مسئله‌ی ولایت فقیه از دو دیدگاه، قابل بررسی است و هر یک نتایج ویژه‌ای دارد که هر چند با یکدیگر متنافی نیست؛ ولی تفاوت چشمگیری با هم دارد:

از منظر قانون اساسی

با توجّه به این‌که قانون اساسی هر کشوری، در قلمرو همان کشور اعتبار دارد؛ از این و حاکمیتش را چه درباره‌ی ولایت فقیه یا غیر آن- تنها در گستره‌ی کشور مربوط، می‌تواند سایه‌گستر سازد و براین اساس ولایت فقیه گستره‌ی فراخ‌تری می‌یابد؛ یعنی پیروان آیین واحد در سرزمین‌های مختلف، می‌توانند نظام و رهبری واحدی را برگزینند و یا دین می‌تواند سیستم و رهبر واحدی را برای آنان، با معیارهای خاصّی تعیین کند. در نگرش اسلامی، مسلمانان امّت واحد و دارای سرزمین و مرز فرهنگی ایدئولوژیک مشترک، سرنوشت مشترک و حتّی دشمنان مشترک می‌باشند. این مسئله ایجاب می‌کند که دارای رهبری واحد نیز باشند که بتواند تمام امّت را به طور یکپارچه و هماهنگ، به سمت اهداف مورد نظر به حرکت درآورد.

بنابراین خاستگاه ولایت بر جهان شیعه و جهان اسلام، آرای چند میلیون ایرانی نیست؛ بلکه مبانی دینی است. بلی نقش این آرا آن است که در بزرگ‌ترین کانون تشیّع در جهان، شاخص‌ترین فرد شناسایی و ولایت او فعلیّت می‌یابد و از این طریق امّت اسلام می‌توانند «ولی واجب الاطاعه» خود را نیز بشناسند و براساس رهنمودهای او، خطّ سیر سیاسی و اجتماعی خویش را تنظیم کنند.

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی