مقدّمه

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) در جامعهای به رسالت مبعوث شد که در اثر فقدان جهان بینی و ایدئولوژی صحیح، روابط اجتماعی دچار مشکل جدّی بود; کینه، عداوت، رقابتهای ناسالم و کشمکشهای دایمی بین آنها جریان داشت.۱ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در پرتو تعالیم اسلام، در مدتی نه چندان طولانی، آن جامعه منحط و گرفتار جهل و تباهی را متحول ساخت تا ناامنی، هرج و مرج، فساد اجتماعی و درگیری های قومی جای خود را به وحدت، امنیت، برادری، محبت و ایثار داد.۲
بدون تردید، اندیشه های بلند و ارزشهای والایی که اسلام به ارمغان آورد در این جهت نقش اساسی داشتند; اما مهمتر از آن، نقش پیامبر(صلی الله علیه وآله)به عنوان مفسّر وحی و تجسّم عینی تعالیم اسلام بود که آن اندیشهها و ارزشها را عینیت میبخشید. اگر عربهای تازه مسلمان از نظر آگاهی به حدّی نرسیده بودند که معارف عمیق اسلام را درک کنند; اما میتوانستند «انسان کامل» را ببینند و نماد اندیشه ها و ارزشهای اسلام را به نظاره بنشینند و از او الگو بگیرند.
سیره اجتماعی پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) در عصر حاضر نیز میتواند الگوی مسلمانان قرار گیرد و موجبات همدلی و وفاق آنان را فراهم کند. در این مقاله، اصول برجسته سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) ذکر شدهاند.

 

 

۱ – یکرنگی و صداقت

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در معاشرت با مردم، صمیمی، صادق و بی آلایش بود و از ظاهرسازی، خودنمایی و تکلّف۳ به دور. ایشان نه خود اهل تصنّع و تکلّف بود و نه اجازه میداد دیگران با او به صورت تصنّعی (ساختگی) رفتار 
نمایند;۴ زیرا عدم صداقت در معاشرت، بنیان جامعه را بر هم میزند و روابط اجتماعی را از مسیر صحیح خارج میکند. پیامبر(صلی الله علیه وآله)اعلام کرد:
(قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر وَ مَا أَنَا مِنْ الْمُتَکَلِّفِینَ) (ص: ۸۶); از شما برای این ]رسالت [هیچ مزدی نمی خواهم و از متکلّفان نیستم.
علّامه طباطبائی میفرماید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) با ذکر جمله (مَا أَنَا مِنْ الْمُتَکَلِّفِینَ)، خود را از تصنّع و خودآرایی به چیزی که آن را ندارد، مبرّا ساخت.۵
آن حضرت اگر به کسی علاقه نداشت، اظهار ارادت نمیکرد و با مخالفان خود نیز صادق بود. هرگز درصدد جذب افراد با اظهار خلاف و با دبدبه و کبکبه مادی و ظاهری نبود. مقام قدسی و معنوی حضرت نیز مانع ارتباط صمیمی وی با دیگران نمیشد.


امیرمؤمنان(علیه السلام) در توصیف پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«لقد کان(صلی الله علیه وآله)یأکل علی الارض و یجلسُ جِلسَهَ العَبد و یخصِفُ بیده نَعلَهُ و یرکب الحِمار العاری و یردِف خَلفَه»;۶ پیامبر(صلی الله علیه وآله) روی زمین مینشست و غذا میخورد و با تواضع، همچون بردگان، جلوس مینمود و با دست خویش کفش و لباسش را وصله میکرد. بر مرکب برهنه سوار میشد و کسی را پشت سر خویش سوار میکرد.


ابوذر نقل میکند: روزی سلمان به پای پیامبر(صلی الله علیه وآله)افتاد و خواست پای حضرت را ببوسد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مانع شد و فرمود:
«لا تَصنَع بی ما تَصنَعُ الاَعاجم بملوکها; اَنَا عبدٌ مِن عَبیداللّه آکلُ کما یأکل العبد و اَقعُدُ کما یقعُدُ العَبد»;۷ آنگونه که عجمها با پادشاهان خود رفتار مینمایند با من رفتار مکن. من بندهای از بندگان خدا هستم; میخورم آنچه غلامان میخورند و مینشینم آنگونه که غلامان.


یکی از شواهد یکرنگی و بی آلایشی حضرت(صلی الله علیه وآله)این است که هر چه افراد صالح به آن حضرت نزدیکتر میشدند بیشتر شیفته و دلباخت هاش میگردیدند، تا جایی که حاضر بودند به خاطر حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، جان خود را بدهند. برخی از اصحاب به قدری آن حضرت را دوست داشتند که فراقش برای آنان قابل تحمّل نبود.۸انس بن مالک میگوید:
قراینی وجود دارد که نشان میدهند پیامبر محبوبترین فرد نزد مسلمانان بوده است.۹


کسانی که با تکلّف و تصنّع با دیگران رفتار میکنند، یا با تملّق میخواهند خود را مطرح نمایند ممکن است برای مدتی مورد توجه قرار گیرند، اما طولی نخواهد کشید که دوستان و طرفداران خود را از دست خواهند داد.

 

۲ -همزیستی مسالمت آمیز

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) اسلام را تنها دین حق۱۰ و تنها راه مستقیمی میدانست که خداوند متعال آن را شایسته پیروی میداند.۱۱ اما یقین به حقّانیت اسلام و اعتقاد به جهانی بودن آن، هرگز او را به ستیز با پیروان سایر ادیان و مکاتب و تحمیل عقیده بر آنان وانداشت، بلکه حضرت برای زندگی با مردم، از هر کیش و مذهب، برنامه خاصی داشت و همگان را به همزیستی مسالمت آمیز دعوت میکرد.


پیامبر(صلی الله علیه وآله) وقتی به مدینه وارد شد ترکیب جمعیت آن روز مدینه نامتناسب بود. گروههایی از یهودیان و بتپرستان در آنجا زندگی میکردند. مسلمانان مکّه نیز به آنان اضافه شدند. این وضع ممکن بود حادثهآفرین باشد. از اینرو، پیماننامهای نوشت که بزرگترین قرارداد در تاریخ اسلام خوانده شد. این قرارداد حقوق گروههای مختلف ساکن یثرب را معیّن و زندگی مسالمتآمیز جمعیت شهر و نظم و عدالت را تضمین میکرد.۱۲


پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر اساس این پیمان، که با اهل یثرب بست، زندگی همراه با آرامش را برای آنان فراهم آورد و تا زمانی که آنان پایبند قرارداد بودند، در کنار مسلمانان زندگی مسالمتآمیزی داشتند و حتی اهل کتاب آزادانه مراسم مذهبی خود را انجام میدادند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با گروههای مختلفی از یهودیان، مسیحیان و مشرکان پیمان صلح امضا کرد.۱۳
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره رعایت حقوق گروههایی که با مسلمانان عهد و پیمانی دارند، فرمود:
«اَلا مَن ظَلَمَ مُعاهِداً اَو اِنتَقَصَهُ اَو کلَّفَهُ فَوقَ طاقَتِهِ اَو أخذ مِنهُ شَیئاً بِغَیرِ طیبِ نَفسِهِ فَاَنَا حَجیجُهُ یومَ القیامَهِ»; آگاه باشید! کسی که به معاهدی که هم پیمان مسلمانان است ظلم کند و یا ضرری به او بزند و یا او را به کاری وادارد که فوق توان اوست و یا چیزی را بدون رضایت وی بگیرد، روز قیامت من بازخواست کننده او خواهم بود.
بنابراین، پیامبر(صلی الله علیه وآله) حتی با مشرکان بتپرست، که با نظام دینی و مسلمانان دشمنی نمیکردند، زندگی مسالمتآمیز داشت.

 

 

۳ – عدالت خواهی

یکی از اصولی که پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) در روابط اجتماعی خود به آن پایبند بود و در حق دوست و دشمن، مسلمان و کافر آن را رعایت میکرد، عدالت و حقمداری بود. آن حضرت ظلم به هر کس را به هر نحو، زشت و ناپسند میدانست. اساساً یکی از اهداف مهم نبی مکرّم اسلام همانند پیامبران سلف، برقراری عدالت در تمام سطوح جامعه و متوازن ساختن سازمان اجتماعی بود.


او رعایت عدالت در حق انسانها را یک تکلیف و دستور الهی میدانست:
(وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَاب وَأُمِرْتُ لاَِعْدِلَ بَیْنَکُمْ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیر)(شوری: ۱۵); و همانگونه که مأمور شدهای استقامت بورز و در پی هواهای آنان مرو و بگو: من خود به آنچه خداوند از کتاب نازل کرده است ایمان دارم و مأمور شدهام بین شما عدالت برقرار کنم; پروردگار ما و شما همان اللّه است. نتیجه اعمال ما عاید خودمان میشود، و از شما هم عاید خودتان. هیچ حجتی بین ما و شما نیست. خدا بین ما را جمع میکند و بازگشت به سوی اوست.
در منطق پیامبر(صلی الله علیه وآله)، «عدالت» یک مصلحت بزرگ اجتماعی بود که در تعالی روحی افراد جامعه بسیار مؤثر است.

از اینرو، عدالتخواهی و ظلمستیزی در سیره نبوی، یک امر منفعتطلبانه و فرعی نیست. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان یکی از مؤمنان به مبدأ و معاد، مورد خطاب الهی بود تا در برپایی آن تلاش کند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ)(نساء: ۱۳۵); ای کسانی که ایمان آوردهاید! به عدالت قیام کنید.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای تحقق عدالت اجتماعی، کارهایی انجام داد. به دو نمونه از مهمترین آنها توجه کنید:

 

 

الف. مبارزه با قشربندیهای موهوم اجتماعی

جهان عصر بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفتار قشربندی و نابرابری بود و طبقه «نجبا» و «اشراف» (در هر منطقه به نحو خاصی) طبقه عادی و توده مردم را استثمار میکرد. پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله)با این طبقهبندی، که عمدتاً از مادیات ـ همانند ثروت، قدرت ـ سرچشمه گرفته بود ـ مخالفت کرد و برابری و مساوات انسانها را به عنوان شعار خود مطرح کرد و فرمود:
«انّ الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط»;۱۴ از زمان آدم تاکنون، همه انسانها مثل دندانه های شانه با هم برابرند.


پیامبر(صلی الله علیه وآله) ضمن مخالفت با معیارهای نظام قشربندی جاهلی، ملاک دیگری برای برتری انسانها معرفی کرد که «تقوا» بود:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَر وَ أُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (حجرات: ۱۳); ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (اینها ملاک امتیاز نیست.) گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.


آنگاه که حضرت قدرت سیاسی را در حجاز به دست گرفت و قبایل مهم به اسلام گرویدند، همان منطق روزهای نخست بعثت را تکرار کرد. امام باقر(علیه السلام)میفرماید:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز فتح مکّه، اعلام نمود: «ایّها الناس! انّ اللّه اذهب عنکم نخوه الجاهلیه و تفاخرها بابائها; انّکم منِ آدم(علیه السلام)و آدم من طین. الا انّ خیر عباداللّه عبد اتقاه»;۱۵ ای مردم! خداوند خودبزرگبینی و افتخار کردن جاهلی به پدران را از بین برد. آگاه باشید! همه شما از آدم(علیه السلام)هستید و آدم از خاک. بدانید! برترین بندگان خدا بندهای است که تقوا پیشه کند.


در همین زمینه، درخواست برخی از مشرکان صاحب نفوذی که اسلام آوردن خود را به فاصله گرفتن آن حضرت از مسلمانان فقیر مشروط میکردند، رد کرد و کلام خدای متعال را پیروی نمود که در قرآن کریم چنین فرمان داد:
(وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِم مِن شَیْء وَ مَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِم مِن شَیْء فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ)(انعام: ۵۲); و کسانی را که صبح و شام خدا میخوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن. نه چیزی از حساب آنها بر توست و نه چیزی از حساب تو بر آنها، که اگر آنها را طرد کنی از ستمگران گردی.

 

 

ب. تلاش برای اجرای عدالت

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای برقراری عدالت اجتماعی، کارهای زیادی انجام داد. یکی از آنها، که اهمیت وافری در این جهت داشت، تشکیل حکومت اسلامی بود. در منطق پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فلسفه تشکیل حکومت چیزی جز احیای تعالیم اسلام و اجرای عدالت در جامعه نبود.
از این رو، یکی از سفارشهای مهم آن حضرت به کارگزاران حکومتیشان، اجرای عدالت بود. نمونهای گویا از این حقیقت، فرمان حضرت به عمروبن حازم، حاکم یمن، است. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وی فرمان داد طرفدار حق باشد; همانگونه که خدا بدان دستور داده است، و در انجام دادن حق، با مردم نرم باشد و در ستم بر آنان سخت گیرد; زیرا خدا ظلم را ناپسند دارد و از آن نهی کرده و فرموده است:
آگاه باشید! لعنت خدا بر ظالمان باد.۱۶
از سوی دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) مهمترین وسیله نجات حاکمان را اجرای عدالت دانسته است; چنانکه فرمود:
«ایّما وال ولی امر امّتی من بعدی اقیم علی الصراط و نشرت الملائکه صحیفته فان کان عادلا نجاه اللّه بعدله و ان کان جائراً انتفضّ به الصراط انتفاضه تزایل بین مفاصله حتی یکون بین عضوین من اعضائه مسیر مأه عام»;۱۷ هر کس ولایتِ کاری از امور مسلمانان را پس از من بر عهده بگیرد، او را روی پل صراط نگه میدارند و فرشتگان (الهی) نامهاش را میگشایند; اگر عادل بود خدا او را نجات میدهد و اگر ستمگر بود پل صراط چنان تکانی به او میدهد که مفصل های بدنش از هم جدا می شوند، به گونهای که فاصله بین اعضای بدنش به مقدار صد سال خواهد بود.


پیامبر(صلی الله علیه وآله) حتی پیش از بعثت، برای مبارزه با ظلم و برقراری عدالت در جامعه پیمان «حلفالفضول» را با جوانمردان مکّه امضا کرد.

 

۴ -رعایت عهد و پیمان

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) در تعامل اجتماعی با دیگران، اگر پیمانی با افراد و گروهها امضا مینمود بدان پایبند بود و تا زمانی که طرف قرارداد پیمان را نقض نمیکرد حضرت وفادار بود و این را یک تکلیف الهی میدانست که خدای متعال بدان دستور داده است:
(وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا) (اسراء: ۳۴); و به پیمان وفا کنید; چراکه از پیمان پرسیده خواهد شد.
(فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ) (توبه: ۷); تا زمانی که در برابر شما وفادارند شما نیز وفاداری کنید.


حضرت علی(علیه السلام) درباره توصیف پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«کان اجود الناسِ کفّاً و اجرء النّاس صدراً و اصدق الناسِ لهجهً و اوفاهم ذمهً…»;۱۸پیامبر(صلی الله علیه وآله)[ بخشنده ترین، پرجرئت ترین، راستگوترین و وفاکننده ترین مردم به عهد و پیمان بود.


مورّخان موارد متعددی از پایبندی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عهد و پیمان با مسلمانان و غیر مسلمانان نقل کردهاند که به دو نمونه از آنها که با مشرکان مکّه بوده است اشاره میشود:
الف. ابوبصیر ثقفی، که در مکّه زندانی بود، از حبس گریخت و رهسپار مدینه شد. مشرکان به پیغمبر نامه نوشتند که ایشان را برگرداند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز به ابوبصیر فرمود: میدانی ما با اینان قراری گذاشتهایم و ما را از نظر دین خود شایسته نیست که پیمانشکنی کنیم. اما خدای متعال البته برای تو و دیگر بیچارگان مسلمان فرج و گشایشی عنایت خواهد فرمود. پس به سوی قبیله ات بازگرد.۱۹


ب. عمرو بن امیّه هنگامی که رهسپار مدینه بود دو تن از قبیله «بنی عامر» را، که خوابیده بودند، کشت و از عهد و پیمانی که بین رسول خدا و «بنی عامر» بود، خبر نداشت. چون به مدینه آمد و رسول خدا را از کشتن آن دو خبر داد، حضرت فرمود: دو مرد را کشتهای که باید دیه آنها را بدهم. آنگاه دیه آن دو نفر را مطابق دیه دو مسلمان آزاد پرداخت و نیز جامه و سلاحشان را نزد عامر بن طفیل فرستاد و از این پیشامد عذرخواهی کرد.۲۰

 

 

۵ – عفو و گذشت در حقوق شخصی

اصل دیگری که پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) در معاشرت با انسانهای دیگر بدان ملتزم بود عفو و گذشت در حقوق شخصی است. آن حضرت در مواردی که چشمپوشی از جرم موجب تنبّه و بیداری مجرم و تربیت و هدایت وی میگردید از حقوق شخصی خود صرفنظر میکرد و عفو مینمود.
خداوند متعال به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
(خُذْ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنْ الْجَاهِلِینَ)(اعراف: ۱۹۹); با آنها مدارا کن و از خطاهایشان بگذر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روی گردان.
علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه شریفه مینویسد:
«اخذ به چیزی» به معنای ملازمت و ترک نکردن آن چیز است. پس معنای اینکه فرمود: «بگیر عفو را» این است که همواره بدیهای اشخاصی که به تو بدی میکنند بپوشان و از حق انتقام، که عقل اجتماعی برای بعضی بر بعض دیگر تجویز میکند، صرف نظر نما، و هیچ وقت این رویه را ترک مکن. البته این چشمپوشی نسبت به بدیهای دیگران و تضییع حق شخصی است و اما مواردی که حق دیگران با اسائه به ایشان ضایع میشود، عقل در آنجا عفو و اغماض را تجویز نمیکند; برای اینکه عفو در اینگونه موارد، وادار کردن مردم به گناه است و مستلزم این است که حق مردم به نحو اشدّ تضییع گردد، نوامیس حافظ اجتماع لغو و بیاثر شود و تمامی آیات ناهیه از ظلم و فساد… از چنین اغماض جلوگیری میکند. پس منظور از اینکه فرمود: «خُذ العفو» اغماض و ندیده گرفتن بدیهایی است که مربوط به شخص پیامبر بوده و سیره آن حضرت هم همین بود که در تمامی طول زندگیاش، از احدی برای خود انتقام نگرفت.۲۱
عایشه میگوید:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر ظلمی که به خودش شده بود هرگز انتقام نگرفت، مگر اینکه حرمت حدود الهی رعایت نمی شد که در این صورت، برای رضای خدا انتقام میگرفت.۲۲
پیامبر(صلی الله علیه وآله) وقتی با اقتدار وارد مکّه شد، همه کسانی را که به او ستم کرده بودند، عفو کرد و از هیچ کس انتقام نگرفت. با آنکه قریش و مشرکان مکّه از آغاز ظهور اسلام تا آن روز در مورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از هرگونه دشمنی و آزار فروگذار نکرده بودند، در مقابل ابوسفیان که گفت: «الیوم یوم الملحمه»، اعلام کرد: «الیوم یوم المرحمه»۲۳ و فرمود:
(لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ)(یوسف: ۹۲); امروز بر شما سرزنشی نیست، خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است.


«اذهبوا انتم الطلقاء»;۲۴ بروید، شما آزاد شدگانید.
ابو عبداللّه جدلی میگوید: گویی به پیامبر مینگرم که همانند پیامبری از پیامبران بود که قومش او را زدند و خونینش کردند و او در حالی که خون از چهرهاش میزدود، میگفت: خدایا! از قوم من درگذر که آنها نمیدانند.۲۵

 

۶ -خیرخواهی

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مظهر رحمت حضرت حق بود و نسبت به همه انسانها خیرخواهی مینمود. خدای متعال در وصف پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود:
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ)(توبه: ۱۲۸); به راستی! برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به ]هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.


علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه شریفه مینویسد:
معنای آیه این است: هان ای مردم! پیغمبری از جنس خود شما آمد که از اوصافش یکی این است که از خسارت دیدن شما و از نابودی شما، ناراحت میشود; و دیگر اینکه او در خیرخواهی و نجات شما، چه مؤمن و چه غیر مؤمن، حریص است، و اینکه او نسبت به خصوص مؤمنان رئوف و مهربان است.۲۶
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به پیروانش نیز دستور داد خیرخواه مردم باشند:
«اَحبب للنّاسِ ما تُحبّ لنفسک تکن مؤمناً»;۲۷آنچه برای خود دوست داری برای مردم نیز همان را دوست بدار. در این صورت، مؤمن خواهی بود.


مبارزات و جهاد پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مشرکان نیز از سر خیرخواهی بود. او همانند جرّاحی دلسوز برای بریدن عضو فاسد و نجات جامعه از تباهی و دفاع از حقوق انسانیت اقدام به جهاد میکرد. او هرگز برای اشباع خودکامگی و قدرتطلبی و دنیاخواهی شمشیر نزده است. در حقیقت، شمشیر در دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پیروانش شمشیری نبود که درصدد از پای در آوردن جانی برآید که جلوهگاه عظمت الهی و شعاعی از اشعه ربّانی است; بلکه شمشیری بوده که گلشن جانهای آدمیان را، که میهمانان چند روزه خوان گسترده الهیاند، از خارهای زهرآگین پاک مینمود و آن را آبیاری میکرد.۲۸

 

 

۷ – عنایت ویژه نسبت به مؤمنان

پیامبر(صلی الله علیه وآله) علاوه بر رعایت اصول مذکور در معاشرت با مؤمنان، اصول دیگری را در تعامل با آنان رعایت میکرد. در اینجا، مهمترین آنها به اختصار مرور میشوند:

 

 

الف. محبت به مؤمنان

پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به مؤمنان، بسیار صمیمی و با محبت بود; غم آنان را به جان میخرید، با رفق و مدارا با آنان رفتار میکرد و به اشک چشم آنان ترحّم مینمود، عیوب آنان را میپوشاند و در مشکلات یاورشان بود.
پیوند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با اهل ایمان متّکی بر یک اصل مهم اسلام، یعنی «اخوّت دینی» بود که از «حبّ فی اللّه» نشأت میگیرد. خداوند متعال یکی از عوامل موفقیت آن حضرت را همین برخورد صمیمی و لیّن او با مؤمنان میداند:
(فَبَِما رَحْمَه مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) (آلعمران: ۱۵۹);۲۹به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان نرم (و مهربان شدی) و اگر خشن و سنگدل بودی از اطرافت پراکنده میشدند.
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ … بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیم)(توبه: ۱۲۸); به راستی، برای شما پیامبری از خودتان آمد… نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ)(فتح: ۲۹); محمّد فرستاده خدا و یارانش بر کافران بسیار سخت و با یکدیگر بسیار مهربانند.

 

 

ب. تکریم مؤمنان

در منطق عملی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، تنها انسانهایی شایسته تکریم هستند که از استعدادهای خدادادی بهره گرفته، کمالات و فضایل معنوی کسب کنند و به عناصر مفید و سازنده در جهان هستی تبدیل شوند. چنین نیست که هر انسانی با هر عقیده و رفتاری مورد تکریم آن حضرت قرار گرفته باشد.
اگر کسی توانمندیهای الهی را در جهت نادرست استفاده کرد و به یک عنصر مشرک و فاسد و مفسد تبدیل شد، کرامتی ندارد تا مورد تکریم قرار گیرد. جنگهای مقدّس در طول تاریخ و اجرای حدود الهی در برابر همین طایفه از انسانها انجام گرفته که کرامت انسانی خود را از دست داده بودند.


«مَن أکرَم أخاهُ المُسلِم فإنّما یکرم اللّه عَزَّوجَلَّ»;۳۰ هر کس برادر مسلمان خود را تکریم نماید خداوند ـ عزّوجلّ ـ را اکرام کرده است.
چراکه ارزش یک مسلمان به خاطر ارتباط او با خداوند است.
«لا تَحقرنَّ أحَداً مِنَ المُسلمین فإن صَغیرهُم عنداللّه کبیر»;۳۱ مسلمانان را کوچک نشمارید و تحقیر نکنید که کوچک آنان نیز نزد خدا بزرگ است.
ابن شهر آشوب مینویسد:
وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مسلمانی میرسید، ابتدا به او سلام میکرد و با او مصافحه مینمود، و اگر مشغول نماز بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را تخفیف میداد و تمام میکرد و رو به او میکرد و میفرمود: آیا حاجتی داری؟ و هر مسلمانی بر او وارد میشد او را تکریم مینمود; چنانکه گاهی لباس خود را زیر او پهن میکرد و یا او را بر تشک خود مینشاند.۳۲
امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نگاه خود را بین اصحابش تقسیم میکرد، به نحوی که به این و آن به صورت مساوی مینگریست و هیچگاه پاهای خود را در مقابل اصحاب خود دراز نمیکرد.۳۳

 

 

ج. تواضع نسبت به مؤمنان

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر مؤمنان، فروتن و متواضع بود و هرگز به خاطر مقامات الهی و شایستگیهای معنوی، که دارا بود، بر پیروان خود تکبّر نمیکرد. او با فقرا و تهیدستان همنشین میشد و در مسافرتها، از مردم کنارهگیری نمیکرد و از هرگونه تشخّص و امتیاز ظاهری مبرّا بود. خدای متعال به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دستور میدهد نسبت به مؤمنان فروتن و مهربان باشد:
(وَ اخفِض جَناحَک لِلمؤمنین) (حجر: ۸۸); و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنان بگستر و فرود آر.
(و اخفِض جَناحک لِمَن اتَّبَعَک مِنَ المؤمنین)(شعراء: ۲۱۵); و بال و پر خود را بر مؤمنانی که از تو پیروی میکنند، بگستر.


این تعبیر (گستراندن بال و پر) کنایه از تواضع و محبت و نرمی است. همانگونه که پرندگان وقتی میخواهند نسبت به جوجههای خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود میگیرند و هیجانانگیزترین صحنههای عاطفی را مجسّم میسازند و آنها را در مقابل حوادث و خطرات حفظ میکنند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز چنین وظیفهای نسبت به امّتش دارد.۳۴
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در طول ۲۳ سال که به عنوان پیامبر در خدمت مردم بود، با کمال تواضع و فروتنی با اصحاب خود برخورد میکرد; لباس ایشان همانند دیگران بود و مجلسش به شکل دایرهای برگزار میشد که بالا و پایین نداشته باشد; در ساخت مسجد و سنگر، همکار یارانش بود; و در رزم و مبارزه همسنگر ایشان. با اصحاب صفّه همنشین و همرزم بود و به پیروانش نیز میفرمود:
«إذا رَأیتُم المتواضعینَ مِن اُمّتی فَتَواضَعُوا لَهم»;۳۵هرگاه افراد متواضع امّت مرا دیدید، در برابر آنها تواضع کنید.

 

 

د. همنشینی با مؤمنان

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) این بود که با مؤمنان همراه و همنشین بود، بخصوص با نیازمندان آنان بیش از ثروتمندانشان همراز و همراه بود و از مجالست با افراد فاسق و مشرک به شدت پرهیز میکرد، مگر اینکه مصلحتی در میان بود که همنشینی با آنان را توجیه مینمود.

 


این امر بر افراد «مترف» و زراندوز گران بود که با آنان گرد هم آیند. از اینرو، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درخواست کردند آنان را از خود دور کند و زمینه را برای ایمان آوردن اشراف فراهم نماید. اما خداوند متعال به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دستور داد: هرگز چنین کاری نکند و مؤمنان را از خود دور نسازد و همانند گذشته با آنان زندگی کند:
(وَلَا تَطْرُدْ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِی یُرِیدُونَ وَجْهَهُ)(انعام: ۵۴); و کسانی را که صبح و شام خدا را میخوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن.
(وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِی یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً) (کهف: ۲۸); با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند و تنها رضای او را میطلبند، و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها بر مگیر. و از کسانی که قلبشان را از یاد خدا غافل ساختیم اطاعت مکن; همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.

 


و در شب معراج، خدای سبحان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
ای احمد! دوست داشتن خدا دوست داشتن فقیران و نزدیک شدن به ایشان است. گفت: آنها چه کسانیاند؟ فرمود: کسانی که به اندک خشنودند و بر گرسنگی شکیبایند و بر زندگی گوارا سپاسگزارند و بر آنچه از دست دادهاند افسرده خاطر نمیشوند و به آنچه به دست آرند شادمان نیستند.۳۶

 

 

هـ . مواسات با مؤمنان

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برآوردن حوایج مؤمنان و تأمین نیازهای آنان توجهی ویژه داشت. حضرت همانند برادری مهربان در موارد بسیاری شخصاً به مشکلات آنان رسیدگی میکرد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود:
«مَثَل المؤمنین فی توادّهم و تعاطُفهم و تراحُمهم مَثَلُ الجَسد اذا اشتکی منه شیء تداعی له سائر الجسد بالسّهر و الحمّی»;۳۷ مثل مؤمنان در پیوند و دوستی و محبت و مهربانی به یکدیگر همانند یک پیکر است که اگر چیزی از آن به درد آید سایر اجزای پیکر با آن همدردی میکنند.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بنیاد مواسات و همیاری مؤمنان را در مدینه برقرار کرد و در بندهایی از منشور مدینه چنین آورد:
مؤمنان دوستان و سرپرستان یکدیگرند. مؤمنان نباید شخص عیالوار و قرضدار را به حال خویش رها سازند، بلکه باید او را کمک نمایند.۳۸
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این کار پیشقدم بود و آنچه داشت با «اصحاب صفّه» و مؤمنان نیازمند تقسیم کرد و حتی در ایّامی که غنایم فراوان به دست آورد از زندگی زاهدانه دست بر نداشت و مواسات و همدردی با مؤمنان نیازمند را فراموش نکرد.

 

 

۸ – مبارزه و قاطعیت در برابر کفّار محارب و مسلمانان فاسق

پیامبر(صلی الله علیه وآله) مظهر جلال و جمال خدای سبحان بود. همانگونه که خدای متعال در مواضعی «ارحم الراحمین» است و در مواردی «اشدّ المعاقبین»،۳۹ پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز، که تندیس عطوفت و مهربانی بود، در مواضعی با نهایت شدت و بدون رقّت قلب با افراد برخورد میکرد. ایشان وقتی با کسانی مواجه میشد که حقوق انسانها را پایمال میکردند و یا حدود الهی را میشکستند به سختی با آنان برخورد میکرد.


امام حسین(علیه السلام) درباره پیامبر فرمود:
دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم نمیآورد، اما زمانی که حقی پایمال میشد از شدت خشم، کسی او را نمیشناخت و از هیچ چیز پروا نداشت تا آنکه حق را یاری میکرد و احقاق حق مینمود.۴۰
برخورد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با کفّار و اهل فساد این حقیقت را به خوبی نشان میدهد. در اینجا، برخی از این موارد ذکر میشوند:

 

 

الف. مقابله با کفّار محارب

همانگونه که قبلا ذکر شد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با کفّار معاهد و مشرکان ذمّی۴۱ همزیستی مسالمتآمیز داشت; اما نسبت به کسانی که حاضر به پذیرش هیچ تعهد و مصالحهای نبودند و به تعبیر قرآن کریم، (لَا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلَّا وَلَا ذِمَّهً) (توبه: ۸) و هرگونه قراردادی را که در جهت برقراری صلح و آرامش در جامعه اسلامی بود رد میکردند و بر ضد اسلام و مسلمانان شیطنت مینمودند، با شدت و قاطعیت برخورد میکرد.
خداوند متعال در توصیف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و پیروان راستین او میفرماید:
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ)(فتح: ۲۹); محمّد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران، بسیار سخت هستند.


پیامبر(صلی الله علیه وآله) مأمور این رفتار سخت و شدید با کفّار معاند بود:
(یَا أَیُّهَا النَّبِی جَاهِدْ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ)(توبه: ۷۳); ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت گیر.


(وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ) (توبه: ۱۲); و هر گاه آنها سوگند و عهدی را که بسته اند بشکنند و در دین شما تمسخر و طعن زنند، در این صورت، با پیشوایان کفر کارزار کنید که آنها را عهد و سوگندِ استواری نیست.

 

ب. برخورد با اخلالگران امنیت اجتماعی

از نظر اسلام، «امنیت» نخستین شرط یک اجتماع سالم است. بدون امنیت اجتماعی، هیچ فعالیتی به سرانجام نمیرسد. خداوند متعال درباره کسانی که با رفتار خشونتآمیز در جامعه فساد ایجاد میکنند و امنیت اجتماعی را بر هم میزنند میفرماید:
(إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الاَْرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَاف أَوْ یُنفَوْا مِنْ الاَْرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنیَا وَلَهُمْ فِی الاْخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ)(مائده: ۳۳); کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در روی زمین دست به فساد میزنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله میبرند) این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت) دست راست و پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت مجازات بزرگی دارند.
(وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا) (مائده: ۳۸); دست مرد دزد و زن دزد را قطع کنید.


پیامبر(صلی الله علیه وآله) در موارد متعددی نسبت به کسانی که امنیت جامعه را بر هم زده بودند حدّ جاری کرد و در این زمینه، با هیچ کس سازش نکرد. از جمله آنها اجرای حدّ بر فاطمه مخزومی به خاطر سرقت بود. وقتی رسول خدا دستور داد حدّ شرعی درباره وی جاری شود، قبیلهاش تلاش فراوانی برای جلوگیری از اجرای حدّ بر او نمودند و اسامه بن زید را، که مورد عنایت پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود برای تقاضای عفو خدمت حضرت فرستادند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)از این درخواست اسامه سخت ناراحت شد و ضمن خطبهای فرمود:
ای مردم! علت اینکه ملتهای پیش از شما هلاک شدند این بود که اگر بلندپایهای از آنان مرتکب جرمی میشد او را به مجازات نمیرساندند; اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف میکرد، حکم خدا را در موردش اجرا میکردند. سوگند به خدا! اگر دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند حکم خدا را دربارهاش اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی یکسانند.۴۲

 

 

ج. برخورد با اخلالگران امنیت فرهنگی

از مواردی که امنیت فرهنگی جامعه را تهدید میکند «ارتداد» است; به این معنا که مسلمانی از اسلام دست بردارد و به سوی کفر برود. اسلام در اینباره نوعی مقابله در نظر گرفته است; زیرا این کار موجب تزلزل اعتقادات افراد ضعیفالایمان و تأثیر نامطلوب در گسترش مکتب میشود. یکی از حکمتهای برخورد با این گروه در حقیقت، برای جلوگیری از توطئههای احتمالی دشمنان اسلام است; چنانکه در صدر اسلام، گروهی از مشرکان و منافقان از این شگرد برای آسیب رساندن به جبهه توحید بهره بردند و بنابر روایتی، آیه ۷۲ سوره آلعمران به همین قضیه اشاره دارد که خداوند میفرماید:
(وَ قَالَتْ طَائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ)(آلعمران: ۷۲); و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید و در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده است در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید. شاید آنها (از آیین خود) باز گردند.


وجوب قتل مرتد مورد اجماع فقهای شیعه و سنّی است.۴۳ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در فتح مکّه، فرماندهان اسلامی را امر فرمود تا جایی که امکان دارد از جنگ و خونریزی پرهیز کنند، مگر در مقابل کسانی که در برابر مسلمانان ایستادگی کنند. علاوه بر آن، خانه ابوسفیان و مسجدالحرام را امانگاه قرار دادند. اما در عین حال، کسانی را نام بردند و به مسلمانان امر نمودند که هر یک از آنان را بیابند بکشند. دو تن از این افراد عبارت بودند از:
۱٫ عبداللّه بن سعد بن ابی سرح (از قبیله بنی عامر) که قبلا اسلام آورده و سپس مرتد و مشرک شده و نزد قریش بازگشته بود.
۲٫ عبداللّه بن هلال بن خَطَل اَدرمی (از قبیله بنی تیم بن غالب) که قبلا اسلام آورده بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را برای گرفتن صدقات مأمور ساخت، اما وی مرتد شد، خادم مسلمان خود را کشت و به مکّه گریخت.۴۴

 

 

پى نوشت ها

۱ـ ر.ک. آلعمران: /۱۰۲ انعام: ۱۴۰ / اعراف: ۱۵۷ / نهجالبلاغه، خ ۲۶٫ 
۲ـ ر.ک. انفال: ۶۳ / آلعمران: ۱۰۳ / نهجالبلاغه، خ ۹۶٫ 
۳ـ «تکلّف» در لغت، به معنای ادعای امری که فرد دارای آن نیست و اظهار اشتیاق به امری که قلباً مایل به آن نیست; تحمّل امری همراه با رنج درونی; خودنمایی; ظاهرسازی و افراط در آداب و رسوم است. (ر.ک. ابن منظور، لسان العرب، قم، ادبالحوزه، ۱۴۰۵، ج ۹، ص ۳۰۶ / شیخ فخرالدین طریحی، مجمعالبحرین، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۲، ج ۵، ص ۱۱۵). 
۴ـ تصنّع و تکلّف در افراد متکلّف به صورتهای گوناگون بروز مینماید. گاه متکلّف به افرادی که هیچ ارادتی به آنها ندارد اظهار ارادت میکند و گاه با برگزاری مراسم پرهزینه، وانمود میکند که ثروتمند است و زمانی ادعای علم و اندیشهای مینماید که ندارد و زمانی با افراط در آداب و رسوم اجتماعی، خود را به زحمت میاندازد. به هر حال، تکلّف به هر نحو ظهور کند بیانگر نوعی نفاق است و کاری خلاف اخلاق اسلامی. به همین دلیل، امام علی(علیه السلام)فرمود: «التکلّف من اخلاقِ المنافقین.» (عبدالواحدبن محمد آمدی، غرر الحکم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۵۷) 
۵ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، قم، اسماعیلیان، ۱۳۱۹ق، ج ۱۷، ص ۲۲۵٫ 
۶ـ نهجالبلاغه، خ ۱۶۰٫ 
۷ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهالوفاء، ۱۴۰۳، ج ۲۷، ص ۱۳۹٫ 
۸ـ حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: روزی یکی از انصار خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله)رسید و گفت: یا رسول اللّه! فراق تو برایم قابل تحمّل نیست. هر گاه به یاد شما میافتم مجبورم زندگیام را ترک کنم و برای زیارت شما شرفیاب شوم تا آرامش یابم. فکر میکنم اگر روز قیامت شما به اعلی علّیین عروج کنید و من نتوانم شما را ببینم چگونه به زندگی خود ادامه دهم؟ سپس این آیه شریفه نازل شد: (وَ مَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً)(نساء: ۶۹) (و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته ]یعنی[ با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدماند!) و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن مرد انصاری را بشارت داد که اگر مطیع خدا و رسول باشد در قیامت نیز با او خواهد بود. (محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۸۹٫) 
۹ـ محمّدبن عیسی ترمذی، سنن الترمزی، تحقیق عبدالوهّاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۱۸۳٫ 
۱۰ـ (اِنّ الدین عند اللّه الاسلام.) (آلعمران: ۱۹) 
۱۱ـ (و رضیتُ لکم الاسلام دیناً.) (مائده: ۵) 
۱۲ـ برای اطلاع بیشتر از بندهای این پیمان، ر. ک. ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ج ۲، ص ۱۴۷٫ 
۱۳ـ ر. ک. حامد منتظریمقدّم، صلحهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، ۱۳۸۴٫ 
۱۴ـ شیخ مفید، الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴، ص ۳۴۱ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۲، ص ۳۴۸٫ 
۱۵ـ محمّدبن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق علیاکبر غفّاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق، ج ۸، ص ۲۳۱٫ 
۱۶ـ موسی زنجانی، مدینهالبلاغه فی خطب النبی و کتبه و مواعظه و وصایاه، تهران، منشورات الکعبه، ج ۲، ص ۲۷۱ـ۲۷۲٫ 
۱۷ـ علاءالدین متقی هندی، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسهالرساله، ۱۹۸۶م، ج ۶، ص ۲۰٫ 
۱۸ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۱٫ 
۱۹ـ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، چ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۲، ص ۳۵٫ 
۲۰ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۰، ص ۱۵۷٫ 
۲۱ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۸، ص ۳۸۰٫ 
۲۲ـ ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمّد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۳۶۷٫ 
۲۳ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۷، ص ۲۷۳ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۱، ص ۹۱٫ 
۲۴ـ ابن ابیالحدید، پیشین، ج ۱۷، ص ۲۸۰٫ 
۲۵ـ بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱، ج ۶، ص ۱۲۳، ح ۶۵۳۰٫ 
۲۶ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۹، ص ۴۱۱٫ 
۲۷ـ محدّث نوری، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۰۸، ج ۱۱، ص ۱۷۶٫ 
۲۸ـ برای آگاهی بیشتر، ر.ک. محمّدتقی جعفری، حکمت و اصول سیاسی اسلام، تهران، رستمخانی، ۱۳۷۳، ص ۵۰۹ـ۵۲۰٫ 
۲۹ـ برخی از نویسندگان با تعمیم این آیه شریفه به همه انسانها، سعی کردهاند نوعی اومانیسم لیبرالی به دین بچسبانند. (ر.ک. نگارنده، تسامح و تساهل از دیدگاه قرآن و عترت، قم، دفتر پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۱۴۴ـ۱۵۴٫) 
۳۰ـ شیخ صدوق، من لا یحضرهالفقیه، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴، ج ۴، ص ۱۶٫ 
۳۱ـ محمّد محمّدی ریشهری، میزانالحکمه، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۶۵۲٫ 
۳۲ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۷۶ ق، ج ۱، ص ۱۲۷ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۲۸٫ 
۳۳ـ محمّدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج ۲، ص ۶۷۱ / شیخ حرّ عاملی، وسائلالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۱۴، ج ۱۲، ص ۱۴۳٫ 
۳۴ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۲، ص ۲۸۳٫ 
۳۵ـ محمّدمهدی نراقی، جامعالسعادات، نجف، مطبعه النعمان، ج ۱، ص ۹۶٫ 
۳۶ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۷۷، ص ۳۳٫ 
۳۷ـ همان، ج ۴۳، ص ۱۵۳٫ 
۳۸ـ همان، ج ۷۴، ص ۳۹۱ / شیخ صدوق، الخصال، قم جامعه مدرسین، ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۱۰۳٫ 
۳۹ـ ر. ک. شیخ عبّاس قمی، مفاتیحالجنان، «دعای افتتاح». 
۴۰ـ ابن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۴۲۴٫ 
۴۱ـ از نظر احکام اسلامی، غیر مسلمانان به سه دسته تقسیم میشوند: الف. اهل کتاب که همان پیروان ادیان توحیدی و آسمانی (مسیحیت، یهودیت و زرتشت) هستند. اسلام نسبت به این دسته، نگرش خاصی دارد و برای آنها احترام بسیاری قایل است; جان و مال و نوامیس آنها محترم است و میتوانند در جامعه اسلامی، معابد و کلیساهای خود را برپا کنند و به عبادت بپردازند و ازدواج و طلاق و معاملاتشان را بر طبق احکام دین خود انجام دهند. ب. کفّار معاهد که پیرو ادیان توحیدی نیستند، ولی براساس قرارداد و معاهداتی که با حکومت اسلامی دارند، میتوانند در همسایگی مسلمانان و یا حتی داخل جامعه اسلامی و در میان مسلمانان زندگی کنند. البته حقوق و شرایط و وضعیت همه آنها به یک نحو نیست، بلکه بستگی به نوع قراردادی دارد که با حکومت اسلامی دارند. مطلب مهم این است که اسلام با این گروه از غیر مسلمانان نیز مدارا نموده و جان و مال و نوامیس آنان را محفوظ دانسته است. ج. کفّار محارب که حاضر به مصالحه و پیمان بستن با مسلمانان نیستند و یا اگر پیمانی میبندند، آن را نقض میکنند. آنچه در این بخش از آن سخن گفته میشود، درباره این گروه از غیر مسلمانان است. 
۴۲ـ ابن هشام، پیشین، ج ۴، ص ۱۸۵٫ 
۴۳ـ رک. شیخ طوسی، الخلاف، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۷، ج ۳، ص ۱۴۵ / محمّدحسین نجفی، جواهرالکلام، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷، ج ۴۱، ص ۶۰۵٫ 
۴۴ـ احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، ج ۲، ص ۵۹٫