشود، مدیر کل بشود، ولی دین را از یاد ببرد، مستی بکند و کسی می‌آید با او کار ندارد، او را پشت در نگه می‌دارد، کسی جلوی میز او می‌آید جلوی او بلند نمی‌شود. انگار مردم برد‌ه‌ی این‌ها هستند، تحویل نمی‌گیرند، محبّت نمی‌کنند، با آن‌ها با زبان ادب صحبت نمی‌کنند و این‌ها در ادارت ما کم و بیش وجود دارند. این‌ها تازه به دوران رسیده هستند و وقتی به جایی رسیدند خیال می‌کنند که هیچ کسی آدم نیست، هیچ کسی را آدم حساب نمی‌کنند. این مستی قدرت است.

مستی علم

سکر علم، علم هم برای انسان مستی می‌آورد مگر علم الهی باشد. دیدید نوع  کسانی که تخصّص دارند همدیگر را قبول ندارند. لذا در روایت دارد حسد برای علما است. نه تنها علمای حوزه بعضی از آن‌ها حسد دارند، این‌هایی که رقابت با ولایت می‌کنند، زیر بار حرف ولایت نمی‌روند، منشأ این‌ها همان بدمستی علم است. خود را خیلی بزرگ می‌بینند، باد کردند و متخصّصین دیگر هم همین‌طور. شما در پزشک‌ها کم سراغ دارید همدیگر را تعریف بکنند. به سراغ هر پزشکی بروی بگویی قبلاً نزد فلان پزشک رفته بودم، بعضی از آن‌ها دوست ندارند. این‌ها را می‌گویم، بعضی از شما دانشجو هستید، فردا إن‌شاءلله جزء دانشمندان کشور هستید دقّت داشته باشیم که علم شما را مست نکند.

مستی مدح

 یکی هم سکر مدح است. حالا یک منبری است، خوب حرف می‌زند، جوان‌ها پای منبر او می‌نشینند، گوش می‌کنند. یک مداح است صدای او خیلی خوب است، مهارت دارد، جذب کرده است. خدا نکند که آخوند خود را گم بکند، خدا نکند که مداح خود را گم بکند، دیگر مگر می‌شود او را کنترل کرد، برای خود ادّعای سلطنت می‌کند برای این‌که سکر مدح آدم را یک مقدار تعریف بکنند زیر بغل‌های او هندوانه می‌گذارند آدم آرام آرام باور می‌کند.

تواضع امام در برابر تعریف

 این بود که امام را دیده بودید الحق و الانصاف بند‌ه‌ی صالح خدا بود. امام وقتی بار اوّل از زندان آزاد شدند، قم محشر بود، غلغله بود، چه جمعیتی برای دیدن امام آمده بودند. شاعری آمد، خود بنده در آن‌جا یک طلبه‌ی جوان بودم، خدمت حضرت امام با یک نفر فاصله نشسته بودم، شاعر آمد و در مدح امام غلو کرد، امام در آن همه جمعیت با صدای بلند فریاد زد: ساکت شو در مورد چه کسی داری این حرف‌ها را می‌زنی؟ فخر الدّین حجازی نفر اوّل در انتخابات تهران بود، با نماینده‌ها خدمت امام رفتند. او هم شروع به غلو کردن کرد. امام اعتراض کرد گفت: چرا در حقّ من این‌طور می‌گویید، آدم رها بشود، با این تعریف‌ها باور می‌کند که یک کسی شده است، آن وقت باور کرد که خیلی بزرگ است مدام توقّع او شروع می‌شود. بعد یک جا یک کسی او را تحویل نگرفت می‌رنجد. این هم یک مسئله

نقاط ضعف دوران جوانی

 و سکر شباب باز در این حدیث مسئله‌ی احساسی بودن جوان، عاطفی بودن جوان، غریزی بودن جوان، منفعل بودن جوان، جوان فریب می‌خورد، تحت تأثیر قرار می‌گیرد، هوایی می‌شود، خیلی روی حساب کار نمی‌کند این‌ها نقطه ضعف‌ها است که ائمّه این‌ها را به ما گفتند تا این‌که با احتیاط زندگی بکنیم و خود را لو ندهیم.

چهره‌ی قرآنی امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

امام مجتبی (علیه السّلام) یکی از چهره‌های قرآنی است. در قرآن کریم، در آیه‌ی مباهله امام حسن  نمود دارد. امام مجتبی (علیه السّلام) زیر آن کسایی بود که آیه‌ی تطهیر آن‌جا نازل شد، سور‌ه‌ی هل اتی در شأن امام حسن مجتبی نازل شده است در سور‌ه‌ی الرّحمن «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ * بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ ‏ِِ* یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ»[۵] در شأن امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) است. آیه‌ی «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏»[۶] این دستور عشق است. این‌که شما برای امام حسن مجتبی (علیه السّلام) شیدا هستید، عاشق امام حسن هستید، امشب بازار امام حسن را رونق دادید، این نشانه‌ی عشق شما به امام حسن مجتبی است و این دستور خدا است.

حلم امام مجتبی (علیه السّلام)

امّا امتیازاتی که امام حسن مجتبی (علیه السّلام) دارند و برای ما درس است، یکی مسئله‌ی حلم امام مجتبی (علیه الصّلاه و السّلام) است. حلم عبارت است: از بردباری. حلم تحمّل است، حلم مدیریّت غضب است. حلم ظرفیت است. حلم جوش نیاوردن است. حلم عصبانی نشدن است، حلم بهانه‌جویی نکردن است. حلم زود پرخاش نکردن است، حلم خود نگه‌داری و تمّلک نفس است.

کظم غیظ یکی از ارکان حلم

 لذا از امام مجتبی که خود ایشان مظهر حلم است سؤال کردند «مَا الْحِلْمُ»[۷] آقا چیست؟ حضرت جواب فرمودند: «کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ» دو پایه دارد. یکی این است که وقتی عصبانی شد، عصبانیّتش او را به حرام نکشد، صدای خود را کلفت نکند، عربده نکشند، دست روی کسی بلند نکند، آبروی کسی را نبرد، همسایه‌ها را بیرون نکشد. این کظم غیظ است. یعنی وقتی جوش آورد عصبانی شد، خود را کنترل بکند، غصّه‌ی خود را فرو بدهد، بخورد، بیرون نریزد. بعضی‌ها خون می‌خورند، خون جگر می‌خورند. این وقتی جوش می‌آورد، قلب او غلیان پیدا می‌کند، نمی‌گذارد بیرون را خراب بکند. در درون خود می‌ریزد. این را کظم غیظ می‌گویند که امام موسی بن جعفر (علیه الصّلاه و السّلام) اسم ایشان کاظم است برای این‌که قرآن فرموده است: «الْکاظِمینَ الْغَیْظَ»[۸] گاهی دشمن‌ها برخوردهای بدی با امام موسی بن جعفر داشتند و امام این‌ها را تحمّل می‌کرد، فرو می‌برد.

مالک بودن بر نفس رکن دیگر حلم

پایه‌ی دوم حلم مالکیّت نفس است. آدم خود را کنترل بکند و عصبانی نشود. مرحوم آخوند ملّا علی همدانی (اعلی الله مقامه الشّریف) که دوست امام راحل بودند و شاگرد آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی عارف و سالک بودند، امام مجتبی فرمود: حلم یکی کظم غیظ است، یکی مالکیّت نفس است.

 اهمّیّت بهره بردن از محضر اولیای خدای متعال

مرحوم آخوند همدانی می‌گوید: من جوان بودم، طلبه بودم برای زیارت امام رضا رفته بودم، آمدم در صحن اسماعیل طلا. دیدم جمعی آن‌جا جمع هستند، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: شیخ حسنعلی نخودکی در این‌جا آمده است و هر گرفتاری به آن‌جا می‌آید و نسخه می‌خواهد. خیلی خوشحال شدیم، از برکات امام رضا یکی از اولیای الهی را می‌رویم می‌بینیم. حیف شد آقای بهجت را ندیدید. آقای بهاء الدّینی را ندیدید، آقای بهجت می‌آمد در حرم امام رضا می‌نشست جوان‌ها مثل پروانه دور او می‌نشستند. ما در محضر ایشان در قم منبر می‌رفتیم، خوب آقا در محراب پشت به قبله می‌نشستند، منبر هم آقا که این‌جا نشستند، منبر آن گوشه بود، جمعیت رو به منبر نمی‌نشستند، رو به آقا می‌نشستند، باید به اجبار آن‌ها را  به طرف منبر برمی‌گرداندیم. این عشق به اولیای الهی در کمون وجود همه‌ی شما وجود دارد.

شفای مریض به دست شیخ حسنعلی نخودکی

مرحوم آخوند خیلی خوشحال شده بود که آقا شیخ حسنعلی یکی از اولیاء است، برویم او را ببینیم. رفته بود در جمع این مشتری‌ها به انتظار، دیده بود یک کسی می‌گوید: آقا من از هندوستان آمدم آن‌جا بچّه‌ی من مریض است، دکترها گفتند فایده ندارد ببرید. شیخ حسنعلی یک خرمایی می‌داد، می‌گفت: بخور بچّه‌ی تو در آن‌جا خوب می‌شود. می‌گفت: من مریض نیستم. می‌گفت: می‌دانم تو مریض نیستی، تو بخور او در آن‌جا خوب می‌شود. ایشان به تناسب هر دردی یک نسخه‌ای می‌پیچید.

سفارش شیخ حسنعلی نخودکی به مرحوم آخوند

 همه که رفتند من تنها ماندم فرمود: شما چه می‌خواهید؟ گفتم: سلامتی شما، من دوست داشتم شما را ببینم، خدا روزی کرد. گفت: نه یک چیز از من بگیر. گفتم: اگر من بخواهم چیزی بگیرم جوان هستم، انتخاب من انتخاب جوانی است، ممکن است چیزی بخواهم که برای جوانی مناسب باشد دیگر بعد برای من مفید نباشد. خود تو برای من انتخاب بکن یک چیزی به من بده. اشان این جمله را به من داد. فرمود: مرنج و مرنجان. اگر این را در زندگی بردید، خدا می‌داند طلاقی در خانواده‌ها واقع نخواهد شد. دعوایی، کلانتری، دادگستری نیاز نخواهید داشت.

سفارش خوشرو بودن به مؤمن

آموزگار کلاس حلم حضرت امام حسن مجتبی (علیه الصّلاه و السّلام) است که اگر کسی شاگرد امام حسن باشد، مرنج ومرنجان می‌شود. در فرمایشات حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) دارد «الْبَشَاشَهُ حِبَالَهُ الْمَوَدَّهِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ‏»[۹] فرمودند: خوشرو بودن، مؤمن همیشه خوش رو است «بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ»[۱۰] غم او در دل او است امّا وقتی وارد جامعه می‌شود لبخند دارد، جاذبه دارد. این را که می‌بیند رفع خستگی می‌شود. هیچ وقت اخمو نیست، آدم زهر نیست، تلخ نیست، هر کسی او را ببیند، دوست دارد برود پیش او بنشیند. «الْبَشَاشَهُ حِبَالَهُ الْمَوَدَّهِ» دام دل‌ها است. آدم خوشرو دل را شکار می‌کند «وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ»؛

 حلیم بودن باعث از بین رفتن عیب آدمی

ظرفیت، حلیم بودن باعث می‌شود عیب‌های آدم دفن بشود و عیب او را کسی نداند. آدم عجول، آدم کم ظرفیت با عصبانیّت خود همه‌ی عیب‌های خود را بیرون می‌ریزد. همه زود مچ او را می‌گیرند. امّا آدمی که سنگین است، وزین است، فکر می‌کند، زود عصبانی نمی‌شود، اگر عیبی هم داشته باشد، عیب او مدفون است. «وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ» فرمایش امیر المؤمنین این است که تحمّل باعث می‌شود که عیب‌های انسان دفن بشود.

ترس در بیان امام حسن (علیه السّلام)

 نکته‌ی دومی که از امام حسن مجتبی می‌خواهم خدمت شما عرض بکنم از امام مجتبی پرسیدند، ترس چیست؟ «فَمَا الْجُبْنُ»[۱۱] ترس چیست؟ ترس یکی از رذایل اخلاقی است، جبن مقابل شجاعت است.

شجاعت و سخاوت دو صفت محبوب خدا

دو تا صفت است، محبوب خدا است. یکی سخاوت است، دومی شجاعت است. که فرمود: «السَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّهِ قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ»[۱۲] مقابل آن بخل است، مقابل شجاعت جبن است. خدا شجاعت را دوست دارد. علی شجاع بود، کرّار غیر فرار بود.

شجاعت امام حسن (علیه السّلام)

 امام مجتبی شجاع بود، آقا امیر المؤمنین در جنگ صفّین پرچم را به دست محمّد حنفیه داد، گفت: مأموریت داری بروی آن پرچمی را که به دست عایشه است، در مقابل عایشه است آن را بزنی و بیایی، پرچم را سرنگون بکنی و بیایی. محمّد حنفیه حرکت کرد، دید که باران تیر است که دارد به سوی او پرتاب می‌کنند و در برابر تیر باران‌های شدید نتوانست جلو برود، تیراندازی‌ها خیلی فشرده بود. برگشت گفت: یا امیر المؤمنین نمی‌شود عبور کرد، فضا خیلی فشرده و تند است. حضرت یک دستی به سینه‌ی محمّد زدند، این حرکت او را دوست نداشتند که رفته است و برگشته است. آدم شجاع برای برگشتن نمی‌رود، می‌رود یا پیروز بشود یا شهید بشود. این بود که حضرت یک دستی به سینه‌ی محمّد حنفیه زدند. فرمود: «أدرکَکَ عِرقُ مِن أمِّک»[۱۳] این رگ مادر تو است که به تو سرایت کرده است. اگر پسر من هستی، نباید این‌طور برمی‌گشتی. بعد پرچم را به دست امام حسن مجتبی داد. آقا امام حسن مجتبی در یک حمله‌ای انگار پدر خود امیر المؤمنین است، مثل شیری که گله‌ی روباه را دارد متفرّق می‌کند با یک صولتی، با یک غرّشی، با یک آرایش نظامی به قلب دشمن زد، رفت پرچم را سرنگون کرد و برگشت آمد. آقا امیر المؤمنین امام حسن مجتبی را بغل کرد، پیشانی او را بوسید، بعد دید ممکن است محمّد حنفیه شکست روحی بخورد، فرمود: پسرم محمّد ناراحت نباش، حسن پسر پیغمبر است، تو پسر من هستی. این شجاعت را خدا دوست دارد، ائمّه دوست دارند، امام زمان دوست دارد. اگر شجاعت شما نبود، این فتنه تا حال فاتحه‌ی این مجالس را خوانده بود، امروز دیگر شما یک چنین مجالسی نداشتید ولی این غیرت این شجاعت آتش فتنه را خاموش کرد.

شجاعت مدافعان حرم

امروز همین شجاعت است که در سوریه دارد معجزه به پا می‌کند. تا به حال دشمن باید چندین بار در سوریه به پیروزی می‌رسید، مقاومت شکست خورده بود ولی روح شجاعتی که ارث امیر المؤمنین و سیمای ائمّه‌ی اطهار است بحمد الله تربیت شدگان رفتند آن‌جا ماندند. حالا مقابل آن که شجاعت است خدا دوست ندارد مقابل آن جبن است؛

خار کردن دوستان و بزرگ دیدن دشمنان نشانه‌ی جبن

 از امام حسن مجتبی پرسیدند، ترس را برای ما معنی بکنید. دقّت بفرمایید این بعد سیاسی هم دارد، این حدیث را روی حساب برای شما انتخاب کردم. فرمود: «الْجُرْأَهُ عَلَى الصَّدِیقِ» جرأت بر دوستان «أسَدٌ عَلی وَ فِی الحُروبِ نُعَامَهُ»[۱۴] درست است عکس آیه آیه‌ای که «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[۱۵]  این آدم ترسو درست برعکس است، پیش خودی‌ها خیلی شاخ و شانه می‌کشد، می‌داند خودی به او اعتراض نمی‌کند، مقاومت نمی‌کند، این‌جا می‌گوید: تو سواد نداری، تو ارزش نداری، تو چه نداری، هر چه دوست داشته باشد به خودی‌ها می‌گوید امّا «والنُّکُولُ عَنِ الْعَدُوِّ» امّا در برابر دشمن کوتاه می‌آید، همیشه دشمن را بزرگ می‌بیند، خودی‌ها را کوچک می‌بیند. این علامت ترسو بودن است و از صفات رذیله است.

تعریف امام حسن (علیه السّلام) از کرم

امّا یک جمله هم از کرم امام حسن مجتبی بگویم. از آقا امام حسن مجتبی پرسیدند: آقا کرم چیست؟ این‌که امام حسن مجتبی کریم اهل بیت است، سؤال شد کرم چیست؟ حضرت فرمودند: کرم «الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیَّهِ»[۱۶] یک وقت یک کسی می‌نشیند یک کسی می‌آید آبروی خود را می‌گذارد می‌خواهد به او کمک بکند، یک وقت به استقبال نیازمند می‌روی، نمی‌گذاری آبروی او برود. قبل از آن‌که دهان باز بکند، قبل از آن‌که خود را کوچک بکند، می‌روی نیاز او برطرف می‌کنی، امام حسن مجتبی این‌طور است. نمی‌گذارد که شما خدایی ناخواسته کوچک بشوید.

 


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– تحف العقول، ص ۱۲۴٫

[۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۳۷۷٫

[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۳۷۱٫

[۵]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۱۹ تا ۲۲٫

[۶]– سوره‌ی شوری، آیه ۲۳٫

[۷]– تحف العقول، ص ۲۲۵٫

[۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۴٫

[۹]– نهج البلاغه، ص ۳۶۹٫

[۱۰]– الکافی، ج ۲، ص۲۲۶٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج ‏۷۵، ص ۱۰۳٫

[۱۲]– الکافی، ج ‏۴، ص ۴۰٫

[۱۳]– بحار الأنوار، ج ‏۴۲، ص ۹۸٫

[۱۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۶، ص ۱۰۸٫

[۱۵]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۷۵، ص ۱۰۲٫