در باب «امامت» و اوصاف آن، پاسخ را با حدیثی از امام رضا (علیه السّلام) آغاز می‌کنیم:

«إِنَّ الْإِمَامَهَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِم‏»[۱]؛ «به درستی شأن امامت برتر و بالاتر از آن است که با عقل و اندیشه‌ی عادی بتوان شناخت، یا با رأی و نظر مردم ان را به دست آورد و یا به تعیین و انتخاب مردم، آن را تعیین کرد».

ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی             هزار نکته در این کار هست تا دانی!

 به جز شکر دهنی، مایه‌هاست خوبی را             به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی[۲] کسانی را که نمی‌توانیم بشناسیم؛ چگونه می‌توانیم توصیف کنیم؟ تنها می‌توان دست نیاز به کلمات گهربار خود آنان دراز کرد و از خود ایشان استمداد جست.

ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند           کان کس که گفت قصه ما، هم زما شنید[۳]

در عین حال به عنوان مقدّمه چندین نکته در این باره بیان می‌شود:

 

یک: مراتب عالم هستی

۱-۱ – جهان هستی دارای مراتب و درجاتی است که از دو جهت مطرح است: یکی «قوس نزول» و دیگری «قوس صعود».

در قوس نزول، بعد از مبدأ هستی؛ یعنی، خداوند متعال، عالم عقول و مجرّدات قرار دارد و سپس جهان مثال یا برزخ و به دنبال آن جهان ماده.

در «قوس صعود» نیز از جهان ماده، به «جهان مثال» می‌رسیم و از جهان مثال به «جهان مجرّدات».[۴]

۲-۱ – در میان موجودات جهان، تنها انسان است که می‌تواند میان جهان ماده و جهان مجرّدات، رابطه و پیوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پیوند، میان تمام عوالم هستی و درجات مختلف آن است. وجود انسان، بستر و موضوع حرکت از قوّه‌ی بی‌نهایت تا فعلیّت بی‌نهایت است؛ از این رو «قوس صعود» تنها در بستر وجودی آدمی از پایین‌ترین درجه‌ی هستی تا به بالاترین درجه‌ی آن- قابل تحقیق است.

۳-۱ – همه‌ی اوصاف و آثاری که می‌شناسیم، ناشی از وجود است؛ چرا که در جای خود ثابت شده، جز وجود هیچ حقیقت اصیل دیگری منشأ آثار نیست.[۵]

۴-۱ – از آن‌جا که «وجود» دارای مراتب متعدّدی است (یعنی، وجود خداوند، مجرّدات، عالم مثال و عالم مادی)، هر نوعی از انواع مختلف جهان هستی، براساس بهره‌مندی‌اش از این مراتب وجودی، از آثار و لوازم و اوصاف آن نیز بهره‌مند می‌گردد. به بیان دیگر، از آن‌جا که همه‌ی اوصاف و آثار، برخاسته از ذات وجود است، هر پدیده‌ای به میزان درجه‌ی وجودی خویش، دارای فضایل و کمالات خواهد بود و چون انسان، تنها موجودی است که به دلیل ساختار وجودی‌اش، می‌تواند میان جهان ماده و جهان مجرّدات رابطه برقرار سازد؛ تنها موجودی خواهد بود که می‌تواند اوصاف و لوازم و آثار عوالم گوناگون هستی را در خود داشته باشد و آن‌ها را در خویش محقّق سازد.[۶]

۵-۱ – به دلیل آن‌که «عالم مجرّدات» برتر از «عالم مثال» و «عالم مثال» برتر از «عالم مادی» است، اوصاف وجودی این عوالم نیز برتر از دیگری می‌باشد. از این رو اگر انسان بتواند استعدادهای نهفته‌ی خود را به فعلیّت رسانده، از ماده و عالم مثال عبور کند؛ می‌تواند به عالم تجرّد راه یافته، از اوصاف و لوازم و آثار وجودی این مرتبه از هستی بهره‌مند گردد. این لوازم فراتر از عالم مثال و ماده است.

۱-۶ – سه مرتبه‌ی یاد شده از عالم هستی (یعنی: «عالم تجرّد و جبروت» که عالم بالاتر و نزدیک‌تر به مبدء متعال است و موجودات آن از مراتب و وجودی بالاتر برخوردارند و «عالم مثال» که مترتّب بر عالم تجرّد و متأخّر و نشأت گرفته از آن است و نیز «عالم و نظام مادی» که عالم شهادت و ناسوت نیز نامیده می‌شود و آخرین عالم از عوالم وجود و هستی و نشأت گرفته از عالم مثال و مترتّب بر آن است)؛ خود دارای عوالمی هستند که برخی برتر از بعضی و برخی مترتّب بر بعضی دیگر و نشأت گرفته از آن است. از این رو مثلاً- میان موجودات مجرّد- بسته به این‌که در چه مرتبه‌ای از مراتب عالم تجرّد قرار گرفته باشند- تفاوت وجود دارد و لذا لوازم و آثار و صفات نیز متفاوت می‌گردد.[۷]

 

دو: امام‌ رأس هرم هستی

به اعتقاد ما، امام شخصیتی است که در رأس هرم هستی کائنات، قرار دارد. او از حیث درجه‌ی کمالات وجودی، در برترین نقطه و امیر کاروان سیر، در قوس نزولی و صعودی وجود است. از آن‌جا که از قیود نظامی مادی رهیده و تعیّنات عالم مثال را کنار گذاشته است؛ به عالم تجرّد بار یافته و در این عالم نیز در مرتبه‌ی اعلا قرار داد که از تمامی موجودات دیگر عالم تجرّد، برتر و بالاتر است. از این رو، از لوازم و آثار و صفات والاترین مرتبه‌ی «عالم تجرّد» برخوردار است. به بیان دیگر چون وجود آنان، برترین وجود است؛ صفات آنان که از وجود سرچشمه می‌گیرد- برترین صفات است. عقل از فهم و درک آن در تحیّر بوده و هیچ‌گاه به کنه آن نایل نمی‌گردد.

حضرت رضا (علیه السّلام) در حدیث زیر به این حقیقت اشاره فرموده است:

«… در حقیقت جایگاه امامت، جایگاه پیامبران بوده و این مقام میراث اوصیای ایشان است… امام همه‌ی فضایل و معارف را بی‌کسب و طلب؛ بلکه با انتخاب و عنایت حق، دارا است. با این حساب که را رسد که امام را بشناسد و بتواند انتخابش کند؟ زهی خیال محال، در این جایگاه خِرَد سرگردان، دل بی‌قرار، اندیشه‌ی حیران، دیده‌ی نارسا، توانا ناتوان، حکیم سرگشته، حلیم کوته دست، ادیب سرشکسته، خردمند بی‌خبر، شاعر بی زبان، ادیب بی‌بیان، سخندان درمانده که چه‌ سان می‌توان گوشه‌ای عزّت و ارجمندی مقام امامت و فضیلتی از فضایل بی‌پایان آن را بیان داشت؟ همگی برآنند که دست‌ها از وصف و نشان این جایگاه رفیع، کوتاه است؛ تا چه رسد به بحث از عمق و باطن آن…».[۸]

بر این اساس، «امام» انسان برتر است؛ نه برتر از انسان؛ چرا که آنان همچون دیگر انسان‌ها غذا می‌خوردند و برای تأمین معاش، تلاش و کوشش نموده و برای رفع خستگی استراحت می‌کردند. با مشاهده‌ی حوادث ناگوار و تلخ، ناراحت و آزرده می‌شدند و… این‌ها همه نشانه‌ی بشر بودن امام است. امّا از آن‌جا که همین انسان، می‌تواند میان «جهان ماده» و «جهان مجرّدات» پیوند برقرار سازد؛ در نتیجه انسانی که در عین انسان بودن- خویش را به بالاترین مرتبه از عوالم وجود (عالم تجرّد) آن هم در والاترین مرتبه‌اش- متّصل ساخته است. چون امام همانند پیامبر، از درجه‌ی وجودی خاصّی برخوردار است، بر همه چیز ولایت و به نوعی حاکمیّت تکوینی بر کائنات دارد.

امام صادق (علیه السّلام) در این زمینه می‌فرماید: «اگر امام در جهان نباشد، جهان برای ساکنان آن، همانند دریا، آرامش نخواهد داشت».[۹]

سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار                             در گردشند بر حسب اختیار دوست[۱۰]

همچنین لازمه‌ی ولایت تکوینی امام، آن است که بر جریان حوادث و رفتار انسان‌ها، اشراف و نظارت داشته باشد. چنان که حضرت علی (علیه السّلام) می‌فرماید: «خداوند ما را پاک و معصوم داشته، گواهش بر آفریدگان و حجّتش در روی زمین گردانید».[۱۱]

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی


[۱]. اصول کافی، ح ۵۱۸٫

[۲]. دیوان حافظ.

[۳]. همان.

[۴]. در این باب نگا: محمّد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، (انتشارات، تهران: چاپ اوّل، ۱۳۶۷)، ج ۱، صص ۲۲۶ ۲۱۲٫

[۵]. در این باب نگا: سیّد محمّد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، مرحله‌ی اوّل، فصل ۲ و ۳٫

[۶]. ر.ک: مقالات، ج ۱٫

[۷]. ر.ک: معاد یا بازگشت به سوی خدا.

[۸]. کافی، ح ۵۱۸٫

[۹]. همان، ح ۴۵۳٫

[۱۰]. دیوان حافظ.

[۱۱]. کافی، ح ۴۹۵ و نیز نگا: روایت‌های ۴۹۱، ۶۹۲،۶۸۶٫