در ابتدا چند مطلب به عنوان مقدّمه ذکر می‌شود:

یکم: در علوم سیاسی حکومت را از حیث منشأ قدرت و مشروعیّت، به اقسامی تقسیم می‌کنند. ماکس وبر منشأ قدرت را سه‌ گونه معرّف می‌کند:

۱ – حکومت سنّتی: منشأ این حکومت سنّت‌های موجود است، که از ادوار گذشته‌ی یک سرزمین به جای مانده است (مانند حکومت‌های موروثی و فئودالی).

۲ – پیشوایی کاریزمایی: حکومتی است که منشأ قدرت در آن نبوغ فوق العاده، جذبه و نیروی معنوی رهبر آن است. (حکومت هیتلر را از این دست حکومت‌ها می‌دانند).

۳ – قانونی عقلایی. منشأ قدرت در این حکومت، قدرت قانونی است و در آن، قدرت نهاد یافته است؛ یعنی، قدرت از فرد یا افراد صاحب قدرت به یک شخصیت حقوقی انتقال یافته است (حکومت‌های جمهوری را از این نوع حکومت‌ها می‌دانند).

براساس همین تقسیم، منشأ فرمانبری مردم از حکومت را نیز به سه دسته تقسیم می‌کنند:

۱ – فرمانبری ناشی از گرایش‌های سنّتی که در حکومت‌های سنّتی است.

۲ – فرمانبری ناشی از عاطفه و انفعال محض که در حکومت‌های کاریزمایی است.

۳ – فرمانبری ناشی از اعتقاد عقلایی به اعتبار قانون که در حکومت‌های قانونی عقلایی است.

دوم: از ویژگی‌های رهبری کاریزمایی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ – رهبر کاریزما غالباً دعوت به تحقّق یک رسالت می‌کند.

۲ – رهبر کاریزما عظیم‌ترین نیروی انقلابی در براندازی حکومت‌های سنّتی است که عقاید و ارزش‌های مردم را دگرگون ساخته، راه و رسم تازه‌ای را جایگزین می‌کند.

۳ – پیروی مردم از جان و دل و فداکارانه است.

سوم: آنچه باعث این شده که حکومت «ولایت فقیه» از نوع حکومت‌های کاریزمایی تلّقی شود، وجود ویژگی‌های مذکور در مقدّمه‌ی دوم است.

منابع حکومت ولایی

براساس این مقدّمه، به ذکر سه مطلب در پاسخ اکتفا می‌شود:

یکم: منشأ قدرت، منحصر در سه مورد مذکور نیست و منشأهای دیگری مانند مشروعیّت الهی (استناد به حکم خدا) نیز وجود دارد. در حکومت دینی منشأ قدرت، استناد به حکم الهی است.

خداوند درباره‌ی قدرت سیاسی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۱]، «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است».

درباره‌ی ولایت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشین او فرمود: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»[۲]، «ولی و سرپرست {و متصرّف در امور شما} خدا و پیامبر و کسانی‌اند که ایمان آورده و نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند»

و «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۳]، «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا ولی اولی الامر را».

دوم: چنین نیست که در هر حکومتی تنها یکی از این منشأها، تولید قدرت کند، بلکه ممکن است در یک حکومت دو یا چند منشأ با هم ترکیب شوند. در مواردی که چند منشأ در اعتبار قدرت حکومت دخالت دارند، جای این سؤال است که آیا همه‌ی آن‌ها در یک رتبه‌اند و به صورت مساوی در اعتبار قدرت دخالت دارند، یا یکی از آن‌ها بر دیگری تقدّم دارد؟ در این صورت کدام یک از آن‌ها اصلی و کدام فرعی است؟

 سوم: در حکومت ولایی فقیه منابع زیر دخالت دارند:

۱ – استناد به حکم خداوند؛ چنان که ادلّه‌ی آن در کتاب‌های «ولایت فقیه» به تفصیل بیان شده است.

۲ – عقل چنان که در دلیل عقلی ولایت فقیه بیان شد- بر اعتبار حکومت ولایی فقیه صحّه می‌گذارد. نقش عقل با آنچه در حکومت قانونی عقلایی گفته شد، متفاوت است و منشأ مستقلی به شمار می‌آید. البتّه با توجّه به این‌که عقل نیز در شمار منابع دینی است، می‌توان حکم عقل را در این‌جا راهی برای شناخت استناد «مشروعیّت حکومت ولایی فقیه» به خدا دانست.

۳ – پس از تصویب قانون اساسی ایران با رأی قاطع مردم، حکومت ولایی فقیه علاوه بر مشروعیّت تام شرعی، مقبولیّت مردمی نیز یافت و این مقولیّت در حدّ مشروعیّت قانونی عقلایی است.

۴ – عامل احساس و عاطفه که محرّکی قوی برای حرکت‌های انقلابی است، در کنار مشروعیّت شرعی، عقلی و قانونی عقلایی، توانی مضاعف به حکومت ولایی فقیه می‌بخشد. این عامل در حکومت‌های کاریزمایی نیز وجود دارد؛ امّا آن نیروی معنوی و خارق العاده‌ای که در رهبری حکومت ولایی فقیه موجود است، ناشی از فقاهت (علم)، تقوا، کفایت و عدالت است که از پشتوانه‌ی عقلی و مذهبی برخوردار است. بر خلاف نیروی معنوی و خارق العاده‌ای که در رهبرانی چون هیتلر بزرگترین رهبر کاریزمای قرن اخیر- وجود داشت که هیچ پشتوانه‌ی دینی و عقلایی نداشت. بنابراین کاریزمایی خواندن «ولایت فقیه» نگرشی ناقص و مقایسه‌ای غیر دقیق است.

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی


[۱]– احزاب (۳۳)، آیه ۶٫

[۲]– مانده (۵)، آیه ۵۵٫

[۳]– نساء (۴)، آیه ۵۹٫