همه‌ی شما شنیدید، خدا رحمت کند آقای آقا شیخ رجبعلی خیّاط می‌گفت من در یک خانه‌ی خلوتی با یک خانمی بودم، ۲۴ سال سن داشتم. آن خانم از من تقاضای عمل حرام کرد. هیچ کسی هم نبود که ببیند. می‌گفت یک لحظه من به خود گفتم: رجبعلی، خدا تو را در زندگی خیلی امتحان کرده است، بیا تو هم یک بار خدا را امتحان کن! می‌گوید همان‌جا گفتم خدایا من به خاطر تو از این لذّت آماده ولی حرام می‌گذرم تو هم من را به خاطر خود تربیت کن. از آن خانه فرار کردم و بیرون زدم.

مرد می‌خواهد! این تقوا است، سیستم حفاظتی او خیلی قوی است. کوچک‌ترین خبر و خطری که به سمت او می‌آید آژیر می‌کشد و او را مطّلع می‌کند و دفاع می‌کند. خوش به حال این‌طور آدم‌ها، تقوا اصلاً این نیست که شما گوشه‌گیری کنید. نه، خیلی‌ها گوشه گرفتند ولی هیچ چیزی هم نشدند. تقوا انزوا نیست، تقوا واکسینه کردن است. یعنی درون شما باید یک قدرت درست شود. یک مهارتی درست شود، یک سیستم حفاظتی درست شود که موقع خطر بتواند دفع کند. البتّه هر چه تقوا بالاتر باشد قدرت دفاعی آن بیشتر است.

 مرحوم شهید مطهّری را خدا رحمت کند. در کتاب ۱۰ گفتار خود؛ من خدمت بعضی از دوستان گفتم، نکته‌ی خیلی زیبایی آن‌جا گفته است. ایشان می‌فرماید: تقوا به دو صورت است. من خلاصه‌ی آن را می‌گویم. می‌فرماید: یک تقوا، تقوای گریز است و یک تقوا، تقوای ستیز است.

 تقوای گریز یعنی از دنیا فرار کنید و به یک گوشه بروید، مبادا خطری سمت شما بیاید. یک جا بروید که نه ریاستی، نه قدرتی، نه ثروتی، نه شهوتی، نه شهرتی، از همه‌ی این چیزهایی که خطر است فرار کنید. این تقوای گریز است که آدم پاک می‌ماند، امّا چون در میدان نیامده است پاک مانده است. زمین نمی‌خورد، چون وارد گود نشده است زمین نمی‌خورد. غلط ندارد، چون دیکته ننوشته است غلط ندارد. این یک نوع تقوا است که تقوای گریز است که بعضی‌ها همین را توصیه می‌کردند. می‌گفتند همین‌طور باشید، از همه‌ی این چیزها دور شوید. تقوا یعنی دور شدن، یعنی پرهیز کردن، دست به سیاه و سفید نزدن. طبیعتاً آدمی که دست به سیاه و سفید نزند غلط هم ندارد، اشتباه هم ندارد. هنر این است که در آن دوره‌ی خلوت خود را طوری واکسینه کنید، آن مهارت را درست کنید، آن سیستم امنیّتی را، تقوا را در خود درست کنید، آن وقت در کوره‌ی زندگی بروید، در بالا و پایین آن هم نلغزید! هنر این است.